داستان بحران مالی در سه پرده، پرده دوم

جمشيد اسدی


20.02.2009

داستان بحران مالی در سه پرده، پرده دوم: بحران از راه می رسد

جمشيد اسدی

منبع: گویا نیوز
در نوشته پيشين، پرده اول داستان بحران مالی، شرح آن رفت که چگونه فدرال رزرو آمريکا برای جلوگيری از رکود اقتصادی در اين کشور تصميم به کاهش نرخ بهره گرفت و چگونه دولت کلينتون برای خانه دار شدن خانوارهای کم درآمد، بانک ها و مؤسسات مالی را زير فشار گذارد. اين ها همه باعث دريافت وام آسان از سوی خانوارهای کم درآمد و سرمايه گذاران مالی فرصت طلب شد و به دنبال آن قيمت مسکن در آمريکا به ويژه در سال های ۲۰۰۶-۲۰۰۰ افزايش يافت. حالا پرده دوم اين داستان.
شرايط آن روزها را به کوتاهی به ياد آوريم. ناشی از کاهش نرخ بهره از سوی فدرال رزرو آمريکا، بنگاه های مالی توانستند ارزان تر از پيش فدرال رزرو وام بگيرند و در نتيجه وجوه بيشتری در اختيار داشتند که به مردم وام دهند. از سوی ديگر، همان طور که شرحش رفت، دولت کلينتون و حتی کنگره آمريکا هم بسيار مايل بودند که بنگاه ها به خانوارهای کم درآمد رنگين پوست وام دهند. بنگاه های مالی هم چنين کردند. به ويژه آن که مهم ترين مشوق شان برای اين نوع وام های مسکن ضمانت دولتی بود.
داد و ستدهای بورسی بر روی وام های مسکن. بنگاه ها برای پوشش خطر عدم بازپرداخت قسط های وام، بخش قابل ملاحظه ای از وام های مسکن را تبديل به اوراق سرمايه گذاری در بورس کردند. در عين حال با اين قرض ها داد و ستد ديگری هم صورت گرفت که در معاملات بی سابقه نيست و حتی در کشور خودمان هم رواج داشت و دارد. فرض کنيد کسی به ديگری ۱۰۰۰ تومان پول قرض دهد و در ازای آن چک يا سفته ای به مبلغ ۱۲۰۰ تومان (اصل و فرع وام) برای يک سال بعد دريافت کند. حالا باز هم فرض کنيد قرض دهنده پس از شش ماه نياز به پول داشته باشد، اما نه ۱۰۰۰ تومان پيشين را دارد و نه هنوز ۱۲۰۰ تومانی را که قرار است دريافت کند. او برای آن که به پول برسد و به کاری زند که نياز است، چک و سفته خود را به مبلغ ۱۱۰۰ تومان به شخص سومی می فروشد. شخص سوم خوشحال است که ۱۱۰۰ تومان داده و شش ماه ديگر ۱۲۰۰ تومان چک و سفته را وصول می کند، شخص دوم شاد است که زودتر از موعد به پول رسيده است و رفع نياز می کند. شخص اول يا همان وام گيرنده نخست هم زير فشار تازه تری نمی رود، چون پس از يک سال همان ۱۲۰۰ تومانی را که قرار بود می پردازد، گيرم به جای اين بستانکار به آن ديگری.
مؤسسات سرمايه گذار با خود اين حساب را کرده بودند که وام ها را زودتر از موعد سررسيد به بهای ارزان تر می خريم و به وقت سررسيد پول بيشتری از بازپرداخت اصل و فرع وام ها دريافت می کنيم و بدين ترتيب سود می بريم. در عين حال بنگاه هايی که وام داده بودند، وام های خود را به مؤسسات مالی و بانکی سرمايه گذاری توانمندتر از خود فروختند. اين ها هم وام ها را به عنوان نوعی اوراق بهادار به بورس عرضه کردند و فروختند و بدين ترتيب وام های آسان همچون ديگر اوراق بهادار در بورس خريد و فروش می شدند.
ادامه مقاله