نکاتی در باره راهبردها

حبیب پرزین


30.09.2009 این مقاله در چارچوب بحثهای نظری قبل از همایش چهارم اتحاد جمهوری خواهان ایران (23-24 اکتبر) در باره مسائل مهم جنبش سبز نوشته شده است. امیدواریم علاقمندان خارج از ا.ج.ا. هم با شرکت در این بحث ما را از نظرات خود بهره‮مند سازند.

هدف و استراتژی
هدف اتحاد جمهوری‮خواهان ایران برقراری جمهوری پارلمانی دمکراتیک و سکولار، مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای ضمیمه آن است. استراتژی ما راه رسیدن به این هدف است. استراتژی دارای مراحل مختلفی است و هر یک از مراحل استراتژیک هدفهای مخصوص به خودشان را دارند، که ممکن است شباهتی به هدف نهائی نداشته باشد. بسیاری از مشکلات، و جدلهای نظری در داخل اپوزیسیون از آنجا بر می‮خیزد که هدفهای مرحله‮ای، و راه رسیدن به آن با هدف اصلی و نهائی مخلوط می‮شود. مثلاً با وجود اینکه هدف نهائی ما سکولاریسم و جدائی دین از دولت است، ممکن است مجبور باشیم در این مرحله با نیروها و جریانهای سیاسی همکاری کنیم که در چارچوب قانون اساسی موجود یعنی با پذیرش ولایت مطلقه فقیه کار می‮کنند، یا در مورد امکان تلفیق دمکراسی و حقوق بشر با حکومت دینی دچار توهم هستند. متاسفانه مسئله‮ای به این سادگی برای برخی از فعالان سیاسی قابل هضم نیست، آنها تصور می‮کنند، چنین همکاری با اعتقاد به سکولاریسم مغایرت دارد.
نمونه روشن مخلوط کردن هدف و استراتژی شعار رفراندم قانون اساسی بود. رفراندم آخرین برنامه اجرائی رژیم اقتدارگرائی است که می‮خواهد جای خود را به دمکراسی بدهد. طرفداران رفراندم، هیچ تصور روشنی از اینکه چگونه یک رژیم ایدئولوژیک، تا دندان مسلح، که خیال رهبری جهان را در سر می‮پروراند، رژیمی که حتی نتیجه انتخابات کنترل شده توسط شورای نگهبان و در چارچوب ولایت فقیه را هم نمی‮پذیرد، مجبور به قبول رفراندم قانون اساسی خواهد شد، نداشتند. نمونه دیگر مخلوط کردن هدف و استراتژی، «استراتژی انتخابات آزاد» است. خواست انتخابات آزاد بعنوان یک شعار عمومی و تبلیغ برای هدف نهائی ما کاملاً درست است. اما «استراتژی انتخابات آزاد»، که ظاهراً می‮خواهد جایگزین تمام مراحل استراتژیک بشود، مخلوط کردن هدف و راه رسیدن به آن است.

آیا این جنبش می‮توانست تا سرنگونی رژیم پیش برود؟
تا کنون پنج مکتب متفاوت در بررسی انقلابها وجود داشته است. با وجود این که هر یک از این مکتبها به جنبه‮های مهمی از انقلابها اشاره می‮کنند، مکتب ساختارگرایانه بیشترین طرفدار را پیدا کرده است. نگرش ساختار گرایانه به انقلاب با مارکس و انگلس شروع می‮شود. انگلس در بررسی علتهای نظامی یا استراتژیک پیروزی و شکست انقلابهای قرن نوزدهم، به جمع بندی می‮رسد، که می‮توان آنرا عنصر اصلی تعریفهای بعدی از شرایط ضروری برای وقوع انقلابها دانست. او می‮نویسد: با وضع جدیدی که بعد از 1848 بوجود آمده، سیستم سنگر سازی و غافلگیر کردن نظامیان با برتری جمعیت مردمی دیگر امکانپذیر نیست. در شرایط جدید، پیروزی اخلاقی شورشگران بر نظامیان، تعیین کننده شده است. اگر چنین موفقیتی بدست آید، ارتش از سرکوب خود داری می‮کند، یا فرمانده‮هان کنترل خود را از دست می‮دهند و قیام پیروز می‮شود. اما اگر چنین موفقیتی بدست نیاید، نیروی انتظامی با نفرات کمتر، به خاطر برتری تجهیزات، آموزش، فرماندهی واحد، انضباط و کاربرد سیستماتیک قهر پیروز می شود. [1] روح این جمع بندی انگلس، جزء اصلی شرایطی است که بعدها وضعیت انقلابی نامیده شد.
متن کامل مقاله