نسل سوم انقلاب و روشهای فرا اصلاحی
مصاحبه جرس با دکتر مهرداد مشایخی
20.10.2010
جرس: دکتر مهرداد مشایخی، که در دانشگاه جورج تاون در واشنگتن به تدریس جامعه شناسی اشتغال دارد، جنبش سبز را نه ادامه ی جنبش مشروطه و نه تداوم انقلاب اسلامی ویا جنبش اصلاحات، بلکه محصول مستقیم فعالیت های نسل سوم انقلاب می داند.
او نسل سوم انقلاب را نسلی می خواند که "نه همچون نسل اول در انقلاب سال پنچاه و هفت مشارکت داشته و نه شباهتی با نسل دوم انقلاب دارد که امتحان سیاسی اش را در خرداد 76 و جریان اصلاحات پس داده است" .به اعتقاد او نسل سوم، نسلی است که ازنیمه دوم دهه 60 به بعد متولد شده، شکست حرکت اصلاح طلبانه دوم خرداد او را به خودآگاهی رسانده و تجربه مستقیم دوره احمدی نژاد به او یاد آور شده که باید به روش ها و فضاهای جدیدی روی آورد. به گفته ی دکتر مشایخی، نسل سوم در واقع به دنبال روشی است که نه انقلابی است و نه اصلاحی، بلکه استفاده از روش های جنبش های رادیکال اجتماعی را برای خود برگزیده است. او در برابر این پرسش که روش رادیکال اجتماعی زیر مجموعه ی "اصلاح" قرار می گیرد یا "انقلاب"؟ تقسم بندی مقوله ها به انقلابی و اصلاحی را رد کرده و می گوید بسیاری از مقوله ها را می توان در جایی ما بین این دو مفهوم طبقه بندی کرد.
دکتر مشایخی که نویسنده کتاب "به سوی دموکراسی و جمهوری در ایران" است در تحلیل رفتار سیاسی نسل سوم می گوید: "روش این نسل، مسالمت آمیز و مدنی است. مطالبات خود را به صورت مقطعی از حکومت می خواهد. ولی اگر حکومت زیر بار نرود خود را به روشهای اصلاحی محدود نمی کند. بنابراین پایی در حرکت اصلاحی دارد و پایی در حرکت فرا اصلاحی."
گفتگو ی یک ساعته جرس با دکتر مشایخی در بسیاری موارد به یک گفت و گوی چالشی تبدیل شد که نقش جنبش اصلاحات در زمینه سازی جنبش سبزو استفاده از ظرفیت های قانون اساسی از جمله ی آن موارد بود. دکتر مشایخی در پاسخ به این سئوال که آیا اجرای کامل قانون اساسی می تواند به عنوان حداقل خواسته ی مشترک سبزها مورد توافق همه گروهها قرارگیرد؟می گوید: نه. ما چطور می توانیم از اجرای بی تنازل قانون اساسی صحبت کنیم در حالی که بزرگترین مانع بر سر راه جنبش و باز شدن فضای سیاسی ایران نقشی است که قانون اساسی برای ولایت مطلقه فقیه قائل شده است؟ دکتر مشایخی در برابر این تاکید من که اصل غیر دموکراتیک ولایت مطلقه فقیه، تنها اصل قانون اساسی نیست وآیا می توان برای رفع این مشکل از الگوی موفق حزب عدالت ترکیه درکنترل نقش نظامیان استفاده کرد؟ می گوید: ترکیه مثال خوبی برای ایران نیست. زیرا ترکیه در برخورداری از سابقه ی رقابتهای پارلمانی و حزبی به مراتب از ما جلوتر است.
دکتر مشایخی،عضو گروه سیاسی "اتحاد جمهوری خواهان" نیز هست و موضع این گروه سیاسی در برخورد با مساله ی گذشته دیگر محور گفت و گو با وی بود. او می گوید با درس گیری از سی سال اخیر و آنچه که با نمایندگان حکومت قبلی انجام دادیم و همجنین با استفاده از تجربه ی کشورهای دیگر مانند شیلی و آفریقای جنوبی، می توانیم به راه حل های معقول تری برای روبرو شدن با مساله ی گذشته برسیم. انتقام، به اعتقاد دکتر مشایخی، یک روش قرون وسطایی است و تنها منجر به تسلی کوتاه مدت قربانیان خواهد شد. اومی گوید که اصل بخشش باید مورد توجه قرار گیرد زیرا بدون آن نمی توان به بسیاری از رازها و اسرار جمهوری اسلامی دست یافت. او در عین حال بر این باوراست که بین کسانی که فرمان قتل داده اند و دیگران، باید تمایز قائل شد.
مشروح گفت و گو با دکتر مشایخی را در ادامه می خوانید:
نسل سوم و پیروی از روش جنبش های رادیکال اجتماعی
روندی که منجر به ظهور جنبش سبز در آغاز چهارمین دوره از عمر جمهوری اسلامی شد را شما چگونه ارزیابی می کنید؟
قبل از اینکه بگویم جنبش سبز درچه شرایطی شکل گرفت، اجازه دهید ابتدا توضیح دهم که با چه تحلیل هایی در مورد شکل گیری جنبش سبز موافق نیستم. من موافقت چندانی با آن دسته از تحلیل ها ندارم که جنبش سبز را به یک ایده تاریخی- هر چند مشروع - درتاریخ ایران وصل می کنند. به عنوان مثال می توانم از تحلیل هایی که جنبش سبز را ادامه ی مطالبات معلق مانده ی جنبش مشروطیت می دانند و یا تحلیل هایی که آن را دنباله ی انقلاب بهمن 1357 می دانند یاد کنم. البته عده ای هم سعی می کنند جنبش سبز را ادامه ی حرکت اصلاح طلبی دوم خرداد تحلیل کنند. من با هیچکدام از این تحلیلها موافق نیستم و شاید به عبارت دقیقتر بتوانم بگویم که با ایجاد یک رابطه ی مستقیم و محکم بین این رویدادهای تاریخی و جنبش سبز نمی توانم موافق باشم. اگر منظور طرفداران این تحلیل ها، تاثیرات غیر مستقیم رویدادهای تاریخی یاد شده بر جنبش سبز است، باید بگویم که خیلی پدیده های دیگر هم هست که می تواند تاثیرهای غیر مستقیم و فرعی بر این جنبش داشته باشد. در توضیح بیشتر این نظر باید بگویم که مثلا انقلاب سال پنجاه و هفت، انتظارات و خواسته های مبتنی بر تحقق مطالبات جمعی را با خود به ارمغان آورد که به هر حال در فضای ذهنی ایرانیان مانده و خواهد ماند. به این معنی می شود گفت که انقلاب سال 1357 در جنبش سبز موثر بوده است. یا فرضا جنبش مشروطیت، مشروط کردن حکومت استبدادی را دنبال می کرد و چون آن خواسته تحقق پیدا نکرده بود، به هر حال در فضای سیاسی- فرهنگی ایران به عنوان یک خواسته باقی مانده است. حرکت اصلاحی سال 1376 نیز با خود روش و گفتمان معینی را به همراه آورد که در نگاه نسل دوم فعالان سیاسی ایران بی تاثیر نبود. من می پذیرم که جنبشهای قبلی ایرانیان، تاثیراتی- البته به همان معنا که بیان کردم - بر جنبش سبز داشته اند ولی اگر مراد، تاثیرگذاری بلاواسطه و اصلی و جاندار باشد، من معتقدم که جنبش سبز را باید بر مبنای خودش و بر مبنای نسل سوم انقلاب تحلیل کرد. منظور من از نسل سوم انقلاب، نسلی است که نه همچون نسل اول در انقلاب سال پنچاه و هفت مشارکت داشته و نه شباهتی با نسل دوم انقلاب دارد که در سالهای دهه 60 کودکی اش را طی کرد و تجربه و امتحان سیاسی اش را در خرداد 76 پس داد. نسل سوم، نسلی است که از نیمه دوم دهه 60 به بعد متولد شد و دوران نوجوانی اش را در سالهای جنبش اصلاحی طی کرد و با شکست حرکت اصلاح طلبانه دوم خرداد، به خودآگاهی رسید و این خودآگاهی مصادف شد با دوره احمدی نژاد. این نسل تحت شرایط معین جهانی و تجربه ی نسل های قبل از خود، به این نتیجه رسید که روشهای جدیدی را باید آزمایش کند. تجربه مستقیم نسل سومی ها در دوره احمدی نژاد به آنان یاد آور شد که می باید به روش ها و فضاهای جدیدی روی آورند که من آن را جنبش های اجتماعی می نامم.
بنابراین معتقدم که جنبش سبز به طور مستقیم محصول فعالیت یک نسل معین سیاسی است که من آن را نسل سوم انقلاب می نامم. منظور من از واژه نسل نیزنه مفهوم زیست شناسانه یا بیولوژیک آن، بلکه "نسل سیاسی" است. یعنی مجموعه ی کسانی که تجربه ی مشترک تاریخی، آنها را از نسل قبل از خود و نسل بعد از خود متمایز می کند. این نسل با گفتمان جدیدی وارد صحنه شد که می توان آن را سنتز انقلابی گری و سنتز اصلاح گری دانست. به عبارت دیگر تصور من بر این است که این نسل نه به دنبال معنای کلاسیک "انقلاب" و استفاده از روشهای ضربتی، ناگهانی و خشن برای ایجاد تغییرات بنیادین است و نه می توان آن را اصلاح طلب ( با توجه به معنای این مفهوم در فرهنگ سیاسی امروز ایران) خواند. در فرهنگ سیاسی ایران، اصلاح طلبی به معنای اصلاح طلبی حکومتی است که با توجه و استفاده از روشهای درون حکومتی می خواهد به ایجاد تغییر بپردازد. نسل سوم در واقع به دنبال روش دیگری است که نه انقلابی است و نه اصلاحی. این نسل استفاده از روشهای جنبشهای رادیکال اجتماعی را برای خود برگزیده است. نسل سوم در واقع این روشها را در دوره احمدی نژاد و از طریق خرده جنبشهایی مانند جنبش دانشجویی، زنان، قومی و کارگری در سطح محدودی به تجربه و امتحان گذاشت. البته فرصت نیافت که به یک جنبش ناب و فراگیر و یا حتی یک جنبش خاص اجتماعی پخته تبدیل شود.
در واقع انتخابات ریاست جمهوری، اولین فرصت سیاسی مشخص را برای این نسل فراهم کرد و آنها توانستند از تجربه تاریخی ای که در دوره آقای احمدی نژاد کسب کرده بودند استفاده کرده و وارد عرصه یک حرکت جنبشی شوند. بنابراین روش مورد استفاده شان هم یک روش جنبشی است و گفتمان مورد انتخابشان نیز گفتمانی است که گرایشات سکولار و دموکراسی خواهی در آن جنبه غالب را دارد. به عبارت دیگر، گفتمان آنها با گفتمان انقلابی و اصلاح طلبی حکومتی قدری متفاوت است. به نظر من درجه دموکراسی خواهی این نسل قوی تر از دو نسل گذشته است و از طرفی گرایش آنها به سمت سکولاریسم نیز اندکی قوی تر از نسل دوم است. نگاه این نسل به رویداد ها و پدیده ها در قیاس با دو نسل گذشته، جهانی تر است و با فن آوری های ارتباطی آشناترند. این مجموعه در یک فرصت سیاسی معین- که در ایران معمولا همزمان با انتخابات فراهم می شود- مجال یافت تا خود را به آزمایش بگذارد.البته این نسل در ایجاد این فضای سیاسی نقشی نداشت بلکه حکومت به خاطر بهره برداری خود این فرصت فراهم کرد، اما چنانکه دیدیم حسابها و بررسی های حکومت این بار نیز درست از آب درنیامد. جمهوری اسلامی یکبار هم چنین فرصتی را در سال 1376 ایجاد کرد که منجر به آعاز حرکت اصلاحی و ظهور اقای خاتمی شد. این بار نیز شرایط را طوری چیده بودند که احمدی نژاد برنده میدان شود ولی این شرایط ، جنبشی را ایجاد کرد که امروز ما به آن جنبش سبز می گوییم
.
متن کامل مصاحبه