جهانگیر رفت،یادش به خیر

رضا چرندابی


01.07.2010

در یکی از نشست های اول " تلاشگران جامعه باز" در کافه ائی در فرانکفورت با هم آشنا شدیم. آمده بود که برای برپائی جامعه باز در ایران تلاش کند. بزودی دوستی با اعتمادی عمیق همراه شد. راحت با همدیگر راجع به هر چیز و هر کسی حرف می زدیم. مدت های طولانی مسئول مالی تلاشگران بود. و همیشه بدهکار. هر وقت ازش طلبکاری می کردم، از آن لبخند های زیر لبی همیشگی اش تحویل می داد و طالب صبر بود. راستش آدم بسیار خونسرد و مطمئن به خودی بود.
در اواخر دهه 90 میلادی که هنوز کامپیوتر و اینترنت مثل حالا در رونق نبود، بر اینکه همه دوستان برای خود ایمیل آدرسی دست و پا کنند و ارتباطات مان را از آن طریق پیش ببریم اصرار زیادی می کرد. با آنکه به همه دوستان برای راست و ریست کردن مشکلات کامپیوتری و درست کردن ادرس مجانی ایمیل کمک می کرد، اما هنوز چند سالی زود بود که میلینگ لیست پیشنهادی او راه بیافتد. " ایران امروز " را اما او به ما معرقی کرد و اولین مقالات را هم از طریق او به علی فنبری فرستادم.

از انتشار بیانیه اول اتحاد جمهوریخواهان خوشحال بود و برای هماهنگی سفر دوستان به برلین برای شرکت در همایش موسس زحمات زیادی کشید. یکسالی پس از آن هم هنوز در همه جلسات شرکت می کرد و فعال بود. بیکباره اما وجودش کیمیا شد. تلفنی چند بار سراغش را گرفتم. از زیادی کار اداری و بیزنس شخصی گلایه می کرد. هیچگاه مستقیم از او نشنیدم، اما از دوستانی دیگر خبردار شدم که بهر دلیلی حالش از سیاست به هم خورده بود.
شاید هم دیگر تئوری " شکست، شکست و باز هم شکست، که تجربه برای پیروزی بدست آوریم " برایش جلا نداشت!
سه سال و اندی پیش ازدواج کرده بود. واقعا فکر می کردم که زندگی آرام، راحت و خوبی دارد . ته دل برایش خوشحال بودم. تا این که کیوان از شهر ماینز زنگ زد و خبر را داد. فهمیدم مدت ها بوده زندگیش سامان نداشته. که از یک سالی پیش پارکینسن داشته و سرعت پیشرفت بیماری بسی سهمگین ...

همیشه فکر می کنی که دوست خوبی در یک جائی داری. با اینکه تماسی نداری، نمی بینی اش. حتا تلفنی حرف نمی زنی ولی می دانی که هست و دوست خوب تو هست. و همین نوعی اطمینان خاطر برایت بوجود می آورد. همیشه می توانی به او مراجعه کنی. او برای تو هست.
شاید برای همین خبر رفتنش را، وداع از همه کس و همه چیز را نمی توانی به راحتی باور کنی. خبر آواری از غم می شود و شانه هایت را تکان می دهد.
باید باور کرد که او را از دست دادیم. دوست خوبم را.