زن جوانی که نوزاد ۵ روزه اش را سربرید

سهیلا وحدتی


05.11.2008

زن جوانی که نوزاد ۵ روزه اش را سربرید
سهیلا قدیری از چوبه دار فاصله می‌گیرد
سهیلا وحدتی
درج از سایت ایران امروز

در ۱۴ شهریورماه ۱۳۸۵، اتفاق هولناکی رخ داد: به ماموران کلانتري ۱۲۳ نياوران خبر دادند که زن جواني‏‎ ‎در يکي از مراکز ‏بهزيستي در خيابان فرمانيه به طرز‎ ‎هولناکي طفل ۵ روزه اش را به قتل رسانده است. ‏

سهیلا قدیری،‌ زن جوانی که نوزادش را به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسانده بود، از زندگی خود بیزار بود و در دادگاه به جای دفاع ‏از خود گفت " اتهاماتم را قبول دارم و هيچ دفاعي ندارم! فقط خواهش مي کنم يک‏‎ ‎چاقو به ماموران بدهيد تا همان طور که من ‏کودکم را کشتم، مرا بکشند و سر‎ ‎از تنم جدا کنند. اين کودک زاده مجموعه ظلم هايي بود که به من شده بود‎.‎‏"‏

خوشبختانه، وجدان‌های بیداری در جامعه امروز ما وجود دارند که حقیقت واقعی اینگونه خشونت وحشیانه را می بینند و به عموم ‏می‌نمایانند. خشونتی که نه ناشی از بیرحمی، بلکه واکنشی از بدبختی بیحد یک قربانی عمل و بی عملی دیگران است. ‏

این وجدان های بیدار، کسانی هستند که از زندگی و دادگاه سهیلا قدیری گزارش تهیه کردند،‌ با او به گفتگو نشستند، در لزوم حمایت ‏جامعه و دولت از قربانیانی مانند سهیلا قلم زدند، و به عنوان حقوقدان به نجات زندگی سهیلا شتافتند. ‏

در نتیجه‌ی همه‌ی این تلاش‌ها، سهیلا قدیری اینک از چوبه دار فاصله می‌گیرد.‏

قتل هولناک یک نوزاد ۵ روزه‏

در ۱۴ شهریورماه ۱۳۸۵، وقتي پليس در محل حاضر شد،‎ ‎به بررسي صحنه يي هولناک پرداخت. جسد کودکي کنار شير آب حياط ‏بهزيستي رها‎ ‎شده بود. اين کودک ۵ روز بيشتر نداشت. ضارب سر از تن وي جدا کرده، سينه اش‎ ‎را شکافته بود،قلب و ريه و ساير ‏قسمت هاي ديگر بدن اين کودک را بيرون‎ ‎کشيده بود. ‏

بررسي ها نشان داد اين کودک متعلق به زن جواني به نام سهيلا‏‎ ‎است که در همان مرکز نگهداري مي شود و در همان جا فرزندش ‏را به دنيا آورده‎ ‎بود. سهيلا چون يک زن آسيب ديده بود در بهزيستي نگهداري مي شد‎.‎‏ در نتیجه‌ای این بررسی‌ها، سهیلا متهم به قتل ‏شناخته شد.‏

زندگی سیاه است

یک سال بعد، در روز ۳ مرداد ۱۳۸۶، گزارش دادگاه سهیلا با عنوان "اظهارات تکان دهنده زن بي سرپرستي که کودک ۵ ‏روزه اش را کشت" درباره سهیلا قدیری درصفحه حوادث روزنامه اعتماد به چاپ رسید. در این مطلب، خبرنگار – مرجان لقایی ‏‏– از قول سهیلا نقل کرد که "من قرباني ظلم و خشونت شده ام."‏

مرجان لقایی درباره سهیلا نوشت "براي سهيلا زندگي سياه است، عشق سياه است، پدر و مادر سياه است، خانه سياه است ، فرزند ‏سياه است، نفس کشيدن سياه است." ‏

متهم در دادگاه

مرجان لقایی بخشی از اظهارات سهیلا قدیری را به عنوان متهم در مقابل قاضی دادگاه درگزارش خویش نقل کرد:‏

‏ قاضي: خودت را معرفي کن!‏‎

متهم: من سهيلا قدیری، ۲۸ ساله هستم، ۸ فقره سابقه کيفري به جرم ولگردي‏‎ ‎دارم. پدرم باران است و مادر صخره، هيچ کس ‏ديگري را هم در اين دنيا ندارم‎ ‎و پسر ۵ روزه ام را نيز کشته ام‏‎.

قاضی: پس قبول داري که پسرت را کشتي؟‎

متهم: اتهام قتل را قبول دارم ، هيچ کس همدست من نبود، خودم اين کار را کردم‎.

قاضی: با چه انگيزه يي چنين جنايتي را مرتکب شدي؟‎

متهم: من يک انگيزه نداشتم، هزاران انگيزه در من وجود داشت، که شايد فقط يکي از آنها مي تواند دليل کافي براي قتل باشد‎.

دليل من براي اين قتل خشونت هاي بيش از حدي بود که از مردان جوان ديدم از‎ ‎آنهايي که به معناي واقعي کلمه اراذل و اوباش ‏هستند. از کجاي اين زندگي‎ ‎سياه براي تان بگويم. کدام بخش از ۱۲ سال بدبختي و سياهي ام براي تان‏‎ ‎تعريف کنم‎.

من براي نجات کودکم اين کار را کردم. تصورم اين بودکه ايدز دارم، قطعاً‎ ‎فرزندم هم از من گرفته بود، پس او را کشتم که بدبختي ‏هايي که من دچارش شدم‎ ‎را تحمل نکند‎.

قاضی: اما اينکه اراذل تو را آزار داده اند ، دليل قانع کننده يي براي قتل کودک معصوم نيست؟‎

متهم: اگر آنچه بر من گذشته بر هر کس ديگري هم مي گذشت بي رحم مي شد. در ۱۵‏‎ ‎سالگي که از خانه فرار کردم و با مردان ‏زيادي رابطه داشتم، آنها از من به‎ ‎طرز وحشيانه يي سوءاستفاده کردند و سپس مثل يک دستمال کثيف مرا به گوشه يي‎ ‎پرت کردند و ‏هر بار از دفعه قبل بي پناه تر و بدبخت تر شدم. بايد اين عقده‎ ‎ها را چطور خالي مي کردم مگر مي توانستم مرداني را که چندنفري ‏به من حمله‎ ‎کرده اند بکشم، مگر من چقدر زور داشتم و اگر مي کشتم مثل نازنين‎ ‎فاتحي (دختري که به اتهام قتل بازداشت شد و با ‏توجه به دفاع مشروع آزاد شد) مرا سه سال در زندان نگه مي داشتيد. نازنين هم ابتدا در همين شعبه محاکمه‎ ‎شده بود. ضمن اينکه من ‏نمي توانستم حريف آن مردان شوم. چقدر زير رفتارهاي‎ ‎وحشيانه اين مردان له شدم. چرا آن زمان کسي نبود که از من دفاع کند. من‎ ‎فکر مي کردم به خاطر روابط جنسي متعددي که داشتم دچار ايدز و هپاتيت شده‎ ‎ام و اين مساله آزارم مي داد‎.‎

حکم اعدام به بهانه "قصاص" و حدشرعی به خاطر "روابط نامشروع"‏

گرچه وکیل تسخیری در دفاعياتش متهم را بيمار رواني دانست و خواستار ارجاع او به پزشکي قانون شد،‌ اما هیچ پزشک قانونی پیدا ‏نشد که وضعیت روانی او را درک کند و همه او را سالم تشخیص دادند. در پی این تشخیص، پنج‎ ‎قاضي شعبه ۷۱ (رحيمي، ‏ملکي، سالاري، عبداللهي و عزيز محمدي) سهيلا را به‎ ‎جرم قتل عمد به قصاص و به خاطر روابط نامشروع به حد شرعي ‏محکوم کردند‎.‎‏ ‏

به این ترتیب، دادگاه نه تنها شرایط روانی سهیلا را در قتل کودکش درک نکرده و او را به بهانه‌ی قصاص حکم مرگ او را ‏صادر نمود، بلکه سوءاستفاده جنسی را که توسط دیگران از این قربانی شده یک "جرم" برای وی تشخیص داده و او را به ‏‏"حدشرعی" محکوم کرد.‏

گفتگو با سهیلا

بخشی از گفتگویی با سهیلا که همان روز در کنار گزارش جریان دادگاه در روزنامه اعتماد چاپ شد، شاید بخشی از تصویر این زن ‏جوان را به عنوان قربانی‌ای که سکوت خود را با اعمال خشونت می شکندٓ روشن می‌سازد:‏

پرسش: بعد از قتل پسرت دچار اضطراب و ناراحتي نشدي؟‎

پاسخ: من به خاطر علائمي که داشتم مي دانستم ايدز دارم و پسرم هم از خون من تغذيه کرده بود و ايدز داشت، براي اينکه راحتش ‏کنم او را کشتم‎.

پرسش: در مورد بيماري ات اطمينان داري؟‎

پاسخ: من همه علائم آن را دارم اما در زندان پيش پزشک نرفتم و از من آزمايش نگرفتند، شايد تصورم درست باشد‎.

پرسش: مي داني ممکن است قصاص شوي؟‎

پاسخ: مي دانم اما ناراحت نيستم، چون ديگر خواب آن وحشي گري ها، قتل فرزندم و‎ ‎صحنه هايي که پدرم خلق مي کرد را نمي ‏بينم. من تا کي بايد سکوت مي کردم‎.

پرسش: فکر مي کني با قتل فرزندت اين سکوت را شکستي؟‎

پاسخ: سکوتم را شکستم تا همه بدانند بر سر من و امثال من چه مي آيد و چرا دهان‎ ‎مان دوخته شده است. من هيچ وقت نتوانستم در ‏برابر اين خشونت ها از خودم‎ ‎دفاع کنم‎.‎

تلاش‌های حقوقی در دفاع از حق زندگی سهیلا
‏ ‏
اکنون، یک سال پس از جریان دادگاه،‌ وکیلی برای نجات جان سهیلا تلاش می‌کند. وکیلی که با تلاش‌های بسیار سرانجام ‏توانسته پدر نوزاد مقتول را که شوهر سهیلا بوده،‌ پیدا کند و به دادگاه نشان دهد که "رضایت اولیای دم" جلب شده و کسی ‏خواهان اعدام سهیلا به بهانه‌ی قصاص نیست و بدین ترتیب سهیلا را یک قدم از چوبه دار دور کند. ‏


مینا جعفری، وکیل داوطلب سهیلا

‏ مینا جعفری، وکیل جوانی است که از حق زندگی سهیلا دفاع می‌کند. از ایشان درباره این پرونده می پرسم و مینا جعفری ضمن ‏بیان اینکه سهیلا قدیری اکنون بیش از دو سال است که در زندان اوین به سر می برد، درباره‌ی گذشته‌ی سهیلا چنین می‌گوید:‏

‏" سهیلا واقعا ملغمه ای است از تمام خشونتهایی که در ایران به زنها روا می شود. بنا به گفته های خود سهیلا، وی در ۱۶ سالگی ‏برای جلوگیری از ازدواج اجباری از منزل فرار می کند و چندین سال از راه روسپیگری امرار معاش می کرده است. پس از آشنایی ‏با مردی که با وی صیغه محرمیت خوانده بوده ، از وی بچه دار می شود و به منظور آنکه وضع حمل خود را در شرایط مناسبتری ‏از منزل همسرش - که به دلیل مشکلات اقتصادی نابسامان شده بود - انجام دهد، به بهزیستی مراجعه می کند." ‏

مینا جعفری ادامه می‌دهد: "پس از فارغ شدن ، با شنیدن این موضوع که ممکن است طفل را که از منظر مسوولان "حرامزاده" بوده، ‏‏ به یک خانواده خارجی برای سرپرستی بسپارند و نیز دیدن وضعیت رقت بار کودک که گویا به دلیل تلقی کودک به عنوان ‏‏"حرامزاده"، از او مراقبت مناسبی انجام نشده بود، این اندیشه که کودک نیز وضعیت مشابه خود سهیلا را بیابد و هیچ ماوا و خانه ‏امنی در جامعه ایران از او حفاظت نکند در ذهن سهیلا بیدار شده و به زعم خویش برای حفاظت از کودک در برابر ابتلا به بیماری ‏های آتی و بی سرپناهی، کودک ۵ روزه اش را ذبح می کند."‏

این وکیل وضعیت کنونی سهیلا را چنین شرح می‌دهد:‏

‏" متاسفانه به خاطر عدم حمایت از سوی خانواده ، و نبود هیچ نهاد حمایتی مثل خانه امن که سهیلا بعد از فرار ازمنزل به آنجا پناه ‏ببرد ، شدیدا به اطرافیانش بی اعتماد است و حتی در زندان هم هیچ دوست نزدیکی ندارد و پرخاشگری می کند. او می خواهد انتقام ‏این موضوع را که در این جامعه به امان خدا سپرده شده از تمام آدمهای دور و برش بگیرد، حتی اگر آن فرد، بچه ۵ روزه اش ‏باشد."‏

از مینا جعفری درباره تلاش‌هایش برای پیدا کردن پدر نوزادی که به قتل رسیده می‌پرسم و ایشان درباره ضرورت جلب رضایت ‏اولیاء دم در پرونده قصاص - که در این مورد، پدر نوزاد است - توضیح می‌دهد:‏

‏" با توجه به حاکمیت ماده ۱۱۵۸ قانون مدنی یعنی همان قاعده فراش که مبین این است که اگر فرزندی در زمان وجود رابطه ‏زوجیت میان زن و مردی بوجود آید فرزند متعلق به شوهر است."‏

‏"پس از صدور حکم و ابلاغ آن به من به عنوان وکیل ، سه بار به زندان رفتم تا شاید به طریقی بتوانم نامی از همسر سهیلا بیابم. ‏چراکه متاسفانه تیم پزشکی قانونی در هر دو نظریه خود ، جنون سهیلا در هنگام وقوع قتل فجیع فرزندش را محرز ندانسته بود! ‏ومعتقد بود که وی در هشیاری کامل دست به چنین عملی زده است‎ ‎در حالیکه بنا به نظر روان شناسان، وقوع پدیده ای به نام ‏‏"سایکوز" یا همان جنون پس از زایمان ‏‎(postpartum psychosis) ‎، امری محتمل است و به همین دلیل نمی توانستم مساله جنون ‏در زمان ارتکاب جرم را به اثبات برسانم و تنها راه دفاع از موکل ، یافتن ولی دم طفل یعنی پدر او و اخذ رضایت از ایشان بود. در ‏نهایت با تفهیم این موضوع به موکل، توانستم آدرس شوهرش را از خود وی بگیرم که خوشبختانه با استقبال وهمراهی ایشان برای ‏نجات جان همسرش که وی را ترک کرده بود و به بهزیستی پناه برده بود، مواجه شدم."‏

به گفته مینا جعفری، پدر طفل از همان ابتدا با علاقه فراوان برای نجات جان همسرش، سهیلا، همکاری بی وقفه ای انجام داد. در ‏نتیجه، به لحاظ قانونی و شرعی، پیدا شدن پدر نوزاد موجب آن شده که دادگاه خانواده به وجود رابطه زوجیت میان آن پدرنوزاد و ‏سهیلا رای دهد.‏

مینا جعفری در پایان وضعیت سهیلا را از نظر حقوقی در این مرحله چنین شرح می‌دهد

‏: "از نظر حقوقی نجات جان سهیلا هنوز قطعی نیست، بلکه پس از صدور قرار توقف اجرای حکم اعدام توسط قاضی اجرای ‏احکام جنایی ، پرونده برای موافقت با این قرار، نزد معاون دادستان ارجاع می شود که در صورت موافقت ایشان، پرونده برای ‏بررسی از منظر عمومی جرم به دادگاه کیفری استان شعبه ۷۱ ارجاع خواهد شد."‏