نگاهی دوباره به آخرين تحولات در افغانستان.

سیامک سلطانی


10.11.2008

نگاهی دوباره به آخرين تحولات در افغانستان.

قدر مسلم آن است که صفوف مخالفين و موافقين مذاکرات دستخوش تغييرات جدی خواهد شد، و چه بسا کار به صف آرايی جدی در صحنه سياست افغانستان کشيده شود و بطور يقين می توان گفت که "پروژه مذاکرات" زمانی می تواند در سمت وسوی موفقی گام بردارد که ميز مذاکرات و در نهايت تقسيم قدرت در افغانستان، فقط به برخی نمايندگان دولت و يا احيانا فقط نمايندگان بخشی از دولتمداران کابل، محدود نمانده وهمه حاضرين در صحنه سياست در افغانستان را نيز در بر گيرد.

سيامک سلطانی

هرچند که در چند هفته اخير " بحران مالی جهانی" توجه همه جهان را به سمت خود جلب نمود و همه ديگر وقايع در سطح جهان ، تحت تاثير آن قرار گرفتند، اما اخبار و گزارشاتی نيز پيرامون وضعيت کشور همسايه مان افغانستان انتشار يافته اند که بنا به اهميت شان بايد مورد بررسی قرارگيرند. در هفته های اخيردر اکثر گزارشات و نيز مصاحبه ها و يا مقالات در رابطه با افغانستان، چند نکته مشترک وجود داشتند که عبارت بودند از: پيروزی های متعدد نيروهای طالبان در جنگ با نيروهای ناتو و آمريکا و نيز ارتش ملی افغانستان، افزايش توليد مواد مخدر در اين کشور، وجود فساد اداری در همه سطوح دولتی، عدم برخورد قاطع دولت با دست اندر کاران قاچاق مواد مخدر، موفقيت طالبان در جلب هر چه بيشتر نيرو از ميان مردم عادی افغانستان به صفوف خود و بسياری نکات ديگر؛ و اين چنين نتيجه گيری می شود که وضعيت بسيار وخيم است و احتمال پيروزی طالبان و بازگشت آنان به کابل درآينده نه چندان دور،واقعيتی است که دير يا زود، با آن مواجه خواهيم شد؛ نتيجه آن که بايد هرچه سريع تر عافيت انديشی نمود و با آن دسته از طالبان که در عمليات جنگی شرکت نمی کنند از در گفتگو وارد شد. سفير انگلستان در کابل پا را از اين نيز فراتر گذاشته و اعلام می کند که فقط ديکتاتوری است که می تواند افغانستان را نجات دهد، که البته مقامات لندن خيلی سريع در اين رابطه اعلام موضع نمودند و اين سخنان را " نظرات شخصی" سفير ارزيابی نمودند. اما خبری که در آغاز ماه اکتبر گذشته توسط سی- ان- ان انتشار يافت را می توان به عنوان نقطه عطفی در منحنی تحولات در افغانستان ارزيابی نمود. خبر برگزاری نشست مشترک ميان نمايندگان دولت افغانستان و طالبان با ميانجی گری انگلستان، عربستان سعودی و پاکستان، را بايد از چند وجه مختلف مورد بررسی قرار داد.

ايالات متحده آمريکا، غايب بزرگ مذاکرات رياض.
غيبت ايالات متحده آمريکا در مذاکرات رياض را بايد از چند جنبه مختلف مورد بررسی قرار داد. مهمترين وجه به نظرمن تکرار اشتباهاتی است که ساليان سال در تعيين سياست در قبال کشورهای در حال رشد از جانب سياست گزاران آمريکا صورت می پذيرد و تا اکنون نيز درس لازم از پی آمد های ويرانگراين اشتباهات را نگرفته اند. عدم درک شرايط مشخص هر کشور و نيز عدم شناخت علمی و درست از ويژگی های فرهنگی و سنن و آداب و رسوم اين کشورها و تلاش به "خريد" اطلاعات و "اشخاص" لازم در جهت پيشبرد اهداف، شتاب در کسب منافع آنی، که منجر به نديدن منافع دراز مدت می شوند که به عوض سعادت و بهروزی، جنگ و نکبت و سيه روزی برای مردم اين کشورها به ارمغان می آورد و بسياری ديگر مسائل ريز و درشت موجب آن می شوند که افغانستان برای آمريکا تبديل به باتلاقی می گردد که اعزام نيروهای بيشتر و تخصص بودجه بيشتر، حاصلی جز فرورفتن عميقتر در اين باتلاق را به دنبال نخواهد داشت. ضمن آن که با توجه به بحران عميق پولی که سراسر جهان را تحت شعاع خود قرار داده است، به سختی می توان افزايش واقعی بودجه نظامی برای جنگ افغانستان را باور نمود.
يکی ديگر از مهمترين نکات مذاکرات رياض که رابطه ای مستقيم به آمريکا پيدا می کند، اختلاف مواضع انگلستان و آمريکا در قبال آينده سياسی افغانستان و نيز مذاکره با طالبان و نيز تداوم حضور نظامی نيروهای خارجی در افغانستان است. در شرايطی که آمريکا از چند سال پيش با اعزام مامورين ويژه سازمان سيا، تلاش درجذب افرادی از طالبان را به سمت خويش داشت، انگلستان در عمل، و هرچند هم کوتاه، ولی تجربه توافق با طالبان برسرموردی مشخص را دارد. اين توافق ميان نيروهای نظامی انگلستان و طالبان در اواخر سال۲۰۰۶ در موسی قلعه، که يکی از شهرهای ولايت (استان) هلمند در جنوب افغانستان است، صورت گرفته بود. بر اساس اين توافق، هم نيروهای طالبان و هم نيروهای بريتانيايی مستقر درمنطقه، شهر را عاری از نيروهای مسلح اعلام نمودند و مسئوليت اداره و امنيت شهر برعهده ريش سفيدان شهر قرار گرفت. اين توافق تا آغاز سال ۲۰۰۷ ادامه داشت، و مورد اعتراض شديد دولت افغانستان و نيزآمريکا قرار گرفته بود ، با ورود دوباره طالبان به اين شهر بود که هم کابل و هم واشنگتن، به اعتراض خود جنبه علنی دادند و هر گونه توافق با طالبان را محکوم نمودند. ناگفته نماند که بر اساس شايعات قوی، به اصطلاح "آزاد سازی" موسی قلعه نيز در پی توافق نمايندگان کرزای با فرمانده طالبان در منطقه، بوقوع پيوست.
يکی ديگراز وجوه تفاوت سيات های آمريکا و انگلستان در قبال طالبان، اين است که انگلستان آماده مذاکره با طالبان بدون تفکيک قائل شدن در ميان صفوف طالبان است. در حالی که آمريکا فقط در جستجوی يافتن و مذاکره با آن دسته از طالبان بود و هم چنان نيز ادامه می دهد، که به اصطلاح طالبان "معقول" هستند و هيچ رابطه ای با تشکيلات "القاعده" ندارند.
به هر حال واقعيت آن است که مذاکرات آغاز شده اند و اين روز ها قرار است که دوردوم آن نيز در دوبی برگزار گردد. جالب اين است که هم طالبان و هم دولت کابل که پس از افشای مذاکرات رياض، منکر انجام مذاکرات شده بودند، اين بار اسامی نمايندگان رسمی خود در ديدار دوبی را هم از قبل اعلام کرده اند.

شکاف در کابل بر سر انجام مذاکرات با طالبان.
همزمان با شدت گرفتن شايعات و نيز اخبار موثق از تلاش های گوناگون در جهت ايجاد رابطه و آغاز گفتگو با طالبان، موضع گيری های مختلفی نيز که انگيزه های مختلفی را نيز با خود به يدک می کشيدند، در صحنه سياسی کابل، بروز کردند.
درمقاله ديگری با عنوان: "تيرگی روابط ميان افغانستان و پاکستان به سود منطقه نيست" نوشته بودم:
هنوز خیلی زود است که صحبت از تقسیم قدرت با مخالفین به میان آید، ولی آیا دولت افغانستان چنین پتانسیلی را دارد که بتواند حداقل با مخالفین خود، پشت میز مذاکره بنشیند؟ فقر و فلاکت و بیزاری مردم از هرچه جنگ و ویرانی های ناشی ازآن به حدی بالاست که انتظار پاسخ مثبت به این پرسش به امری همگانی در افغانستان تبدیل شده است"
روشن است که با نزديک شدن تاريخ انتخابات رياست جمهوری در افغانستان که قرار است در سال آتی ۲۰۰۹ صورت پذيرد، هم کرزای و هم ديگر نيروهای
حاضر در صحنه سياسی افغانستان، از جمله جبهه ملی افغانستان که بطور عمده متشکل از کسانی است که در گذشته استخوان بندی اتحاد شمال را تشکيل می دادند و يا در زمره حاميان آن قرار داشتند، تلاش می کنند تا به هر طريق ممکن، با جذب هرچه بيشتر نيرو، خود را برای نبرد قدرت و کسب برتری سياسی و چه بسا نظامی، آماده سازند. لذا ناگفته پيداست که اگرحميد کرزای تا حدود دو سال پيش اعتقاد چندانی به مذاکره با طالبان نداشت، ولی پس از برخی موضع گيری ها از جانب آمريکا و نيزديگرکشورهای درگيردرجنگ افغانستان که چندان هم خوشايند وی نبودند، حميد کرزای اقدام به جستجو و برقراری رابطه با برخی رهبران اقوام و قبايل که پيوند های نيرومندی با طالبان داشتند و هنوز هم دارند، نمود. با مکثی اندک بر اظهار نظر های مقامات کشوری در دولت افغانستان، می توان به اين امر پی برد که در قبال موضوع مذاکره با طالبان، برخی از اعضای کابينه دولت افغانستان، نظری متفاوت با حميد کرزای را ارائه می دهند. برای نمونه عبدالرحيم وردک که عهده دار مقام وزارت دفاع است در مصاحبه مطبوعاتی خود در تاريخ ۴ اکتبر در کابل اعلام می کند که معضل افغانستان، نيازمند به راه حل سياسی است. اما او اين راه حل سياسی را موکول به پذيرفتن قانون اساسی افغانستان از جانب طالبان نمود. جالبتراما موضع و يا بهتر است بگويم تغيير موضع رنگين دادفر سپنتا، وزير خارجه افغانستان بود. وزير امور خارجه افغانستان در تاريخ ١۵اکتبر طی سخنانی ضمن مخالفت با مذاکرات گفته بود که مذاکرات با شورشيان بايد که از موضع قدرت به پيش برده شوند. اما همين شخص در تاريخ ۲۶اکتبر به هنگام بازگشت از سفرش به پاکستان، با لحنی تاييد کننده اعلام نمود که دولت افغانستان در تدارک مذاکرات با طالبان در آينده نزديک است. حبهه ملی افغانستان اما در مخالفت شديد با انجام اين مذاکرات، اعلام موضع نموده است.

منافع پاکستان و عربستان سعودی در اين مذاکرات.
در ابتدا بايد به اين نکته اشاره نمود که با "افشاء" شدن جريان مذاکرات، دولت عربستان سعودی برای نخستين بار، داشتن رابطه با طالبان را علنی نمود. در رابطه با منافع عربستان سعودی می توان به نکات بسياری اشاره نمود که مهم ترين آن ها تقويت وجه عربستان سعودی در جهان اسلام و بويژه تقويت مواضع وهابيت در پاکستان و افغانستان است. نکته مهم ديگر فشارهای سياسی آمريکا به عربستان سعودی به دليل حمايت مالی وسيع اين کشوراز طالبان است. با راهيابی رسمی و علنی طالبان به کريدورهای قدرت در کابل، ازشدت اين فشارها کاسته خواهد شد که اين نيزاز نظر وجه بين المللی، به نفع عربستان سعودی خواهد بود.
اما دررابطه با پاکستان مسائلی عمل می کنند که علاوه بر داشتن وجه مشترک با عربستان سعودی در ترميم چهره مخدوش شده اش در دفاع از بنياد گرايان اسلامی، منافع خاصی نيز عمل می کنند که مهم ترين آن ها تمايل ديرينه مقامات اسلام آباد است در "تاثير گذاری" مستقيم برصحنه سياسی کابل. با توجه به شرايط بوجود آمدن و شکل گيری طالبان، حضور آنها در قدرت سياسی افغانستان، تاثيرات معينی در روابط ميان پاکستان و افغانستان، بويژه در رابطه با اختلافات مرزی دو کشور، به دنبال خواهد داشت. اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که هم اکنون خود پاکستان در بحران مالی عميقی بسر می برد و اين کشور با خطر ورشکستگی کامل و کمبود ارزاق روبروست که تنش های معين اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. پاکستان تلاش می کند تا با ترميم وجه خود در قبال آمريکا و دريافت کمک های مالی بتواند بر مشکلات خود غلبه نمايد. در ضمن اين را نيز بايد به حساب ظرافت سياست در پاکستان گذاشت که در آن واحد در دواجلاس حضور پيدا می کند: يکی در اجلاسی که با ميانجی گری ترکيه !!! برای حل اختلافات ميان پاکستان و افغانستان در ترکيه (و نه در ايران و با ميانجی گری ايران) به پيش می رود، و اجلاس ديگر هم که نشست رياض ( و بزودی در دوبی) است که در رابطه با پايان دادن به جنگ ميان طالبان و افغانستان صورت می پذيرد. جالب اين است که نواز شريف رهبر حزب مسلم ليگ پاکستان- شاخه نواز، که به داشتن رابطه نزديک و حسنه با بنيادگرايان شهرت دارد، از طرف پاکستان دراجلاس رياض شرکت داشت.
قدر مسلم آن است که صفوف مخالفين و موافقين مذاکرات دستخوش تغييرات جدی خواهد شد، و چه بسا کار به صف آرايی جدی در صحنه سياست افغانستان کشيده شود و بطور يقين می توان گفت که "پروژه مذاکرات" زمانی می تواند در سمت وسوی موفقی گام بردارد که ميز مذاکرات و در نهايت تقسيم قدرت در افغانستان، فقط به برخی نمايندگان دولت و يا احيانا فقط نمايندگان بخشی از دولتمداران کابل، محدود نمانده وهمه حاضرين در صحنه سياست در افغانستان را نيز در بر گيرد. نگرانی از نتايج اين مذاکرات و اين پرسش بسيار مهم که :"آيا هدف از اين مذاکرات بازگشت صلح است به افغانستان و يا تقسيم قدرت است با عده ای در قبال راندن عده ای ديگر از قدرت؟"، در برابر هر انسان آزاده ای چه در داخل افغانستان و چه فراتر از مرزهای آن، قرار گرفته است.
شايد بتوان با صراحت اعلام نمود که تا اين لحظه تنها يک نمونه ابراز نگرانی از مذاکرات با طالبان وجود داشته که عميقا به دورازمنافع سياسی يک شخص و يا يک گروه و ياحزب، اعلام شده است؛ آن هم ابراز نگرانی کنگره زنان افغانستان در کابل به تاريخ ۲۹ اکتبر، از مذاکرات با طالبان و احساس خطرازبازگشت طالبان به قدرت بود. اين ابراز نگرانی را بايد کاملن جدی گرفت؛ آخر هيچ انسان آزاده ای وجود ندارد که با به ياد آوردن صحنه قتل علنی زن جوان افغان دراستاديوم فوتبال کابل به دست طالبان، لرزه بر اندامش نيافتد و اشک در چشمانش حلقه نزند. هر چند در پراگماتيسم سياسی، " احساسات" به فراموشی سپرده می شوند، ولی عقب نشينی در قبال مسئله زنان در جامعه افغانستان را به هيچ عنوان نبايد با "معامله" پست های وزارتخانه ای، يکسان دانست. هرچند نه از دولت کابل( به دليل عقب نشينی های بيشمار در عرصه آزادی قلم و بيان بويژه در يک سال اخير) و نه از دست اندر کاران و راه اندازان اين مذاکرات، نمی توان انتظار داشت که حقوق شهروندان و بويژه زنان و کودکان افغان را در دستور کار مذاکرات قرار دهند، اما اميد آن است که اين مذاکرات فقط به تقسيم قدرت و کشمکش صندلی های وزارت، محدود نمانده و پيام آور صلح و دوستی برای مردم رنجديده کشور افغانستان گردد.