انتخابات آتي و اميدهايش
مليحه محمدي
یکشنبه 17 آذر 1387
از روز آنلاین
انتخابات آتي رياست جمهوري يکي از با اهميت ترين دوره هاي اين انتخابات در ايران است. تکاپوي زودهنگام براي معرفي کانديداها فقط يکي از نشانه هايي ست که اين اهميت را يادآور مي شود. دلايل اين اهميت را بايد در شرايطي که اين انتخابات قرار است در آن برگزار شود جستجو کرد. شرايطي در درون و شرايطي در بيرون از ايران.
در زمانه اي که ما هستيم علل خارجي وقايع سياسي را هم مي توان جست و هم به آن اميدوار بود!
در ينگه دنيا اتفاق بزرگي افتاده و اين اميد بزرگ سر برداشته است که، شايد امريکا بار ديگر پس از سالها تنها براي آزادي سرمايه مبارزه کردن، نقشي را در جهان ايفا کند که نه به زور زرادخانه هايش، که به مدد پيام انساني اش همچون دو قرن و اندي پيش از اين، به دست اورده باشد!
امريکا در نيمه دوم قرن هژدهم با تکيه بر استقلالي نه حافظ خون و وراثت بلکه بر شانه هاي انديشه اجتماعي نوين، مبشر ازادي شد، در زمانه اي که عدالت نيز با سرنيزه تقسيم مي شد.
اعلاميه استقلال آمريکا سيزده سال پيش از انقلاب کبير فرانسه نوشته شد و در بند اولش آمد که: "تمام انسانها بطور طبيعي يکسان و آزادند و غير وابسته و از حقوق ذاتي و فطري برخوردار. نسلهاي آينده را نميتوان از اين حقوق به کمک توافقنامهها و قراردادها محروم کرد، اعم از محروميت از لذت زندگي و آزادي، محروميت از امکانات براي کسب مالکيت و دستيابي به سعادت و امنيت". عيناً همين عبارات بعدها پيام ِ فراگير انقلاب فرانسه و سرلوحه حقوق بشر شد.
اينکه آمريکا در گذر از اين تاريخ دويست ساله چه تصوير و هيبت واژگونه اي از آزادي و دموکراسي را به مردم محروم جهان عرضه کرده است، اينجا جاي بحث ندارد، اينقدر هست که بگويم، به عنوان يک شهروند جهان اين اميد را در دلم مي پرورم که سياست در سرزميني که انديشه "توماس پين" را پرورد و از او الهام گرفت، راهي نو در پيش بگيرد و از نو، به شيوه کهن اثر گذار شود! در حسرت آن شيوه کهن است که جناب "مهرداد شهابي" در مقدمه اي که بر ترجمه فارسي کتاب "عقل سليم" توسط "مير محمود نبوي" نوشت، گفت که:
" اگر تام پين، نگارندة جزوههايي كه در به ثمر رسيدن انقلاب آمريكا نقشي به سزا داشت،امروز در آمريكا بود،آياجان سالم به در ميبرد؟ يا «جنگجوي دشمن» نام ميگرفت، بر او تن پوشِ نارنجي رنگِ زندان گوانتامو را ميپوشاندند، و بر پايش غل و زنجير ميآويختند؟"
و «تام پين» که مهر انديشه آزاديخواهش نه تنها بر استقلال آمريکا که بر انقلاب فرانسه نيز خورده است بعدها، بعد از استقلال آمريکا و بعد از پيروزي انقلاب فرانسه نوشت:
"هدف تمام نوشتههاي من، که سرآغازش را عقل سليم ميدانم، اين بوده که انسان را از استبداد و نظامهاي دروغين و چنگال حکومت دروغين برهانم و او را قادر سازم آزاد باشد."
اما!
شرايط داخلي نيز بر اهميت اين انتخابات مي افزايد. بحران معيشتي مردم که به موازات درآمد بيسابقه دولت از فروش نفت سير معکوس طي کرد، نزديکترين علتي را که به افکار عمومي نشان مي دهد، بي کفايتي است.
بي کفايتي دولت ها وقتي که فاش شود، ضرورت تغيير آن را در دستور هر جامعه اي مي گذارد و از آنجا که خوشبختانه در کنار همه بلايايي که بر سر اين بوم وبر باريدن گرفته، "انتخابات" الزام ِ برگزاري اش گريبان مستبدين را سخت گرفته است و انتخابات آتي دورنماي راهي براي رهايي را مي ماند.
حضور چنين دورنمايي، ـ بگويم اميدي ـ بخودي خود مبارک است. به موازاتي که مردم اهميت حضور خود را باور کنند، حضور پيدا مي کنند و به نسبتي که مردم بيايند، استبداد عقب مي نشيند. هنوز و حالاها صحبت از برقراري انتخابات آزاد در کشوري همسايه عراق و پاکستان و افغانستان و...در سطح و مقامي که در جوامع مجاور انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتي رشد کرده اند، عين بيخبري از قوانين رشد و توسعه است. اما چه کسي مي تواند بگويد که مراحل استبداد و آزادي وجود ندارند و زندگي در ايران پيش از دوم خرداد با ايران زير سلطه محافظه کاران يکسان است و رنج و تعبش و آرامش و صلاحش توفيري در روزگار مردمانش نداشته و ندارد؟
مي دانيم که کساني گفته اند و کساني هنوز مي گويند. اما علائمي نيز هست که به همه ما نشان بدهند،از جمله کساني که مي گفته اند، آنان که در آن سرزمين روزگار مي گذرانده و مي گذرانند، امروز بر گفته خويش نيستند و مي مانند کساني که ايران براي آنان نه محل زندگي واقعي، بلکه موضوعي براي سياست کردن است.
برگردم به اين تکاپوي زود آغاز و صحنه حضور و معارفه اي که پيش نهاده است، در عين اينکه بصيرت و اشراف را بر آدمها و عقايد و توانايي هاشان افزون خواهد کرد، مي تواند صحنه نهايي را بسيار متفاوت و حتا مخالف اين صفحه اي که امروز مي بينيم، رقم بزند.
اينهمه اصرار به حضور خاتمي به عنوان بزرگترين شانس ادامه اصلاحات در ايران، امروز منطقي ست. بر بستر امکانات موجود و با محاسبات فعلي، واقعي ست.
واقعيت همين است که در برابر امکانات موجود خاتمي کم هزينه ترين و ممکن ترين شانس پيشبرد اصلاحات در ايران است. همه گزينه هاي پيشنهادي بخش هاي مختلف اصلاح طلبان، حداقل در يک خصوصيت منفي مشترک اند و آن گستره کم وسعت بدنه اجتماعي آنها است در مقايسه با عرصه وسيعي که خاتمي در آن اهليت و معروفيت دارد.
گزينه بخش راديکالتر و جوانتر ِ روشنفکران دانشگاهي، يعني آقاي نوري اگر از سد رد صلاحيت بسيار محتمل نظارت استصوابي به سلامت هم عبور کند، آن تشخص و شهرت فراگير را ندارد که بتواند بر کانديداي محافظه کاران ـ هر کدام از گزينه هاشان ـ با کميتي پيروز شود که امکانات وزارت کشور احمدي نژاد را در رأي سازي فلج کند. آنچنان که تفاوت آراي خاتمي با ناطق نوري کرد.
روشن است که چنين کمبودي مي تواند حتا عاملي در گذشتن ايشان از سد نظارت باشد تا شکست ظاهراً بي بهانه اصلاح طلبان را، هم به دست خودشان فراهم کرده باشد و کر کري خواندن هاي محافظه کاران بعد از انتخابات شوراي شهر دوم را تدارک کند. با چشم پوشي از شمشير دموکلس کسب صلاحيت، هواداران آقاي نوري مي توانند ادعا کنند که در طول مدت باقيمانده تا انتخابات خواهند توانست اسباب شهرت و معرفي ايشان را به جامعه ايراني فراهم کنند.
اين ادعايي است که براي تحقق آن شرايط فعلي توازن قوا در ايران بايد يکسره عوض شود. يعني همين ارکاني که براي تغييرش قرار است انتخابات شود، قبل از انتخابات تغيير کنند!
وگرنه، تحت توجهات دولت نهم و امکانات نابرابر تبليغي، تريبون هايي که اصلاح طلبان ـ بويژه همين بخش مورد بحث ـ در اختيار ندارند، بردن آقاي نوري به درون جامعه تلاش خوش فرجامي به نظر نمي آيد؛ صرف نظر از اينکه تلاش و تحرک ايشان حتا متناسب با همين امکانات موجود نيز، تقريباً صفر است. داغترين خبرها در مورد احتمال کانديداتوري ايشان، حاصل ملاقات نهايتاً چند ده نفره اي است که در منزل شخصي ايشان با دوستداران شان صورت گرفته است. و اين در حالي است که روزمره خاتمي، کروبي، روحاني به هر دليل و در هر فرصت ممکن، ميان جامعه و در منظر رأي دهندگان هستند.
و البته که آقاي کروبي نيز که حوزه و حلقه اي ديگر از اصلاح طلبان و گروهي حد واسط ايشان و محافظه کاران را مي توانند نمايندگي کند، با وجود اينکه حضورش به تلاش و تحرک در صحنه انتخابات مي افزايد، هنوز چشم انداز اجماعي به وسعت هواداران آقاي خاتمي را شکل نمي دهد. اين را بخصوص از منظر جوان سالي جامعه ايران و دوري هاي آشکار طيف جوان از حوزه و محدوده ايشان از مي گويم. به نظرم مي رسد که خواست هاي تند و راديکال جوانان را اگر بتواني به راه آهسته و پيوسته اصلاحات سوق بدهي، به کند تر از خاتمي رضايت دادنشان را مگر خواب ببيني.
و اينها همه در حالي است که من مي کوشم تا بار ديگر بگويم که حضور چهره هاي متعدد و متفاوت اصلاح طلبان و ايضاً محافظه کاران را در صحنه انتخابات پر مشکل ايران نه نقطه ضعف، که آزمايش قدرتي بايد تصور کرد.