جنبش دانشجويی در سال‌های ۴۷ تا ۵۲،

مهدی فتاپور


12.07.2010

نشریه آرش: در اين نوشته کوشش شده‌است روندهای عمومی جنبش دانشجويی بررسی شود و به حوادث و حرکات معين تنها در مواردی که برای توضيح روندهای عمومی لازم به نظر رسيده مکث گرديده‌است. نوشتن تاريخ کامل جنبش دانشجويی و برشمردن جزئيات حوادث آن دوران نيازمند فرصت ديگری است. از آنجا که من در اين دوره دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده‏ام، اطلاعات مشخص و مستقيم من در رابطه با مبارزات دانشجويان در اين دانشگاه است و مثال‌های معين من طبيعی است که عمدتا حرکات دانشجويی در اين دانشگاه باشد
اين نوشته نگاهی است به جنبش دانشجويی ايران در سالهای ۴۷ تا ۵۲ (در تهران). در اين نوشته کوشش شده است روندهای عمومی جنبش دانشجويی بررسی شود. و به حوادث و حرکات معين تنها در مواردی که برای توضيح روندهای عمومی لازم به نظر رسيده مکث گرديده است. نوشتن تاريخ کامل جنبش دانشجويی و برشمردن جزئيات حوادث آن دوران نيازمند فرصت ديگری است.
از آنجا که من در اين دوره دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده‏ام، اطلاعات مشخص و مستقيم من در رابطه با مبارزات دانشجويان در اين دانشگاه است و مثالهای معين من طبيعی است که عمدتا حرکات دانشجويی در اين دانشگاه باشد.
مرحله جديدی در جنبش دانشجويی
من سال ۱۳۴۷ وارد دانشگاه شدم. ورودم بدانشگاه مصادف با دوره نوينی در حرکات دانشجويی در جهان بود. سال ۱۹۶۸ سال اوجگيری مبارزات دانشجويان در اروپا و آمريکا بود. مبارزاتی که دانشجويان ايران با علاقه و حساسيت تعقيب می‏کردند.
در ايران نيز جنبش نوينی در دانشگاه‏های ايران در حال شکل گيری بود. جنبشی که در بسياری از عرصه‏ها بيش از آنکه با مبارزات دانشجويی دوره‏های پيشين شباهت داشته باشد با جنبش شکل گرفته دانشجويان و جوانان در کشورهای غربی قابل مقايسه بود.
پس از رفرم‏های اوايل دهه ۴۰ رژيم موفق گرديده بود سازمان‏های سياسی اپوزيسيون را خلع سلاح و سرکوب کند. به نظر ميرسيد که اوج گيری مجدد فعاليت جبهه ملی در اوايل دهه ۴۰، مقاومت روحانيت و حوادث ۱۵ خرداد به گذشته‏ای دور تعلق دارد.
دانشگاه در تمامی سالهای دهه بيست و سی پايگاه نيروهای اپوزيسيون بود. مبارزات دانشجويی در آن سالها تحت رهبری حزب توده و جبهه ملی قرار داشت. تمامی فعالين دانشجويی به اين احزاب و بخصوص به سازمان جوانان حزب توده تمايل داشتند و در ارتباط مستقيم با سياست‏مداران خارج از دانشگاه بودند. زمانی‏که من بدانشگاه پانهادم، از نفوذ اين سازمان‏ها در دانشگاه‏ها اثری ديده نمی‏شد و حتی بدتر، بی اعتمادی به همه سازمانهايی که در گذشته هدايت مبارزات را برعهده داشتند، غالب بود.
همه اينها بسياری بخصوص تحليل‏گران وابسته به رژيم را به اين نتيجه می‏رساند که امکان تسلط بر دانشگاه ها فراهم گشته است. پس از رفرم، تعداد دانشجويان هر سال افزايش می‏يافت. امکانات رفاهی و تحصيلی بيشتری در مقايسه با گذشته فراهم می‏شد. تصور می‏شد که رژيم با توجه بيشتر به اين تسهيلات و تاسيس ارگانهای تفريحی رفاهی مانند کاخ‏های جوانان قادر است دانشگاه‏ها را کنترل و بخش عمده آنان را جذب کند
سال ۴۷ نقطه عطف بود. اعتراضات دانشجويی در اين سال در داتشگاه تهران در نازلترين سطح خود بود. در ۱۶ آذر آن سال بعضی کلاسها البته با تعداد کمی دانشجو تشکيل شد. گفته ميشد اين اولين بار است که در روز ۱۶ آدر در دانشکده فنی کلاسی تشکيل ميشود.
يک سال قبل از ورود من بدانشگاه يعنی در سال ۴۶ در دانشگاه تهران پس از چند سال کم حرکتی، تظاهرات گسترده ای با هدف لغو شهريه دانشجويی برگزار شده بود. گفته ميشد بيش از هزار تن در تظاهرات شرکت کرده بودند. اين تظاهرات با موفقيت کامل بپايان رسيده، مسئولين دانشگاه خواست دانشجويان را پذيرفته و شهريه را لغو کرده بودند. بدنبال آن پس از درگذشت غلامرضا تختی تظاهراتی برگزار شده بود که شعارهای مطرح شده در آن مستقيما رژيم را نشانه گرفته بود. اين تظاهرات با واکنش تند رژيم مواجه شد، تعدادی از دانشجويان تعليق شده و به سربازی اعزام شده بودند. در دانشگاه تبريز حرکات گسترده تری صورت گرفته بود که با دستگيری و اعزام بخشی از دانشجويان فعال آن دانشگاه اعتراضات سرکوب شده بود. به نظر ميرسيد که اين اعتراضات آخرين تلاش دانشجويان برای مقابله با سلطه رژيم است.
آنچه از چشم تحليل گران رژيم پنهان بود، شکل گيری يک جريان نهان در درون روشنفکران و دانشجويان کشور بود. جنبشی در حال شکل گيری بود که از پايه با آنچه در گذشته در دانشگاه‏ها چريان داشت متفاوت بود. در درون دانشجويان روجيه و روانشناسی تقويت ميشد که بيش از آنچه به دانشجويان سالهای دهه سی شباهت داشته باشد به روانشناسی چنبش دانشجويی که در اروپا شکل گرفته بود مشابهت داشت.
دانشجويانی که ميخواستند همه آنچه آنان را رنچ ميداد، از ريشه تغيير داده و جامعه، فرهنگ و روابط ديگری را جانشين آن سازند. روانشناسی که تصور ميکرد همه احزاب وسازمانهای
سياسی اجتماعی در گذشته راه خطا رفته اند و جوانان اين نسل قادرند، راه ديگری در پيش گيرند و همه ناکامی‏های گذشتگان را جبران کنند. نسلی که ميخواست در همه چيز متفاوت با گذشتگان عمل کند. نسلی که اعتماد به نفس داشت و تصور ميکرد قادر است باتکا توان و عزم خود بر همه دشواريها غلبه کند.
سال ۴۷ آرامش قبل از طوفان بود.
مرکز تجمع دانشجويان در آن‏دوران عمدتا برنامه های کوهنوردی بود. اطاق‏های کوهنوردی در همه دانشکده‏ها در طی اين سال بسرعت گسترش يافته و تعداد کسانی که در برنامه ها شرکت می‏کردند چند برابر شد. بخش بيشتری از دانشجويان، شرکت در برنامه‏های کوهنوردی و فضای حاکم بر روابط دانشجويان در اين برنامه‏ها را به برنامه‏های تفريحی کاخ‏های جوانان ترجيح می‏دادند. روابط جوانانی که آرزوهای بزرگی در سر داشتند و به روزمرگی‏های زندگی با ديده تحقير می‏نگريستند. دانشجويانی که همه آنچيزهايی را که بر روابط و فرهنگ ما حاکم بود حقير می‏دانستند، و از آنان گريزان بودند. دانشجويانی که می‏خواستند به گونه‏ای متفاوت با آن‏چه حاکم و پذيرفته شده بود، زندگی کنند. برای همه دانشجويان روشن بود که اطاق و برنامه های کوهنوردی پوششی است برای ارتباط گيری دانشجويان ناراضی .
متن کامل مقاله