جنگ درقفقاز: علل وقوع و پی آمدها
سیامک سلطانی
13.08.08
جنگ درقفقاز: علل وقوع و پی آمدها
بنظر می رسد که تحليل طراحان اين بوده که آغاز جنگ، اليت سياسی روسيه را با مشکلی به نام قدرت پنهان مواجه خواهد نمود. زيرا که مدويدف بنا به سياست های نرم و ليبرالی اش قادر به تصميم گيری سريع و قاطع نخواهد بود و خود بخود پای پوتين به ميان کشيده خواهد شد و جهانيان خواهند فهميد که مدويدف "دکور" است و نه بيش از آن. اگر براستی سياست گزاران واقعی آمريکا و اروپای غربی چنين تحليلی از مدويدف داشته باشند ، بايد متاسف بود که برای استفاده از نظرات ليبرالی و نرم مدويدف به شدت خطا کردند و به جای گفتگو و مذاکره، سياست جنگ را درپيش گرفتند.
سيامک سلطانی
درست در زمانی که توجه جهانيان معطوف به گشايش بازی های المپيک چين بود، رئيس جمهور گرجستان ميخائيل ساکاشويلی فرمان آغاز حمله به شهر تسخين والTsekhinwal ) ) پايتخت جمهوری به رسميت نشناخته اوستيای جنوبی، با هدف باز گرداندن " حاکميت قانون اساسی جمهوری گرجستان " به اين منطقه را صادر نمود. پی آمد اين فرمان، آغازتهاجم ارتش گرجستان بود که از زمين و هوا اين شهر را مورد بمباران و هدف آتش توپخانه سنگين خود قرار داد. تا کنون آمار دقيقی از ميزان تلفات انسانی در ميان ساکنين غير نظامی شهردردست نيست؛ ولی بر اساس اخبار، تعداد قربانيان غير نظامی اين حمله نزديک به ۴۰۰۰ نفر تخمين زده می شوند. به اين آماربايستی ويرانی بسياری اززيرساخت های اساسی و همچنين ساختمان ها و خانه های مسکونی شهر را نيز اضافه نمود. آيا براستی می توان گفت که هدف رئيس جمهور گرجستان ازدست يازييدن به اين ماجراجوئی خونين همانا "بازگرداندن حاکميت قانون اساسی گرجستان " به اين سرزمين بود؟ اگرهدف، قضاوت بدون مراجعه به فاکت ها و شواهد تاريخی ، مورد نظر است، تکليف روشن است و پاسخ مشخص. اما با نگاهی به تاريخچه نه چندان دور اين منطقه، زوايای ديگری گشوده می شوند که می توانند در پاسخ يابی به علل اين فاجعه، مفيد واقع شوند.
در تاريخ معاصر اوستيای جنوبی اين سومين بار است که نيروهای مسلح گرجستان با هدف نابودی ساکنين و تصرف خاک ، آن را مورد تهاجم قرار می دهند. نخستين بار پس از انقلاب اکتبر و در سال ۱۹۲۱ بود که جمهوری گرجستان با هدف مقابله با ارتش سرخ به اين سرزمين حمله ور شد. در آن زمان ارتش سرخ موفق به دفع اين حمله شد.
در ميان بسياری از نقد کنندگان سياست های استالين از سال های حکومت وی و تا کنون نيز، طنز تلخی مطرح است که بر اساس آن: " گويا مسئولين تقسيمات کشوری درزمان حکومت استالين از خط کشی استفاده می کرد ه اند که فقط قادر به ترسيم خطوط راست بوده و در برخورد با مناطقی که مردم آن دارای فرهنگ و زبان و آداب و رسوم و تاريخی متفاوت از هم بوده اند، نمی توانسته خطوط کج و يا منحنی را ترسيم نمايد" . به همين دليل است که با يک حرکت ساده مداد، بسياری از ازبک ها در قلمرو تاجيکستان و يا ايرانی تبار های اوستيای جنوبی در قلمرو گرجستان قرار می گيرند و بسياری نمونه های ديگر که پرداختن به آن موضوع اين نوشته نيست. ناگفته نماند که در دوران حکومت شوروی، بسياری از اين مناطق شامل وضعيت حقوقی "جمهوری خود مختار" گرديدند. اوستيای جنوبی نيزدردوران شوروی "جمهوری خود مختار اوستيای جنوبی" ناميده می شد.
نخستين بار در سال ۱۹۹۲ با آغاز فروپاشی شوروی بود که اين جمهوری و نيز جمهوری آبخاز که از يک سو در کرانه دريای سياه قرار دارد و از سوی ديگر هم مرز با گرجستان است، اعلام استقلال نمودند که البته بنا به ملاحظات سياسی و ژئوپليتيکی، تا کنون ازجانب هيچ کشوری، حتی روسيه نيز برسميت شناخته نشده اند. در دوران حکومت شوروی، يگانه رشته پيوند ميان اوستيا يی ها و گرجی ها از يکسو و آبخازها و گرجی ها از ديگر سو، همانا قوانين عمومی شوروی و مناسبات اداری آن دوره بود. روشن است که با نبود شوروی، تنها عامل پيوند بين آنان مرز مشترک و همسايگی شان با يکديگر بود. وقايع تلخ سال های ۱۹۹۳ ۱۹۹۱ را می توان همچون سرآغاز فصل جديدی در روابط اين سه کشور، نام نهاد. اوستيايی ها هرگز فراموش نمی کنند روزی را که "زياد گمسخوردی" ) Ziyad Gamsakhurdi ) رئيس جمهور وقت گرجستان در استاديوم فوتبال شهر تفليس طی سخنانی آشکار و روشن اعلام نمود: اوستيايی ها زباله هايی هستند که بزودی به آن سوی تونل مرزی بين روسيه و گرجستان فرستاده خواهند شد. پی آمد اين سخنان جنگی بود که به جز کشتار مردم بيگناه هيچ گونه حاصلی برای هيچ يک از طرفين نداشت. ادامه تشنجات در اين نواحی منجر به استقرار نيروهای کلاه آبی روسی در منطقه گرديد، که ماموريت حفظ صلح در منطقه را بر عهده داشتند. (در همين تهاجم اخيرارتش گرجستان به شهر تسخين وال، بيشترين تلفات روس ها متوجه کلاه آبی ها بود زيرا که نه امکانات و نه توانايی جنگيدن با ارتش آماده و مجهز گرجستان را نداشتند و تنها با رسيدن سپاه ۵۸ روسيه که درچند ده کيلومتری تسخينوال و دذ خاک روسيه مستقر بود، وضعيت تغيير نمود.) از همان سخنان تاريخی زياد گمسخوردی، برای ناظرين اوضاع منطقه روشن گرديد که مشکل رهبران گرجستان نه درتلاش به يافتن زبان مشترک با اوستيايی ها به منظور حل مشکلات ميان دو همسايه، بلکه راندن آنان از سرزمين شان است و يا در بدترين حالت برای گرجی ها ، تحمل دو همسايه که رهبران و مسئولين آن "خودی" بوده و گوش بفرمان تفليس خواهند بود. لازم به تاکيد است که به دنبال فروپاشی شوروی ، و در سال های حکومت سراسر سست و بی کفايت يلتسين، فشار برجمهوری های کوچک خود مختار از جانب هموطن های ديروز وهمسايگان امروز، بمراتب افزايش می يافت و هر روز يک جمهوری نوبنياد بود که اعلام موجوديت می کرد تا شايد از اين راه بتواند موقعيت حقوقی خود را در عرصه بين المللی تثبيت نمايد. با روی کار آمدن ادوارد شواردنادزه که تجربه سال ها کار دررهبری سازمان امنيت و نيز دبيراولی تشکيلات حزب کمونيست گرجستان و سپس عضويت در دفتر سياسی حزب کمونيست اتحاد شوروی و در نهايت وزارت خارجه شوروی را در اندوخته داشت، با حفظ سياست هم غربی و هم شرقی، وضعيت حقوقی جمهوری های برسميت نشناخته اوستيای جنوبی و آبخاز در حالت نه تاييد و نه مخالفت، بلکه "انجماد" هم از جانب روسيه و هم از جانب گرجستان به پيش برده شد. با تسخير قدرت از جانب ساکاشويلی و شرکاء (تحت عنوان" انقلاب مخملی") که از حمايت های بی دريغ آمريکا برخوردار بودند، وضعيت دوباره به زيان صلح و آرامش در منطقه تغيير نمود. ساکاشويلی با اعلام اينکه رسالت کمک به برقراری دمکراسی در جمهوری های نو بنياد منطقه قفقاز را برعهده دارد، ازهمان آغاز سياست مقابله با روسيه و هر آنچه که می تواند رنگ و بوی روسی داشته باشد، را به پيش گرفت. با ورود تعداد بيشماری از مشاورين نظامی آمريکايی و آغاز آموزش و تسليح ارتش گرجستان به سلاح ها و استاندارد های نظامی آمريکا و نيز ناتو، روشن گرديد که اين "رسول" معيار ها و روش های دمکراتيک، آن چنان هم به شيوه های دمکراتيک اعتقاد ندارد و در تدارک آن است که "انديشه های نيکو و انسانی " خود را نه با روش های خوب و زيبا، بلکه با تکرار فجايع سال های ۱۹۲۱ و همچنين ۱۹۹۲۱۹۹۱ به واقعيت زندگی تبديل نمايد. به موازات پيوند های وسيع با غرب و بويژه آمريکا و در ادامه با اسراييل ( در سال گذشته اسراييل تعداد۲۳ فروند هواپيمای تجسسی نظامی بدون سرنشين را به گرجستان "مجانی" ارسال نمود) و اکرايين و ترکيه و آذربايجان موافقتنامه های گوناگون و آن هم نه فقط بر سر خط لوله معروف تفليس باکو جيحان ،امضاء نمود. تمامی اين اقدامات اگر تنها با هدف برقراری روابط عادی بين دولت ها صورت می گرفتند نه تنها ايرادی نبود، بلکه مورد تشويق نيز قرار می گرفتند؛ اما وقتی که اين روابط بويژه با اکرايين، بيشتر جنبه نظامی بخود می گيرند آنهم با موضع گيری آشکاربرعليه کشورسوم، دراين جاست که شفاف بودن اين روابط برای جامعه جهانی مورد پرسش قرار خواهد گرفت. روشنتر بگويم: آنچه که در اغلب تفسير ها و مقالاتی که اين روزها در مورد جنگ اخير فقفازنوشته شده اند و در بهترين حالت اين اقدام ماجراجويانه و تبه کارانه ساکاشويلی در براه انداختن جنگ را "اشتباه" ارزيابی می کنند و به عمد و يا به سهو، حضور تعدادبيشمار مشاورين نظامی آمريکايی در اين کشور را ناديده می گيرند و نمی خواهند باور کنند که ساکاشويلی شخصيتی نيست که به تنهايی اجازه اخذ چنين تصميمات مهمی همچون آغاز جنگ آن هم با روسيه را اتخاذ نمايد. در پاسخ به اين پرسش که چرا چنين تصميمی در اين شرايط اتخاذ گرديد نيز به نظر من با يک تير چندين نشان زده شد که در چند عرصه سياسی و نظامی قابل بررسی هستند.
هدف طراحان اين جنگ در عرصه سياسی را بايد درمجموعه ای ديد که موضوع نهايی آن استفاده از منطقه بسيار مهم ژئوپليتيک گرجستان در دو عرصه کوتاه کردن دست روسيه ازقفقاز و نيز توجيه سياسی و نظامی لازم بودن سپر دفاعی موشکی در برابر روسيه "تجاوزگر" و نيزداشتن امکانی بهتر برای وارد آوردن فشار بر ايران و ديگر کشورهای منطقه است. بنظر می رسد که تحليل طراحان همچنين اين بوده که آغاز جنگ، اليت سياسی روسيه را به مشکلی به نام قدرت پنهان مواجه خواهد نمود. زيرا که مدويدف بنا به سياست های نرم و ليبرالی اش قادر به تصميم گيری سريع وقاطع نخواهد بود و خود بخود پای پوتين به ميان کشيده خواهد شد و جهانيان خواهند فهميد که مدويدف "دکور" است و نه بيش از آن. اگر براستی سياست گزاران واقعی آمريکا و اروپای غربی چنين تحليلی از مدويدف داشته باشند ، بايد متاسف بود که برای استفاده از نظرات ليبرالی و نرم مدويدف به شدت خطا کردند و به جای گفتگو و مذاکره، سياست جنگ را درپيش گرفتند. در ادامه بحث مربوط به استفاده های سياسی ، هدف ديگر اين بود که روسيه يا دست به اقدام نظامی خواهد زد ويا اين که مسئله را در براه انداختن کارزار تبليغاتی و يا اعتراض در سازمان ملل متحد، خلاصه خواهد نمود؛ درحالت اول يعنی حمله نظامی، کشورهای کوچک و نوبنياد منطفه به وحشت خواهند افتاد و به دامن غرب و آمريکا پناه خواهند برد. در حالت دوم نيز باز برای اين کشور ها اين پرسش مطرح خواهد شد که: " آيا اصلا روسيه قدرت و توانايی دفاع از خود را دارد؟" که اين نيز ايده ای خواهد بود بسيار خطرناک و جنگ افروزانه برای همه آن هايی که با همسايگان خود مشکل مرزی دارند. در بحث مربوط به هدف های نظامی نيز به اعتقاد من هدف اصلی آزمايش برخی از سلاح های مدرن و عکس العمل نظامی روسيه در مواجه با اين سلاح ها و در کليت آن سنجش ميزان آمادگی روسيه در قبال بروز چنين جنگ های منطقه ای بود. سقوط دو فروند بمب افکن استراتژيک روسيه در اين جنگ ۵ روزه، فقط با موشک های جديد ساخت اکرايين امکان پذير گشتند، و گرجستان چنين امکانی را در گذشته نداشت. به اين فهرست بايستی تانکهای مدرن ساخت اکرايين را نيز اضافه نمود.
در پاسخ به اين پرسش که نقش روسيه و اين که برد و باخت روسيه در اين جنگ چه بود، بنظر من وقوع جنگ برای روسيه امر غير منتظره ای نبود. و حداقل در برابر مردم اوستيای جنوبی و نيز آبخاز، نشان داد که در روزهای سخت از آنان حمايت می کند، ولی برد بزرگتر در دستور کار قراردادن موضوع استقلال اوستيای جنوبی و آبخازدر مجامع بين المللی بود. ترديدی وجود نداردکه هردو اين دو جمهوری کوچک، بلافاصله پس از برسميت شناخته شدن، به فدراسيون روسيه خواهند پيوست و اين به معنای تحکيم مواضع سست شده روسيه در قفقاز است. اين که در کليت موضوع تشکل اين جمهوری ها در يک فدراسيون درست است يا نه، بحثی است جداگانه که حتما بايد به آن پرداخت و مورد بحث و بررسی قرار داد. در اين جا به يک نکته مهم نيز بايد اشاره کنم که حضور روسيه و نقش اين کشور در حفظ ثبا ت و صلح درقفقازو در تمام منطقه، واقعيتی است انکار ناپذيرکه بايد آن را پذيرفت و در تنظيم روابط با اين کشورمد نظر داشت. اين که گرجستان خروج خود را از پيمان اس ان گ ( اتحاد کشور های مستقل) اعلام نمود، نتيجه ای به جز قطع بسياری از روابط سياسی و اقتصادی اين کشور نخواهد داشت که اين يعنی فشار هر چه بيشتر بر مردم اين کشور و تداوم فلاکت اقتصادی اين کشوررا در پی خواهد داشت. در رابطه با باخت روسيه در وقايع اخير فقط می توان به باخت تبليغاتی اين کشور در قبال مجموعه رسانه هايی اشاره نمود که روسيه را در چشم افکار عمومی کشوری متجاوز معرفی نمودند و زمينه را برای پيش برد برنامه های سپر موشکی در چک و لهستان آماده نمودند.