کاپیتالیسم یا سوسیالیسم ؟ (۱)
اسفندیار طبری
13.11.2011
اگرفروپاشی کشورهای بلوک شرق به مفهوم شکست سوسیالیسم واقعا موجود بود، بحران اقتصادی کنونی به مفهوم شکست کاپیتالیسم واقعا موجود است. اما بحران کنونی کاپیتالیسم در ذهن بسیاری، اعتقاد به آرمان سوسیالیسم را دوباره زنده ساخته است. از سوی دیگر این پرسش عنوان میشود، که آیا میتوان از کاپیتالیسم به عنوان یک آرمان اخلاقی که بر دمکراسی و عدالت اجتماعی استوار باشد، سخن به میان اورد؟ آیا میتواند چنین کاپیتالیسم اخلاقی برای جریان چپ رهیافتی برای یک عدالت اجتماعی منصفانه باشد؟
این سلسله نوشته ها به این پرسش ها میپردازد. در ابتدا به مشکل کاپیتالیسم میپردازم . سپس به شرایط ممکن برای یک کاپیتالیسم سالم و اخلاقی. و نهایتن در مقایسه ای با سوسیالیسم به ایده دمکراسی و عدالت اجتماعی „عملی“ در چهارچوب ملیتی و سپس فراملیتی
***.
بحران های کنونی از کاپیتالیسم یک پدیده ای بسیار پلید ساخته است:میلیونها نفر از میان اقشار مختلف، تمام دار و ندار خود را از دست داده و به فقر کشانده شده اند. به ویژه قشر متوسط که با اعتماد ویژه ای به کاپیتالیسم به رفاهی نسبی رسیده بود، موجودیت خود را در خطر جدی میبیند و در خیابانها به تظاهرات و مخالفت میپردازد. اما نوک حمله این مخالفتها و تظاهرات ها در آمریکا ، اسراییل و کشورهای اروپایی نه دولتها، بلکه بانکها و کارتل های بزرگ هستند، که تنها هدفشان افزایش سود سهام است. در این رابطه شاید یک مقایسه تاریخی چندان بیمورد نباشد: دریکی از اولین جنبش های کارگری علیه سرمایه داری در اوایل قرن ۱۹ در انگلستان ، به نام لودویتها، نک حمله نه علیه دولت حاکم و نه علیه سرمایه داران بلکه علیه خود „ سرمایه“ بود. جنبش بعدی جنبش چارتیستها در اواسط قرن ۱۹ میلادی علیه صاحبان سرمایه ، یعنی سرمایه داران بود. دو دهه بعد اولین کنگره اینترنسیونال در سال ۱۸۶۶ در ژنو برگزار و یکسال بعد جلد اول اثر کارل مارکس به نام کاپیتال منتشر شد و در سال ۱۸۶۹ اولین حزب سوسیال دمکراسی مارکسیستی در ایزناخ آلمان پا به عرصه وجود گذاشت. اواسط قرن ۱۸ میلادی پیدایش ماشین بخار، دستگاه خودکار بافندگی و راه آهن به تکامل فابریکها و مانوفکتورها شتاب تازه ای بخشید.رشد کاپیتالیسم در این دوران یک رشد صنعتی بود، که زنان و مردان را از دهات و روستاها به شهرها کشانید. اما این سیستم به نفع چه کسی بود؟ در درجه اول صاحبان سرمایه از این رشد ثروت زیادی کسب کردند. در این دوران شرایط کار و دستمزد بسیار بد بود. بنا به گفته انگلس کارگران دوران پیش صنعتی از شرایط بهتری نسبت کارگرن دوران صنعتی برخوردار بودند. به این دلیل رشد صنعت و کاپیتالیسم دراین دوران به رفاه عمومی کمکی نکرد بلکه صرفا متوجه رفاه قشر محدود سرمایه داران بود. رشد اقتصادی بین سالهای ۱۸۲۰ و ۰ ۱۸۶ بالغ بر ۸,۰ درصد بود. (DIE Zeit, Nr. 46, W. UCHATIUS) با توجه به شرایط زندگی و دستمزد کارگران و میزان تولید کالا، جالب توجه است که اساسا چنین رشدی ممکن بوده است. هدف کاپیتالیسم در این دوران تولید و فروش هر چه بیشتر کالا بود. به دنبال جنبش های کارگری به ویژه در انگلستان کارگران از دستمزد بهتری برخوردار شدند. کاپیتالیسم درک کرد، که با دستمزد بهتر قدرت خرید نیز بالا میرود و به بازار تازه برای فروش کالاها می انجامد. در سال ۱۹۱۳ دستمزد کارگران در کارخانه فورد آمریکا ۵ دلار در روز بود، که در آنزمان درامد بسیار خوبی بود. صنعتی شدن و افزایش دستمزد و بهبودی شرایط کار به رشد قشر متوسط انجامید که به گشایش بازار تازه ای برای کاپیتالیسم منجر شد. کاپیتالیسم جامعه را با تولید کالابمباران کرد:تولید کالا ، فروش کالا. اما برای فروش کالا نیازمند بازارهای تازه است. یک اروپایی به طور متوسط صاحب۰۰۰ ۸ کالا میباشد.با سیر شدن بازار اروپا باید به دنبال بازرهای تازه در افریقا ، اسیا بود.اما قدرت خرید اروپایی به مراتب بهتر از قدرت خرید یک اسیایی یا افریقایی است. باید به دنبال راههای تازه برای یافتن بازارهای تازه بود: اختراع کالاهای تازه و قبولاندن این کالاها از راه تبلیغ! رشد اقتصادی در آغاز قرن بیستم به بیش از ۱۰ درصد رسید. کارگر جدید دیگر با کارگر قرن ۱۸ قابل مقایسه نیست. این کارگر خود بازاری است برای کاپیتالیسم و کالاهای تولیدی این سیستم. او نه تنهابا زنجیر کار خود وابسته به این سیستم است، بلکه با زنجیر مالکیت خود بر کالاهای تولیدی کاپیتالیسم. ازسوی دیگر برای کاپیتالیسم بازارهای کنونی کافی نیست. با توجه به رقابت آزادی که بین کاپیتالیستها در جریان است، او باید به دنبال سیستم های بازاری دیگری باشد. یکی از این سیستم ها این است، که او به طور مجازی در آینده سرمایه گذاری کند. در سیستم کلاسیک کاپیتالیسم این رواج داشت که یک نفر پول قرض بگیرد و با آن پول کارخانه بسازد، کالا تولید کند و بفروشد و از این راه به رشد اقتصادی کمک کند. از نظر این کاپیتالیسم رفاه بیشتر تنها با رشد اقتصادی بیشتر ممکن است. بنابر این سیستم قرض و بدههکاری خصلت کاپیتالیسم است و به همین دلیل مارکس گفته است که مقروض ترین کشورها ثروتمندترین کشورها هستند، زیرا پول آنها تبدیل به کاپیتال میشود، که به رشد اقتصادی و رفاه جامعه می انجامد . (Marx: Das Kapital: I. Band: Der Produktionsprozeß des Kapitals, S. 1154 (vgl. MEW Bd. 23, S. 782))
به این دلیل دولتها برای رشد اقتصادی بیشتر همچون یک کاپیتالیست بزرگ عمل کرده و خود از بانکها قرض میگیرند تا به سرمایه داران برای رشد بازار کار و کالا وام دهد. اما واقعیت این است که در دهه های اخیر بدهکاری دولتها موجب چنین رشدی نشده است، و به این دلیل، این تزدیگر درست نیست، که با قرض بیشتر بتوان به ثروت بیشتری رسید. یکی از دلایل این امر این است که کاپیتالیستهای امروزین و حتی دولتها به طور مجازی در آینده سرمایه گذاری میکنند. مثلن یک از دلایل مهم ورشکستگی بانکها در آمریکا این بود، که سهام اوراقی فروخته شد، که بر اساس آن پیشبینی شده بود، که در چند سال آینده چند هزار خانه مسکونی ساخته میشوند، که بی پایه بود و به بحرانی انجامید، که در نتیجه آن این اوراق ارزش خود را از دست دادند، وبه این دلیل بانک ها با فشار به اقشار متوسط خواهان بازگشت وامها شدند، که به فقر شتابان بخش بزرگی از جامعه انجامید.
بنابر این کاپیتالیسم در شکل امروزین خود دارای یک مشکل جدی است.و فکر میکند، که اگر نفروشد میمیرد. سرمایه گذاری در آینده ، انطور که بحران نشان داد ، ریسک بزرگی است. اما چه باید کرد؟ انسانها در کاپیتالیسم „مصرف کننده“ هستند. پس باید مردم بیشترمصرف کنند. به عبارت دیگر: بدون مصرف بخرند! به این ترتیب میتوان امیدوار بود، که بازار فروش محدود به مصرف نیست بلکه قدرت خرید تعیین کننده است. باید مردم را قانع کرد که انسان مدرن امروزی کسی است که از درجه مالکیت بیشتری برخوردار است و آنچه که مالک است ، حتما نباید قابل مصرف باشد. اما این استرتژی نیز مقطعی است و پس از مدتی اثر خود را از دست میدهد.
بنابر این بازمیگردیم به مشکل اصلی کاپیتالیسم: بازار فروش، سیر است و مردم احتیاجی به کالاهای نو ندارند. کاپیتالیسم از هر فرصتی برای فروش استفاده میکند. حتی تظاهراتهای جوانان در آمریکا، که ازماسک گای فاوکس (چهره ضد قهرمان انگلیسی ) برای بیان انزجار خود از کاپیتالیستهای بانکی استفاده میکردند، میلیونها دلار به بازر کاپیتالیسم کمک کرد، امری که موجب آن شد، که جوانان از استفاده از این ماسک پرهیز کنند.
هسته اصلی بحران سه گانه کاپیتالیسم، بحران مالی ، بحران بانکی و بحران قرض دولتها ، نهایتن “ سیر“ بودن بازار است که مانع رشد اقتصادی است.
ادامه دارد..