نکاتی پیرامون” بحثی در مورد رابطه استقلال و آزادی”
حسین زاهدی
01.05.2011
جناب دکتر برقعی استاد جامعه شناسی و تلاشگر حقوق بشر و دموکراسی در نوشته ی خود تحت عنوان:" بحثی در مورد رابطه استقلال و آزادی "، جرس مورخ 30 فروردین 1390 ، در نقد نوشته هائی ازصاحب نظران و نیز نوشته " آیا مفهوم استقلال یک ملت چیست ؟" ازنگارنده، که در همگی تفکیک ناپذیری" استقلال از آزادی" مورد بررسی قرار گرفته بود ، موضوع را دنبال کرده اند که جای بسی تشکر و خوشحالی است . نگارنده نیز با ایشان همصدا هستم که چنین بحثی "کاریست میمون و ارزنده در این ایام...." وبلکه ضروری .
ایشان نیز در نوشته خود ضمن مطالبی سودمند ، از زبان دکتر مصدق و بازرگان و ملیون مورد احترام جامعه، بر تفکیک ناپذیری استقلال و آزادی از یکدیگر مهر تایید و تاکید گذارده اند. این چیزی است که البته از افرادی نظیر ایشان انتظار می رود . با این حال در موارد مختلف در نوشته شان نگرانی خود را از وابستگی و خدشه دار شدن استقلال مملکت ابراز و هشدارهائی در توجه به حفظ استقلال داده و مقایسه های مصداقی نیز در رابطه آزادی و رشد اقتصادی یا عدم آن آورده اند .
بجز نوشته آقای دکتر مهاجرانی، بقیه نوشته هایی که در رابطه با این بحث در سایت جرس و گویا نیوز دیده ام، همه در تایید جدائی ناپذیر بودن استقلال و آزادی برای یک ملت مستقل است. هیچکدام حتی اشاره ای بر کم اهمیت بودن استقلال نداشت. در حقیقت اصل مدعا نه کم بهاء دادن به استقلال، بلکه درست برعکس ، استقلال کامل خواستن است که لزوما آزادی و حاکمیت ملت بر سرنوشتشان را علاوه بر استقلال دولت ، در بر دارد. مدعا اینست که در جهان امروز ، جزئی از استقلال ، که تنها "استقلال دولت مطلقه استبدادی" را در بر دارد، به هیچ وجه نمی تواند استقلال و حاکمیت آن ملت بر سرنوشتشان شناخته یا پذیرفته شود . مردم ، زیر سلطه یک حاکم مستبد مردمی اسیر هستند، یعنی استقلال ندارند ، برای آنها فرقی نمی کند که سلطان، یا در حقیقت برده دار از مردم همان سرزمین باشد یا از جائی دیگر . راستش نمی دانم کجای مدعای خواهان استقلال کامل برای یک ملت و رهائی از سلطه بودن می تواند به معنی کم بهاء دادن به استقلال و افراط در مطالبه آزادی و از" چاله ای به چاله دیگر افتادن " باشد؟ چرا نگران نیستیم که حکومت های استبدادی برای بقای قدرت خود به کرات آسیب های عظیم به منافع ملی و تلفات بسیاری برای مردم خود به وجود آورده اند . نظیر صدام ها و ناصرها و ..... بلکه دلخوش هستیم که استقلال داریم ؟ عراق زمان صدام حسین دولت مستقلی داشت در حالیکه مثل همه دولت های استبدادی، ملت عراق اسیرسلطه دولت بود. رژیم ایران و سوریه و... کشور های مستقلی هستند، ولی استقلال آزادی نمی آورد، در حالیکه آزادی استقلال را به وجه کاملتری تامین میکند. این تفاوت را بشناسیم .
آیا کشور آزادی را در جهان می شناسید که مستقل نباشد ، ولی کشورهای مستقل ولی اسیر استبداد فراوان داریم . صدام چهار جنگ را به ملت عراق تحمیل کرد . در سه جنگ اول، صدام متجاوز و مسئول بود . در جنگ آخر که تجاوز آشکارای جنایت آمیز آمریکا به عراق بود، نیز نمی توان رفتار های مستبدانه و توهم قدرت و یکدنگی صدام برباقی ماندن شخص خودش با همان روش بر سر قدرت را ندیده بگیریم. یا نزاع شیعه و سنی که حاصل فرصت پیش آمده از فروپاشی حکومت بود را دسیسه غرب قلمداد کنیم . این جنگ به راحتی قابل پیش گیری بود. در چنین حالی که حکومتی مستقل، مردم کشورش را به چهار جنگ پرتلفات و ویران کننده گرفتار می کند و مردم هیچ راهی برایشان نیست، آیا با هیچ تعریفی می توان گفت که آن مردم و آن ملت استقلال دارند؟ بنابراین تقسیم تعریف استقلال به" استقلال دولت " و " استقلال ملت" در مقابل، مستعمره (کلنی) بودن یک ملت ، امری ضروری است تا مردمی که ذهنیت سنتی آنها هنوز تعریف استقلال را در همان استقلال دولت می بیند و به آن دلخوش هستند دریابند که استقلال دولت به تنهائی آنها را از زیر سلطه و مستعمره بودن در نیاورده است. در این شکل فقط مستعمره دار یک فرد یا یک گروه از مردم همان سر زمین است، اما زیر سلطه بودن و با قهر و خشونت حکومت شدن به همان شکل باقی است . اگر آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان واقعا استقلال را خدشه دار می کند و باعث نفوذ بیگا نگان می شود، انصاف و عقل حکم می کند مردم را متوجه کنیم تا افرادی دنبال دموکراسی خواهی نروند و شکنجه یا کشته نشوند. در این شکل لااقل تنش در جامعه از میان می رود و همه برده وار اطاعت می کنند!.
در اینجا احتمالا مفید خواهد بود اشاره و نقلی از نوشته بسیار خوب "تاملی فلسفی در باب مفهوم استقلال " از آقای" احمد فعال" گویا نیوز 31 فروردین 1390 بیاورم :
" ایده ها و رفتار های انسان از دو وضعیت خارج نیستند. وضعیت جامعه ها و دولت ها نیز از دو قسم خارج نیست. ایده ها و رفتار های انسان یا فرآورده کنش های درونی او هستند یا فرآورده واکنش نسبت به ایده ها و رویداد هایی هستند که در بیرون رخ می دهند" .... " منشا ء کنش ها آزادی و حقوق ذاتی انسان و منشاء واکنش ها سلب این حقوق و آزادی هاست"... " استقلال یکی از بزرگ ترین فضایل انسان و عدم استقلال نقض این فضیلت بزرگ است"... "فرد مستقل ، جامعه مستقل و دولت مستقل کنشگری است که محورهای بیرونی محل تصمیم گیری ها و ایده های او نیستند، بلکه با انتقال محور تصمیم گیری به درون عنان اختیار و تصمیم و هدایت خویش را به غیر وانمی گذارد"... " هرگاه محور تصمیم گیری معطوف به آزادی ها و حقوق ذاتی انسان نباشد، منشاء تصمیم گیری و محور تصمیم گیری انسان به ظاهر از درون سرچشمه می گیرد، اما به واقع جز واکنش ( تضاد یا ادغام) نسبت به محورهای بیرونی نیستند"، " شخصیت هر فرد، هر جامعه، هر دولت دارای دو لایه درونی وبیرونی است. آزادی و حقوق لایه درونی شخصیت و استقلال لایه بیرونی شخصیت را تشکیل می دهند . پیوند ارگانیک و ناگسسته دولایه درونی و بیرونی شخصیت افراد، جامعه ها و دولتها از همین روست. بدون لایه درونی ، لایه بیرونی استقلال میان تهی است و تنها بکار فریب می آید متقابلا بدون حراست از لایه بیرونی شخصیت، دفاع از آزادی ها و حقوق جر حقوق و آزادیهای مجازی بیش نیست " ... دولت مستقل دولتی است که سیاست داخلی آن مبنا و محور سیاست خارجی اوست، وارونه آن ضداستقلال است" ... هرگاه دولتی و جامعه ای براسا س ضدیت و ستیز با این یا آن دولت ، با این یا آن فرهنگ ، ضدیت و ستیز با این سیاست و آن سیاست به تنظیم روابط و سیاست خارجی خود می پردازد و از آنجا سیاست داخلی خود را با جامعه ،گروه بندی های سیاسی ، با اقتصاد و با فرهنگ تنظیم می کند چنین دولتی نمی تواند مستقل باشد"... " دولت مستقل و جامعه مستقل ، دولت و جامعه ای است که تصمیم گیری ها و تنظیم سیاست داخلی مقدم بر سیاست خارجی باشد"... اگر دولت خود پیشگام تجاوز به حقوق و آزادی های مردم خویش می شود ،پس آن استقلال کدام فضل و کدام جداره حراست و دفاع از جامعه پدید آورده که وابستگی پدید نیاورده است؟"... " دو لت مستقل و جامعه مستقل دولت و جامعه ای است که تصمیم گیری ها و سیاست داخلی ناظر به حقوق و آزادی ها باشد والا اگر دولت ها و جامعه ها بکوشند خود به تحدید حقوق و آزادی ها بپردازند استقلال چه فضلی بر وابستگی دارد" ؟ خواندن تمام مقاله را که در جرس نیز در ستون قلم چاپ شده به علامندان این بحث توصیه می کنم .
اکنون بیاندیشید در جامعه ای همه از دولت تا افراد عادی دائم همه ایده ها و رویدادهائی را که در جهان پیش می آید نقشه دیگران برای دشمنی با حکومت یا کشور خود دانسته و تفسیر و توجیه و تحلیل کنند! بدیهی است که همه ایده و رفتار های آنها در حقیقت درمناسبت با واکنش به چنین رویدادها و ایده هائی تنظیم می گردد، چنین جامعه ای را تا چگونه می توان گفت وابسته نیست و ایده ها و رفتار هایش می تواند در مسیر خیر و صلاح جامعه قرار داشته باشد؟
آقای دکتر برقعی می دانند که همیشه برایشان احترام قائل بوده ام، با این حال با چند مورد از نکات نوشته "بحثی در رابطه استقلال و آزادی " تفاوت دید گاه دارم که اشاره کوتاهی به آنها می نمایم شاید با کمک ایشان و صاحب نظران دیگر این موضوع آنطور که شایسته است روشن گردد.
1-.به خاطر دارم چند سال قبل آقای دکتر علمداری در مورد انتخاباتی که در پیش بود مقاله ای نوشته بودند که در آن مطالبه نظارت سازمان ملل بر انتخابات را شرط شرکت قلمداد کرده بودند ،افرادی ایشان را مورد انتقاد قرار داده و یکی از آنها نوشته بود ترجیح می دهد هر سختی و تحمیل و فشاری را تحمل کنند و پای دخالت خارجی (نظارت سازمان ملل) پیش نیاید . نمی دانم بعد از ماجرای انتخابا ت 1388 این فرد چه می گوید ؟
مگر نه اینست که دموکراسی ، حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و آزادی می آورد و این بدین معنا ست که قدرت حاکمیت از دولت گرفته میشود و به مردم که واقعا صاحب آنند داده میشود و دولت از طرف مردم حکومت می کند؟ پس چرا باید ترسید که بگوئیم استقلال در حاکمیت مردم و آزادی سیاسی آنان است نه استقلال دولت تنها ؟ آیا دولتی که منتخب مردم و متکی به اراده آنهاست کمتر به فکر حفظ منافع ملت است و ضعیف تر است؟ اگر چنین نیست پس چه دلیلی وجود دارد که دولت منتخب مردم و وجود آزادی را با احتیاط و هشدار های زیاد برای حفظ استقلال باید نگریست ، اما درباره دولت سرکوب گر که با خشونت حکمرانی خود را تداوم می بخشد آسوده بود که استقلال محفوظ است ؟
نگارنده بسیار روی این تناقضی که در ذهنیت بخش عمده ای از مردم ما وجود دارد اندیشیده ام ، زیرا وقتی کسی مخالف دموکراسی نیست اما با استقلال ملت سر سازگاری ندارد و می ترسد نفوذ خارجی ها به استقلال دولت آسیب برساند، معنایش اینست که به شایستگی مردم بر حاکم بودن بر سرنوشت خود و انتخاب دولت مناسب از طرف آنها اعتقاد ندارد . آیا این توهین بزرگی به مردم نیست؟ شاید بتوان گفت چنین افرادی در عمق ذهن خود بر این باور هستند که دولتمردانی که قادرند مردم را سرکوب کنند، قدرت بهتری در سرکوب دولت خارجی نیزدارند! بدیهی است چنین ذهنیتی احساس ایمنی ندارد و ایمنی را در پناه قدرت می بیند و می جوید و فقط اعمال خشونت را قدرت میداند . در مردم جوامع استبداد زده که خشونت حتی در خانواده ها امری عادی است، احتمال زیادی وجود دارد که افراد بیشتری با چنین آسیب دیدگی هایی باشند .
2- آقای دکتر برقعی اشاره به کودتای نوژه ، جنگ ایران وعراق ونیز اینکه همه دستگاه های غرب تلاش می کنند جهان سوم را قانع کنند که همه بدبختی و عقب ماندگی ها تقصیر خود این جوامع است. یا انتقاد به اینکه بعضی استقلال را سخن کهنه می دانند و ... کرده اند.
در مورد کودتای نوژه آقای سعید حجاریان که در آن زمان معاون وزارت اطلاعات بود، در مصاحبه ای بیان کرده است که در همه تحقیقات او ردپایی از دخالت آمریکا نیافته است و دیداری هم با گازیوروسکی داشته ( یا فرد دیگری شبیه چنین نامی درست بخاطر ندارم ) که تحقیقات وسیعی در باره این کودتا و احتمال وجود نقش آمریکا نموده است و حتی سفری در سالهای آغازین بعد از فروپاشی شوروی به آن دیار رفته تا ببیند اسناد آنها چیزی از دخالت آمریکا در این کوشش برای سرنگونی نشان می دهد ؟ پاسخ او نیز که گویا به قصد تحقیق و صحبت با حجاریان و سایرین در این باره به تهران رفته بوده است ، منفی بود . حجاریان بر اسناد و مدارک دخالت صدام و بختیار اشاره و تاکید داشت. جنگ ایران و عراق نیز که روشن است مقدمه اش اعلامیه های مرحوم آیت الله خمینی مبنی برتشویق و دعوت ارتش عراق به قیام بود و قضایای بعدی و کوشش آقای دعایی برای جلوگیری و کوشش مهندس بازرگان به همراه دعایی در دیدار با رهبر وقت انقلاب همه نشان می دهد که آمریکا نقشی نداشت .
اصولا کارتر بعد از فروریزی نظام سلطنت و شکست حکومت موقت ، از اینکه مرحوم آیت الله موفق شدند قدرت را در اختیار بگیرند، خوشحال بود، زیرا یقین کرده بود که ایشان مطلقا طرفدار شوروی نیستند و لذا بقا ء ایشان خطر کمونیست شدن را از بین می برد . کوشش برای سرنگونی از بعد از فروپاشی کمونیسم پیش آمد و ستزه جوئی بی امان ایران با آمریکا و بی ثمر ماندن تلاشهای آمریکا برای ایجاد روابطی اگر نه دوستانه، لااقل عادی نیز سبب شد فکر براندازی در آمریکا شروع به شکل گیری و رشد نماید. حتما بخاطر دارید که وقتی اقای خاتمی انتخاب شد و امید برقراری روابط پیش آمد، آقای مورفی معاون سابق وزارت خارجه آمریکا در پاسخ خبرنگاری که نظر او را در این باره پرسید، گفت: مشکل روابط ایران و آمریکا نه در تهران و نه در واشینگتن، بلکه در تل اویو حل می شود!
اگر واقعا تمام دستگاه های غرب درتلاش اند که به مردم جهان سوم حالی کنند همه مشکلات و عقب ماندگی هایشان تقصیر خودشان است، نگارنده براین باور است که اگر موفق شوند؛ خدمت بزرگی به ما، مردم جهان سوم کرده اند و باید شکرگزار خدا باشیم که چنین کوششی در جریان است ، کاری که روشنفکران ما دهه ها و بلکه دویست سال پیش باید میکردند. دکتر علمداری نیز در کتاب پر فروش خود "چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت" به درستی ریشه عقب ماندگی ایران را داخلی می داند نه غرب.
در مورد رابطه استقلال و آزادی و رشد و توسعه و کشور هائ آرژانتین ، شیلی و الجزایر و ... که ازجهت نمونه مصداقی در نوشته نام برده و نتیجه گیری شده که شکل و تعریف مشخصی نمی توان در چنین مواردی تعیین کرد و هر جامعه ای باید به تناسب شرایط خاص خویش راه و روش لازم خود را داشته باشد . در مورد برنامه ریزی های مربوط به رشد و پیشرفت اقتصادی سخنی کاملا درست است و باید با توجه به شرایط زمانی و مکانی و خلقیات مردم و... هر کشوری با مطالعه کامل، برنامه ریزی خود را داشته باشد. اما باید توجه داشت علم اقتصاد و تئوری های آن نوعا بر اساس خصلت فردی و اجتماعی انسان ها به وجود آمده و می آید نه ویژگی فرهنگی یک جامعه ، و البته تصدیق دارید که مسئله مدیریت نقش بسیار مهمی دارد و چه بسا مواردی که حتی در یک شهر، دو سازمان که هردو در یک نوع رشته فعالیت دارند، یکی موفق می شود و رشد می کند و دیگری در اثر مدیریت ناکارآمد درجا می زند و یا ورشکست می شود. الجزایر که مثال آورده اید، احتمال دارد شکست آن مربوط به عدم شایستگی مدیر یا مدیرانی است که کشور را اداره می کنند .
گمان ندارم از به میان آوردن استقلال و آزادی همراه رشد و توسعه، منظورتان این باشد که مفهوم این دو واژه نیز تعریف و منظور مشخصی برایش نیست و تابع نسبیت فرهنگی و... می باشد . زیرا همانگونه که شما بهتر از نگارنده می دانید، مفهوم استقلال در ساده ترین تعریف درهمه جا ، رها بودن از سلطه اجباری و اختیار خویش را داشتن است و مفهوم آزادی نیز مستقل بودن از قید وبند ها و آزاد بودن به انجام کارها ی مورد خواست در حدودی که به آزادی دیگران آسیب نرساند، است .
نمی خواستم چیزی جز درارتباط با مفهوم درست استقلال بنویسم زیرا اساس مطلب، درک درست و متنا سب با جهان امروز از مفهوم استقلال است .اشاره های فوق می تواند به نوعی غیر مستقیم کمک به روشن شدن همان مفهوم استقلال و آزادی داشته باشد.