آیا احمدینژاد به منتقدان نظام نزدیک میشود؟
مصاحبه مریم محمدی از رادیو زمانه با فرخ نگهدار
28.04.2011
خیزشها و اعتراضهای عمومیای که در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا رشد و گسترش یافته، تاکنون به ایران، چنانکه انتظار میرفت، منتقل نشده است، اما ایران یکی از ویژهترین دورانهای تاریخی خود را در حوزه سهمخواهی قدرت سیاسی طی میکند. این مبارزهای کاملاً آشکار و در عین حال پیچیده، میان جناحهای حکومتی است.
در گفتوگو با فرخ نگهدار، نظریهپرداز و فعال سیاسی چپ، به بحثی پرداختهایم که تحت عنوان یکپایه بودن یا چندگانگی حکومت در ایران، همیشه مورد توجه جناحهای سیاسی بوده است.
موقعیت محمود احمدینژاد به عنوان اولین رئیسجمهور اصولگرا، هرگز چنین متزلزل نبوده است. چرا و چگونه این اتفاق افتاد؟
فرخ نگهدار: از زمانی که تقریباً توانستند جنبش سبز را مهار کنند، انتظار میرفت که چنین تحولاتی در درون حکوت اتفاق بیفتد. اگر خاطرتان باشد، در سفرهای مکرری که آقای خامنهای به قم داشت، موضوع زیر ذرهبین تحلیلگران سیاسی قرار داشت که هدف این سفرها و تلاشهای آقای خامنهای چیست.
موضوع اکنون روشنتر شده و همان موقع هم نشانههایش البته در دست بود که این سفرها برای نزدیک کردن دو گرایش تندرو صورت گرفته است که یک سو حول «موسسه نشر افکار امام خمینی» آقای مصباح یزدی متمرکز هستند و به گروه مداحان مشهور شدهاند؛ و سوی دیگر، جناح سنتی راستگرا در حکومت هستند که بیشتر توسط مؤتلفهایها و پیرامون آنها معرفی میشدند. در واقع برای نزدیک کردن و همگام کردن این دو نیرو با یکدیگر تلاش شده است.
نیروی اول که نام بردم، بهطور جدی هوادار روی کار آوردن گروه احمدینژاد و بهریاست جمهوری رساندن آنها بوده است. سفرها و مذاکراتی که در قم صورت گرفته، به این نتیجه رسیده که اگر ما بتوانیم با یک اقدام قاطع، ابتدا «بساط فتنه را جمع کنیم»، آنگاه میتوانیم در زمینهی تقسیم مواضع قدرت، مجلس و ریاست جمهوری آینده، به طور مستقل، با طرد جریان منسوب به احمدینژاد، تصمیم بگیریم.
این بحثها به تعبیر من و بنا بر ارزیابی من از سیر روندهایی که پیش رفته، از چندماه پیش شروع شده و امروز به نتیجه میرسد.
در تنظیم چنین برنامهای، آیا آیتالله علی خامنهای هم مشارکت یا توافق داشتهاند؟ چون شما به سفرهای ایشان به قم، به عنوان منشأ شروع چنین برنامهای اشاره کردید. یا اینکه این هدف و برنامه اصولگرایان تندرو است؟
من مطلقاً رهبری جمهوری اسلامی ایران را از دایره این تلاشها مستثنی نمیکنم و همین روندهایی که حول و حوش استعفای آقای مصلحی از وزارت اطلاعات اتفاق افتاد، بازهم نشان میدهد که هماهنگ با دفتر مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، این اقدامات صورت میگیرد.
لحن، روحیه و روانشناسی حاکم بر طرف مقابل، یعنی دولت محمود احمدینژاد، بر من مسلم میکند که در موضع قدرت نیست، حمایت رهبری را پشت خود ندارد و تقابل رو به تشدید است.
... اما منشأ تغییر و تحولاتی که هرروز بیشتر از گذشته، در رفتار سیاسی آقای احمدینژاد بهوجود میآید، از کجاست و چگونه اصلاً پیش آمده است؟
اگر بهخاطر بیاوریم، در انتخابات سال ۱۳۸۴ که بعد از آن دور اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد آغاز شد، موضوع اصلی مبارزات انتخاباتی از سوی اصلاحطلبان و مجموعه پنج نماینده آنها مبارزهای بود میان آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و اینگونه مفاهیم؛ و از سوی آقای احمدینژاد بهویژه، موضوع عدالت، مبارزه با فساد و پیش گرفتن سیاستهایی مطرح بود که به نفع اقشار محرومتر جامعه منجر میشود.
آقای احمدینژاد با شعارهای عدالتخواهانه پا به عرصه مبارزات انتخاباتی گذاشت و در دور اول هم کوشید تصوری ایجاد کند که رئیس جمهوری است مردمی و تودهگرا و با پروژههایی که بهخصوص در سفرهای استانی دنبال میکرد، موضوع بردن پول نفت سر سفره مردم و تغییر ساختارهای قدرت اقتصادی در جامعه را چه از طریق مبارزه با فساد و چه از طریق باز توزیع منابع ثروت، مطرح میکرد.
اکنون و در روندهای آتی، ارزیابی من این است که چرخشی در مواضع دولت و حامیان او از نظر سیاسی اتفاق خواهد افتاد. اگر شما به سایتها و رسانههای منتسب به دولت مراجعه کنید، هرروز بیشتر شاهد شعارها، سیاستها و مطالباتی که به مطالبات اولیه اصلاحطلبان نزدیک بوده هستید؛ از جمله مبارزه با تهمت و افترا، تقلب، دسیسهچینی علیه یکدیگر، توهین و اینگونه شعارها هر روز بیشتر انعکاس پیدا میکند.
شما به شعارها یا تبلیغات میهنپرستانه جناح آقای احمدینژاد اشارهای نمیکنید؟
چنین اتهامی به زعم من، از جانب روحانیون و جریانهای تندرو به جریان احمدینژاد و اطرافیاناش زده میشود، ولی آنها بهجز موارد بسیار کمرنگ، تا امروز برآمد جدی و مهمی در این زمینه نداشتهاند. ارزیابی من این نیست که در آینده، چنانچه زیر فشار بیشتر قرار بگیرند، شعارهای ملتگرایانه یا ایرانپرستانه را بخواهند به محور اصلی سیاستهای خودشان بدل کنند. آنها زیر چنان فشاری قرار میگیرند که لاجرم از حقوق سیاسی خودشان در برابر حاکمیت، در برابر فشار دستگاههای امنیتی دفاع خواهند کرد. این مواضع آنها را باز هم به جریان اصلاحطلبی که از حکومت طرد شده است، نزدیک میکند.
بنابراین جز افزایش تنشها در فضای سیاسی ایران، حداقل در آیندهی نزدیک، نمیتوانیم انتظار دیگری داشته باشیم. در چنین صحنهای، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در راه است. نتیجه این تنشها در صحنه انتخابات چگونه بروز میکند؟
از دو جنبه میتوان به این سئوال پاسخ داد. یک جنبه، جنبه ساختاری است که من با شما کاملاً موافق هستم که تنش در درون دستگاه حاکمیت، به سرعت و خیلی زودتر از آن چیزی که خیلیها پیشبینی میکردند، به حد انفجار خواهد رسید.
روندی که امروز دارد طی میشود و مسئله وزارت ورزش را هم باید به آن اضافه کرد، روندی است که هنوز به انتخابات نرسیده، احتمال نزدیک شدن به نقطه انفجار را در خودش حمل میکند.
مبنای این تنش، از نظر ساختاری، همان مبنایی است که در دوره دولت خاتمی و حتی در اواخر دوره رفسنجانی هم شاهد آن بودیم و آن تنازع قدرت میان دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران و دستگاه دولت حاکم بر جمهوری اسلامی ایران است.
این تنش، تنشی بر سر قدرت و اختیارات است؛ نه به اسلامیت و ایرانیت برمیگردد و نه به دمکراسی یا اقتدارگرایی. این تنش برمیگردد به اینکه دولت تا چه میزان حاکم بر سیاستها، تصمیمگیریها و اداره امور جامعه است و تا چه حد ولایت یا دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران.
ممکن است این بار هم جنگ مغلوبه شود، ولی این بیماری ذاتی ساختار جمهوری اسلامی ایران است که از یک سو، جمهوری بر اساس ریاست جمهوری، انتخابات و مجلس درست کرده و از آن سو، یک دستگاه ماندگار ولایت که تمام دستگاه امنیتی، قضایی و سرکوب را در اختیار خودش گرفته است.
با توجه به اینکه گفتید اراده بر این است که از پیروزی احتمالی این جناح در انتخابات آتی جلوگیری شود، به نظر شما در انتخابات آینده و نیروهایی که در صحنه هستند، جناح آقای احمدینژاد با توجه به تجربه شعارهای انتخاباتی پیشین، با چه چهرهای وارد این عرصه خواهد شد؟ شعارهای میهنپرستانه، عدالتخواهانه یا مثلاً آزادیهای فردی؟
ارزیابی من این است که مواضع جریان دولت در روندهای آتی، مواضعی تدافعی خواهد بود و مضمون شعارها و مطلباتی هم که مطرح میشود، بیشتر ضد فساد، تهمت و افترا، ضد دروغ و دسیسهچینی خواهد بود. اینجور عناصر را برجسته خواهند کرد.
آنها موفق نخواهند شد جامعه ایرانی را بر اساس اسلامیت- ایرانیت تقسیم کنند و خود جانب ایرانیت را بگیرند. هرچند آنها میخواستند و بهخصوص آقای رحیم مشایی اصرار دارد که پروژه ایرانیت را برجسته کند، ولی نه فضای سیاسی حاکم بر کشور و نه تمایلات اجتماعی به آن شکل، اجازه میدهد که پروژهی اسلامیت- ایرانیت و تقابل بر این اساس، در روندهای آتی جای اصلی را اتخاذ کند.
شعارها، تاکتیکها و روشهای طرفداران دولت، احتمال زیادی دارد که به سمت مبارزه علیه اقتدارگرایی چرخش پیدا کند.
اگر به صحنه مبارزه در انتخابات آتی نگاه کنیم، چینش نیروها به چه شکل خواهد بود؟ جای نیروهای اصلاحطلب، آیا ممکن است جناح فکری آقای احمدینژاد با اصولگرایان تندرو، دو جریان اصلی انتخابات آینده باشند؟
ارزیابی من این است که دو جریان عمده اجتماعی در ایران، جریان اصولگرا و جریان اصلاحطلب، پایه اجتماعی وسیعی در ایران دارند. مهمترین نحلههای سیاسی فکری، اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما هستند و جریانهای ماندگاری هستند.
جریان احمدینژاد به عنوان جریانی که از درون شکاف اصلی جامعه ما، که شکاف بین سنت و مدرنیته، شکاف بین اصلاحطلبی و سنتگرایی بوده، رشد کرده و بیرون آمده است الان دارد به پایانه عمر خودش نزدیک میشود. آنها نمیتوانند به عنوان یک مؤلفه مستقل و یک نیروی اجتماعی جدی، برآمد مستقلی در روندهای آتی داشته باشند.
همچنان ما شاهد خواهیم بود که برآمد دمکراسیخواهانه جنبش سبز، تعیینکننده روند اصلی سیاسی در جامعه ما خواهد بود و همچنین مقاومتی که از طرف جریان سنتگرا در مقابل او خواهد شد. حرکتی که آقای خاتمی آغاز کرده، حرکتی که آقای رفسنجانی دارد انجام میدهد و عقبه اصلاحطلب این نیروها که نیروهای حامی موسوی و کروبی هستند، موجی درست خواهند کرد که به موج اصلی بدل خواهد شد. برای من مثل روز روشن است که قدرت اصلی رقابتی، از درون جنبش اصلاحطلب جامعه ایران که تاریخ ۲۰ ساله برای خودش دارد، برآمد خواهد کرد و نه از درون جناح مشایی و احمدینژاد.