اين بار حماسه نه، انتخابات!
ملیحه محمدی
22.10 2008
اين بار حماسه نه، انتخابات!
مليحه محمدي - دوشنبه 29 مهر 1387 [2008.10.20]
درج از سایت روز
برخي از ما اصلاح طلبان مقيم خارجه اين اتهام را داريم که بيشتر از اصلاح طلبان دولتي از اصلاحات دوم خردادي دفاع مي کنيم. وقتي عباس عبدي از اصلاحات ابراز نااميدي کرده، و يا احمد زيدآبادي دنبال راه سوم مي گردد، ما هنوز ادامه همان اصلاحات را چشم داريم که دوم خرداد برآمدي از آغازش بود! اين مسئله به شکل اتهام طرح مي شود ولي راست است. من قبولش دارم و بر همين روالم.
براي ملتي که تجربه قرن ها استبداد را دارد، دوم خرداد تجربه مثبتي بود و اصلاح طلبي موفق ترين تجربه اش در مبارزات سياسي. زيرا به مجموعه دلايل، اتفاقي که براي مليون پس از سقوط حکومت مصدق افتاد، در مورد اصلاح طلبان تکرار نشد. يعني به انزواي سياسي و اجتماعي رانده نشدند و همواره کمي تا قسمتي در حافظه جامعه و در صحنه سياسي حضور داشتند و شانس اين را يافتند تا مبارزه اي را استمرار بدهند که بهايش متناسب با ظرفيت جنبش آزاديخواهي و براي بسياري قابل پرداخت باشد و نه فقط براي قهرمانان!
جامعه خسته و دلمرده از فضاي مختنق که ميراث دارجنگ و خشونت هم بود، لختي آسودن گرفت. ادبيات و هنر نفس کشيدند و برترين حاصل اين تجربه مثبت، اينکه آثار فرهنگي و اجتماعي اصلاح طلبي در آگاهي جمعي جامعه باقي مانده است.
استبدادي که نتيجه قيام بزرگي چون جنبش مشروطيت و انقلاب بهمن را بلعيده بود، از فرداي دوي خرداد هر چه بر تلاشش افزود و حتا قرباني گرفت، تنها ميدان مبارزه را وسيعتر کرد، از توان خود کاست و بر مطالبات جامعه افزود و خودي هايش نيز ناچار از تکرار مطالباتي شدند که روزگاري اتهامات اصلاح طلبان بود.
افزايش مطالبات اجتماعي و اصرار بر حقوق فردي که اولين شرط تشکيل جامعه مدني ست، در سطوح مختلف جامعه و حکومت امکان طرح يافت. چه از طريق آنان که به چانه زني روي آوردند و چه در پايداري آناني که زندان و بازداشت و تعليق و اخراج را دوام آورده و مي آورند.
اما اين مشکل نيز واقعي بود که با ورود اصلاح طلبان ِ بي حزب و برنامه، به قوه اجرائيه و سپس قانونگذاري در کشور، بي آنکه پايه هاي اجتماعي و مدني براي تحقق منويات مردم تدارک شده باشد، خواسته ها و مطالبات همچنان بي برنامه سرعت گرفت و توقعات انقلابي برخي اصلاح طلبان نام من درآوردي "اصلاحات بنيادي" گرفت.
در جامعه اي که استبداد در درون هر خانوار يک نماينده فرهنگي دارد، ـ پدري، شوهري، برادري و يا حتا مادري ـ گويا قرار براين بوده است که با يک خيزش انتخاباتي و رفتن تا پاي صندوق هاي رأي اين معضل ريشه کن شود.از فرداي دوم خرداد نه تنها رقباي محافظه کار اصلاح طلبان، بلکه انقلابيوني هم که اصلاحات را مجري اوامر انقلاب تصور کرده بودند، عدم تحقق خواسته هاي تاريخي ملت ايران توسط دولت تازه را فرياد کردند.
نااميدي گروه هاي مردم حاصل ارزيابي غيرواقعي از توان جنبش اصلاحات بود. محاسبه نادقيقي که حتا خود اصلاح طلبان را در دولت و پارلمان متوهم کرده بود. به ويژه نمايندگان مجلس ششم! با چه اعتماد به نفسي در کنفرانس هاينريش بل در برلين جمع شدند و چه حرفها که نزدند! توان واقعي جنبش اما در ايران آنقدر بود که تقريباً همه شان از فرودگاه به زندان رفتند. قدرت بدنه اجتماعي جنبش اصلاحات آنقدر بود که وقتي نماينده اول شهر همدان را خلاف قانون اساسي، به علت اظهاراتش در مجلس به زندان انداختند، در شهر مربوطه آب از آب تکان نخورد تا سرانجام کروبي در مقام رئيس مجلس جلسه علني را ترک کرد!
خيلي ها وقتي که حکم حکومتي به مجلس آمد، فاتحه نه تنها اصلاح طلبان که اصلاحات را خواندند و معلوم نبود چرا فکر کرده بودند که با تشکيل مجلس اصلاح طلب اين ماده قانون حذف مي شود!
از همه عجيبتر اينکه مي گفتند خاتمي بايد مردم را به صحنه بياورد! منظورشان از "صحنه" کوچه و خيابان بود و خاتمي نمي توانست؛ به بسياري دلايل درون و بيرون از خود! يکي از بسياران اين بود که اتفاقاً مردمي که خاتمي را به قدرت رسانده بود، جماعت کوچه و خيابان و تظاهرات نبودند. ايضاً جامعه مدني!
اما تبليغات بي پايه دوست و دشمن کاري کرده بود که بسياري از ايشان باور مي کردند که خاتمي اگر بخواهد مي تواند همه گلوگاه هاي قدرت استبدادي را از اقتصاد گرفته تا سياست مسدود کند.
اگر عامه مردم ندانند که استبداد پايه هاي مادي در شريانهاي اقتصادي دارد، و ريشه هاي فرهنگي به عمق سنن و آداب و مذهب، خيلي جاي حيرت ندارد؛ اما حيرت آور اين بود که چنين شعارهايي از جانب سياست پيشگاني طرح مي شد که عمري از رابطه زير بنا و روبنا با يکديگر مي گفتند و مي نوشتند.
باري آنچه خاتمي و دولت و مجلس اصلاحات انجام داد، اگر چه حياتي تازه به جامعه خسته و خمود بخشيد، دريچه هايي به رنگ و شعر و موسيقي و ادبيات که از مردم غصب کرده بودند، گشود؛ چهره ايران را در جهان اندکي تغيير داد، اما اينها همه در مقابل غول سر و پا ناپيداي خواسته هاي سرکوب شده در دو نظام، هيچ به حساب نيامد و جامعه شيوه ديگري را برگزيد. قهر و غضبي که شعله هايش دامن خودشان را نيز گرفت.
اينک باز انتخاباتي پيش روست و اصلاح طلبان و اصلاح طلبي شانس تازه اي يافته است.
اما خطر اينجاست که اولاً اصلاح طلبان ديگر از امکان وزارت کشوري که در خرداد هفتاد و شش، دستگاه کارگزاران هدايتش مي کرد، و در خرداد هشتاد دولت اصلاحات، برخوردار نيستند و اين به معني آن است که سلامت انتخابات را تنها فاصله هاي ميليوني مي تواند ضمانت کند.
دوم که بازهم آبشخورش همين اولي است اين است که صحنه سياسي در ايران آنچنان تغيير کرده و آنچنان تقسيم و تجزيه شده است، که ديگر از حماسه ـ يعني همان فاصله ميليوني ميان ناطق نوري و خاتمي ـ خبري نيست و اين در جاي خود مبارک است که ما از سياست حماسه نفهميم و از شکست سياسي فاجعه!
پس اصلاح طلبان آنچه که امروز بايد انتظار داشته باشند، پيروزي از نوع مرسوم و معمول در جوامع مدني ست بدون اينکه قوانين و ابزار آن را داشته باشند! و آنچه که بايد کم نياورند هوشياري و پاسباني از انتخابات است.
ديدبانان را بگو تا خواب نفريبد
بر چکاد پاسگاه خويش،دل بيدار وسر هوشيار
هيچشان جادوئي اختر
هيچشان افسوس شهر نقره ي مهتاب نفريبد (1)
از سوي ديگر، دوم خرداد برآمد تلاش و تقلاي همه آنهايي بود که از راههاي رفته و آزموده، به جايي نرسيده بودند. چه آنهايي که به راه انقلاب اميدهاشان بر باد رفته بود؛ چه آنها که از روز اول مخالف اين انقلاب بودند و جرأت دم زدن نداشتند و از گوشه گرفتن نيز راه بجايي نبرده بودند. دوم خرداد قرار ملاقات همه اينها بود و بر پايه بي تجربه گي و بي سازماني و بي برنامه گي.
امروز اما همه اين نقاط ضعف تا حد معيني ترميم شده اند. امروز جاي شعار دموکراسي بدون عدالت اجتماعي نيست. جامعه اينک از هردو محروم و به هر دو نيازمند است گرچه در انتخابات دوره قبل نيز عدم تمرکز اصلاح طلبان بر شعار هاي اقتصادي قابل فهم نبود. در فروردين 84 دو ماه قبل از انتخابات رياست جمهوري نهم که منجر به ظهور معجزه هزاره سوم شد، حال و هواي اپوزيسيون در داخل و خارج کشور جوري بود که انگار تنها مشکل مردم ايران آزادي بيان و انديشه است! آنزمان در مقاله "انتخابات پيش رو و توهم راه سوم" در ايران امروز نوشتم:
"همين امروز هم در ميهن ما به خوبي ديدني ست که اپوزيسيون در داخل و خارج مسئله آزادي سياسي را ــ آنهم براي خود ـ مسئله مردم و جامعه انگاشته است. ويا رقباي سياسي در داخل، مشکل خود را که کسب تمام يا بخشي از قدرت سياسي است مشکل مردمي ميانگارند که امروز بزرگترين معضل شان اقتصاد نارسا و نابسامان کشور است."(2)
گرچه اينک کار اصلاح طلبان از جهت کار کردن روي شعارها آسانتر است، زيرا چهار سال حکومت احمدي نژاد ( بي آنکه او عنصر بد يا ناسالمي باشد) نشان داد که اصلاح طلبان، گذشته از تأکيد ضرورشان بر آزادي و دموکراسي که نياز عاجل آن روز بود، عليرغم اتهام بي توجهي شان به اقتصاد، عليرغم ضعف ها و کاستي هاشان، در اين زمينه هم کارآمدتر از سايرين بودند.
1- شعر آخر شاهنامه، مهدي اخوان ثالث
2- http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/549/
بازگشت به صفحه اول