بحران جمهوری اسلامی و سرنوشتی که تدارک می بیند

مهدی خانبابا تهرانی/قاسم شعله سعدی


Nov. 8, 2009

به قلم : ناصر اعتمادی

قریب پنج ماه از اعتراض های سراسری در ایران می گذرد، هر چند عالیترین مقامات این کشور همچنان آنها را با الفاظی چون "دسیسه"، "فتنه"، "اغتشاش" یا "غائله" توصیف می کنند.

اما، اگر این اعتراض ها حقیقتاً با چنین الفاظی قابل توصیف بودند، یعنی اگر اقدام هایی کور و بی هدف و باصطلاح "هدایت شده" می بودند، قاعدتاً نمی بایست به طرح مطالبات بی سابقه ای در جامعه منجر می شدند و یا چنان شکافی در ساختار قدرت به وجود می آوردند که بیش از هر زمان ناتوان از فرونشاندن چیزی است که خود بعد از پنج ماه "غائله" می نامد.

تازگی این تحولات لزوماً این نیست که صاحبان کنونی قدرت با نمایندگانی از جناح های رقیب درافتاده اند. تازگی - اگر هست - این است که برای اولین بار طی سی سال اخیر قدرت سیاسی و اکثریت جامعه رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند و این رویارویی دامنۀ عمل و گزینه های حکومت اسلامی را سخت تنگ و پرمخاطره کرده است.

در توصیف این وضع شاید تنها علی اکبر هاشمی رفسنجانی از همان آغاز مفهومی را به کار برد که بیش از همه گویای وضعیت موجود کشور بوده است. او گفت : با دهمین انتخابات ریاست جمهوری، ایران وارد بحران شد.

اما، مشخصۀ بحران جدید این است که از عمق جامعه می جوشد و کثیرترین گروه ها و هویت های اجتماعی را حول مضامین و مطالبات مشترک به هم می پیونداند و در این کار مهمترین نمادهای قدرت سیاسی، به ویژه رهبر جمهوری اسلامی را نشانه می گیرد.

مفهوم بحران که از علوم پزشکی به علوم اجتماعی راه یافته بیش از همه نشانۀ وضعیت اندامی است که کارکرد معمولش مختل شده و فرآیند بحران نشان می دهد که اندام مورد نظر خواهد توانست با غلبه بر عوامل پدیدآورندۀ اختلال کارکرد طبیعی خود را بازیابد یا اینکه بالعکس عاقبت محکوم به نابودی خواهد بود.

در واقع، با تعمیم این نظر می خواهیم بدانیم که اگر جمهوری اسلامی ایران با بحران روبروست این بحران در حال تدارک چه سرانجام و سرنوشتی برای این جسم بیمار است.

این پرسش موضوع زمینه ها و زمانه های این هفته است در گفتگو با آقایان قاسم شعله سعدی، استاد علوم سیاسی در تهران، و مهدی خانباباتهرانی، فعال سیاسی مقیم آلمان.

آقایان با تشکر از شرکت شما در این گفتگو، اجازه بدهید بحث را با این پرسش از آقای مهدی خانباباتهرانی آغاز کنیم : علائم بحران در نظام جمهوری اسلامی کدام است و این نظام را به کدام سو می برد؟
--------------------------------------------

مهدی خانباباتهرانی : من معتقدم که رهبر جمهوری اسلامی ایران از مدت ها پیش چشمانش را به روی واقعیات بسته است، به طوری که بحرانی را که سراسر کشور را گرفته انکار می کند. چنین رهبرانی بیشتر علاقمندند که به جای حل بحران صورت مسألۀ بحران را پاک کنند.

ماههاست که میلیون ها ایرانی صدای اعتراض خود را در خیابان های شهرهای ایران پیش نگاه جهانیان بلند کرده اند و تعجب آور است که رهبری چشمان خود را به روی این واقعیت ببندد، مگر اینکه بخواهد به سرنوشت بسیاری از دیگر رهبران جهان مبتلا شود که در نتیجۀ انکار واقعیات، عاقبت اعتراض های اجتماعی بر روی آنان آوار شدند و از پیش راه برشان داشتتند.

بحران عمومی ایران همه سویه است : بحران اقتصادی رژیم نیز رو به وخامت گذاشته است. گمان نمی کنم که مشکلات اقتصادی در آیندۀ بسیار نزدیک گریبان رژیم را نگیرد. برای نمونه، حذف یارانه ها دشواری جدیدی است که بر دیگر مسائل جامعه اضافه خواهد شد و ابعاد عمومی تری به جنبش اعتراضی جاری خواهد داد.

رهبری که اینچنین چشم بر واقعیات ببندد، سرنوشت دیگری ندارد جز اینکه غزل خداحافظی را از نظام و حکومت کنونی بخواند.

واقعیت بحران تا آنجاست که حتا حکم حکومتی رهبر را گماشتۀ خود او، محمود احمدی نژاد، تا شش روز بی پاسخ گذاشت، زمانی که ولی فقیه با گماردن اسفندیار رحیم مشایی به مقام معاون اول رئیس جمهوری مخالفت کرده بود. همین کافی است تا احساس بکنیم که پستچی هم دیگر پست را قبول ندارد.

اراف ای : آقای قاسم شعله سعدی معروف است که بحران ها فرصتی است برای بازسازی کل یک نظام. آیا شما در مورد نظام جمهوری اسلامی ایران نشانه هایی ملاحظه می کنید که بر اساس آنها بحران کنونی به فرصتی برای بازسازی و اصلاح درونی ساختار قدرت بدل شده باشد.

قاسم شعله سعدی : نه هیچ نشانه ای دال بر این معنا مشاهده نمی شود. درست برعکس : حکومت با انکار و نفی بحران موجود در واقع می خواهد کل صورت مسأله را پاک کند. اینکه وضعیت بحرانی است، در آن شکی نیست. از نظر سیستمی به شرایطی بحرانی می گویند که شوکی به سیستم اصلی یا فرعی وارد شود و پایداری و استمرار آن را مختل بکند. در شرایط ایران پی آمدهای انتخابات بیست و دو خرداد مصداق چنین شوکی به سیستم و اتفاقاً به اجزای اساسی سیستم بوده است...

اگر در دیگر جاها سعی می شود با مدیریت درست بحران راه خروج مناسبی از آن جستجو شود، در ایران مقامات رودرروی بحران ایستاده اند بدون آنکه توان حل آن را داشته باشند. این مقابله با بحران در عمل نقش ارتقاء مطالبات جنبش اعتراضی را داشته است، بطوری که اگر در آغاز مردم معترض شعار می دادند : "رأی ما کجاست؟"، اکنون بعد از گذشت پنج ماه شعارهای باصطلاح "ساختارشکن" می دهند و مثلاً می گویند : "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی"، یا "مرگ بر دیکتاتور!"

دلیل ارتقای مطالبات این است که مقامات به جای حل بحران به زور و سرکوب متوسل شده اند و در مقابل مردم نیروهای نظامی و شبه نظامی را قرار داده اند که در نتیجۀ آن در این "ام القُرای حکومت اسلامی" مردم بیگناه در خیابان ها کشته و شهید شدند.

با این اقدام ها مردم متوجه شده اند که حکومت اجازه نمی دهد که از راه مسالمت آمیز حقوق آنها برآورده شود. این است که مردم اکنون به سمت عبور از نظام حرکت کرده اند.

اراف ای : آقای مهدی خانباباتهرانی، با این توضیحات به نظر می رسد تنها کسانی که امروز معتقد به حل بحران موجود در درون ساختار نظام هستند آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی اند تا آنجا که مثلاً آقای موسوی چارچوب و هدف اعتراض های موجود را تحقق واقعی قانون اساسی جمهوری اسلامی یا دست کم اصول مغفول ماندۀ آن می داند. به نظر شما اقبال و محدودیت های چنین رویکردی چه می تواند باشد؟

مهدی خانباباتهرانی : حل بحران کنونی نیازمند دو طرف است : از یک طرف اپوزیسیون و از طرف دیگر خود حکومت ایران. آقایان خاتمی، کروبی و موسوی در کنار مردم معترض ایستاده اند. اما، از زمانی که ولی فقیه به راه اشتباه رفت، یعنی وقتی که او بعد از کودتای انتخاباتی حکومت محمود احمدی نژاد را تأئید کرد، چنین به نظر می رسد که او دیگر از راه رفته پا پس نمی کشد و می خواهد با استفاده از سرنیزه به وضعیت کنونی استمرار بخشد.

من معتقدم که مطالبات سیاسی-اجتماعی مردم حذف کردنی نیست. رژیمی که از مدیریت بحران و حل آن درمانده باشد، راهی جز خداحافظی از قدرت ندارد.

اراف ای : اگر خارج از نظام بدیل شایستۀ این نام نباشد، این فقدان، آقای شعله سعدی، جامعه را با چه بن بسست هایی روبرو خواهد کرد و آن را به کجا خواهد بُرد؟

قاسم شعله سعدی : اگر تحولات و بحران جاری را با بحران هیجده تیر سال ٧٨ مقایسه کنیم، متوجه می شویم که روند اعتراض ها، روندی ارتقایی شده است. یعنی آن موقع، اعتراض دانشجویان به بسته شدن روزنامۀ سلام بود. اینبار اعتراض های گسترده به تقلبات انتخاباتی بسیار فراتر از چارچوب های گذشته رفته است. دلیلش هم این است که راه های قانونی برای برون رفت از بحران مسدود شده و موقعی که راه های قانونی بسته می شود، طبیعتاً معترضین به سمت راه های فراقانونی می روند و شعارهای کنونی جنبش که فراتر از نظام موجود را هدف دارند بارزترین مصداق این امر به شمار می روند. برای اولین بار تصاویر آقای خامنه ای در خیابان ها به زیر کشیده و از سوی معترضان لگدکوب شد. این یعنی رویارویی بخشی از جامعه با آقای خامنه ای که نماد نظام اسلامی است. با این تفاوت ها، در واقع ماهیت جنبش کنونی ساختار شکن شده است. وقتی که جنبش ساختارشکن شود، طرف اصلی جنبش می شود مردم و جامعه ایران، زیرا آقایان موسوی، کروبی و خاتمی می خواهند در چارچوب نظام موجود، اصلاحی – اگر امکانپذیر باشد – صورت بگیرد.

از نتایج این تحول این است که جنبش اعتراضی موجود در فرآیندهای آینده اش رهبرانی از جنس خود انتخاب خواهد کرد. از دیگر سو، نه آقایان موسوی و کروبی می توانند – به فرض اینکه بخواهند – با حکومت سازش بکنند و نه حکومت حاضر به انجام سازشی با آنهاست.

حکومت برای رفع بحران به راه حل نظامی متوسل شده و راه حل نظامی نمی تواند وقتی که یک بحران همگیر شد آن را مدیریت کرده یا حل بکند.

از اینرو، من فکر میکنم که سیر صعودی بحران سیاسی همچنان ادامه خواهد یافت و در نتیجۀ آن ساختارها خواهند شکست و نوعی حالت انفجاری شکل خواهد گرفت، مگر آنکه مسئولان بتوانند زود هنگام وخامت اوضاع را درک کنند.

یادمان نرفته است که در اواخر انقلاب ٥٧، شاه گفت : مردم صدای انقلاب شما را شنیدم. اما او دیر این صدا را شنیده بود. در همان انقلاب ٥٧ هم مطالبات اولیه مردم تغییر نظام نبود، کم کم به این سو تمایل پیدا کرد، وقتی که در واقع حکومت به خواسته های اولیه مردم بی توجه ماند...

الان هم وضعیتی به وجود آمده که در آن نه آقای خامنه ای و نه نظام وی قادر به عقب نشینی نیستند. چون، هر نوع عقب نشینی به معنای دادن امتیازهای بعدی تلقی می شود که به هر حال نتیجۀ نهایی اش حذف خودشان خواهد بود.

از طرف دیگر، رهبران اپوزیسیون هم نمی توانند کوتاه بیایند. چون کوتاه آمدن آنان به منزلۀ رودررویی شان با مردم است. بیانیه شماره ١٣ آقای موسوی یک ضربۀ بزرگی به خود او بود. زیرا، او در این بیانیه تأکید کرده بود، "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر" که این حرف در تقابل با شعار اصلی جنبش یعنی : "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" است.

اراف ای : آقای مهدی خانباباتهرانی، گویا با تحولی در ایران روبرو هستیم که در آن عاملین جنبش، یعنی مردم، جلوتر از رهبران شناخته شده اش هستند. پرسش این است که آیا این جنبش می تواند بحران تاریخی دیگر ایران را که به جایگاه سنت و شرع و نسبت اش با قدرت مربوط است حل کند؟

مهدی خانباباتهرانی : این بحران تاریخی که ریشه در مشروطه دارد تا امروز به اشکال مختلف ادامه داشته و امروز نیز به نوع دیگر ادامه دارد. من برخلاف آقای شعله سعدی اعتقاد دارم که امکان سازش اصولی بین طرفین درگیر در ایران وجود دارد، مشروط به اینکه مسئولان کشور ما بفهمند که منافع و مصالح کشور مهمتر از حضور آنان در قدرت است. اپوزیسیون ایران می تواند این را در یک فرآیند درازمدت به مقامات در قدرت بفهماند و آنان را مجبور به عقب نشینی بکند. من معتقدم که تحمل ملت ایران هنوز به پایان نرسیده است و شکیبایی جوانان ایران برغم همۀ سرکوب ها ودیعه بسیار بزرگی است که باید آن را پاس بداریم و آرزو نکنیم که بحران جاری به رویارویی بیانجامد، زیرا در این صورت تمام هستی جامعه ما به خطر خواهد افتاد. چگونگی عبور از این مرحله در اصل مشروط به چگونگی عبور از بحران موجود به حاکمیت مردم است. فکر نمی کنم که آقای خامنه ای بتواند بیش از این در مقابل ارادۀ مردم مقاومت کند، مگر اینکه به قول آقای شعله سعدی هیچ اندیشه ای در سر نداشته باشد و جز ماندن در قدرت و به خون کشیدن جامعه به چیز دیگری فکر نکند...