از فاجعه سوم مي توان اجتناب کرد
فرخ نگهدار
05 اکتبر 2008
اکنون دولت ايالات متحده امريکا حفاظت از "پايگاه اشرف"، محل استقرار نيروهاي سازمان مجاهدين، را به دولت عراق منتقل کرده، اما اعتراض مجاهدين و تقاضاي آنان براي ادامه فعاليت اردوگاه فوق هم چنان با شدت ادامه دارد. آنها تمام نيروي خود را به کار گرفته در امريکا و اروپا لابي مي کنند که حق تداوم فعاليت در عراق را، "تحت نظارت بين المللي" براي خود تضمين کنند. آنها هم چنان از "شهر اشرف" به عنوان "بزرگترين اميد قابل دوام براي تغيير دموکراتيک در ايران" ياد مي کنند.
شواهد بسيار نشان مي دهد که واگذاري حفاظت از پادگان اشرف به دولت عراق جزئي از روند گريز ناپذيري است که ديرتر يا زودتر قطعا اتفاق مي افتاد. اما مجاهدين از سير تحول اوضاع در عراق و مناسبات ايران و امريکا تصور ديگري دارند. تا آنجا که از حرکات و گفته هاي آنان بر مي آيد پافشاري و تلاش براي ابقاي اردوگاه اشرف و تداوم حضور سازمان يافته مجاهدين در عراق مبتني بر محاسبات زير است:
1- آنها بر اين حسابند که وضع امنيتي در عراق بهبود نخواهد يافت. از نظر مجاهدين حکومت ايران قطعا مخالف بهبود وضع امنيتي در عراق است و لذا اخلال و دخالت آنان در عراق قطعا ادامه خواهد يافت.
2- آنها بر اين حساب اند که ايران قطعا برنامه اتمي خود را تا دست يابي به سلاح هسته اي ادامه خواهد داد و لذا شانس حمله نظامي به ايران توسط ايالات متحده امريکا و متحدين بسيار جدي است.
3- بنا به دو دليل فوق آنها بر اين حساب اند که روابط ايران و امريکا در مسير "وخامت بيشتر" پيش ميرود تلاش ها براي "تغيير در رفتار رژيم" به تلاش براي "تغيير رژيم" تبديل خواهد شد.
4- آنها بر اين حساب اند که جز مجاهدين، هيچ نيروي ديگري وجود ندارد که بتواند ايالات متحده و متحدين را در پيشبرد گزينه فوق ياري دهند. آنها پيش بيني مي کنند نقطه اتکاي اصلي دولت امريکا و متحدين، براي پيشبرد استراتژي تغيير رژيم، نيروهاي مستقر در پادگان اشرف خواهند بود.
عليرغم اين که نيروهاي فوق العاده پر نفوذي، از جمله نيوکان ها، در ايالات متحده امريکا، در اسرائيل و برخي دولت هاي ديگر، هنوز روند اوضاع و گزينه هاي مطلوب را همان طور مي بينند و مي طلبند که مجاهدين مي گويند، اما آنچه مجاهدين مي بينند و مي طلبند بکلي از واقع بيني تهي و از تمايل به خود ارضائي آکنده است. دلايل اين داوري چنين است:
1- با وجود فشارهاي فوق العاده سنگين داخلي بر دولت امريکا، سير رويدادها در جهت کاهش از تعهدات و مداخلات نظامي در عراق و واگذاري هرچه بيشتر امور کشور به دولت عراق؛ در جهت پايان يابي جنگ داخلي و پس کشيدن ارتش امريکا و انگليس از صحنه هاي جنگ است.
2- با وجود تمايل بارز در جوامع، کردي، شيعي و سني در عراق پايان يابي نقش نيروهاي ائتلاف در حفظ امنيت داخلي و محلي در استان ها و مناطق مختلف عراق و پيشرفت روندي کاملا قابل پيش بيني است.
3- با توجه به اين واقعيت که در عراق ديگر محال است جريان هاي سني، بقاياي بعثي ها و حاميان القاعده دست بالا پيدا کنند و حاکميت ملي در عراق و قدرت واقعي در مناطق وسيعي از آن کشور تحت کنترل شيعيان و کردها باقي خواهد ماند.
4- با توجه به نتايج انتخابات کنگره در سال گذشته و روند تغيير تناسب قوا در دستگاه حاکمه امريکا، با توجه به رويکرد هميشگي وزارت خارجه امريکا و تفاوت آشکار مواضع رابرت گيت با دونالد رامزفلد، و با توجه به چشم انداز انتخابات آتي رياست جمهوري در آن کشور؛ و به استناد تحولات يک ساله اخير در مناسبات ايران و امريکا، تمايل غالب در سياست امريکا در قبال ايران سياستي در جهت انعطاف، تعامل و ديپلماسي فعال است، و نه در جهت رويارويي نظامي.
5- با توجه به اين واقعيت که سرنگوني صدام به افزايش قابل ملاحظه نفوذ و نقش ايران در عراق منجر شده و در ميان تمام کشورهاي منطقه - حتي به اعتراف صريح خود مجاهدين - ايران نزديک ترين مناسبات را با دولت عراق دارد، تغيير رژيم عراق و تضعيف آن بشدت به زيان جمهوري اسلامي است.
پيش بيني و تحليل مجاهدين از سير اوضاع در منطقه با روندهاي عيني سازگار نيست. شانس غلبه ديدگاه ها و ارزيابي هاي آنان بر دولت امريکا شانسي کمتر از صفر است. به اين ترتيب نظر و تلاش نيروهاي سياسي مختلف در باره وضعيت مجاهدين از 3 صورت خارج نيست:
1- مجاهدين به عنوان بخشي از موضوعات و مفاد مورد توافق ميان ايران و امريکا و دولت عراق، زير فشار قرار مي گيرند تا جزئا، قسما، و يا کلا به دولت ايران تحويل شوند (دولت جمهوري اسلامي ايران در تلاش براي تحقق اين "راه حل" است).
2- مجاهدين در اردوگاه اشرف - تحت نظارت بين المللي - باقي بمانند و به فعاليت هاي کنوني خود ادامه دهند.
(اين "راه حل" مورد مطالبه سازمان مجاهدين، نيوکان ها در امريکا، دولت اسرائيل و همه نيروهايي است که گزينه نظامي را در رابطه با ايران در دستور دارند).
3- ساکنان اردوگاه اشرف به واسطه نهادهاي بين المللي حقوق بشري و پناهندگي فرصت بيابند در کشورهاي امن پناه داده شوند (اين راه حل مورد حمايت همه نيروهاي آزاديخواه در ايران، سازمان هاي حقوق بشري، نيروهاي مترقي در عراق و بخش عمده اي از دولت هاي جهان است.)
هيچ آينده چهارمي براي آنان متصور نيست. با ماندن مجاهدين در عراق، هرچه زمان بگذرد، تنها خطر تحويل اجباري به ايران و يا خطر ترور و اسارت آنان بدست نيروهاي معاند در عراق تشديد خواهد شد.
مجاهدين خلق بايد بپذيرند که ادامه حضور متشکل ايشان در عراق مستلزم استمرار ناامني و استمرار جنگ داخلي، مستلزم تشديد تشنج در مناسبات امريکا و ايران و سير آن به سوي درگيري است. شايسته است آنها تاکتيک ها و تصميم هاي خود را تابع اين حقيقت کنند که سير رويدادها در جهت غيرممکن کردن ادامه حضور سازمان مجاهدين در عراق با هدف سرنگوني جمهوري اسلامي است.
تا امروز هنوز مجاهدين علاقه و عزم خود را به پي گيري راه حل سوم نشان نداده اند. آزادي خروج از عراق خواست رسمي آنان نيست. ماندن در عراق خواست رسمي آنان است. آنها هم چنان دارند براي ماندن در عراق حمايت بين المللي جلب مي کنند. برخي سازمان هاي اپوزيسيون با خواست مجاهدين در مورد عدم تحويل اردگاه به دولت عراق همراهي کرده و در باره خطر تحويل به دولت ايران هشدار داده اند. اما هيچ يک رسما به عزم مجاهدين براي ماندن در عراق اعتراض نکرده اند.
سازمان مجاهدين را منزوي ترين نيرو در ميان تمام سازمان سياسي ايراني است. دولت امريکا و اتحاديه اروپا اين سازمان را "تروريستي" مي شناسند. رفتار مجاهدين با مخالفين سياسي بوي خون مي دهد. ساختار دروني آنان تا حد خطرناک ساختاري نزديک به مدل "خدايگان و بندگان" است. کسب قدرت سياسي از هر طريق و به هر قيمت، حتي از طريق جنگ و حمله نظامي يک کشور ديگر، مشخصه اصلي ماهيت و هويت آنهاست. با چنين سازماني در هيچ زمينه اي نمي توان همکاري، همراهي و اشتراک مساعي و حتي مذاکره و توافق با آنان در هيچ زمينه اي ميسر نيست. از هر سخن آنان با مخالفين سياسي بوي خون و نفرت بر مي خيزد.
اما اين که هيچ نقطه مشترکي ميان مجاهدين و ساير نيروهاي سياسي کشور وجود ندارد نبايد به بي تفاوتي نسبت به سرنوشت تلخ ساکنان اردوگاه اشرف منجر شود. بهاي ماندن مجاهدين در عراق به مخاطره افکندن سرنوشت 3500 انسان است؛ انسان هايي که مثل همه به يک اندازه حق حيات دارند. هيچ نيروي سياسي صادق و وفادار به حقوق بشر و دموکراسي مجاز نيست به بهانه ماهيتي که سازمان مجاهدين دارد و به استناد پيشينه آنان، نسبت به خطراتي که ماندن در عراق متوجه جان 3500 نفر انسان مي کند، ساکت و بي تفاوت بماند. بايد به اين تصميم مجاهدين دائر بر ماندن در عراق اعتراض کرد. بايد در مقابل خواست دولت ايران مبني بر تحويل گرفتن مجاهدين ايستاد. اما با ماندن مجاهدين در عراق دو سرنوشت بيشتر در انتظار آنان نيست: استرداد به جمهوري اسلامي ايران و يا له شدن در گير و دار خون ريزي ها ترورهاي فرقه اي.
در آستانه خرداد 1360 تحليل رهبري مجاهدين اين بود که خيزش آنان مي تواند از حمايت لازم براي سرنگوني حکومت برخوردار شود و اگر آنان قيام نکنند استبداد ديني فراگير خواهد شد. اين تحليل اشتباه بود و هزينه آن، نه فقط بسط مواضع حاميان تشديد استبداد ديني در حکومت، که کشته شدن هزاران عضو اين سازمان بود.
در آستانه پايان جنگ ايران و عراق تحليل رهبري مجاهدين اين شد که پايان جنگ پايان با پايان حيات رژيم هم دم است و يورش آنان براي تسخير حکومت کار ساز خواهد شد. هزينه اين تحليل اشتباه، نه فقط جابجايي بزرگ در ساخت قدرت به سود گرايش راست، که به کام مرگ رفتن هزاران مجاهد ساده دل مشتاق بود.
اکنون، 20 سال پس از فاجعه تابستان 67، مجاهدين بار ديگر در آستانه يک فاجعه ديگر ايستاده اند. بنا بر يک تحليل غلط از سير تحول اوضاع، آنها اصرار دارند که اردوگاه اشرف را، به اميد احياي تسلط مدافعان حمله نظامي به ايران بر کاخ سفيد، براي خود حفظ و راه "کسب قدرت" از اين طريق را براي خود باز نگاه دارند. هزينه اين اشتباه فقط برباد رفتن جان هاي بيشمار است. بي هيچ تاثيري، چه مثبت چه منفي بر اوضاع سياسي کشور و منطقه. تا نجات آخرين افراد ساکن اردوگاه اشرف و رسانيدن آنان به يک کشور امن، از پاي نبايد نشست.