گفتگو در باره مريم فيروز -1

بابک امیر خسروی
شهروند امروز


Apr 18, 2008

توضیح: نشریّه«شهروند امروز» به ملاحظاتی، بخش هائی ازآخرین سوال ونیزحاهائی را«حذف» کرده است. ولی متنی که ازنظر می گذرانید، کامل آنست. خوانندۀ محترم می تواند بخش های حذف شده راحدس بزند. بابک امیرخسروی


آقای بابک امیر خسروی با توجه به سابقه طولانی عضویت شما در حزب توده، نحوه اشنایی شما با خانم مریم فیروز چگونه بوده است؟
آشنایی من با شادروان مریم فیروز به پیش از 60 سال قبل، و همزمان با اولین روزهای ورود من به حزب توده ایران بازمی گردد. در آن دوران من دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم و حوزه ما در منزل مریم فیروز برگزار می شد. باایشان هم عضو حوزه بودم، جلسات هم در منزل ایشان برگزار می شد. همسر او کیانوری نیز عضواین حوزۀ وگویندۀ ما ازسوی کمیتۀمرکزی بود.

بعد از 28 مرداد 1332 و پراکندگی ها و دربه دری های فراوانی که اعضای حزب متحمل شدند، در سال 1336 در شهر مسکو کیانوری و مریم خانم را که تازه از ایران آمده ودر هتلی در مسکو زندگی می کردند، ملاقات کردم. من هم برای انجام ماموریتی ازسوی دبیرخانۀ اتحادیۀ بین المللی دانشجویان، از پراگ به مسکو آمده بودم. چون کیانوری در پلنوم وسیع چهارم حزب توده ایران که در تیرماه 1336برگذارشد، به عضویت هیئت اجرایی حزب انتخاب شد ه بود،همراه با بقیه اعضای هیئت اجرایی در تیرماه 1336 به شهر لایپزیک منتقل شد، مریم خانم نیز به همراه او چندسالی مقیم لایپزیگ درآلمان دموکراتیک بود. هرباربه این شهر می رفتم مریم مهمان نوازِ خوش برخود را می دیدم .
سال های 44-1343 بود که من برای تحصیل در رشته اقتصاد به برلین آمدم. این سال ها همزمان بود با پلنوم یازدهم حزب توده که در جریان آن احمدقاسمی و دکترفروتن ازکمیتۀ مرکزی حزب اخراج شدند.،کیانوری ابتدا با اخراج این دو نفر مخالف بود اما بلافاصله،دراثر فشار و دخالت مستقیم شورویها، همراه با عدۀ دیگری ازاعضای کمینۀمرکزی، موافق این اخراج شد. کیانوری به همین دلیل، مغضوب بود و در رهبری تا مدتی، نقش چندانی نداشت. کیانوری نقل مکان داد وازلاپزیگ به برلین آمد وچند سالی به کارحرفه ای پرداخت ودرآکادمی معماری استخدام شد. تصادف روزگار دوباره مرا درجوار مریم قرارداد.

بخاطر دارم آغاز سال نو ومصادف باهمین روزها، درست 13 فروردین 44 بود. برای گرفتن بسته ای ازایران، به اداره مرکزی پست در برلین شرقی رفتم. و چون منزل کیانوری و مریم فیروز در مرکز برلین، نزدیکی های الکساندر پلاتس بود، به صرافت افتادم به دیدار آنها بروم. وقتی وارد شدم مریم وکیا از دیدن من بسیار خوشحال شدند و مریم فیروز بیش ازانتظار، به من ابراز محبت کرد .
به اطاق پذیرائی که واردشدم، دیدم مریم خانم به روال همیشگی سنن ایرانی، هفت سین مفصلّی چیده که با انواع و اقسام شیرینی های ایرانی مزیّن است ، اما هیچ کدام از این شیرینی هادست نخورده بود. منتظر مهمان هائی بودند که ازجفای روزگار نیامده بودند. درشگفتی بودم که مریم به حرف درآمد و گفت: امسال "تو تنها کسی هستی که برای عید به دیدن ما آمده ای" .
من از این موضوع بسیار ناراحت شدم. پیش خود گفتم: این چه حزبی است که بخاطر دعواهای درون حزبی، برخی اعضای حزب در غربت بدین شکل بایکوت می شوند! تصمیم گرفتم به نشانه اعتراض وتنفّراز این رفتار غیر انسانی اعضای حزب توده، و علیرغم اختلاف نظرها ودلخوری هائی که از کیانوری داشتم، روابط دوستانه ای با این خانواده برقرارکنم. مریم که انسان بسیار اجتماعی و خوش مشرب بود روابط دوستانه ای با همسر من که اهل ونزوئلا است، برقرارکرد که تا آخر پایدارماند. ما تقریبا یکشنبه ه به همراه دوست نازنین دیگری به نام مهندس فتوحی به گردش می رفتیم و تمام روز، با هم بودیم

و این روابط صمیمی تا چه تاریخی ادامه داشت؟
تا زمانی که من در برلین ساکن بودم. در سال 49 و بعد از حمله ارتش سرخ به پراگ من دیگر نتوانستم آن جوّ را تحمل کنم و از برلین شرقی به پاریس آمدم. البته هربار که برای کاری به برلین می رفتم حتما مریم خانم و کیانوری را می دیدم. او بسیار زن مهربان و خوش مشربی بود و شما در حرف زدن با او هیچ گاه مشکلی نداشتید.

آقای امیرخسروی ، خانم فیروز در چه تاریخی به عضویت حزب توده در آمدند؟و چه سمتهایی را در حزب توده داشتند؟
بنده تاریخ دقیقی از زمان عضویت ندارم اما بطور قطع، تاریخی بین دی ماه 1322 و اوایل سال 1324 بوده است. در دی ماه 22 سلیمان محسن اسکندری رهبر حزب در آن زمان بود، درگذشت، وراه برای ورود زنان به حزب، بازگردید. سلیمان میرزا با اینکه شخصی دموکرات و دارای روحیات سوسیالیستی بود، از دیدگاه مذهبی فردی متعصب بود و مخالف ورود زنان به حزب.
درخاطرات خانم فیروز خواندم که از قرار، خود کیانوری نیز در ابتدا مخالف ورود او به حزب عضویت مریم فیروز به دلیل وابستگی خانوادگی وی به فرمانفرمایان بوده است. اما به هر شکل، بعد از سال 22 زنان بسیاری به عضویت حزب در آمدند وازجمله مریم فیروز. درسال 24 که من وارد حزب شدم ایشان پیش ازآن به حزب پیوسته بود. لذا باید بین سال های 22 و1324 باشد. بیاددارم در پلنوم چهارم برخی از مخالفان کیانوری ومالا" مریم فیروز، صحّت عضویّت او را به عنوان مشاور کمیتۀ مرکزی منتخب کنگرۀ دوم درسال 1327 زیرسوال می بردند. ازجمله دلایل، این بود که خانم فیروز در سال 1327 فاقد سابقه لازم در عضویّت حزب بوده است.
در پلنوم چهارم حزب خانم فیروز مجددا به عضویت در کمیته مرکرزی در آمد؟
خیر،همانطور که عرض کردم به بهانه عدم سابقه لازم حتّی کنار گذاشته شد. البته این هاناشی از اختلافات ناسالمِ درون کمیتۀ مرکزی بود، نه ازاصول گرائی. به طور کلی وضعیت سیاسی مریم فیروز در حزب توده فراز و فرود داشت و این وضعیت متاثر از وضعیت همسرش کیانوری در حزب بود. مثلا در سال 1354 که کیانوری در حزب توده قدرت داشت و دبیر تشکیلات بود، خانم فیروز هم به عضویت کمیته مرکزی در آمد و پس از انقلاب نیز در ایران، مریم فیروز با توجه به نفوذ کیانوری درماه های آخرحیات حزب، به عضویت هیئت سیاسی در آمد. یک نکته را توضیح دهم که باهمۀ این احوال، مریم فیروز کلا"نقش چندان مستقیم وفعالی دررهبری حزب نداشت. زیرا در دوران مهاجرت مسئولیت اصلی امور حزب توده با هیئت اجرایی بود و در ایران بعد از انقلاب نیزهمه چیز وسیاست گزاری ها، در اختیار هیئت سیاسی قرارداشت. کمیته مرکزی-که مریم خانم ومن نیز عضو آن بودم- تنها در پلنوم ها حضور داشت و بعد از آن هر کس به دنبال کار خودش می رفت.

آیا شاهزاده بودن و تعلق خانم فیروز به طبقه اشراف عامل منفی در وضعیت وی در حزب توده نبود؟
گمان نکنم شاهزاده بودن ایشان عامل روشن ومستقیمی برای حمله به وی بوده باشد. اما چون هرگاه بگو مگویی در درون حزب بود که دریک سویِ دعوا کیانوری قرار داشت. مریم هم چوب آن را می خورد! و حتی بعضا تهمتهای شرم آوری می زدند که من به خود اجازه بیان آن را نمی دهم. اما عموما به دلیل اینکه او از خانواده فرمانفرما بود، که درگذشته روابط نزدیکی با انگلیسی ها داشت، مریم را هم عامل «نفوذی» انگلیسی ها قلمداد می کرند! درواقع هدف اصلی زیرسوال بردن همسر او کیانوری بود! درهمۀ این درگیری ها:«عروس چمن مریم تابناک» سپر بلا بود.
اما اینکه مریم فیروز به طبقه اشراف تعلق داشته نه تنها درنزد ماها، عامل منفی نبود بلکه بعنوان یک امتیاز مثبت به حساب می آمد. درنگاه قاطبۀ توده ای ها، مریم با آن که متعلق به خانواده ای بسیار ثروتمند و متمول بودکه بستگانش پستهای مهمی همچون نخست وزیری ووزارت داشتند، با این حال، به تمامی این امتیازات و ثروتها پشت پا زده بود و برای طرفداری از محرومان جامعه به حزب توده ایران پیوسته بود.

در برخی منابع سخن از جلسات فرهنگی که خانم فیروز برگزار می کردند و چهره های ادبی مانند صادق هدایت هم در این جلسات شرکت می کردند گفته شده است. آیا شما اطلاع خاصی از این جلسات دارید؟
من بیش ار آنچه در کتاب خاطرات مریم فیروز نقل شده است اطلاعی ندارم. اما به این نکته توجه داشته باشید هستۀ اصلی این ارتباطات فرهنگی میان نویسندگان وروشنفکران آن دوره عبارت بود از: صادق هدایت و بزرگ علوی، نوشین ومینوئی که به آن ها:«ذوات اربعه» می گفتند، وپاتوق شان کافه نادری معروف بود. اساسا هدایت در آن سالها به حزب توده نزدیک بود، چون حزب توده در آن دوران به عنوان نماد یک حرکت تجدد طلبانه ومترقی مطرح بودو جاذبۀ زیادی داشت. از سوی دیگر هدایت کنجکاو بود بداند، جماعت توده ای، چه حرفی برای گفتن دارد. صادق هدایت با خیلی ازروشنفکران حزبی، ازجمله احسان طبری ، دوستی داشت. چنانچه اردشیر آوانسیان در خاطرات خود نقل می کند که در برخی جلسات حزبی در منزل هدایت برگزارمی شد، شرکت داشت. او تنها در گوشه ای می نشست و به سخنان بقیه گوش فرا می داد. البته تحت تاثیر افکار چپ بود و به نظر من کتاب حاج آقای او نمونه تمایلات سیاسی هدایت در آن دوره است.
مریم فیروز هم زنی بودشاخص و اهل فرهنگ و ادب. در عین حال روحیه ای اجتماعی و صفات مثبت اشرافی داشت و برگزاری جلسات فرهنگی توسط مریم همانگونه که خود شرح داده ، دور از انتظار نبوده است.

نحوه تشکیل سازمان زنان ایران و نقش مریم فیروز در این میان چگونه بوده است؟
باید در ابتدا یادآوری کنم که پیش ترها، از همان اوایل دهه 20، «تشکیلات دموکراتیک زنان» توسط حزب توده ایران ایجاد شده بود. اتفاقا اولین ارتباطات مریم فیروز با حزب توده از طریق همین تشکیلات دموکراتیک زنان بوده است. دراین «تشکیلات» زنان با شخصیتی،همچون جمیله صدیقی،زهرا اسکندری،منیر علوی و اختر کامبخش حضور داشتند. و خود مریم فیروز نیز به این تشکیلات پیوست. اما در شبه کودتای بهمن ماه 1327 که حزب توده ضربه خورد و غیر قانونی اعلام شد،این تشکیلات نیز به همراه سازمان کارگران ودیگر سازمان های علنی دموکراتیک، غیرقانونی اعلام گردید و به فعالیت زیرزمینی روی آورد.

با باز شدن فضای سیاسی کشور در جریان آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری مرحوم دکتر مصدق، به ابتکار حزب توده ایران و فراکسیون زنان حزب، که افرادی همچون مریم فیروز و اعظم صارمی از اعضای برجسته ان بودند، «سازمان زنان ایران» تشکیل شد که فعالیتهای آن هم علنی بود. البته چون «تشکیلات دموکراتیک زنان» در سال 27 غیر قانونی اعلام شده بود امکان احیای مجدد ان نبود، فعالیّت دوبارۀ آن زیرعنوان «سازمان زنان ایران» ازسرگرفته شد.مریم خانم در تشکیل و سازماندهی این نهاد مدنی نقش عمده ای داشت. اولین کنگره «سازمان زنان ایران» در اردیبهشت سال 32 و با حضور 800 تا 1000 زن برگزار شد.

ارتباط حزب با این سازمان چگونه بود؟
در خصوص نحوه تعامل این سازمان و سازمانهای دیگر مدنی ایجاد شده در آن سالها مانند سازمان جوانان و دانشجویان و سازمان کارگران وده هاتشکیلات دموکراتیک دیگر، باید بگویم که متاسفانه یک سنتی در میان احزاب کمونیستی از قدیم حاکم بود؛ و مختص به ایران هم نبود و احزاب کمونیستی در اروپا وآسیا وآمریکا نیز آن را اجرا می کنند که من به آن «فرهنگ کمینترنی» می گویم. سیاست این احزاب همواره بر پایه نفوذ و هژمونی هر گونه سازمانها و نهادهای دموکراتیک و مدنی بوده است تا از آن طریق توده ها را هدایت کنند وبسوی حزب بکشانند.
این سیاست اگرچه نکات مثبتی همچون حضور یک موتور اصلی هدایت کننده در یک سازمان مدنی را دارد اما از سوی دیگر استقلال این نهادها را از میان می برد و آنها دقیقا همان سیاستهای حزبی را پیگیری می کرند. سرنوشت آن ها با سرنوشت حزب گره می خورد وعملا دنباله رو سیاست های یک حزب بودند.
مثلا هرخطای بزرگ وکوچک که حزب توده ایران، چه درجریان ملی شدن صنعت نفت و چه در جریان کودتای 28 مرداد 32 و یا درنحوه مواجهه با دولت دکتر مصدق و چه بعد از انقلاب 57 مرتکب گردید، تاوان آن را همین سازمان های دموکراتیک هم دادند.

زیرا متاسفانه این سازمانها اعم از جوانان، زنان و کارگران، این سیاستهای اشتباه را مرتکب می شدند و ضربه آن را نیز تحمل کردند. در خصوص «سازمان زنان ایران» نیز شکی نیست که فعالیتهای ان زیر نظر مستقیم رهبری حزب توده ایران بوده است. امروزه نیز در ایران احزاب تلاش بسیاری برای زیر سیطره قرار دادن نهادهای مدنی و جنبشهای اجتماعی مانند دانشجویان را دارند که این امر جدا به استقلال آها لطمه خواهد زد.

سرنوشت این سازمان چه شد؟
با ضربه سختی که حزب توده در سالهای ابتدایی دهه 30 خورد، این سازمانها اگرچه دارای زیر ساختی مدنی بودند اما چون اکثر اعضای ارشد آن را رهبران حزب توده تشکیل م دادند. با فروپاشی حزب آنها هم متلاشی شدند. این قصه بعد از انقلاب 57 نیز تکرار گردید.

-فیروز در جریان کودتای 28 مرداد بنابر گواهی خودش و همینطور مرحوم کیانوری رابط میان حزب توده و خانه دکتر مصدق بوده است(ادعایی که شمادر آن ابراز تردید می کنید در نقد خاطرات کیانوری)توضیح در این مورد
در اصل موضوع یعنی ارتباط مریم فیروز با اندرونی خانه دکتر مصدق شکی نیست.، مریم و مرحوم دکتر مصدق دختر دایی و پسر عمه بوده اند و ارتباط نزدیک میان این دو خانواده طبیعی است. از سوی دیگر این نکته هم صحیح است که حزب توده ایران، بعضا پیامهایی را توسط مریم فیروز به همسر دکتر مصدق و از آن طریق به ایشان منتقل می ساخته است.
آنچه بنده در نقد خاطرات کیانوری به تفضیل آورده ام در خصوص ادعاهای مربوط به تماسهای مریم فیروز در 24 مرداد 1332 و به ویژه روز 28 مرداد وچگونگی مطع ساختن مصدق از ماجرای کودتاست. حزب توده در24 مرداد به مریم فیروز دسترسی نداشته است. من در این مورد شهادت خانم اعظم صارمی را نقل کرده ام که بر طبق ان سرهنگ مبشری به خانه خانم صارمی که دوست بسیار نزدیک مریم بوده است می اید و به دنبال مریم فیروز بوده است، اما او را پیدا نمی کند. بنابراین با توجه به بررسی هایی که صورت داده ام و گفتگو با افراد مختلف، به احتمال فراوان خود سرهنگ مبشری به صورت ناشناس و از تلفن عمومی با منزل مصدق تماس گرفته و این اطلاع را به ایشان داده است. چنانکه مرحوم مصدق در دادگاه نیز بر تماس فردی ناشناس تاکید می کنند.

در خصوص روز 28 مرداد بنابر آنچه خود مریم فیروز در خاطراتش گفته است ایشان یک مرتبه با منزل مصدق تماس می گیرد بدین شکل که گفته است: «در روز 28 مرداد در بهارستان و در منزل قاسمی-قاسمی همسر اعظم صارمی دوست نزدیک مریم- بودم و دیدم که میدان بهارستان ناآرام است و عده ای شعار سر می دهند. با منزل دکتر مصدق تماس گرفتم و خواستم این موضوع را به ایشان بگویم». همین وبس.

اما کیانوری در خاطرات خود از 3 بار تماس تلفنی در این روز خبر می دهد که با توجه به شواهد تاریخی، متاسفانه این ادعاها ساخته ذهنیات وی بوده است.

مریم فیروز در سال 36 از ایران خارج می شود و البته 4 سال قبل از ان را زندگی مخفی داشته است،از سال 36 تا بازگشت در بهار 58، 2 سال در شوروی و 20 سال در المان شرقی بوده است.در ان دوران چه می کرده؟چه نقشی در تشکیلات در تبعید حزب داشته

در خصوص خروج از ایران دقیقا مطمئن نیستم که در سال 1335 یا 1336 بوده است. اما قطعا کیانوری زودتر از مریم فیروز از ایران به شوروی رفته است. چرا که در سال 1336 که پلنوم وسیع چهارم حزب برگزار شد، کیانوری از مدتها قبل از آن در مسکو بوده است و مقدمات برگزاری پلنوم را همراه با دیگراعضای کمیته مرکزی،فراهم می ساخته است.
در خصوص دوران زندگی مخفی بعد از 28 مرداد 32، این دوره روزهای بسیار دشواری برای اعضای حزب توده ایران بوده است، شرایطی سخت که به دلیل تعقیب اعضای حزب از سوی حکومت شاه بوجود آمده بود. با لو رفتن سازمان افسران حزب توده و اعدام رهبران ان تقریبا حزب توده از هم متلاشی شده بود. اتفاقا من در این سالها یک مرتبه به صورت کاملا تصادفی مریم را دیدم

در تهران؟
بله در تهران و در خیابان انقلاب، من در نزدیکی های مدرسه البرز بودم که دیدم از مقابل من یک خانم چادری در حالیکه تبسمی بر لب دارد از روبرو به من نزدیک می گردد. خوب که دقت کردم متوجه شدم وی مریم فیروز است. از این ملاقات اتفاقی خیلی خوشحال شدیم و ساعتی با یکدیگر گپ زدیم در آن سالها زنان عضو حزب با استفاده از پوشش چادر راحت تر به فعالیت مخفی می پرداختند. مریم در آن سالهای سخت، به شدت فعال بود،در سازماندهی مخفی گاههاوجابجایی افراد یار حزب و رهبری آن بود. من اطلاع دارم که او در آن دوره به دلیل شرایط مالی بسیار بدی که حزب توده داشت. تنها ملکی را که برایش باقی مانده بود فروخت و پول آن را در اختیار حزب قرار داد. فعالیتهای او در آن دوران تنها از فردی که ایمان و علاقه به اهداف سیاسی اش داشته باشد بر می آمد. اگرچه بسیاری از این فداکاری های او در راه آرمان حزبی ناگفته مانده است.

ادامه در بخش دوم ..