مصاحبه با فرانسیس فوکویاما

هفته نامه آلمانی زبان «اشترن»


Sat, Mar 18, 2006- شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ هر حمله ای [به ایران] تنها وضعیت را بدتر خواهد کرد. هر بمبی بر روی یکی از تاسیسات هسته ای [ایران] به آن منجرخواهد شد که تمام کشور به طور موقتی پشت سر رژیم بایستد. و ما اصلا از عهده یک تهاجم بزرگ مانند در عراق برنمی آئیم. به گمان من، ما گزینه نظامی برای ایران نداریم.

برگردان: کوروش برادری

پروفسور فوکویاما، سه سال بعد از تهاجم آمریکا در عراق، کشور در سراشیب جنگ داخلی قرار گرفته است. بااین حال جورج و. بوش به طور خستگی ناپذیر پیروزی خود را تبلیغ می کند. این رئیس جمهور چقدر از واقعیت دور است؟
او بواقع دیگر راه فراری ندارد: ارثیه سیاسی وی بر مبنای جنگ عراق محک می خورد. بااین حال جای تعجب است چقدر همه چیز زیبا و موفق خوانده می شود. بسیاری از نئوکنسرواتیوها راحت نمی توانند به این فاجعه اعتراف کنند. این پیامد درجه بالایی از نظامی گرایی در سیاست خارجی است که لاجرم به این جنگ منتهی شد.
شما خودتان نئوکنسرواتیوی قلمداد می شوید که از جنگ برای [تحقق] دمکراسی پشتیبانی می کند.
نه. من هیچ وقت از این جنگ حمایت نکردم. برعکس: در ژانویه 2003 پاول ولفوویتس به من ماموریت داد تحقیقی را برای پنتاگون انجام دهم...
ولفوویتس آنزمان معاون وزیر دفاع بود. حامی شما و یک حامی پروپاقرص "تغییر رژیم" در عراق.
من قراربود راهکاری درازمدت را برای جنگ علیه ترور تدوین کنم. و درحین این تحقیق من پی بردم: راه مبارزه با تروریسم جنگ نیست. تروریسم یک مساله سیاسی است، و نیاز به راه حل سیاسی دارد. جنگ در عراق باید به یک فاجعه عظیم ختم می شد.حتا اگر ما نیروهای نظامی بیشتری را در عراق مستقر می کردیم.
چرا؟
چون واقعیت پیچیده تر از تصورات خیالی و آرزوهای ما است. این بخصوص در مورد تغییروتحولات در منطقه خاورمیانه صادق است. دمکراسی را نمی توان از بیرون تحمیل کرد.
اما دقیقا این تلاش شد.
تقریبا این اعتقاد وجود داشت: می توان قدرت ایالات متحده، قدرت نظامی اش را نیز برای اهداف اخلاقی به کار برد. این قلب ایدئولوژی نئوکنسرواتیو بود. جمهوری خواهان و بعدا رئیس جمهور بوش این شیوه تفکر را از آن خود کردند. حکومت بوش لنینیستی شد.
چه گفتید؟
بله، حکومت بوش انقلابی شد. اعتقاد داشت می تواند روند تاریخ را از طریق مداخلات نظامی شتاب دهد.
این شیوه تفکر چقدر خطرناک است؟
نئوکنسرواتیوها باعلاقه از "هژمونی خیراندیشانه و مهربانه" ایالات متحده آمریکا صحبت می کنند. آن ها عمیقا به "Exzeptionalismus“ ما باور دارند.
برطبق این باور ایالات متحده آمریکا یک "مورد استثنائی" است. کشور آغازنوین، با رسالت دائمی انجام کارهای بزرگ و خیر.
قطعا، هژمونی آمریکائی به مراتب بهتر از هژمونی شوروی یا نازی ها است. و ما قدرت نظامی مان را هم در گذشته برای اهداف اخلاقی به کار بردیم، ازجمله در دوران زمامداری بیل کلینتون در بوسنی. ولی این فرض عمومی، که ایالات متحده آمریکا همیشه به نفع کل جهان عمل می کند، اشتباه و خطرناک است. آموزه امنیت ملی رئیس جمهور بوش دست آخر می گوید: وقتی ما،یعنی ایالات متحده آمریکا، تنها اعتقاد دارد که این درست است، ما دست به جنگ های پیشگیرانه خواهیم زد. تصور کنید کشور دیگری این ادعا را داشت. مثلا آلمان. ایالات متحده آمریکا هیچ وقت این را قبول نمی کرد. پیامد این آمریکاستیزی عمیق در سرتاسر جهان است. همه علیه ما هستند.
و رئیس جمهور بوش بر این امر واقف نیست؟
خُب، او قطعا نمونه آدم فکوری نیست. من آشنایانی دارم که موظف بودند به رئیس جمهور درباره ماموریت خود در افغانستان و عراق گزارش بدهند. آن ها گفتند او در تمام مدت حرف زد و هیچ سئوالی نکرد.
اما چنی قطعا باید می دانست وضع از چه قرار است؟
معاون رئیس جمهور دیک چنی مهم ترین حامی جنگ بود. او نیز اعتقاد داشت، که پس از سقوط صدام در عراق دمکراسی گل خواهد کرد مانند در صحرا پس از باران. بالاخره در 1989 نیز این در اروپای شرقی جواب داده بود. نئوکنسرواتیوها با جدیت تمام بر این اعتقاد بودند، که آخرین سرباز آمریکائی عراق را در عرض یک سال ترک کنند. هر انتقادی تخطئه شد. این واقعا بی معنی است.
خطر اسلامگرائی رادیکال امروز چقدر است؟
ما با یک مشکل سیاسی جدی روبروایم. تهدید ماه به ماه بزرگ تر می شود. قبل از همه در اروپا. در حال حاضر، هراس من این است، تهدید "پیکار فرهنگ ها" واقعی است.
به سبب حمله بوش؟
نه فقط به این سبب. این پیکار دلایل زیادی دارد. برای مثال موضوع فقدان پیونداجتماعی مسلمانان در اروپا. فرانسه باید از مدت ها قبل این مساله را چاره می کرد. اسلامگرایی رادیکال یک محصول فرعی نوسازی است. واکنشی است به ازخودبیگانگی بسیاری از مسلمانان در جوامع مدرن. ما با حمله مان به یک کشور عربی رادیکالیزه کردن این انسان ها را تسریع می کنیم. این حمله واقعا شبیه است به حمله غرب به اسلام.
غرب حالا بجااست چکار کند
ما باید بفهمیم: ما این مجادله را ده ها سال خواهیم داشت، به طور فزاینده ای نیز در اروپای غربی.در طی نسل ها. این مبارزه نه برنده دارد- نه بازنده- مثل جنگ. و به همین جهت نیز اصطلاح جنگ علیه ترور یک متافر غلط انداز است. اصلا چطور می توان به صرافت این ایده افتاد، که دمکراسی را می توان با ابزار نظامی تحمیل کرد؟
اما مگر خود شما دمکراسی را هدف نهایی توصیف نمی کنید. پس از فروپاشی اتحادشوروی شما "پایان تاریخ" را اعلام کردید. آیا شما اشتباه کردید؟
نه. انسان ها خواهان پیشرفت هستند، آن ها مایلند در یک جامعه مدرن، با تکنیک متناسب با آن، سطح زندگی مناسب و امکان دسترسی به بقیه جهان زندگی کنند. با کمی شانس، و مقدم برهمه، وقت، از دل این ها جوامع دمکراتیک نشو ونمو می کنند. نظام های دمکراتیک می توانند مشکلات را بهتر از نظام های توتالیتر حل کنند. اما دمکراسی سازی به طور خودکار به یک جهان بهتر راه نمی برد. دمکراسیِ بیشتر امروز به رادیکال سازی فزاینده سوق می دهد.
ازجمله وقتی رادیکال ها انتخابات را ببرند مانند حماس در فلسطین...
بله. دمکراسی سازی متاسفانه نیز به تروریسم بیشتر راه می برد. اوضاع وخیم تر خواهد شد، تا این که انسان ها درکشورهای عربی دریابند که اسلامگرایی مشکلات شان را حل نمی کند. اما این طول خواهد کشید.
اما در اوکرائین یا در لبنان این عمل کرد با انقلاب های مسالمت آمیز.
دمکراسی سازی باید از درون بیاید. از چنین روندهایی می توان حمایت کرد. در اوکرائین بدون کمک از بیرون هیچ وقت انقلاب نارنجی پا نمی گرفت. ایده تشویق روند دمکراسی درواقع ایده خوبی است، اما آن طور که بوش و حکومتش این ایده ها را تصرف کرده اند، آن ها اکنون کاملا مسموم شده اند. کسی دیگر نمی خواهد با آن ها سروکار داشته باشد. حتا دمکرات ها در آمریکا نیز نمی خواهند. در خاورمیانه، در اروپا اقتدار ما کاملا از دست رفته است.
چطور بنااست باورپذیری از دست رفته را دوباره بدست آورد؟
ما نیاز به یک تیم جدید، یک سیاست تازه داریم. و به یک رئالیسم سیاسی نو. اما ما مجاز نیستیم به صرافت این ایده بیفتیم خودمان را عقب بکشیم. آمریکا بزرگ تر و قوی تر از آن است که بتواند خود را عقب بکشد. و من هنوز عقیده دارم که قوت ما می تواند سبب خیر شود. علاوه براین ما به سازمان های بین المللی قوی تر و قابل اعتمادتر نیاز داریم. امروز ما در یک جهان تک قطبی زندگی می کنیم. و اشتباهات حکومت بوش نیز به همین جهت اشتباهات یگانه ابرقدرت جهان هستند. این اشتباهات نقطه ضعف مصیبت بار درونی یک نظم جهانی را برملا می کنند، نظمی که که بر هژمونی خیراندیشانه ایالات متحده آمریکا مبتنی است.
اما حالا رئیس جمهور بوش علنا می خواهد "آگندای آزادی" خود را نیز در ایران پیاده کند. نئوکنسرواتیو ها می گویند، باید کشور را بی ثبات ساخت.
این ها خواب و خیال هستند.
اما حتا دمکرات هایی مانند هیلاری کلینتون با توجه به یک ایران اتمی از گزینه های نظامی سخن می گویند.
این گزینه را باید همیشه باز نگاه داشت. اما هر حمله ای [به ایران] تنها وضعیت را بدتر خواهد کرد. هر بمبی بر روی یک تاسیسات هسته ای [ایران] به آن منجرخواهد شد، که تمام کشور به طور موقتی پشت سر رژیم بایستد. و ما اصلا از عهده یک تهاجم بزرگ مانند در عراق برنمی آئیم. به گمان من، ما گزینه نظامی برای ایران نداریم.

منبع:
Stern, 12/2006