خطای استراتژيک در لبنان، حزبالله و بحران جديد در خاورميانه در گفتگو با عباس عبدی
عباس عبدی
گویا نیوز/رضا پويان
عباس عبدی، تحليلگر امور سياسی و روزنامهنگار در گفتوگوی حاضر به تحليل درگيری و جنگ ميان لبنان و اسراييل میپردازد. او معتقد است که حمله به اسراييل به لحاظ استراتژيک و سياسی از هيچ پايه منطقی برای حزبالله برخوردار نبوده است. او میگويد که حزبالله بايد بطور روشن پيشبينی اين نتايج را میکرد و اگر پيشبينی نمیکرد، صلاحيت سياسی خود را در داشتن سلاح مورد سوال قرار داده است. متن کامل اين گفتوگو را با هم میخوانيم.
***
ارزيابی شما از علل و عوامل بروز بحران جديد در خاورميانه چيست؟
عبدیـ به نظر من مهمتر از تحليل علل و عوامل، پيامدهای حوادث اخير است که بیترديد آثار استراتژيکی در منطقه بجای میگذارد. زيرا هر نوع تحليلی که از علل و عوامل بروز اين حوادث داشته باشيم، آنچه که مهم است تحميل برداشت و تحليل معينی بر واقعه اخير از سوی غرب و مردم لبنان است. به عبارت ديگر مستقل از آن که واقعيت قضيه چه باشد مسئوليت اصلی بروز اين واقعه به حزبالله بار خواهد شد. و از اين منظر، وابستگی به سوريه و بويژه ايران برای حزبالله برجسته میشود، و به اصالت و اعتبار اقدامات اخير حزبالله و نيز اقدامات گذشتهاش در دفاع از لبنان خدشه جدی وارد میشود.
چرا بايد چنين استنباطی بوجود آيد؟
عبدیـ به اين دليل واضح که از سالها قبل اسراييل مناطق اشغالی لبنان را ترک کرده بود، اگرچه درباره مزارع شبعا نکاتی مطرح میشد، اما حزبالله و لبنانیها کمابيش عقبنشينی را پذيرفته بودند و به نحو روشنی ميان طرفين آتشبس بود. و حتی با مبادله اسرای لبنانی و حزبالله با باقيمانده جنازه نظامی اسراييل، حزبالله و اسراييل به نوعی در عمل به توافقاتی رسيدند که برای تثبيت جهانی و منطقهای حزبالله مهم بود، و از آن تاريخ به بعد مسأله خاصی که موجب ايجاد بحران شود ميان طرفين مشاهده نمیشد و در جريان اخير هم تا لحظه وقوع هيچ شواهد و قرائنی دال بر ايجاد بحران مشاهده نمیشد. و در نتيجه هنگامی که به يکباره خبر حمله به فراسوی مرزهای لبنان از سوی حزبالله و کشتن ۸ سرباز اسراييل و زخمی کردن ۲۰ نفر ديگر و از آنها مهمتر اسير کردن ۲ سرباز ديگر منتشر شد، معلوم بود که بحران آغاز شده است. اين حمله ويژگیهای مهمی داشت. اول اين که از نظر اسراييل اولين حمله به مرزهای سال ۱۹۴۸ يعنی تأسيس اسراييل است. دوم اين که خسارات وارده از نگاه اسراييل جدی و غير قابل چشمپوشی بود و بالاخره اسير گرفتن دو سرباز در حملهای ناگهانی و بدون زمينه قبلی برای اسراييل پذيرفتنی نمینمود. به اين دلايل و نيز به دليل وقايعی که در غزه و در پی اسير کردن يک سرباز اسراييلی رخ داد، واکنش اسراييل را کاملاً پيشبينیپذير نموده بود.
با توجه به اين نکات پس چرا حزبالله چنين حملهای راآغاز کرد؟
عبدیـ اين پرسشی که در سطح تحليل جوابهای محدودی دارد. برخیها معتقدند که حزبالله در داخل لبنان و پس از قطعنامه ۱۵۵۹ و خروج سوریها وضع خوبی نداشت و انتظار خلع سلاح را میکشيد و به ناچار فرصت را مناسب ديد تا جبهه جديدی بگشايد. اما اين تحليل دچار اين اشکال است که کسی از ترس مرگ احتمالی خودکشی قطعی نمیکند، زيرا نتايج اين اقدام برای لبنان و حزبالله کاملاً پيشبينیپذير بود. ضمن اين که فشارهای مذکور کاملاً احتمالی بود و حزبالله میتوانست با ادغام در ارتش لبنان کماکان بخش مهمی از آن را تشکيل دهد، و با تکيه بر محبوبيت خود نزد مردم، کماکان به عنوان يک نيروی مردمی و محبوب به حيات خود ادامه دهد، در حالی که اوضاع فعلی کاملاً فرق کرده است. تحليل ديگر هم معطوف به اقدام حزبالله برای کاهش فشار به فلسطينیها در غزه بوده است. اين تحليل نيز معقول نيست، زيرا قدرت حماس و فلسطينیها مستلزم قدرتمندی حزبالله بوده و هست و اگر حزبالله به کلی تضعيف شود، فشار به حماس و فلسطينیها هم بيشتر خواهد شد. تحليل بعدی متوجه سوريه است که برای خلاصی از فشار بينالمللی حزبالله را به چنين کاری وادار کرده است، که با توجه به روابط سوريه و حزبالله به نظر نمیرسد که سيدحسن نصرالله تا اين حد از دمشق تبعيت کند. و بالاخره تحليل چهارم معطوف به فشار ايران به حزبالله برای گشايش جبهه جديد در منطقه و منحرف شدن اذهان از مسأله هستهای و ضرب شصت نشان دادن به غرب است. اين تحليل هم با اين مشکل مواجه است که اگر چنين کاری صورت گيرد، آيا ايران نمیدانست که با اين اقدام يکی از مهمترين ابزارهای منطقهای خود را به نابودی کشانده، بدون اين که هدف موردنظر هم برآورده شود؟ چگونه میتوان پذيرفت که دستاندرکاران سياست در ايران تا اين حد نابخردانه عمل کنند؟ و از آن بدتر اين که چگونه ممکن است سيدحسن نصرالله و حزبالله تا اين حد حاضر شوند چشم و گوش بسته خود را اسير سياستهای منطقهای معارض با منافع مردم شيعه و حتی غير شيعه لبنان کنند؟ حزبالله و نصرالله هميشه نشان دادهاند که با درايت و فهم عمل میکردهاند. بنابراين بر هر چهار احتمال، اشکالات جدی وارد است.
شما که همه احتمالات را مردود دانستيد پس واقعيت چيست؟
عبدیـ من هيچکدام از احتمالات را مردود نمیدانم، بلکه معتقدم که هيچکدام عقلانی نيست، در عين حال که حتماً يکی يا دو مورد آنها وجود دارد، و از اينجا نتيجه گرفته میشود که اصل تصميم و اقدام مذکور به لحاظ استراتژيک و سياسی از هيچ پايه منطقی برای حزبالله برخوردار نبوده است، البته يک احتمال ديگر هم هست که فقط از اذهان طرفدار تئوری توطئه صادر میشود که اسراييل در ميان نيروهای حزبالله نفوذی داشته و اين عمليات را سازماندهی و اجرا کرده است، اگرچه به دليل نفوذ اطلاعاتی اسراييل اين احتمال هم بعيد نيست اما به هر حال نمیتوان بر آن تأکيد کرد.
اصولاً چرا معتقديد که حزبالله از قبل بازنده اين جريان بوده است؟
عبدیـ برخی دلايل آن روشن هستند. حزبالله هنگامی که در گذشته عليه اسراييل مبارزه میکرد اکثر مردم لبنان و دنيا از آن دفاع میکردند زيرا آن اقدامات را مقاومت آزادیبخش میدانستند. حتی اسراييلیها هم بعضاً مخالف حضور در لبنان بودند، در آن وضع حزبالله میتوانست جنگ غير کلاسيک يا جنگ چريکی انجام دهد، اما در اين مقطع نه تنها از آن شرايط مثبت بیبهره است، بلکه به علت تجربيات گذشته اسراييل و عدم اشغال سرزمين، فقط از هواپيما و توپخانه سود میبرد که امکان مقابله حزبالله با اين جنگ وجود ندارد. امروز جنگ غيرکلاسيک برای حزبالله منجر به تخريب ضاحيه بيروت و بقاع و جنوب و حتی ديگر مناطق لبنان و راهها و فرودگاهها و پلها و... میشود، بدون اين که خسارت چندان مهمی به اسراييل وارد شود.از سوی ديگر اگر قضايا به ضرر اسراييل بود، آمريکا از طريق شورای امنيت فوراً قطعنامهای را برای ختم غائله صادر میکرد، اما ملاحظه میکنيد که آمريکا اصولاً خود را از قضيه کنار کشيده تا اسراييل هر چه بيشتر به حزبالله و لبنان ضربه بزند و راه را برای سياست خاورميانهای آمريکا فراهم کند، سياستی که لبنان و حزبالله تاکنون يکی از موانع مهم آن بودهاند. بعلاوه پس از اين واقعه و حتی با پذيرش آتشبش، حزبالله و رهبری آن ديگر نمیتوانند چون گذشته فضای ارتباطی و سياسی مناسبی در لبنان داشته باشند. افکار عمومی به درست يا به غلط حزبالله را مسئول اين خسارات خواهند دانست. خساراتی که بیترديد به ميلياردها دلار بالغ خواهد شد. از سوی ديگر وقتی سخنرانان شيعی در مواجهه با اسراييل فرياد میزنند که سيدحسن نصرالله را تحويل نمیدهيم، يا خلع سلاح حزبالله را غيرقابل قبول میدانند به يک معنا از قبل نتيجه را روشن کردهاند. در هر حال هر کدام يا مجموعهای از دلايل مذکور صحيح باشد، میتوان گفت که حزبالله ديگر نمیتواند چون گذشته قدرتمند باشد، هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ سياسی و هم به لحاظ نظامی. تمامی کوششهايی که برای تشکيل يک سازمان مدافع مردم مظلوم شيعه و افتخار و سربلندی آنان و ديگر مسلمانان و حتی غيرمسلمانان منطقه کشيده شد به يکباره و بر اثر يک سياست کاملاً غلط با خسارت مواجه شده است.
چرا چنين تصميم غلطی اتخاذ شده است؟
عبدیـ بستگی دارد که کداميک از دلايل و احتمالات مذکور را بپذيريم. اگر مسأله کاملاً درونی و لبنانی باشد، در اين صورت میتوان به بسته و چريکی بودن سازماندهی حزبالله به عنوان دليل مهم اشاره کرد، زيرا وقتی که فضای تشکيلاتی امنيتی و حاد شود، هر آن میتوانيم با يک تصميم غلط و بنيانبرانداز مواجه شويم. همچنان که در تشکيلات چريکی قبل از انقلاب ايران و بعد از انقلاب نيز شاهد اين رخدادها هستيم. اما اگر دلايل بيرونی در اتخاذ اين تصميم موثر باشد، تکيه بيش از حد بر کمکهای مادی و لجستيکی ديگران موجب اين نوع خطاها میشود و البته هر دو دليل هم میتواند موثر باشد.
در اين ميان حساب جنايات اسراييل چه میشود؟
عبدیـ اسراييل در طول ۶۰ سال گذشته موارد وحشتناکتری از وقايع اخير را انجام داده است که اين وقايع چندان تغييری در چهره خشن آن نمیدهد، ضمن اين که اسراييل برای پرهيز از عوارض بينالمللی، سعی میکند که سطح تخريبها را بدون افزايش شديد در خسارات جانی بالا ببرد، و حدود دويست کشته برای يک هفته تهاجم به مناطق شهری چندان حساسيتبرانگيز نيست، ضمن اين که آنان مدعیاند که اين بار دفاع کردهاند و حزبالله هم عموماً در مناطق مسکونی و نه پادگانهای نظامی مستقر شدهاند. از سوی ديگر فراموش نکنيد که فرستادن موشک روی مناطق مسکونی اسراييل منجر به تبليغات گسترده آنان و موجه نمودن حملات به مناطق مسکونی بيروت و جنوب و بقاع و صور و صيدا خواهد شد. و تفاوت تعداد تلفات نمیتواند موجب محکوميت قطعی اسراييل و تبرئه قطعی طرف مقابل شود.
آيا اسراييل در اين پاسخها ذیحق است؟
عبدیـ در روابط ميان کشورها و جنگ حق معمولاً در حاشيه قرار میگيرد، آنچه که مهم است اين که حزبالله بايد بطور روشن پيشبينی اين نتايج را میکرد، اگر پيشبينی نمیکرد، صلاحيت سياسی خود را در داشتن سلاح مورد سوال قرار داده است.
آيا اين جريان بر پرونده هستهای ايران تأثيرات مثبتی دارد؟
عبدیـ به نظر من در کوتاهمدت موجب عطف توجه جهان به لبنان خواهد شد، اما پرونده هستهای ايران هم چندان فوری و فوتی نبود، الآن از آخرين نشست شورای امنيت چند ماه میگذرد و عجلهای برای رسيدگی ندارند، و لذا چند هفته تأخير در واقعه چندان منفعتی محسوب نمیشود. و حتی ممکن است پس از اين واقعه فشار بر ايران بيشتر هم بشود.اما برحسب اين که قضيه چطور تمام شود برای ايران خسارات جدی وجود دارد، زيرا هميشه برای غربیها اين نگرانی وجود داشت که افزايش فشار بر ايران موجب میشود که ايران از اهرمهای منطقهای خودش چون حزبالله استفاده کند. حال که چنين اهرمی استفاده شده به معنای آن است که ديگر چنين اهرمی وجود نخواهد داشت، مگر آن که مطمئن شويم که حزبالله قویتر از گذشته در صحنه سياسی باقی میماند که من احتمال چنين حالتی را تقريباً نزديک به صفر میدانم. حزبالله خلع سلاح شده يا تضعيف شده يا حتی در صورت حضور گسترده کلاهآبیها در جنوب لبنان، ديگر نمیتواند اهرم فشاری محسوب شود. حزباللهی که بايد مسئوليت خسارات جنگ اخير را همواره به دوش بکشد. فراموش نکنيم که فلسطينیها پس از حضور در لبنان (۱۹۷۱) به علت سرکوب ملکحسين محبوب بودند، اما به سرعت اقداماتی را کردند که مردم لبنان نسبت به آنان حس ناخوشايند و بعضاً منفیای بروز دادند، بنابراين تصور میکنم که قضيه اخير در نهايت و به سرعت عليه وضعيت استراتژيک ايران در منطقه خواهد بود.
آيا فکر میکنيد که دو سرباز اسير اسراييل اين قدر مهم است که چنين واکنشی نشان دهد؟
عبدیـ فقط دو سرباز اسير نيست، عوامل ديگری هم که گفتم مطرح است. ضمن اين که اسراييل فرصت پيدا کرده که حزبالله را سرکوب و نابود کند. مسأله اين است که اسراييل در پی اهداف تعيين شده کار خود را انجام میدهد، وقتی گفته میشود که اين رژيم اشغالگر و غده سرطانی است، طبعاً بايد انتظار داشت که اقداماتش هم متناسب با اين صفات باشد، و اگر چنين انتظاری وجود داشته است، در اين صورت حزبالله با علم و آگاهی به استقبال اين وقايع رفته است و بايد از نتايج آن نيز دفاع کند. حزبالله بايد درايت کافی میداشت که بهانهای به دست اسراييل برای چنين جناياتی ندهد، نه اين که چنين بهانهای داده شود. سپس اين جنايات محکوم گردد.
بالاخره قضايا به کجا خواهد انجاميد؟
عبدیـ به نظرم اسراييل توجه خود را فقط بر لبنان و حزبالله متمرکز میکند، تا هنگامی که فشارها بر حزبالله در داخل و خارج لبنان برای آزادی دو سرباز اسراييل زياد شود و شکافی عميق ميان حزبالله و ديگران ايجاد گردد. و اگر دو سرباز اسراييلی آزاد شوند (حتی با مبادله اسرای لبنانی) در اين صورت حزبالله عملاً شکست خورده اين جنگ محسوب میشود، و پس از اين مرحله فشار به کشورهای ديگر از جمله سوريه نيز آغاز خواهد شد. البته امکان واکنشهای شديدتر از جانب حزبالله برای بحرانیتر کردن اوضاع را نبايد از نظر دور داشت ولی به نظرم اين احتمال چندان قوی نيست، اما در صورت وقوع ابعاد منطقهای قضيه گستردهتر خواهد شد. البته ممکن است پس از تخريب کافی لبنان شورای امنيت قطعنامهای را مبنی بر آتشبس و آزادی دو سرباز اسراييلی و خلع سلاح حزبالله و حضور نيروهای سازمان ملل در منطقه جنوب تصويب کند که قطعاً از طرف دولت و نيروهای سياسی لبنان و حتی افرادی امثال نبيهبری پذيرفته خواهد شد و چنين قطعنامهای نيز کاملاً عليه حزبالله و اعلام شکست آن است و در صورت مخالفت حزبالله با آن منجر به تضعيف روزافزون آن در لبنان خواهد شد.
به عنوان آخرين سوال، فکر میکنيد تغييرات يک سال اخير در ايران تا چه حد بر حزبالله تأثير گذاشته است؟
عبدیـ من قبلاً تصور میکردم که حزبالله و رهبری آن باهوشتر و زيرکتر از آن هستند که تحت تأثير اين تغييرات قرار گيرند، اما ظاهراً قضيه ظروف مرتبطه است و سرريز اين تحولات، موجب تغيير در حزبالله لبنان هم شد، و نوعی ارادهگرايی مطرح در ايران در آنجا نيز انعکاس يافت، اما اگر سر اين ارادهگرايی در ايران تاکنون به سنگ نخورده است به دليل پول نفت و داخلی بودن مسايل است و مثل لبنان نيست که در کنار حزبالله چندين طايفه و گروه قومی و مذهبی و از همه مهمتر اسراييل تا دندان مسلح و بیتفاوت نسبت به قضاوتهای بينالمللی وجود داشته باشد. بنابراين اگر سر خود را پايين انداختن و به شکم مسايل و دشمن رفتن در لبنان چنين نتيجهای دارد، دير يا زود در هر منطقه ديگری هم کمابيش با نتايج مشابه مواجه خواهد شد.