انتخابات آزاد در ایران بدون استقرار دولت گذار ممکن نیست
محمد برزنجه
18.07.2010
بدنبال بیانیه شماره 17 آقای موسوی که دریکی از بنده ها به شکل مشخص خواستار انتخابات آزاد شده بود، اخیراً نیز در چند سخنرانی آقایان کروبی و خاتمی نیز صحبت از انتخابات آزاد کرده اند. هر چند بطور دقیق نمیتوان مشخص کرد که از منظر انها انتخابات آزاد باید با چه مشخصاتی برگزار شود، اما طرح آن از طرف انها را باید به فال نیک گرفت. در این میان اما یک نکته مهم قابل تامل است؛ انکه چه ارگانی و چه دستگاه اجرایی مجری چنین انتخاباتی خواهد بود؟ ایا دولت احمدی نژاد که برآیند تقلب و کلاهبرداری از رای مردم است، لیاقت اجرای چنین انتخاباتی را دارد؟ یا با برکناری احمدی نژاد و در خلاء میتوان انتخابات آزاد برگزار کرد؟ اگر فرض را بر این بگیریم که منظور اقایان موسوی، کروبی وخاتمی از انتخابات آزاد ، همان تعاریفی است که مصوبه کنفرانس بین المجالس سال 1994 بیان کرده است- هر چند درمورد این پیش فرض شبهاتی وجود دارد- باز هم بدون استقرار دولتی که مورد اعتماد همه نیروهای شرکت کننده در این انتخابات باشد، صحبت از انتخابات آزاد در حد شعارباقی خواهد ماند. تاکید بر استقرار دولت گذار یا انتقالی امریست که باید توسط فعالین جنبش سبز بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
در این شکی نیست که تغییر معادلات سیاسی در هر کشوری بستگی به توازن قوا و توان نیروهایی دارد که در یک جامعه عمل میکنند. البته این امر برای کشورهایی که در مرحله گذار از یک سیستم دیکتاتوری به یک سیستم دموکراتیک هستند به نسبت جوامع دموکراتیک متفاوت است، اما برای گذار به دموکراسی و اجرای انتخابات آزاد لازم است که این تعادل قوا به نفع نیروهای دموکرات و آزادیخواه بهم بخورد. در شرایط فعلی نیروهای اقتدارگرا به همراه نیروهای امنیتی و نظامی با وجود اینکه از نظر کمی در اقلیت بوده، اما با روش های خشن وسعبانه خود در مقابل مردم و جنبشی که خواهان به رسمیت شناختن حق رای خود است ، مقابله میکند. البته این شمشیر کشیدن و زهر چشم نشان دادن تا زمان خاصی ادامه پیدا خواهد کرد و در غایت یا با خشم مردم روبرو خواهند شد ویا به مرور زمان فرسایش پیدا خواهند و ادامه سرکوب دیگر ممکن نخواهد بود. انتخابات آینده بطور مسلم نقطه عطفی خواهد بود که مجدداً جنبش را در مقابل حکومت قرار خواهد داد. در شرایطی که جنبش در حال بازسازی خود است، طرح این بحث در این مقطع میتواند مکملی برای چگونگی پیشبرد پروژه انتخابات آزاد و طرح مطالبات مشخصتری که باید در دستور کار قرار بگیرد.
فرآیند رسیدن به دولت گذار در هر کشوری بستگی به عوامل های مختلفی دارد که بخشی از آن بطور مشخص به اقدامات نیروهای حاکم بستگی دارد و بخشی ازآن منوط به عملکرد نیروهای اپوزیسیون است. اینکه در چه شرایطی و چه وضعیتی این توازن نیرو بهم خواهد خورد، نمی توان بطور دقیق مشخص کرد یا در بهترین حالت میتوان سناریوهای مختلفی را پیش بینی کرد. در این میان اما مهمتر نکته امادگی نیروهای طرفدار دموکراسی برای شرایط مختلفی است که ممکن است در هر مرحله پیش بیایید. شاید بدترین حالت برای نیروهای سیاسی زمانی است که به ناگاه شاهد یک تحول غیر منتظره در جامعه هستیم و بدون امادگی مردم در شرایطی قرارگیرند که خودجوشانه عمل کنند. تجربه روزهای اول این جنبش و عدم هماهنگی مردم با رهبران جنبش، گویای همین مسئله است. امروز هم بعد از یک سال از عمر این جنبش، باز بدنه و رهبری این جنبش از ناهماهنگی های خود رنج میبرد. در اینجا منظورفقط رهبران داخل کشور نیست بلکه همه نیروهایی اپوزیسیون را نیز شامل میشود که دغدغه انها گذار به دموکراسی است. در شرایطی که مردم عزم کرده بودند که به خیابانها بیاییند و از حق رای خود دفاع کنند، آقایان موسوی وکروبی در ابتدا با شک تردید در تظاهرات همراه مردم می شدند، در حالیکه طرف اصلی این دعوا با حاکمیت، خود این اقایان بودند. شاید اگر عظمت تظاهرات و فشار بخشی از کادرها و مشاوران کاندیداها نبود، انها با چند شکایت و گلایه به حاکمان و با به خدا اکتفا میکردند. این ساده انگاری محض است که اگر تصور کنیم که نیروهای اصلاح طلب وکاندیدهای ریاست جمهوری امادگی عکس العمل نسبت به تقلبات را داشتند و از قبل تصمیم گرفته بودند که بعد از انتخابات در صورت مشاهده تقلب مردم را به خیابانها بکشانند. این حکومت بود که با دستگیری اشخاص وافرادی کلیدی از اصلاح طلبان گرفته تا نیروهای مدنی و روزنامه نگاران خود را برای تحمیل تقلب و سرکوب نیروهای سیاسی و اجتماعی آماده کرده بود. حضور مردم در اعتراضات بیش از هر چیز یک امر خود جوش و عکس العملی مشخص در مقابل نغض حقوق شهروندی خود بود. اعتراض به پایمال شدن آراء خود باشعار "رای من کو؟" بود. به هر حال این امر باید تجربه ای کافی برای همه نیروهای سیاسی اعم از اصلاح طلبان حکومتی واپوزیسیون خارج از حکومت گذاشته باشد که گاهی رفتار وعکسی العمل مردم ممکن است غیر قابل پیشبینی باشد. برای پیشبرد یک سیاست فقط صدور بیانیه کافی نیست، بلکه نیاز به نقشه راه، فراهم کردن مقدمات و اجرایی کردن آن دارد. آمادگی برای هر مرحله امریست که شانس موفقیت را افزایش میدهد.
به نظر میرسد که طرح شعار انتخابات آزاد از طرف اقای موسوی بار دیگر این خواسته را که سالهاست از طرف بخشی از نیروهای اپوزیسیون مطرح بوده، به شکل ملزومتر در دستور کار قرار داده است. در اینجا بحث حاکم کردن مردم بر سرنوشت خود از طریق صندوق است. هدف فقط تغییر شخص یا اشخاص و اسامی و افراد نیست، بلکه رسیدن به مکانیزمی است که از طریق آن آراء مردم محترم شمرده شود و مردم بتواند از طریق خرد جمعی خود، کشور را اداره کنند. انتخابات آزاد یعنی تامین" حق انتخاب شدن" و "حق انتخاب کردن" . در اینجا بطور مشخص تاکید بر "حق انتخاب شدن" است ، چون این حق به مراتب اهمیت بیشتری از حق انتخاب کردن دارد. شاید این امر برای ایرانیان ساکن خارج از کشور خیلی ملموستر باشد. در شرایطی که اکثر انها مدت کوتاهی است که حق شهروندی را در کشور جدید کسب کرده اند با این وصف از "حق انتخاب شدن" برای خیلی از مقامات بالا را برخوردار هستند. این در شرایطی است که در کشوری که در انجا بدنیا آمده اند و مادران وپدران انها سالهاست در کشور زیسته اند، از حق انتخاب شدن محروم هستند و شهروند درجه دوم و چندم محصوب میشوند. شاید این یکی از مهمترین شرایطی است که برای انتخابات آزاد در هر کشوری باید تامین شود. در کنار اینها حق فعالیت آزاد برای احزاب سیاسی ، آزادی مطبوعات و برگزاری انتخاباتی شفاف و عادلانه از دیگر شرایطی دیگری است که باید تامین شود. در اینجا ممکن است شرایط نیروهای اصلاح طلب مذهبی و نیروهای سکولاری که هیچگاه فرصت شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی را نداشته اند، کاملاً متفاوت باشد. برای نیروهای سکولار، زنان و اقلیت های دینی تغییر قانون انتخاباتی انتخاباتی که به شکلی حق انتخاب شدن انها را به رسمیت بشناسد، الزامی است. البته اصلاح طلبان با مشکل دیگری روبرو هستند. انها نیزحتی اگر از دستگاه نظارت استصوابی هم عبور کنند باز به دولتی که مجری انتخابات است، اعتماد ندارند. در واقع هم نیروهایی اپوزیسیون که مانع حقوقی دارند و هم اصلاح طلبان که مانع حقیقی دارند، برای تامین انتخابات آزاد نیاز به دستگاه اجرایی دارند که شرایط لازم را برای انتخابات آزاد فراهم کنند. در شرایط امروز اصلاح طلبان همان موقعیتی را دارند که نیروهای مثل جبهه ملی و نهضت آزادی در ابتدا انقلاب داشتند که با حذف انها از دولت، هیچگاه فرصت بازگشت به حکومت را پیدا نکردند. امروز فصل مشترک بین اصلاح طلبان با سایر نیروهای سیاسی اپوزیسیون حکومت این است که همگی از حق شرکت در حاکمیت محروم هستند. تامین حق انتخاب شدن همه شهروندان و برگزاری انتخابات آزاد در گروه تغییر قانون انتخاباتی و استقرار دولتی است که مورد اعتماد همه طرف های درگیر در پروسه سیاسی و گذار به دموکراسی باشد.
نکته مهم دیگر این است که بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 حتی اگر انتخاباتی دیگری برگزار شود که فقط نیروهای اصولگرا را در بگیرد، باز خالی از اشکال نخواهد بود، چون نیروهای حاکم این امکان را دارند که از درون صندوق های رای هر کس را که مایل باشند، انتخاب یا به معنی دقیقتر انتصاب کنند. تلاش محسن رضایی و مجمع تشخیص مصلحت برای تدوین قانون انتخابات بیش از هر چیزی تقلا برای تامین منافع خود انها است که در آینده در تیررس باند خامنه ای، سپاه و احمدی نژاد قرار خواهند گرفت. عدم کاندید شدن قالیباف بواسطه دستور رهبری و تحقیر محسن رضایی با دستکاری در آراء او به مانند موسوی وکروبی نشان میدهد که این جریان سر سازش حتی با خودی ها را هم ندارد. زمزمه تشکیل دولت آشتی ملی از طرف بعضی از اصولگرایان نه برای دلسوزی مردم و حتی اصلاح طلبان بوده، بلکه ترس و وحشت انها از شرایطی است که در آینده با آن روبرو هستند که ممکن است هیچ شانسی برای انتخاب شدن نداشته باشند.
نتیجه:
انتخابت در جمهوری اسلامی هر چند آزاد نبوده و همیشه در چارچوبه نیروهای خودی حکومت بوده است، اما مردم گاهی به استفاده از همین اهرم توانسته اند پیام نارضایتی خود را به حاکمان برسانند ویا حداقل نموداری از نیروهای مختلف جامعه را به نمایش بگذارند. مردم با توجه به تجربه بدی که از انقلاب 57 دارند، بطور طبیعی تغییر حتی بطور جزیی از طریق انتخابات را به انجام یک انقلاب دیگر ترجیح میدادند، اما با تقلب وسیع در انتخاب سال 88 و صحت آن از طرف خامنه ای اخرین میخی بود که بر تابوت انتخابات در جمهوریی اسلامی وارد شد. اگر سالهای اول انقلاب نیروهای اپوزیسیون سکولار از حاکمیت حذف شد، امروز اصلاح طلبان وفردا احتمالاٌ نوبت به بعضی دیگر از اصول گراهای خواهد رسید که منقد دولت یا حاکمیت هستند. دیکتاتوری سوار بر اسب قدرت راهی برای دیگران باقی نخواهد گذاشت که یا باید کرنش کنند ویا حذف خواهند شد. انچه که مسلم است تعادل قوا به این شکل باقی نخواهد ماند و نیروهای حکومت کوچک وکوچکتر خواهند شد ودر مقابل آن نیروهای جنبش سبز نیز با حوادث وتغییراتی که در مقاطع مختلف در جامعه رخ میدهد، مجدداٌ به شکل وسیتعری قدرت خواهد گرفت. هر حادثه ای ممکن است مردم را مجدداٌ به صحنه بکشاند تا جایی که حاکمیت دیگر توان اداره کشور نخواهد داشت. کسی دوسال پیش حضور چند میلیونی مردم را در خیابان پیش بیینی نمیکرد. فردا هم ممکن است حادثه دیگری مردم به صحنه بیاورد. آمادگی نیروهای سیاسی برای پیشبرد اهداف خود در آن مقطع میتواند عامل تعیین کننده ای باشد. گاهی در شرایط ویژه حاکمیت ممکن است تن به قبول بعضی خواسته بدهد. کسی نمیتوانست که پیش بینی کند که پینوشه در شیلی تن به رفراندوم دهد یا در سال 57 کسی تصور نمیکرد که شاه صدای انقلاب مردم را بشنود. در حال حاضر تصور نیروهای حاکم این است که جنبش را مهار کرده اند، اما در ذهن هر فعال سیاسی مخالف رژیم این جنبش را آتش زیر خاکستر تصور میکند. خواست تشکیل دولت انتقالی برای انجام انتخابات آزاد، خواسته ای است که بر سر آن تا پیش از انتخابات دیگر باید پافشاری کرد. این شتری است که دم در این حکومت خواهد خوابید. چگونگی رسیدن به دولت گذار را نمیتوان بطور دقیق پیش بینی کرد، اما انتخابات آزاد –حداقل در ایران- بدون استقرار دولت گذار غیر ممکن به نظر میرسد.
محمد برزنجه
تیر ماه 1389