ایرج اسکندری مخالف سیاست ضد مصدقی حزب توده بود.

مصاحبه روزنامه اعتماد ملی با بابک امیرخسروی


05.05.2009

24 سال از درگذشت ايرج اسکندري از اعضاي بلند پايه حزب توده گذشت. او مخالف سياست ضد مصدقي حزب توده بود

ايرج اسکندري از موسسين و رهبران اصلي حزب توده ايران، در 11 ارديبهشت ماه 1364 در برلين شرقي درگذشت. بابک اميرخسروي عضو سابق کميته مرکزي حزب توده که به همراه فريدون آذرنور ديگر عضو اين حزب، نقش اصلي را در ثبت و ضبط خاطرات ايرج اسکندري داشته است، در خصوص چگونگي ثبت و ضبط خاطرات او مي‌گويد:« متوجه شده بوديم که ايرج بيمار است و سرطان دارد، اين خطر وجود داشت که فوت کند و بسياري از ناگفته‌ها را با خود ببرد. هدف من و آذرنور اين بود که هرچه سريع‌تر شهادت او را در خصوص چند مورد مناقشه در تاريخ حزب توده ثبت و ضبط کنيم. به اين مناسبت ما به شيوه‌اي ماراتن‌گونه و در جلساتي سه نفره در طول سال 1363 خاطرات او را ضبط کرديم. در آن زمان بنا بود اسکندري از برلين به پاريس نقل مکان کند و ما نيز در اين فاصله خاطرات او را پياده‌سازي کرده و سوالات جديد و بخش‌هاي ناگفته را با او واکاوي کنيم. اما متاسفانه در سفري که به برلين رفت تا بعد از آن براي هميشه به پاريس بيايد،بيماري او شديدا عود کرد و درگذشت. با اين وجود خاطرات ايرج اسکندري مجموعه‌اي است از بررسي و تحليل اتفاقات تاريخ معاصر ايران از دوران رضاشاه تا پيروزي انقلاب اسلامي در گفت‌وگويي سه نفره ميان او و دو عضو ارشد ديگر حزب توده ايران و نمونه بسيار جالبي از ضبط تاريخ شفاهي در ايران است.
آقاي اميرخسروي به عنوان اولين سوال و با توجه به اينکه ايرج اسکندري در دوران نخست وزيري احمد قوام به همراه 2 نفر ديگر از رهبري حزب توده وارد کابينه مي‌شود،مي خواهيم بدانيم از ديدگاه شما،شرکت حزب توده در کابينه قوام را از چه زاويه‌اي مي‌توان ديد؟برخي معتقدند رابط موثر اصلي در اين موضوع ايرج اسکندري بوده است ديدگاه شما چيست؟
به اعتقاد من، اصولا و به ويژه با توجه به سياست‌هاي کلي حزب توده ايران درآن سال‌ها، شرکت در کابينه قوام، اقدامي درست و منطقي ودرراستاي سمت گيري‌هاي سياسي عمومي حزب بوده است. اينکه چه کسي واسطه رايزني در اين خصوص بوده وايرج اسکندري چه نقشي درآن داشته، بحثي فرعي است. توجه کنيد که حزب توده ايران به عنوان يک چپ ملي اصلاح‌طلب پايه‌گذاري شد. سياست حزب به طور روشن، طرفداري از قانون اساسي مشروطه بود. حزب حتي مخالفتي با نظام پادشاهي مشروطه نداشت و تمام تلاشش مبتني بر عملي شدن و احياي مباني قانون اساسي مشروطه بود که درزمان رضا شاه زيرپاگذاشته شده بود. حزب توده ايران، پيش از ورود به کابينه قوام 8 نماينده در مجلس شوراي ملي داشت. فعاليت‌هاي فراکسيون توده در اين مجلس بسيار چشمگيروموثربود. همين فراکسيون در روي کار آمدن دولت قوام و راي اعتماد به او نقش تعيين کننده داشت. قوام السلطنه با يک راي بيشتر(51 در برابر 50)موفق به کسب راي اعتماد از مجلس شد که اتفاقا اين يک راي، متعلق به دکتر رضا رادمنش عضو ارشد رهبري حزب توده بود. در آن روزها رادمنش در مازندران بوده است که از طرف حزب به او خبر داده مي‌شود به سرعت براي شرکت در جلسه راي‌گيري در مورد نخست وزيري قوام به تهران بازگردد. رادمنش که وسيله نقليه مناسبي نمي‌يابد، با يک کاميون زغال فروشي عازم تهران مي‌شود و درست به هنگام اخذ راي، به مجلس مي‌رسد و راي تمايل خود به قوام را اعلام مي‌کند. طبيعي است وقتي يک فراکسيون پارلماني به يک نخست وزير راي مي‌دهد و نخست وزير تصميم به تشکيل کابينه‌اي ائتلافي مي‌گيرد و از حزب توده در اين خصوص دعوت مي‌کند؛کابينه‌اي که در آن افرادي از حزب ايران، ازجمله اللهيار صالح حضور دارند، دليلي نداشت حزبي که در پارلمان حضور دارد، شرکت در چنين کابينه ائتلافي را رد کند. اين دوره البته خيلي کوتاه و تنها 3 ماه ادامه داشت اما در همين 3 ماه وزراي توده‌اي اقدامات مثبتي را انجام دادند که درجامعه سياسي آن روزها بازتاب زيادي داشت و دامنه نفوذ حزب را ميان اقشارمختلف کشوربسيارگسترش داد. بنابراين تصور نمي‌کنم ايرادي به اين اقدام رهبري حزب توده ايران، وارد باشد. چنانچه عرض کردم، درآن سالها، پارلمانتاريسم، ازعناصر اصلي سياست حزب وشيوه مبارزاتي حزب در آن دوره بوده است.
اسکندري در جاي جاي خاطرات خود خصوصا در توضيح دوران حضور در مجلس و يا کابينه قوام مورد سياست اصلي حزب مبتني بر مبارزه سياسي پارلماني تاکيد دارد،بر اين اساس مي‌خواهيم بدانيم مشي سياسي او به عنوان يکي از عناصر اصلي يک حزب معتقد به مارکسيسم-لنينيسم بر چه پايه‌هايي بوده و در شرايط مختلف سياسي چه تغييراتي کرده است؟
اسکندري عميقا يک عنصر اصلاح طلب و چپ دموکرات ـ ملي بود. او در زماني که تصميم به تشکيل حزب توده ايران گرفته مي‌شود معتقد بود که مارکسيست‌هاي ايراني نياز به تشکيل يک حزب توده‌اي وسيع براي فعاليت قانوني در ايران دارند. حزبي که در چارچوب قانون اساسي مشروطه حرکت کند. او به همين دليل مخالف ديدگاهي کساني بود که معتقد به تشکيل يک حزب با عنوان و برنامه يک حزب کمونيستي درايران بودند. اساسا اصطلاح «توده» نيزکه ازابداعات اوست، با همين نيت گزيده شد. اصولي که حزب بر پايه آنها شکل گرفت مبتني بر دفاع از آزادي،دفاع از استقلال ايران و دفاع از حقوق زحمتکشان بود. بدين شکل پنج اصلي که نقش کار پايه حزب را ايفا كرد، از يک چارچوب رفورميستي ورعايت قانون اساسي فراتر نمي‌رفت. حزب توده برنامه‌اي براي يک انقلاب براي سرنگوني نظام پادشاهي نداشت. ازآغاز تاپايان، ايرج اسکندري، درواقع در تمام طول زندگي سياسي خود و در مواجهه با حوادث مختلف ايران، ودربزنگاه‌ها، ديد اصلاح‌طلب خود را حفظ کرد.
مي دانيم که دردوران حضور اسکندري در دولت و مجلس حوادث آذربايجان رخ مي‌دهد. اسکندري در خاطرات خود به نامه‌اي به امضاي خودش خطاب به مقامات شوروي در خصوص انتقاد حزب قضاياي آذربايجان اشاره مي‌کند،بر اين اساس مي‌خواهيم بدانيم ديدگاه اسکندري و همچنين رهبري حزب توده در آن سال‌ها نسبت به تشکيل فرقه دموکرات و اتفاقات آذربايجان چه بوده است؟
در خصوص تشکيل فرقه دموکرات بايد بدانيم که اين کار قطعا بدون اطلاع و يا مشورت ونظرخواهي بارهبري حزب توده ايران صورت گرفته است. مقامات شوروي در تماس‌هاي مستقل خود با پيشه وري، پادگان وشبستري، فرقه دموکرات آذربايجان را علم کردند. با نظر آنها سازمان ايالتي حزب توده در آذربايجان به فرقه دموکرات پيوست. بي آنکه قبلا با کميته مرکزي حزب در تهران درميان بگذارند و نظرخواهي کنند. اين اقدام با واکنش و مخالفت تقريبا تمامي هيات رهبري حزب توده ايران مواجه شد. به‌گونه‌اي که کميته مرکزي در مخالفت با آنچه در آذربايجان در جريان بود نامه‌اي را که اشاره داشتيد خطاب به مقامات حزب کمونيست شوروي نوشت. اين نامه چندي پيش درميان اسناد کمينترن به دست آمده و انتشار عمومي يافته است. نامه‌اي که توسط ايرج اسکندري امضا شده است. در اين نامه به تفضيل مراتب زيانبار بودن تشکيل فرقه دموکرات از نگاه حزب توده ايران شرح داده شده و از مقامات شوروي درخواست شده است تا جلوي فرقه را بگيرند. درنامه تاکيدشده است که اولا اتفاقات آذربايجان به صلاح ايران نيست و ثانيا صحيح نيست که در يک کشور دو حزب کارگري درآن واحد وجود داشته باشد. اين نامه را ايرج اسکندري زماني که به قصد حضور در کنفرانس جهاني کارگران در پاريس از راه مسکوعازم آن جا بود، تسليم مقامات شوروي مي‌کند. با اين وجود در فاصله حضور او در پاريس مقامات سفارت شوروي در تهران اعضاي برجسته حزب را به سفارت دعوت مي‌کنند و به آنها مي‌گويند جريان آذربايجان تجزيه طلبي نيست و قرار است آذربايجان همان نقشي را که در انقلاب مشروطه ايفا کرد بارديگر براي آزادي کل ايران ايفا کند! و شما بايد ازآن حمايت کنيد. کميته مرکزي هم با توجه به توهمي که نسبت به صحت سخنان مقامات روسي داشته‌اند از فرقه حمايت مي‌کنند. تاکيد مي‌کنم که نه تنها اسکندري بلکه بقيه اعضاي رهبري حزب نيز، با تشکيل فرقه دموکرات آذربايجان، مخالف بوده‌اند.
اسکندري در يکي از مهم ترين بزنگاه‌هاي تاريخي حيات حزب توده يعني دوران نخست وزيري دکتر مصدق و کودتاي 28 مرداد در ايران نبوده است، با اين وجود مي‌خواهيم بدانيم که ديدگاه او نسبت به دولت مصدق و همچنين سياست‌هاي حزب توده در مخالفت با اوچه بوده است؟
بعد از پايان ماجراي اجنبي پرداخته آذربايجان، که ازپيامد‌هاي آن يورش به سازمان‌هاي حزب و تشکيلات کارگري درسراسرکشور بود. براي ايرج اسکندري پرونده‌اي تشکيل دادند که مربوط به رويدادهاي گذشته بود. اسکندري در دوراني نظارت بر سازمان ايالتي حزب در مازندران را بر عهده داشت و در اين دوران در زدوخوردهاي کارگري يک نفر کشته شده بود، بدين شکل اتهام قتل را متوجه اسکندري کرده بودند. خطر دستگيري اوومجازاتش بود. به اين دليل به مصلحت حزب از ايران خارج شد و متاسفانه در جريان اتفاقات سال‌هاي 29 تا 32 در ايران حضور نداشت. عدم حضور اودرايران درآن سال‌هاي سرنوشت ساز، واقعا ضربه عظيمي براي حزب بوده است. درسال‌هاي ابتدايي دهه 30 که با ملي شدن نفت و حکومت ملي دکتر مصدق مصادف بود،حزب توده ايران سياستي بسيار منفي و زيانبار نسبت به دکترمصدق و دولت او و جنبش ملي شدن صنايع نفت داشت. با اين حال اسکندري که از اروپا ناظر بر عملکرد رهبري حزب بود در نامه‌هاي مفصل ومستدلي خطاب به رهبري حزب در ايران، تحليل خود را در خصوص اشتباه بودن رفتار ضد مصدقي حزب توده ايران ارائه مي‌کند و معتقد بوده است که مصدق شخصيتي ملي است و حزب بايد به حمايت از او و دولتش بپردازد. کادرها و اعضاي حزب توده ايران، از اين نامه‌ها بي اطلاع بوده‌اند. فقط سال‌ها بعد از کودتاي 28 مرداد و مهاجرت رهبري حزب به خارج از ايران، در جلسه‌اي که در خارج از کشور در سال 37 تشکيل شد و به پلنوم وسيع معروف شد،اشخاصي نظير کيانوري و جودت که ازرهبري آن زمان درداخل کشوربودند، اذعان کردند که اسکندري سياست‌هاي حزب را اشتباه مي‌دانسته و اين موضوع را در نامه‌هاي خود گوشزد کرده بود. اما کميته مرکزي به ديدگاه اوتوجهي نمي‌کند.
با توجه به مهاجرت رهبري حزب بعد از کودتا، نگاه ايرج اسکندري به فعاليت‌هاي حزب در تبعيد و مبارزه سياسي در خارج از کشور چگونه بوده است؟
در خارج از کشور نقش رهبري حزب نقشي حاشيه‌اي بود. چرا که از مسکو و يا لايپزيک(شهراقامتگاه سران حزب توده در دوران تبعيد درحومه آلمان شرقي) امکان رهبري فعاليت‌هاي حزبي در ايران وجود نداشته است. با اين اوصاف در ابتداي دهه 40 وقتي شاه اصلاحات را آغاز کرد،اسکندري معتقد بود بايد اين رفورم‌ها از سوي حزب مورد حمايت قرار گيرد. بعدها در اواخر دهه 40 زماني که به دبيراولي حزب انتخاب شد نيز طرحي را مطرح کرد مبني بر اينکه غيرقانوني اعلام شدن حزب در سال 27 وجاهت قانوني نداشته است و معتقد به فعاليت علني و قانوني مجدد حزب در ايران بود. او همواره معتقد بود که شاه بايد سلطنت کند، نه حکومت و نيروهايي مانند حزب توده ايران در اين چارچوب بايد فعاليت علني وقانوني داشته و از آزادي‌ها و حقوق زحمتکشان دفاع کنند. البته در همان دوران عده‌اي به جد معتقد بودند تنها راه ايجاد هرنوع تغيير، واژگون‌سازي نظام حاکم و انقلاب است.
يکي از مسائل مهمي که همواره در مناسبات حزب توده ايران قابل تامل است نوع نگاه سران حزب به اتحاد شوروي است. اسکندري اگرچه در خاطرات خود به اعتراضات مکررش نسبت به دخالت روس‌ها در حزب مي‌پردازد اما هميشه روابط دوستانه‌اي با آنها داشته است. بر اين اساس نوع نگاه ايرج اسکندري نسبت به اتحاد شوروي و دخالت روس‌ها در مناسبات داخلي حزب را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟
ايرج اسکندري و دکتر رادمنش و بسياري ديگر از رهبران حزب توده ايران، به واقع ايراندوست و ميهن‌پرست واقعي بودند. اما اسکندري‌ها مانند همه کمونيست‌هاي جهان، گرفتار يک تنگناي ايدئولوژيک بودند و نسبت به اتحاد شوروي درتوهم کامل بودند. امري که اين خصوصيت ذاتي او را مورد تهديد قرارمي داد. اکثريت کمونيست‌ها در سراسر جهان معتقد بودند که شوروي «دژ استوارپرولتارياي پيروزمندِ جهان» است. شوروي وطن سوسياليسم و مدافع جنبش‌هاي رهايي‌بخش و آزادي و تماميت ارضي کشورهاست و فاقد انگيزه‌هاي استعمارگرايانه نسبت به ديگرکشورها وهمسايگان خويش است. اين يک نگاه و درکِ به شدت غيرواقعي و فرسنگ‌ها با حقيقت «سوسياليسم واقعا موجود» در شوروي فاصله داشت. بدبختانه اين نگاه مختص ايران نبود. در اسناد خواندم که موريس تورز رهبر حزب کمونيست فرانسه که نماينده مجلس هم بود در جريان سخنراني در برابر هزاران نفرپاريسي، به صراحت مي‌گويد: اگر ارتش سرخ به دروازه‌هاي پاريس برسد کمونيست‌هاي فرانسوي به استقبال اين ارتش شتافته و دروازه‌هاي شهر رابه روي آنها خواهند گشود. چرا که از نگاه آنان نيز، ارتش سرخ يک نيروي آزاديبخش بود که نقش اساسي در نابودي فاشيسم ايفا کرده بود. ايرج اسکندري يک اعتماد و باور فوق‌العاده ايده آليستي به اتحاد شوروي داشت و اين باور را تقريبا در تمام زندگي خود حفظ کرد. با اين وجود بايد بگويم افرادي مانند اسکندري و يا رادمنش، همانگونه که عرض کردم، تا پايان عمر، گوهر ايران دوستي و ميهن‌پرستي خود را حفظ کردند. اما مساله ديگري که در طول زندگي حزبي به آن رسيده‌ام اين است که علي رغم اين اعتقاد راسخ او و ديگران به تماميت ارضي ايران، به خاطرهمين عامل ايدئولوژيک وتوهمي که نسبت به دولت شوروي داشتند، اين خطر وجود داشت که در بزنگاه تاريخي تعلق خاطر آنها به استقلال ايران، زير سوال برود. چونانکه اين اتفاق در مجارستان در 1956 در چک اسلواکي در 1968 و در افغانستان در 1979 افتاد. در اين کشورها کمونيست‌هايي حضور داشتند که به دلايل ايدئولوژيک و طبق نظر مقامات شوروي از سوي دهقانان و کارگران کشورهاي خود بيانيه دادند و از ارتش سرخ خواستند کشور آنها را اشغال کند تا از خطرموهوم امپرياليسم، رها شوند!آنچه امروز شما در افغانستان مي‌بينيد ميراث اشغالگري آغازين ارتش شوروي است که بهانه به دست ديگران داد تا اين کشور مظلوم را اشغال کنند. اين مساله واقعا يک تراژدي انساني است که افرادي معتقد به استقلال و تماميت ارضي کشورشان در شرايطي قرار بگيرند که به دلايل ايدئولوژيک از ارتش بيگانه تقاضاي اشغال کشورشان را داشته باشند. در آن زمان استالين تعريفي از انترناسيوناليسم پرولتاريا کرده بود که مطابق با آن منافع ملي بايد تابع منافع انترناسيوناليسم پرولتري باشد و نماد اين انترناسيوناليسم هم اتحاد شوروي بود. درآن تعريف آمده است: هر که اتحاد شوروي را بيشتر دوست بدارد انترناسيوناليست‌تر است. خب! وقتي اين ديدگاه به ايدئولوژي تبديل مي‌شود، بي گمان خانمان‌برانداز است. با اين تز شما مي‌توانيد مملکت خود را براي منافع شوروي بر باد دهيد. با اين وجود ايرج اسکندري معتقد به رابطه برابر و مبتني بر حفظ احترام با حزب کمونيست شوروي بود. او اگر به ديدار حزب کمونيست شوروي مي‌رفت معتقد به ديدار با اعضاي يک حزب برادر بود. در حالي که بعضي افراد در داخل حزب توده به ديدار افرادي مي‌رفتند که بعضا مامور کا. گ. ب بودند. او در دوراني که وزير بود در برابر يک خواسته غيرقانوني روس‌ها ايستاده بود که در خاطرات به تفصيل آمده است. اسکندري و رادمنش در موارد مختلفي از دخالت حزب کمونيست شوروي در مناسبات حزب توده ناراضي بوده و اين عدم رضايت را منتقل و گاهي در برابر خواست روس‌ها مقاومت هم مي‌کنند. با اين وجود، اين مخالفت‌ها جنبه رودررويي نداشته است. ناگفته نگذارم که شوروي‌ها اسکندري را زياد به بازي نمي‌گرفتند ومورد اعتماد آنها نبود. اگرچه نقش او را به عنوان يکي از موسسين حزب و منتخبين کنگره دوم، قبول داشتند.