ای شیخ، ملکوت بر تو روا باشد، ملک مرا به من ده
نیکروز اولاد اعظمی
بحران:
بحران فقط زمانی به فاجعه بدل می شود که با داوری های از پیش معین، یعنی با پیشداوری، به آن پاسخ دهیم، چنین نگره ای از سوی سران جمهوری اسلامی باعث تشدید بحران در همه ی سطوح جامعه شده و با همین معیار وسنجش نا صحیح جنبش سبز را در ذهن خود به تصویر می کشند و اقرار ندارند که این جنبش نتیجه سی و اندی سال سیاستی بوده که به بن بست رسید و از آن، بحران بر خواست. به همین دلیل و باور لحظه را فهم ننموده و زمان با شتاب هر چه تمامتر در گذر است، و بحران به فاجعه نزدیک و فاجعه یعنی گُسست شیرازه و بن مایه کشور واین یعنی سقوط، و سقوط می تواند تحمیل سیاست بیگانگان برملک و ملت را به همراه آورد.
هر گاه حکومت در ایران رضایت مردم خود را از دست می داد و از جنبه های گوناگون دچار ضعف و ریزش اجتماعی می شد، تلاش بیگانگان برای سیطره نفوذ خود بر کشور، دارای اهمیت شایان توجه ای هم بلحاظ سیاسی و هم نظامی می شده است؛ در این رابطه می توان از رویداد فتح ایران به دست اعراب و دامنه نفوذ اسلام بر ایران و واقعه ی انقلاب مشروطه و گسترش نفوذ روس و انگلیس یاد کرد.
برای تخفیف هر بحران ابتدا باید آن را پذیرفت آنگاه برآن بازاندیشی نمود سپس با ایستاده گی بطور مستقیم در دل آن رفت. علی خامنه ای و دولت محمود احمدی نژاد به دلیل ماهیت تفکر بنیادگرایانه و منافع سیاسی و اقتصادی حاضر نشدند این قائده، نسبت به بحران سیاسی برآمده از انتخابات ریاست جمهوری که ناشی از وضعیت تلخ بحرانهای اجتماعی در ایران است، را بکار گیرند.از اینرو فرصتی که از بحران(تا تبدیل آن به فاجعه) برای بازاندیشی مسائل مربوط به آن در اختیار سران جمهوری اسلامی قرار گرفت، در حال هدر رفتن است. عنصر کلی بحران را نمی توان از واقعیت جنبش سبز مجزا نمود، زیرا از درون آن سربرون آورد و راه حل آنست، اما سران جمهوری اسلامی با تکبر و پرتفرعن به سرنیزه های نظامی خود دلخوش و هر دو را منکرند و اصل خطر از همین انکار جاهلانه سرچشمه می گیرد و نیز از این شیوه و ابزار جان فرزندان سبز ایران زمین را ستاندند و گویا عزم را جزم نموده اند تا همچنان جان بستانند، گرچه حاصلی جز شکوفایی و گسترش جنبش سبز در این یک سال ندیدند اما همچنان با زبان بی خردی همه را( داخل و خارج) تهدید به نابودی می کنند و گویا پیکر رو به احتضار خود را با نابودی ایران گره زده اند و قصد ندارند با سربلندی ایران، خود در زیر سایه اش دمی بیاسایند.
هر گاه عقل سلیم نتواند و موفق نشود برای بحران سیاسی-اجتماعی پاسخی پیدا کند، معنایش اینست که گفتمانی برای یک سرفصل مشترک و عام المنافع موجود نیست و این منجر به جنبش اجتماعی فراگیر شده و خروج از هنجارهای تا کنون مرسوم، گزیرناپذیر می گردد. جنبش سبز زاییده چنین بحرانی است. همانگونه که بیان شد راه حلهای گفتمانی در خصوص بحران موجود بسته است، بنابراین دو وضعیت می تواند متصور باشد:1- حکومت قصد کند تا دست به گسترده ترین خشونت ها جهت سرکوب جنبش سبز بزند؛ که امکان چنین موقعیت و مانوری را حکومت هم از حیث افکار داخل و هم خارج دارا نیست. 2- نیرومندی و فراگیری جنبش سبز حکومت را به عقب نشینی و تمکین وادارد. قرائن و شواهد در این یک سال از تولد جنبش سبز با وجود سرکوبی های بی وقفه از سوی حکومت، نشان از پیوستن گروهای سیاسی و مدنی بیشتر و روند افقی شدن این جنبش است. بنابراین ضعف حکومت در قلع و قم و یکسره کردن کار جنبش سبز و همزمان پیشرفت این جنبش حکایت از ضرورت دگردیسی در شیوه حکومتمداری در ایران دارد، نقد چند جانبه و فعال به روشهای حکومت در ایران آغاز روندی است که بر این امر صحه می نهد. نقش و موقعیت برجسته و موفقیت جنبش سبز شرط تخفیف و علاج بحران کنونی ایران است.
پیکر رو به احتضار اما قدرت زبان:
در علم پزشکی گفته می شود، که در پیکر رو به احتضار انسان، قوه زبان که به وسیله قسمت خاصی از مغز هدایت می شود از سایر قوای دیگر بدن دیرتر به نیستی می رود، مثلأ اگر همه ی قوای بدن بر اثر حادثه ای فلج گردد، زبان اگر دچار لکنت هم شود اما نیروی جنبشی اش ادامه می یابد و می تواند کارکرد داشته باشد. این قاعدۀ با مسمی ی قوه ی زبان را مصداق می دارم بر زبان دیکتاتوری همچون علی خامنه ای این شیخ بلاهت پیشه.
او، در حالیکه از منظر سیاسی رو به احتضار است و مجال هر نوع مانور از او ستانده می شود اما نیروی زبانش از بیان و کارکرد سیاسی باز نایستاد و همچنان در بشارت دهی خود(تو بخوان در جهالت خود) ناطق است، و چون بشارتش وصف حال شهروندان نیست و از آن رو بر گردانده شدند، بر قاطبه ملت حکم معصیت و برفرزندان راه جنبش سبز آزادی زندان و شلاق صادر می کند. پیکر سیاسی اش که از نوع خاصی از تفسیر دین تغذیه می کند، هر چند رو به فناست اما زبانش برای محدود بی مایگان هاتف است و عاطف بر شعورشان.
در دروغگویی بی پروا و بدین معیار ایفای شرّ از طریق شرع می کند و راستگویی در ره خیر را بر شهروندان
تنگ، کردارش فاجعه ای در شُرف تکوین و تمامأ بر ضد همان ارزشهایی است که خود بدان مفتخر است. در واقع زبان نیرنگش از بغض اوست که با رویش جنبش سبز آشکار شد تا آن را برنتابد و در صورت ممکن منکوبش کند، دروغ را به عرش اعلا رساند تا تقلب و دستبرد به آرای ملت را به نفع تزویر و ریا قدرتمندان حامی خود کتمان سازد، همچنان در "صواب" خود، بهشت برین را برای مردمان کره خاکی ناطق است اما در محدوده جغرافیایی که خود می زیید، در قامت جمهوری اسلامی جهنمی برفرش زمین ایران پهن کرده است.
اینکه گفته شود کوی سبقت را در دروغگویی از سلف خویش گوبلز ربوده است، محل تردید نیست و در همین رابطه حکومت دوازده در صدی رأی را، که خود سکاندار آنست تا نود در صد بالا می کشد و مفروض بر این امر است که دروغ هر چه بزرگتر باورش بر اذهان سهل تر، بر همین منوال ملت را توده ی ناآگاه فرض کرده و بر حقوق شهروندی اش بر ساختار حقوقی خط بُطلان می کشد، غافل از اینکه جنبش سبز سرآمدی بر پایه های قدرتمند حقوق شهروندی است که تولد یافت.
گرچه موعظه بشارتش توامأن در داخل و خارج از مرزها به ورشکستگی گراییده و بقول معروف حنایش دیگر رنگی ندارد و دیر یا زود باید این ورشکستگی و پیکر رو به احتضار سیاسی را پذیرفته و جان به جان تسلیم کند،
اما با وجود این می گویمت ای شیخ: اگر بر آنی که، در پندارت هنوز ذره ای راستگویی و صداقت باقی مانده و به آخرت می اندیشی، بحران سیاسی رو به فاجعه که از شّر توست را بپذیر و این لحظات آخر از عمر سیاسی ات همتی و مددی کن، از سیاست دست شوی، عارف شو، کنج عضلت گزین تا ملکوت(عالم فرشتگان) بر تو روا باشد، ملک مرا هم به من ده و بقول معروف عیسی به دین خود، موسی به دین خود.
نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com