يادداشتي کوتاه در باره آزاديخواهي و زيادي خواهي

امير حسين گنج بخش


11.06.2009

کج خواني حروف

تصادف عجیبی است که دو لغت آزادی و زیادی از حروف یکسانی تشکیل شده اند. برای آزادی خواهان تمایز روشن میان "آزادی" و "زیادی" وجود دارد، اما برای نگرش‌های پس مانده مذهبی‌، آزادی و زیادی را یکسان مي گيرند. و در عمل آزادي هاي پذیرفته شده برای حفظ کرامت انسانی را زیادي ارزيابي مي کنند. دشمنی که این نگر ش های عقب افتاده اسلامی با دموکراسی غربی و فرهنگ غربی دارند و آن را مترادف با "بی‌ بند و باری" هم ميگيرند از همین کج خواني ‌ ناشی‌ میشود. تراژدی این جاست که برخي که خود را پیشر فته ترین قشر جامعه می دانند هم ساده ترین خواست های آزادي خواهانه را زیادي خواهي تلقی کنند.
چند ماه پیش در یک کشور بسیار فقیر که دست بر قضا کاملا مسلمان هم هست. انتخابات آزادی برگزار شد که نتیجه آن نخست وزیری یک زن بود . درصد بیسوادی در این کشور که بنگلادش نام دارد جزو بالا ترین رده ها در دنیا است . چند قرن زیر استعمار انگلیس بوده است و چند دهه ای زیر قیمومیت دولت پاکستان غربی در راول پندی . حال اگر آزادی خواهان ایران خواستار برگزاری انتخابات آزاد در ایران بشوند زیادی خواه شده اند! یعنی سیاسیون کشوری که وارث انقلاب مشروطه ، نوسازي رضا شاهی و ملی گرایی دمکراتیک دکتر مصدق هستند باید سر در آستین کنند و دفاع از اصول دموکراتیک و شناخته شده بشری را به آينده اي نا معلوم بسپارند و هر بار- البته به خاطر خطري حتمي و جدي- مردم را به شرکت درانتخابات غير آزاد فرا بخوانند . 30 سال پیش که هنوز موج سوم دموکراسی به سواحل کشور های در حال توسعه نرسیده بود، مخالفان دموکراسی با این بهانه که ایران با اروپا فرق دارد، در خواست دموکراسی برای ایران را آرمانی و توهم آمیز می دانستند . اما اکنون که از عراق تا کشور های دور دست در افریقا و آسیا ساده ترین معیار های انتخابات آزاد را رعایت می کنند، متهم کردن آزادی خواهان به زیادی خواهی چیزی جز لایق ندانستن مردم ایران برای مردم سالاری نیست .

این نگرش ريشه در اول انقلاب دارد که زیر عنوان عبور نکردن از خط قر مز های حکومت شروع شده و تا کنون ادامه دارد و همیشه کوشیده است سطح خواست های مردم را در چار چوب حکومت محدود کند . این ديدگاه در اتحاد جمهوری خواهان مي کوشد فرادستي پيدا کند. تازه دست پرورده هاي افراطي تر(و بيسواد ترو صادق تر) اين ذهنيت هم هست که معتقد است صحبت از بر قراری انتخابات آزاد در ایران عین بی خبری است! و نام بردن از ولی فقیه را در بیانیه ها ما جرا جویی تلقی می کند . نگرشی که تحلیل در باره اهداف و بر نامه های هسته ای را هم ضد ملی می داند چون خط قرمز حکومت است . تمام کوشش این گرایش این است که مبادا اتحاد جمهوری خواهان ایران به صدای مستقل لیبرال دموکراسی و سکولاریزم در ایران بدل شود و سیا ستی را در پیش بگیرد که با توجه به ارزش های جهان شمول حقوق بشری از تمام راه های مسالمت آمیز به جان حکومت استبدادی بیافتد و آن را در محا صره آزادی قرار دهد .
اما دلايل نظري دشمنی تاریخی‌ این ذهنیت با دمکراسی لیبرال کدامند؟
- اين ديدگاه بازگفت " راه رشد غیر سرمایداری" زیر عنوان "راه رشد غیر دیکتاتوری" است. به یاد داریم که کمونیست‌های هوادار شوروی، به بهانه عدم توسعهٔ یافتگی اقتصادی، و نبود تشکلات کارگری، کشور‌های جهان سوم را (خوشبختانه) لایق سوسیا لیسم نمیدانستند، و براي اين جوامع نسخهٔ راه رشد غیر سرمایداری را که بر دولتی کردن اقتصاد، داشتن رابطه سیاسی و اقتصادی حسنه با اردوگاه سوسیالیسم و لاجرم دشمنی با امپریالیسم استوار بود، مي پيچيدند. نظام سیاسی نیمه فاشیستی -نیمه کمونیستی هم"روبنای" این جوامع ‌بود که شباهت بسياری با نظام سوسیالیستی داشت. بارز‌ترین این حکومت‌ها در مصر عبدالناصر یا زیر سلطه احزاب بعثی بودند. انقلاب اسلامی کمونيست هاي شوروي پرست ايراني را به آرزوي خودشان رساند و بهترین فرصت را فراهم کرد تا این اندیشه را در مورد ایران به کار بگیرد، و با قانع کردن جنبش جوان چریکی که سواد چندانی نداشت به عنوان مدافعان سکولار نظام جمهوری اسلامی عمل کنند. راه سوسياليسم از جمهوري اسلامي ميگذشت، و البته در اين راه چه هنر ها که نشان ندادند.
فروپاشی شوروی، پیروزی جهانی‌ دمکراسی لیبرال بر توتالیتاریسم چپ، و گذار سوسیالیسم از علم به خیال، ظاهراً میبایست دگرگونی بنیادی در این ذهنیت ایجاد کند. در ظاهر چنين شد. دمکراسي و حقوق بشر کالاي روز شدند. اما به سرعت به آرماني دور بدل گرديدند. همان متد فکری که زمانی‌ سوسیالیسم را برای کشور‌هایی‌ مثل ما زیادی میدانست، امروز دموکراسی را زیادی میداند. با همان استدلالات کج و معوج سابق در باره عقب ماندگی فرهنگی‌ جامعه‌ ایران و نبود تشکل‌های دمکراتیک، اعلام ميکند که چاره اي نيست جز اينکه تا اطلاع بعدی وظیفه دمکراتيک سازی جامعه‌ به عهدهٔ نیروهای درون حکومت، یعنی‌ غیر دمکرات‌ها واگذار شود. همان گونه که پیشبرد سوسیالیسم به غیر سوسیالیست‌ها واگذار شده بود. قبلا سوسیالیسم با تقویت جمهوری اسلامی ممکن بود، و نه مبارزه با آن. حال، دموکراسی با تقویت جمهوری اسلامی ممکن خواهد شد و نه مبارزه با آن. لاجرم اصلاحات را هم در چارچوب قانون اساسی ضد دمکراتیک حکومت مي بيند. اصلاحاتی که ضد دیکتاتوری هست، اما چون در چارچوب قانون اساسی است، به جمهوري بر مبنای اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر فرا نمیروید. اصلاحاتی برای تخفیف تبعیض است، نه براي از میان بردن آن. به همین لحاظ هم "راه رشد غیر دیکتاتوری" است و نه اصلاح طلبی دمکراتیک که جوهرش دفاع از معیار‌ها و استاندارد‌های شناخته شده دموکراسی است. سنخیت زیادی میان این دو نیست. آنچه که روشن است، همزیستی‌ این ۲ گرایش با دوری و دوستی‌ ممکن است.