مهرداد مشايخى: سازمان هاى سياسى از بحث هاى اجتماعى دورافتاده اند
مهرداد مشايخى
صدای آلمان
خلاصه گفت وگو
۱- مادامى كه مسئله عدم امنيت چه به دلايل خارجى و چه به دلايل داخلى، نقش بسيار مهمى در زندگى اجتماعى ما داشته باشد، مسئله اعتماد جاى خود را باز نخواهد كرد.
۲- كار سياسى در ايران به قدرى به طور خاص، سياسى تعريف مى شود كه هرگونه ارتباط با مسائل اجتماعى و فرهنگى را از دست مى دهد. البته در سا ل هاى اخير تكانى در اين زمينه خورده و شرايط مقدارى بهتر شده، اما ما به طور كلى اين مشكل را داريم.
۳- اگر ما بخواهيم از اين شرايط بحرانى استفاده بهينه براى منافع ملى ايران بكنيم، با فرقه گرايى و بى اعتمادى، مسلماً اگر شرايط از اين بحرانى تر هم شود، نمى توانيم كارى بكنيم. لازم است كه در اين شرايط اولين گام در جهت ديالوگ و اعتماد سازى ميان گروه هاى مختلف انجام گيرد.
«بى اعتمادى و بازتوليد آن در جامعه ايران» عنوان مصاحبه اى است كه «مهرداد مشايخى» جامعه شناس و استاد دانشگاه جورج تاون آمريكا اخيراً با راديو آلمان انجام داده است. وى در اين مصاحبه به بررسى جوانب و علل تاريخى و اجتماعى روحيه عدم همكارى در ايرانيان مى پردازد. مشايخى معتقد است: «اكثر مردم با درد بى اعتمادى همگانى و بدگمانى به غير، آشنا هستند اما سيستم سياسى، فرهنگى و اجتماعى به گونه اى است كه بى اعتمادى مدام بازتوليد مى شود.» او در اين مصاحبه به بحرانى كه در كمين جامعه ايران است اشاره مى كند و فراخوان به همكارى مشترك ايرانيان براى غلبه بر اين خطر مى دهد.
• • •
• آقاى مشايخى! يكى از معضلاتى كه در جامعه ايران طى سال هاى اخير مطرح شده، «بحران اعتماد» است. به عقيده شما اعتماد آفرينى از كجا بايد شروع شود؟ از دولت، از نهاد هاى مدنى، از نخبگان، آموزش هاى اوليه يا چيزهاى ديگر؟
طبيعى است اگر بخواهيم به طور مجزا صحبت كنيم، نهادهاى اجتماعى مانند خانواده و آموزش و پرورش نقش بسيار موثرى در انتقال يكسرى ارزش هاى فرهنگى به فرزندانشان دارند. اعتماد بايد در وهله اول در خانواده و در نهاد آموزش و پرورش به دست بيايد. اما در كشورهايى مثل ايران كه شبح دولت در تمام عرصه هاى زندگى، به خصوص آموزش و پرورش و حتى به طور غيرمستقيم در رفتار خانواده تاثير مى گذارد، ما نمى توانيم شكل حكومت و سياست هاى حكومت را از دو نهاد آموزش و پرورش و خانواده جدا كنيم. به همين دليل است كه مى بينيم در خانواده هاى ايرانى انتقال ارزشى مثل اعتماد به فرزندان صورت نمى گيرد چون آنها همواره سايه دولت و رفتار دولت را در ناخودآگاه خودشان در نظر دارند.
• بله، البته رابطه مردم با دولت تا حدودى تظاهر به اعتماد را هم دارد، يا به عبارتى متكى بر تقيه است. يعنى در ظاهر همراه هستند و در باطن نه. گو اينكه شما در مقاله خود به موضوع تقيه كه از مذهب ناشى مى شود اشاره كرده ايد، اما اين دوگانگى را كه اينك جزء خصلت هاى عمومى و ملى ايرانيان است، چگونه تعريف مى كنيد؟
ريشه اصلى اين مسئله را در مذهب نبايد جست وجو كرد. بايد ريشه را در شرايط نابسامانى كه تاريخ چند هزارساله ايران را توضيح مى دهد جست وجو كنيم. مهمترين عاملى كه اينجا قابل توضيح است، مسئله ناامنى است. بسيارى متخصصان كه ايران را بررسى تاريخى كرده اند، معتقدند كه عامل ناامنى از مهمترين متغيرهايى است كه توزيع كننده غالب خصوصيات فرهنگى ما است. اين سرزمين بر سر راه هجوم قبايل و نقل و انتقال هاى اجتماعى بوده كه از منطقه اى به منطقه ديگر چه به خاطر تجارت و چه به خاطر هجوم و غارت رفته اند. ساكنان سرزمين ايران همواره در معرض حمله هاى خارجى قرار داشته اند و از سوى ديگر سرزمين ايران از درون، چه از سوى حكومت متمركز و انحصارگر و چه از طريق قبايل مختلفى كه مرتب به هم حمله مى كرده اند، در معرض ناامنى قرار داشته است. به تدريج در طول تاريخ احساس عدم امنيت وارد بافت فكرى و فرهنگى اكثريت مردم شده است. آن وقت يكسرى رفتارها و ارزش هايى شكل گرفته كه محورش حفظ خود است. وقتى شما مسئله اصلى تان در محيطى ناامن، حفظ خود باشد، طبيعتاً به سوى محافظه كارى مى رويد. مگر اينكه شرايط به قدرى غيرقابل تحمل شود كه در طول چندين قرن يا چندين دهه، انفجار حاصل شود. رفتار ايرانيان، رفتارى است محافظه كارانه و توام با تحمل و مدارا در مقابل استبداد كه ناگهان در يك فرصت، مبدل به فوران و انفجار مى شود. به همين دليل مادامى كه مسئله عدم امنيت چه به دلايل خارجى و چه به دلايل داخلى، نقش بسيار مهمى در زندگى اجتماعى ما داشته باشد، مسئله اعتماد جاى خود را باز نخواهد كرد.
• در دولت هم ما به طور متقابل شاهد اين بى اعتمادى هستيم. چگونه مى توان از اين چرخه معيوب بيرون آمد ؟
كاملاً درست مى گوييد! در واقع يك دور تسلسلى شكل گرفته كه هر دو طرف نسبت به هم بى اعتماد هستند. حكومت ها متاسفانه چون آن وظيفه را كه بردوش دارند، به درستى انجام نمى دهند، احتمالاً خود آغازگر اين سيكل نخواهند بود و اين مهم برعهده جامعه است. در جامعه نيز روشنفكران و معلمان و كسانى كه نقش آموزشى دارند، بايد آغازگر طرح مسئله اعتماد به عنوان يك سرمايه اجتماعى باشند. ضعف اعتماد در جامعه ما، تاثير خود را چه در روابط اقتصادى، چه در شكل گيرى جامعه مدنى و چه در همكارى هاى سياسى برجاى مى گذارد. ما بايد مردم را با طرح اين مشكل در سطح ملى، متوجه اين نكته بكنيم. طبيعتاً مادامى كه شرايط عدم امنيت برقرار باشد، ما تا حدى مى توانيم موضوع را بهبود بخشيم و مسئله در درجه اول با طرح اش و راه پيدا كردن به رسانه هاى ارتباط جمعى و كم كم در خانواده و نهاد آموزش و پرورش و احتمالاً در آخر در دولت، جاى خود را باز خواهد كرد.
• چرا به معضلى با اين اهميت، از سوى كنشگران سياسى كمتر پرداخته مى شود و گروه ها و افراد به جاى اينكه تشخيص بدهند درد از كجا است، به اختلاف هاى روبنايى مى پردازند. ما در اكثر تشكل ها مى بينيم درگيرى ها در اصل از فرهنگ عدم مشاركت و عدم اعتماد است اما در ظاهر به صورت اختلاف فكرى نمود پيدا مى كند...
ريشه اين مسئله در سازمان ها و تشكل هاى سياسى به يك وسواس عجيب براى «كار سياسى كردن» برمى گردد. كار سياسى به قدرى به طور خاص، سياسى تعريف مى شود كه هرگونه ارتباط با مسائل اجتماعى و فرهنگى را از دست مى دهد. البته در سا ل هاى اخير تكانى در اين زمينه خورده و شرايط مقدارى بهتر شده، اما ما به طور كلى اين مشكل را داريم. كسانى كه سازمان هاى سياسى ما را تشكيل مى دهند، مقدار زيادى از بحث هاى فرهنگى و اجتماعى دور مى افتند و مسئله اى به اين اهميت كه چرا در روابط گروه هاى سياسى، اين اندازه بى اعتمادى و اين نوع روابط قبيله اى وجود دارد، مورد بررسى واقع نمى شود. اين روابط ادامه همان روابط قديمى است كه قبيله ديگر را غير مى داند و اين روحيه با دخل و تصرف مختصرى امروز هم به ما منتقل شده است. به نظر من يكى از كارهايى كه اين سيكل را مى تواند بشكند، اين است كه نيروهاى سياسى ايرانى با هم تصميم بگيرند تا وارد دورى از صحبت هاى نزديك پيرامون مسائل مختلف بشوند. الزاماً نه اين كه سر نكاتى توافق كنند، بلكه بپذيرند كه بايد تحت هر شرايطى ديالوگ و گفت وگوى سالم ميانشان وجود داشته باشد. اين به نظر من حداقل كارى است كه ما مى توانيم بكنيم. ضمناً اين به هيچ وجه نبايد معناى افراط و تفريط داشته باشد كه يا ما به شكل تخاصمى با هم رفتار كنيم يا اگر تخاصمى نيست، از روى اختلاف ها بپريم و در يك چارچوبى، يكى شويم. منظور من هيچيك از اين دو نيست بلكه مى گويم پروسه اعتماد سازى در شرايط كنونى، بسيار مهم است.
• آيا به نظر شما فرهنگ غيرمشاركتى، ناشى از اين نيست كه هزينه مشاركت اصولاً در جامعه ما خيلى بالا بوده؟ چون ما حتى شاهديم كه نسلى كه خود درگير فعاليت هاى اجتماعى شده اند، به بچه هاى خود توصيه مى كنند كه كنار بكشند...
در واقع ما داريم صحبت از ضعف گستره عمومى و ضعف جامعه مدنى مى كنيم. در واقع آن حوزه اى از جامعه كه مى بايد شهروندان، دور از كنترل حكومت بخواهند روابط مستقل و آزادانه اى را بر مبناى منافع شخصى يا گروهى خود در حوزه هاى گوناگون فرهنگ، هنر، اقتصاد، سليقه، سياست و غيره سازمان بدهند. به دلايلى كه قبلاً ذكر شد، از يك طرف ما مى بينيم چون اعتماد نيست، گرايش به همكارى وجود ندارد و افراد مى گويند چه كارى است كه من خود را وارد رابطه اى كنم كه طرفم را نمى شناسم. مى روم در چارچوب افراد هم مذهبم انجام مى دهم. در محله انجام مى دهم كه بچه محله اى هاى خودم را مى شناسم، يا اين از خانواده خودم است و اعتماد دارم. مى بينيم كه همكارى ها در ايران وجود داشته و دارد اما در حوزه هايى است كه شما اعتماد داشتيد به اطرافيان خودتان، اما وقتى ما وارد جامعه مدرن مى شويم و جامعه مدنى مطرح مى شود، و ديگر آنجا بحث گروه هاى خونى نيست، بلكه شما بر اساس سلايق و علايق مشتركتان وارد ارتباط مى شويد با كسانى كه ابتدا نمى شناسيد، مى بينيد افراد حذر مى كنند. در عين حال سوى دوم اين مشكل به حكومت برمى گردد. حكومت بايد از طريق قوانين خود اجازه دهد حوزه اى شكل بگيرد و آن را منع نكند تا مردم احساس اعتماد كنند و وارد همكارى شوند. چون حكومت اين فضا را اجازه نمى دهد، باز روند پرهيز كردن از مشاركت هاى اجتماعى زمينه پيدا مى كند. نمونه آخر مربوط به برخورد حكومت با فعالان سنديكايى شركت واحد بود كه آنها را گرفتند و به زندان انداختند. اين درس براى نسل بعدى و اطرافيان اين است كه وارد شدن به اين نوع فعاليت ها، سر و كار افراد را به زندان مى كشاند و بايد حذر كرد.
• اگر فرض بگيريم كه معضل همكارى هاى جمعى حل شده باشد، دستور كار اين همكارى را در برابر بحران هاى كنونى جامعه چه مى بينيد؟
بايد مشخص كرد كه چه نوع همكارى در اينجا مورد نظر است. در اين بحث صحبت همكارى هاى سياسى است، نه اقتصادى و فرهنگى كه بعد درازمدتى دارد و آموزش و پرورش و خانواده و دولت را مى طلبد اما در اين بحث خاص، ما راجع به همكارى ميان فعالان سياسى صحبت مى كنيم در مواجهه با شرايط بسيار حاد سياسى كه در پيش رو هست. اگر ما بخواهيم از اين شرايط بحرانى استفاده بهينه براى منافع ملى ايران بكنيم، با فرقه گرايى و بى اعتمادى، مسلماً اگر شرايط از اين بحرانى تر هم شود، نمى توانيم كارى بكنيم. لازم است كه در اين شرايط اولين گام در جهت ديالوگ و اعتماد سازى ميان گروه هاى مختلف انجام گيرد. حالا ممكن است از درون اين روند ما به نتايج مهم سياسى برسيم، يا نرسيم اما مهم اين است كه آغاز ديالوگ داشته باشيم.
منبع: شرق به نقل از صدای آلمان