رژیم و ایدئولوژی تبعیض
محمد رضا نیکفر
17.12.2008
و ایدئولوژی تبعیض
درج از سایت اخبار روز
• هدف از این نوشته تنها پاسخگویی به یک انتقاد نیست. موضوع، طرحی از بافتِ سیاست در ایران امروز و بر زمینهی آن تشریح برخی مفهومهای اساسی است، از جمله مفهومهای اصلاح و انقلاب. نوشته حاضر، اصلاحطلبی را پس میزند، ولی همهنگام، ایستاده بر سنتِ چپِ انقلابی، از مفهوم انقلاب فاصلهی انتقادی میگیرد و بدیلی برای رفعِ دیالکتیکی آن عرضه میکند ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سهشنبه ۲۶ آذر ۱٣٨۷ - ۱۶ دسامبر ۲۰۰٨
مقدمه
من در مصاحبهای با سایتِ "مدرسه فمینیستی"(۱) برداشتی نشانهشناختی از سکولاریزاسیون به دست دادم و در آن این ایده را مطرح کردم که حاکمیتِ دینی تعبیر شدنی است به صورت نظامی که سیستمِ سمبلیکِ دینِ سیاسیِ طبعاً قدرتمدار را به جامعه تحمیل میکند. بر این پایه سکولاریزاسیون را روندی تعریف کردم که در جریانِ آن بایستی سلطهی این نظامِ نمادین درهمشکسته شود. از آنجایی که عرصهی اصلیِ نبرد را جامعهی مدنی میدانم، مبارزه را با تعبیری برگرفته از گرامشی همچون جنگِ سنگر به سنگری معرفی کردم که در آن شاخصِ هر پیشروی پیروزمندانهای− در کارکرد منفیاش − خارج شدن از حوزهی نفوذ نمادهای مسلط است و − در کارکرد مثبتش − پروریدن و بروز دادنِ کردارها و گفتارهای نمادینِ بدیلی که گسترشپذیر باشند و در نهایت جنبش ایجاد کنند.
نوشین احمدی خراسانی، در مقالهای منتشرشده در سایتِ "مدرسه فمینیستی" با عنوانِ "پایان جنگ صلیبی «سمبلها» در جنبشهای اصلاح گرا (نقدی به آراء محمدرضا نیکفر)" (۲) به دیدگاه من تاخته است. خلاصهی نظر او این است که چون نظامِ نمادینِ مسلط نظامِ یکدستی نیست و نمادها همواره مرکب هستند، ایدهی گسست از نظام بیمعناست؛ این ایده برای معنامند شدن مرزکشیِ مکانیکی میکند و به اقدامی تقابلجویانه راه میبرد که در صورت موفق شدن فقط به نوع دیگری از استبداد منجر میشود. در مقالهی "پایان جنگ صلیبی"، مقولاتی که من به کار بردهام، عمدتاً دچار سوءتعبیر شدهاند، مقولاتی چون گسست، هژمونی، جنبش و نیز تعبیراتی چون "جنگ سنگر به سنگر". سوءتعبیرها به احتمال بسیار به توضیحِ ناکافی این مقولات برمیگردند. این نیز پیداست که تداعی معانیای وجود دارد که این مقولات را خودکارانه در متن نظریاتی قرار میدهد که دست کم بحرانزدهاند، اگر نخواهیم بگوییم که ورشکستهاند.
من در زیر نظرم را بیشتر باز میکنم. هدف از این نوشته تنها پاسخگویی به یک انتقاد نیست. موضوع، طرحی از بافتِ سیاست در ایران امروز و بر زمینهی آن تشریح برخی مفهومهای اساسی است، از جمله مفهومهای اصلاح و انقلاب. نوشته حاضر، اصلاحطلبی را پس میزند، ولی همهنگام، ایستاده بر سنتِ چپِ انقلابی، از مفهوم انقلاب فاصلهی انتقادی میگیرد و بدیلی برای رفعِ دیالکتیکی آن عرضه میکند. به موضوع از زاویهی تئوریِ ایدئولوژی پرداخته شده است. کوشش شده است که در نوشته روایتی قوی از نکتهی کانونیِ نظرِ نوشین احمدی خراسانی به دست داده شود، نکتهی مربوط به نایکدست بودنِ نظامِ نمادینِ مسلط و مرکب بودنِ نمادها. نوشته تأکید میکند که درست به همین دلیل بایستی سیاستی پیش برد با خصلتی هژمونیال (معطوف به کسب هژمونی). اگر نمادها مرکب نبودند و ما با جهانهای نمادینِ کاملاً مجزایی مواجه بودیم، در اصل دلیلی برای طرح این بحثها وجود نداشت.
رژیمِ رژیم
هر نظام سیاسیای منشی دارد که به اصطلاح "رژیم" خوانده میشود. لفظ رژیم را هم در معنای سبک و سیاق و منشِ حکمرانی به کار میبرند، هم در معنای خودِ حاکمیت، آنگاه که بخواهند آن را در منشِ بدش خلاصه کنند. در اینجا این اصطلاح را اساساً در معنای نخست به کار میبریم و آن را چنین تعریف میکنیم: رژیم عبارت است از شاخصهای اصلیِ گفتار و کردارِ یک دستگاهِ سلطه. گفتار و کردار را تنها به لحاظ تحلیلی از هم جدا میکنیم، و هر آن بایستی به درهمتنیدگیِشان آگاه باشیم. هر گفتاری کردار است، به اعتبار تأثیری که میگذارد، موضع رد یا قبولی که میگیرد یا حتّا آنجا که خود بلاتکلیف است، به اعتبار تکلیف یا بلاتکلیفیای که برمیانگیزد. و در مقابل، هر کرداری حرفی میزند، حتّا آنجایی که با گفتار همراه نیست، چنانکه میدانیم تازیانه هم زبان دارد و زبانِ تازیانه را میتوان کرانهی نوع خاصی از زبانآوری تلقی کرد. کردارهایی وجود دارند که گفتاریاند و کردارهایی ناگفتاریاند. به عنوان مثال، اعلامِ حمله، کرداری گفتاری است، شلیکِ تفنگ اما کرداری غیر گفتاری است.
متن کامل مقاله