شعار فریبنده انتخابات آزاد.

حبیب پرزین


21.07.2010

در باره انتخابات آزاد بعنوان شعار، شعار محوری، راهبرد، پویش، راه گذار مسالمت آمیز به دمکراسی، کمپین و بالاخره هدف جنبش فراوان نوشته شده است. اما اکثر این نوشته‮ها با صراحت به اصل مطلب نمی‮پردازند، که ما این انتخابات آزاد را برای کجا می‮خواهیم، مجلس؟ ریاست جمهوری؟ مجلس خبرگان رهبری؟ در چارچوب این رژیم یا برای مجلس موسسان رژیم آینده. و اگر بر حسب تصادف برای اراگانها انتخابی جمهوری اسلامی انتخابات آزاد گذاشته شد، ما به دمکراسی دست می‮یابیم یا هنوز اصل دعوا بجای خود باقی خواهد ماند؟ و در این حالت، آیا هنوز استراتژی انتخابات آزاد باید ادامه پیدا کند یا آنکه وارد فاز استراتژیک جدیدی می‮شویم؟ خلاصه اینکه آیا انتخابات آزاد لزوما با دمکراسی همراه است یا بدون آن هم می تواند وجود داشته باشد.
شعار انتخابات آزاد را برای اولین بار دکتر مصدق مطرح کرد. او آنطور که خودش می‮گوید طرفدار احیای اصول مشروطیت بود، و اساس آنرا آزادی انتخابات می‮دانست. او همیشه از آزاد نبودن انتخابات در ایران شکوه داشت. اما آزادی انتخابات به یکی از معضلات غم‮انگیز دولت خود او مبدل شد. او مجلسی را که در دوران نخست وزیری خودش انتخاب شده بود، و خود او اعلام کرده بود که هشتاد درصد نمایندگان برگزیده شده آن، وکلای واقعی ملت هستند، منحل کرد. مصدق که مدتی در اروپا تحصیل کرده بود، علاقه داشت ایران حکومتی شبیه کشورهای پادشاهی اروپا داشته باشد. او برای اینکار در پی اصلاح قانون انتخابات بود. اما اصلاح قانون انتخابات هم نمی توانست نتیجه دلخواه او را به بار بیاورد. جامعه سیاسی ایران در آن دوران به دو نکته مهم توجه نداشت. 1) اینکه قانون اساسی مشروطه، حتی با اجرای کامل اصول آن، با دمکراسی کشوری مانند بلژیک تفاوت مهم ساختاری دارد. 2) برای برقراری دمکراسی، انتخابات آزاد شرط ضروری هست اما به تنهائی کافی نیست زیرا علاوه بر شرایط معین اجتماعی، باید یک قانون اساسی مبتنی بر دمکراسی هم وجود داشته باشد. قانون اساسی مشروطه بخاطر فقدان نهادهای ضروری برای دمکراسی پایدار، مانند دادگاهی که مرجع تفسیر و حفاظت از قانون اساسی باشد ، اجباراً حکومتی نا متعادل بوجود می آورد. [1] مشکل آن دوران این بود که همه تصور می کردند راه نجات ایران آزادی است. و همه تصور می کردند آزادی همان دمکراسی است. بعد از 28 مرداد، شعارهای اصلی دکتر مصدق، استقلال و آزادی، تا سقوط پادشاهی پهلوی شعار اصلی جنبش ضد دیکتاتوری باقی ماند. اما استقلال و آزادی لزوماً معادل دمکراسی نیستند. به استقلال و آزادی می توان جمهوری اسلامی را هم اضافه کرد. و دیدیم که جمهوری اسلامی علاوه بر استقلال در دوسال اول خود کشور آزادی هم بود. سئوال تاریخی که باید مطرح باشد اینست که اگر در دوران بیست و پنچ ساله قبل از انقلاب بجای ترویج گفتار استقلال و آزادی، گفتار دمکراسی ترویج می شد، باز هم ولایت فقیه می توانست به این آسانی بوجود بیاید؟
در سالهای پایانی دهه 60 پس از فروپاشی بلوک شرق و گسترش موج جدیدی از تحول دمکراتیک در بعضی از کشورها، بار دیگر شعار انتخابات آزاد مطرح شد. اما اینبار برای ایرانی که ساختار حکومتی بسیار متفاوتی داشت در جمهوری اسلامی زمان ریاست هاشمی رفسنجانی. مطالعه نوشته های آن دوره دو اشتباه اساسی را در طرح این شعار نشان میدهد. 1) اینکه برای تغییر سیستم حکومتی در ایران دو راه وجود دارد. راه انقلاب و راه انتخابات آزاد. و همه جا راه انتخابات آزاد بعنوان نقطه مقابل راه انقلابی و معادل راه مسالمت آمیز طرح میشود. 2) اینکه تحولات جهانی، یعنی پایان جنگ سرد که در پناه آن رژیمهای اقتدارگرا می توانستند به حیات خود ادامه دهند، به این رژیمها نشان داده که دیگر جائی برای آنها نیست. و رژیم ایران هم بدلیل اوضاع درهم ریخته اقتصادی و انزوای بین المللی دیر یا زود مجبور خواهد شد به انتخابات آزاد رضایت بدهد. این تحلیل گرایشهای نیمه لیبرالی اقتصادی رفسنجانی را هم به همین اجبار جهانی نسبت میداد.
اکنون بار دیگر شعار انتخابات آزاد، با پایه های فکری مشابه اما کمی اصلاح شده، ترویج می شود. انتخابات آزاد، خواسته ای کوچکتر از آزادی است. گفته می شود برای انتخابات آزاد، پیش زمینه هائی مانند آزادی احزاب، نهادهای مدنی، مطبوعات و غیره، لازم است، که مجمعوعه آنها در شعار آزادی خلاصه می شود. آیا طرح و ترویج شعار محوری آزادی، یا از آن محدودتر آزادی انتخابات بجای دمکراسی، تکرار همان اشتباه بیست سال قبل از انقلاب نیست؟ هدف نهائی جنبش اجتماعی در ایران باید دمکراسی باشد و نه چیزی کمتر از آن. انتخابات آزاد نه هدف نهائی است، و نه راه رسیدن به آن. راه رسیدن به دمکراسی در ایران ممکن است بسیار سخت، پر پیچ و خم و پیچیده باشد. خلاصه کردن آن در یک شعار، تقلیل گرائی سیاسی است.

همه راه ها به انتخابات آزاد ختم می شوند.
دمکراسی بدون انتخابات آزاد ممکن نیست. از هر راهی به دمکراسی برسیم انتخابات آزاد هم باید وجود داشته باشد. حتی اگر فرض کنیم که دمکراسی هدف تاریخی اجتناب ناپذیری برای همه کشورها است. هنوز اینکه کشور مفروض چگونه و چه زمانی به دمکراسی می رسد قابل پیش بینی نیست. اما زنجیره وقایعی که به دمکراسی منجر می شود به هر شکلی که باشد، اگر حلقه آخر یعنی هدف نهایی دمکراسی باشد، حلقه ماقبل آخر انتخابات آزاد خواهد بود.
گذار به دمکراسی در هر کشور ویژگیهای خود را دارد، اما می توان با بررسی جنبه های عمومی، طبقه بندیهای کلی در میان آنها بوجود آورد. مهمترین طبقه بندی در راه های مختلف رسیدن به دمکراسی میتواند بر اساس نیروی محرکه تغییرات یا بازیگران اصلی گذار باشد. بررسی موارد تاریخی گذار به دمکراسی بعد از جنگ جهانی دوم بر این پایه، سه نیروی اصلی را مشخص می کند. 1. جنبش مردم، 2. نیروهای دمکرات در داخل حکومت، 3. نیروی کشورهای خارجی. این سه نیرو و ترکیب های مختلف آنها هفت حالت متفاوت گذار به دمکراسی را بوجود می آورند. 1. جنبش مردم به تنهائی. 2. رفرم از بالا بدون دخالت جدی مردم. 3. نیروی کشورهای دمکراتیک که بدون ترکیب شدن با دو نیروی قبلی فقط با اشغال نظامی می تواند دمکراسی برقرار کنند. 4. جنبش مردمی همراه با کمک خارجی. 5. جنبش مردمی همراه با جناحی اصلاح طلب در داخل حکومت. 6. اقدام خود حکومت در اثر فشار کشورهای دمکراتیک، یا در اثر برداشته شدن فشار کشور اقتدارگرای خارجی. 7. ترکیب هر سه نیرو.
1. جنبش توده ای، در این حالت فقط جنبش توده ای وجود دارد، و حکومت آنقدر در مقابل خواست مردم ایستادگی می کند تا از هم بپاشد. رفتار حکومت در مقابل جنبش مردم می تواند متفاوت باشد. گاهی کوشش میکند با خشونت جنبش را سرکوب کند و گاهی بدون خشونت زیاد سعی میکند مردم را آرام کند. این نوع گذار چه با خشونت باشد، چه بدون آن، انقلاب نامیده میشود. انقلاب هند یکی از نمونه های انقلاب بدون خشونت است. اینکه انقلابی خونین باشد یا بدون خشونت به رفتار حکومت بستگی دارد. این به این معنی نیست که اگر حکومت جنبش را با خشونت سرکوب کرد مردم هم باید با خشونت مقابله کنند. مردم می توانند تصمیم بگیرند تا پایان بدون خشونت برخورد کنند اما اگر حکومت مردم را سرکوب کرد دیگر نمی توان این جنبش را حتی درصورت پیروزی هم بدون خشونت نامید. یعنی تصمیم مردم به تنهائی نمیتواند جنبش را بدون خشونت بکند. جنبش یا انقلاب وقتی بدون خشونت است که هیچکدام از دو طرف دست به خشونت نزنند. یکی از دگمهائی که از همان بحث های دهه 60 درباره ی انتخابات آزاد، رواج پیدا کرد، این ادعا بود که انقلاب همیشه به دیکتاتوری منجر می شود. اینکه انقلابهای زیادی به دیکتاتوری منجر شده اند یک واقعیت تاریخی است. اما انقلابات زیادی هم به دمکراسی انجامیده اند. اینکه انقلاب منجر به دیکتاتوری می شود یا دمکراسی نه به خود انقلاب بعنوان راه تحول بلکه به گفتاری که انقلاب را بوجود آورده، تفکر حاکم در جامعه سیاسی و بازیگران اصلی آن مربوط می شود. قسمت دوم انقلاب مشروطه در ایران، از قیام آذربایجان تا فتح تهران یک انقلاب واقعی بود که در تبریز با جنگ خانه به خانه همراه بود. اما دیکتاتوری بوجود نیاورد. انقلاب هند به دمکراسی منجر شد. در رمانی رژیم چائوشسکو با یک انقلاب واقعی سرنگون شد، انقلابی که با درگیری مسلحانه میان نیروهای ارتش به طرفداری از مردم و نیروهای امنیتی (سکوریتات) در اکثر شهرها همراه بود. انقلاب آمریکا شکل کلاسیکی از جنگهای استقلال طلبانه بود. و در فیلیپین تقلب در انتخابات منجر به انقلاب شد. انتخابات آزاد فقط در انحصار راه مسالمت آمیز نیست، در تمامی انقلابهائی که به دمکراسی منجر می شوند، شروع دمکراسی با یک انتخابات آزاد است.
2. رفرم خود حکومت، راه دیگر رسیدن به دمکراسی رفرم دمکراتیک از طرف خود حکومت اقتدارگرا است. این نوع گذار معمولا پس از مرگ یا کنار گذاشته شدن دیکتاتور عملی می شود. مانند اسپانیا، پرتقال، و برزیل در 1977 . مسلماً تغییرات از درون حکومت اقتدارگرا بدون وجود ضرورتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیست. در این نوع گذار معمولا اصلاح طلبان داخل حکومت با احزاب مخالف خارج از حکومت به یک نوع توافق Pact می رسند. و قراردادی برای حفظ امنیت و منافع وابستگان به رژیم گذشته منعقد می کنند. اینجا هم شروع دمکراسی با انتخابات آزاد است
3. قدرت خارجی، پس از جنگ جهانی دوم، اشغال نظامی توسط کشورهای دمکراتیک یکی از راه های گذار به دمکراسی بوده است. اشغال نظامی در بازگشت به دمکراسی در هلند، بلژیک، نروژ و دانمارک و مستقر کردن دمکراسی در آلمان، اتریش و ژاپن عامل تعیین کننده بود. روشن است که اشغال نظامی به تنهائی برای برقراری دمکراسی کافی نیست. اشغال نظامی افغانستان نتوانسته در این کشور دمکراسی بوجود بیاورد. ساختار عشایری و درصد پائین شهر نشینی و اقتصاد عقب مانده و فرهنگ فئودالی و ضد دمکراتیک از موانع استقرار دمکراسی در این کشور هستند. در عراق پیشرفتهای زیادی در جهت دمکراسی صورت گرفته است. اما آنجا هم تا برقراری دمکراسی پایدار راه درازی در پیش است. در تمامی کشورهائی که با اشغال نظامی به دمکراسی رسیده اند هم یک انتخابات آزاد آغازگر تحول بوده است.
4. قدرت خارحی و جنبش توده ای، فیلیپین نمونه کمک نیروی خارجی به جنبش برای دمکراسی است. دولت ریگان به فردیناند مارکوس دیکتاتور فیلیپین برای انجام انتخابات آزاد فشار می آورد. در انتخابات سال 1986 کورو آکینو همسر بنینیو آکینو رقیب دیرینه فردیناند مارکوس که سه سال قبل از آن هنگام بازگشت از تبعید به قتل رسیده بود، در مقابل او قرار گرفت. این انتخابات پس از 17 سال دیکتاتوری مارکوس انجام می‮گرفت. دولت آمریکا هیئتی از سناتورهای خود را برای نظارت بر انتخابات به فیلیپین فرستاده بود. حزب کمونیست اعلام کرد که این انتخابات خیمه شب بازی آمریکائیها برای دمکراتیک جلوه دادن رژیم، و ایجاد مشروعیت برای فردیناد مارکوس است و آنرا تحریم کرد. اما مردم بدون توجه به این تحریم، بطور وسیع در انتخابات شرکت کردند. مارکوس نتیجه آراء را به نفع خود تغییر داد، تقلب در انتخابات که در رسانه‮های بین‮المللی وسیعاً پخش شد، انفجاری از جنبش مردمی بوجود آورد، دولت آمریکا که با سران ارتش در ارتباط مستقیم بود آنان را قانع کرد که جنبش را سرکوب نکنند. در نتیجه فردیناد مارکوس که حمایت ارتش را هم در از دست داده بود، از کشور فرار کرد.
5. رفرم حکومت و جنبش توده ای، این ادعا که برای تغییر تنها دو راه وجود دارد، انقلاب و راه مسالمت آمیز درست نیست. وجود جناحی اصلاح طلب در حکومت، می تواند طیفی از حالتهای بینابینی بوجود  آورد. بقدرت رسیدن یک حکومت ملایم موجب رشد جنبش توده ای می شود. و متقابلا جنبش با مطالبات خود علاوه بر جهت دادن و رادیکالتر کردن جناح درون حکومت آنرا در مقابل جناح سرسخت تقویت میکند. نمونه اتحاد شوروی و برخی از انقلابهای مخملی در کشورهای اروپای شرقی در این دسته می گنجند. گاهی تاثیر متقابل این دو نیرو موجب ریزش کل حکومت می شود
.
متن کامل مقاله