سرگذشت خلیج فارس
یوسف ناصری، حسین کرمی
شنبه 28 آذر 1383
 
 گفت و گو با پیروز مجتهدزاده
 
بعد از انتشار هشتمين ويراست اطلس جهان مؤسسه مشهور آمريكايى نشنال جئوگرافيك (National Geographic) ، فعالان جامعه مدنى و مسؤولان كشور نسبت به تغييرات ايجاد شده در اطلس مؤسسه مذكور واكنش اعتراض آميز نشان دادند. اين مؤسسه كه در سال۱۸۸۸ ميلادى با هدف بسط و ترويج علم جغرافيا بنيان گذاشته شده، در كنار نام خليج فارس و نامهاى جزاير كيش و لاوان و در داخل پرانتز به ترتيب اسامى مجعول خليج عربى، قيس و شيخ شعب و در كنار جزاير ايرانى تنب و ابوموسى عبارت جنجال برانگيز «اشغال شده توسط ايران بنا به ادعاى امارات عربى متحده» به چاپ رسانده است.
البته گردانندگان مؤسسه مزبور اعلام كرده اند نام خليج فارس، نام اصلى اين منطقه است ولى چون ممكن است كسانى باشند كه نام خليج فارس برايشان ناآشنا باشد، به ناچار نام خليج عربى را در كنار نام اصلى خليج فارس ذكر كرده اند.
به منظور بحث و بررسى راجع به پيشينه تاريخى منطقه خليج فارس و منطقه پيرامون آن و اقدامات مجعولى كه در خصوص ذكر اسامى موهوم در كنار نام خليج فارس و برخى جزاير ايرانى صورت گرفته به گفت وگو با دكتر پيروز مجتهدزاده پرداختم.
مجتهدزاده يكى از نخبگان دانشگاهى ايران است كه مطالعات گسترده اى را از ۴دهه قبل در مورد خليج فارس و مسائل مرتبط با آن به انجام رسانده. او كه دانش آموخته جغرافياى انسانى و اقتصادى دانشگاه تهران است، در زمينه جغرافياى سياسى خليج فارس موفق شد در مقطع كارشناسى ارشد در دانشگاه لندن و منچستر ادامه تحصيل دهد و به اخذ دكتراى جغرافياى سياسى از دانشگاه آكسفورد نايل گردد با تزى تحت عنوان «نقش ايران در خليج فارس» تاكنون از مجتهدزاده بيش از ۳۰۰مقاله و چندين كتاب به زبانهاى مختلف انتشار يافته است.
كتابهاى «شيخ نشين هاى خليج فارس» ، «جغرافياى تاريخى خليج فارس» ، «كشورها و مرزها در منطقه ژئوپولتيك خليج فارس» ، «خليج فارس ، كشورها و مرزها» ، «جزاير تنب و ابوموسى» و «امنيت و مسائل سرزمينى در خليج فارس» نيز از جمله تأليفات او است.
مجتهدزاده معتقد است بدون آنكه اقدام ما در قبال جعلهاى به عمل آمده وجهه اى ضدعربى پيدا كند، مى توانيم با استدلال و مدارك و اسناد معتبر نسبت به اقدام اهانت آميز يادشده، واكنش مناسبى نشان دهيم. گفت وگو با اين صاحبنظر و استاد دانشگاه در پى مى آيد.
مؤسسه آمريكايى نشنال جئوگرافيك اخيراً به تحريف نام باستانى، جغرافيايى و تاريخى خليج فارس دست زده و نام جعلى خليج عربى را به زعم خود در كنار اسم اصلى اين منطقه به چاپ رسانده است. لطفاً در ابتدا به ذكر پيشينه نامگذارى خليج فارس از عهد باستان تا دوره حضور پرتغالى ها در اين منطقه بپردازيد.
خليج فارس از ابتداى تاريخ نوشته شده بشرى دريايى در داخل سرزمين ايران بود و شرق، غرب، شمال و جنوب آن به ايران تعلق داشت و به همين دليل نام آن خليج فارس بوده است. به عبارت ديگر ايران تنها حكومتى بود كه از ۲۵۰۰سال پيش در اين منطقه تشكيل شد و براى صدها سال اكثريت جمعيت اين منطقه را ايرانيان تشكيل مى دادند و عربها فقط از قرن دوم مسيحى بود كه به طرف خليج فارس مهاجرت كردند. اولين گروههاى مهاجر عرب از سمت يمن به طرف محلى كه امروز عمان خوانده مى شود و شبه جزيره مسندم (در نزديكى تنگه هرمز كه ساتراپى ايرانى دوران ساسانى بود) آمدند و گروههاى ديگر عرب هم در اوايل حكومت ساسانى از طرف نجد به سوى خليج فارس روانه شدند. در همان زمان اردشير اول و شاپور دوم (ذوالاكتاف) به اين گروههاى مهاجر كه به بحرين (قطر و استانهاى حسا و قطيف عربستان امروزى) دست اندارى مى كردند، حمله كرده و آنها را به كلى مضمحل و تار و مار كردند و آنها را از اين مناطق بيرون راندند. بعدها افسانه هايى ساخته شد كه شاپور دستور داده شانه هاى اسيران را سوراخ كرده و طناب از اين سوراخ ها بگذرانند. افسانه هايى كه صحت ندارد. چون ممكن نيست آدمى كه كتف او را سوراخ كرده اند و طناب هم از آن عبور داده اند، ده بماند. اين وضعيت از نظر سياسى تا پيدايش دين اسلام ادامه پيدا كرد و حكومتى كه تحت قيادت و سلطه ايران نباشد در اين منطقه وجود نداشت. با ظهور اسلام، كشور ما و مايملك آن به تصرف مسلمانان درآمد و مهاجرت عربها به منطقه بيشتر شد و اين مهاجرتها در دوره خلفاى راشدين، اموى و عباسى تداوم يافت. در تمامى مدت ۷۰۰ساله خلافت اسلامى مردم ساكن در حوزه خليج فارس، در مقابل حكومت عرب مقاومت كردند و اتفاقاً عرب و ايرانى با هم عليه خلفا قيام مى كردند و بحرين به عنوان پرجمعيت ترين ناحيه اين منطقه به طور مداوم در حال قيام بود و تمام اين قيام ها عليه عرب بود. خوارج نيز كه بر حضرت على (ع) و معاويه جنگيدند در اين منطقه ساكن بودند. از يك سو هم ما مى دانيم در ايران تا عصر صفوى حكومت مقتدرى وجودنداشت كه قيامهاى ساكنان خليج فارس عليه آن باشد.
البته در تمام مدتى كه تركان و ايرانيان بر فلات ايرانيان حكومت مى كردند و حكومت هايى مثل سلجوقيان، ديلميان و اتابكان استقرار پيدا مى كردند. در برخى مواقع بر خليج فارس تسلط مى يافتند و به خصوص اتابكان فارس و اتابكان كرمان بر بخش جنوبى خليج فارس هم تسلط پيدا كردند ولى بازگشت سراسر خليج فارس به حاكميت ايران از زمان صفويه يعنى از زمان شاه اسماعيل صفوى تجديد شد.
در عهد صفوى بود كه پرتغالى ها به خليج فارس آمدند و حلقه استعمارشان را در پايگاههاى بحرين و جزيره هرمز محكم كردند و خليج فارس را به حيطه اقتدار خود درآوردند و حدود يكصدسال در اينجا اقامت داشتند تا اينكه شاه عباس كبير آنها را با كمك انگليسى ها از خليج فارس اخراج كرد.
بعد از عصر صفوى، منطقه خليج فارس در دوره هاى نادرى و ديه چه تحولاتى را شاهد بوده است؟
حكومت صفوى با بيرون راندن پرتغالى ها از منطقه توانست اقتدار خود را بر سراسر منطقه خليج فارس مستقر كند. عثمانى ها فقط توانستند تا بصره پيش بيايند و اقتدار پيدا كنند و قيادت و سيادت عثمانى ها در اوج اقتدار هم به محدوده اى كه عراق امروزى قرار دارد تداوم يافت. حتى كويت هم گاه در اختيار عثمانى ها بود و گاه در اختيار ايرانيان و ارتش عثمانى ها در آن مقطع، كويت را به عنوان دان خودشان انتخاب نمود و براى يك دوره ۲۸ساله، حاكم محلى كويت را مجبور ساخت كه ماليات مقرر و تعيين شده را به حاكم بصره تحويل دهد. به همين دليل، صدام حسين چندهزار سال سابقه تاريخى منطقه را رها كرده بود و با استناد به اين دوره كوتاه مدت ادعا مى كرد كه كويت بخشى از عراق است. همچنان كه در يك دوره اى، قبايل راه عرب به سواحل ايران رخنه كرده بودند و عربها اين موضوع را دال بر آن مى دانستند كه اين سواحل به قبايل عرب تعلق دارد. اين نوع ادعاها به انديشه هاى بعثى برمى گردد واز انديشه هاى بعثى نبايد بيش از اين انتظار داشته باشيد. چون بعثى ها به جعل تاريخ، سند و حتى حق اقدام نمودند.
در اواخر صفوى كه اقتدار حكومت ايران كاهش يافت، برخى قبايل به تاخت و تاز در سواحل جنوبى ايران مبادرت ورزيدند و به برده كشى، دزدى دريايى و ياغى گرى روى آوردند. در عصر نادرى، اردويى نظامى از طرف نادرشاه به خليج فارس اعزام شد و با ساخت يك پايگاه در جايى كه امروزه رأس الخيمه ناميده مى شود، اقتدار ايران را بر كل منطقه استحكام بخشيد. رأس الخيمه برگرفته ازاصطلاح رأس خيمه هاى نادرى است.
هم اينك نيز برخى از وسايل نظامى نادرى در شهرها و آباديهاى جنوب خليج فارس مانند عمان و امارات متحده عربى در موزه ها و يا در ميدانهاى شهرى نگهدارى و نمايش داده مى شوند. با قدرت يافتن كريمخان زند بر جنوب ايران، كشور ما تجزيه و به ۱۴كشور تبديل شد. اقتدار حكومت ديه در جنوب ايران تحقق پيدا كرد و اين اقتدار هم شامل جنوب خليج فارس هم مى شد ولى فرق كريمخان با نادرشاه اين بود كه كريمخان، قبايل تاخت و تاز كننده عرب را تحمل مى كرد. چون از نيروهاى آنها در جنگهاى خودش استفاده مى كرد و از همين رو، اين قبايل به بوشهر مى آمدند و حكومت تشكيل مى دادند. حكومت كريمخان، در عمل حكومت بر نيمه جنوبى سرزمين ايران بود ولى نمى توان گفت كه نسبت به تحركات قبايل عرب بى توجهى نشان داده است ، نوع برخورد كريمخان با قبايل عرب مقدمه اى براى تشكيل شيخ نشين هايى عرب در بندرعباس، بندرلنگه و بندر بوشهر بود و اين كار تا زمان شيخ خزعل كه بر خوزستان با مركزيت بوشهر حكومت مى كرد، ادامه داشت و بالاخره حكومت شيخ خزعل توسط رضاشاه مضمحل و نابود شد. ميرزا آقاخان نورى صدراعظم ناصرالدين شاه نيز با سلطان عمان در بندرعباس به جنگ پرداخت.
نحوه اقتدار يافتن بريتانيا يا پادشاهى متحد در منطقه خليج فارس به چه ترتيب بوده است؟
انگليسى ها در سال۱۸۱۹ به خليج فارس حمله و رأس الخيمه را فتح مى كنند و به قول آنها، رأس الخيمه، عمده ترين مركز قبايل ياغى بود. البته اين تعبيرى است كه انگليسى ها به كار برده اند و ساكنان آنجا را دزدان دريايى خطاب كرده اند. من شخصاً به اين كار انگليسى ها بسيار انتقاد دارم. آنها در سال۱۸۲۰ قراردادى را تحت عنوان قرارداد عمومى صلح در خليج فارس با شيخ قاسمى رأس الخيمه به امضا رساندند. در حالى كه اين قبايل، اتباع ايران بودند و انگليسى ها حق چنين كارى نداشتند. اما ايران ما، در عصر بى خبرى قاجارى به سر مى برد و كسى به اين قضيه توجه نكرد. در قرارداد ياد شده، بريتانيا مى كوشد شخصيت حقوقى كاذب و مبهمى به اين قبايل بدهد. چون در اين قرارداد است كه انگليسى ها به اين قبايل اجازه مى دهند پرچمى شناسايى مستقل را براى خود برگزينند. يكى از ادعاهاى انگليسى ها در پاسخ سؤالات ما اين است كه مى گويند پرچم كشور ايران در آن زمان در رأس الخيمه وجود نداشته است. در حالى كه پرچم پديده اى جديد و متعلق به دنياى مدرن است و توسط غربيها باب شده بود و قبل از آن پرچم به معناى جديد آن وجود نداشته. البته ما، در عهد باستان پرچم داشته ايم ولى پرچم به عنوان نشانه مليت و حاكميت پديده اى متعلق به عصر مدرنيته است.
انگليسى ها، بعد از قرارداد ۱۸۲۰ نيز چندين قرارداد به طور جداگانه با شيوخ ابوظبى، دوبى، ام القوين، فجيره، شارجه وبا شيخ آل ثانى قطر منعقد مى كنند كه ديگر قرارداد عمومى صلح نيستند، بلكه قراردادهاى تحت الحمايگى است. در اين قراردادها، انگليس متعهد مى شود كه از اين قبايل حمايت كند و روابط خارجى آنها را بر عهده گرفته و سرپرستى كند و دفاع سرزمينى آنها را نيز تقبل مى كند و اين قبايل نيز مى پذيرند كه تحت قيموميت بريتانيا دگى كنند.
فتحعلى شاه در آن زمان درگير قضاياى شمال كشور و مسأله درگيرى با روسها بود. فقط در سال۱۸۴۰ بيانيه اعتراض آميزى توسط حاج ميرزا آقاسى صدراعظم محمدشاه خطاب به انگليس صادر شد.اين صدراعظم قاجارى در تاريخ ايران به غلط چهره اى منفى برايش درست كرده اند ولى واقعيت اين است كه او تنها كسى بود كه با آگاهى و شهامت از طرف دولت ايران به بريتانيا در مورد قراردادهاى تحت الحمايگى با شيوخ خليج فارس اخطار داد و اعلام كرد كه انگليس حق ندارد با اتباع ايرانى چنين قراردادهايى را ببندد.
بريتانيا اصلاً به اين اخطار جواب نمى دهد. چون اگر به آن جواب مى داد، درحقيقت آن اخطار به رسميت شناخته مى شد. با اين اقدام آقاسى، انگليسى ها نيز فهميدند كه به طور كلى نمى توانند به بى قانونى در پيگيرى منافع خود روى بياورند. در قضيه هرات هم، آقاسى به شدت در مقابل خواسته انگليسى ها مقاومت كرد و به همين دليل، آقاسى مورد لعن و نفرت انگليسى ها واقع شد. اسناد چاپ شده دولت بريتانيا نشان مى دهد كه درآن زمان، بريتانيا تصميم گرفت به تخريب وجهه آقاسى ميهن پرست اهتمام ورزد و اتفاقاً به كمك عوامل و انصارش توانست درتخريب شخصيت آقاسى موفق گردد. حتى ميرزا آقاخان نورى صدراعظم ناصرالدين شاه هم كسى بودكه براى حفظ خاك ايران با انگليسى هاجنگيد ولى متأسفانه درتاريخ ما چهره ساده اى به شمار نمى آيد.
شما كه مى گوييد انگليسى ها نمى توانستند در پيگيرى منافع خود به بى قانونى روى بياورند، بعد از صدارت آقاسى به اتخاذ چه سياستى روى آوردند؟
قبل از پاسخ دادن به پرسش شما به اين موضوع اشاره كنم كه ما اظر فرهنگ جغرافيا بسيارمشكل داشتيم. 
به عنوان مثال در قرون گذشته، تمامى سواحل، بنادر و جزاير خليج فارس را جزاير خليج فارس مى ناميديم. حتى آقاسى هم در بيانيه اش در اعتراض به انگليسى ها اعلام مى كند كه همه جزاير خليج فارس به ايران تعلق دارد.
منظور آقاسى از اين گفته اين بوده كه ايران مالك سواحل و بنادر خليج فارسى نيز هست.
اما انگليسى ها مى فهمند كه كار كشورسازى با قبايل بيابانگرد خليج فارس به صورت غيرقانونى نمى تواند عملى شود. بنابراين آنها با اميركبير صدراعظم ناصرالدين شاه مذاكره مى كنند. انگليسى ها به اسم مبارزه با برده فروشى و دزدان دريايى مجوزى را از اميركبير دريافت مى كنند كه به انگليس اجازه تفتيش سفاين ايرانى را نيز در راستاى مبارزه با همان چيزى كه به زعم خودشان برده فروشى و دزدى دريايى است، مى گيرند. هدف انگليسى ها از كسب چنين مجوزى اين بود كه قبايل خليج فارس را به شيخ نشين تبديل كنند.
نامه اميركبير كه اجازه مى دهد بريتانيا حق داشته باشد سفاين ايرانى را هم بازديد كند جزو اسناد ما است و شما نيز مى توانيد آن را شخصاً مطالعه كنيد. تاريخ وارونه ما را مى بينيد كه به چه سان حاج ميرزا آقاسى و آقاخان نورى را خائن قلمداد مى كند؟
درواقع با صدور مجوز مذكور، تبديل قبايل تابع ايران به شيخ نشين هاى عرب خليج فارس رسميت پيدامى كند و با اين اقدام بود كه كار انگليسى ها جنبه حقوقى و قانونى پيدامى كند ولى شيخ نشين درست كردن فرايند درازمدتى بود كه تا قرن بيستم به درازا كشيد. انگليسى ها همچنين مى خواستند در شمال خليج فارس يعنى در بوشهر، بندرعباس و بندرلنگه هم شيخ نشين ايجاد كنند.
در سال ۱۹۰۲ در وزارت خارجه بريتانيا يك جلسه سرى برگزارمى شود و تصميم گرفته مى شود براى مقابله با نفوذ روسيه درخليج فارس، بريتانيا سه جزيره تنب بزرگ، ابوموسى و سرى (سيرى) را تصرف كند. البته سرى نام صحيح جزيره سيرى است. اين نام را عربها از نام اصلى اين جزيره كه جزيره رازبوده، ساخته اند و ما نيز به غلط تلفظ انگليسى سرى را به صورت سيرى در نقشه هاى خود به كار مى بريم.
به هرحال، انگليسى ها در دوره محمدشاه قاجار نيز با بهانه مقابله كردن نفوذ روسيه براى تصرف هندوستان (مستعمره انگليس) ازطريق افغانستان، اين بخش ازخاك كشورما را از سرزمين اصلى جداكردند. درحالى كه در اوايل قرن بيستم روسها اصلاً به فكر تسخير خليج فارس و عمل كردن به دستور پطركبير براى دسترسى به آبهاى آزاد نبودند. به دليل اينكه آنها پس از قراردادهاى گلستان و تركمنچاى ديدند نمى توانند مناطق اشغالى ايران را اداره كنند.
درسال ۱۹۰۳ تصميم وزارت خارجه انگليس به اجرا درمى آيد.
اما انگليسى ها پرچم خودشان را دراين جزاير به اهتزاز درنمى آورند، بلكه اين پرچم شيخ قاسمى شارجه (رأس الخيمه سابق) كه دراين جزاير به اهتزاز درمى آيد و بدين ترتيب، انگليسى ها خودشان را به طور مستقيم با دولت ايران درگير نمى كنند.
ايران به انحاى مختلف نسبت به اقدام انگليس به جامعه ملل و سازمان ملل شكايت برد و اعتراض كرد. اما دولت انگليس در دسامبر سال ۱۹۶۸ اعلام كردكه ظرف سه سال يعنى تا پايان سال ۱۹۷۱ نيروهايش را از منطقه شرق كانال سوئز تخليه خواهدكرد.
درآن مقطع به نظر دولت انگليس، كارهاى شيخ نشين سازى انجام شده بود؟
بله؛ درايران هم سيستم حكومت ملت جايگزين سيستم فدراتيو قديمى و ملوك الطوايفى شده بود. در سال ۱۹۶۸ كه انگليس اعلام كرد نيروهايش را از شرق كانال سوئز خارج مى كند، حكومت وقت ايران اعلام كرد، انگليس، جزاير ما را اشغال كرده و قبل از خروج از منطقه بايد اين جزاير را به ما برگرداند. شيوخ عرب اصرار داشتند كه ابتدا انگليسى ها از منطقه خارج شوند و بعد از آن ايران و حكام عربى با همديگر مذاكره كنند. اما ايران خواهان حل و فصل قضايا قبل از خروج انگليس از منطقه بود.
ازطرفى انگليس توانسته بود مثلاً فدراسيونى از ۷ شيخ نشين امارات يك كشور ايجادكند ولى ايران و عربستان به علت داشتن اختلاف سرزمينى با اين فدراسيون، آن را به رسميت نشناختند.
  
 
دراين ميان، عراق صدام حسين نيز اعلام كرد كه اين فدراسيون را به رسميت نمى شناسد. بالاخره انگليسى ها تصميم گرفتند با ايران به عنوان قدرتمندترين كشورمنطقه به تفاهم برسند و درنهايت در سال ۱۹۷۱ جزاير ايرانى مذكور به ايران بازگردانده شد.
بازگرداندن اين جزاير به سرزمين مادرى ارتباطى با قضيه بحرين داشت؟
درگذشته هاى دور، سراسر منطقه خليج فارس تحت حاكميت ايران قرارداشت و بحرين نيز بخشى از كشور مابود. درقرون متأخر، عثمانى ها در دوره هايى تا بصره هم پيشروى كردند و دست اندازى هايى هم به بحرين و قطر داشتند ولى به غير اين دوره كوتاه اشغال اين مناطق توسط عثمانى، بحرين تابع ايران بود و به ايران تعلق داشته است. اما استحكام اين تعلق به همان اندازه است كه عمان و امارات مى تواند به ايران تعلق داشته باشند. چون در گذشته هاى دور، سراسر منطقه خليج فارس جزو مايملك ايران بوده.
لازم به ذكر است كه اشاره كنم در سال ۱۸۶۱ كه انگليسى ها مى خواستند با شيخ بحرين قرارداد تحت الحمايگى امضاكنند، اين شيخ به دربار ناصرالدين شاه و به پسر او كه والى فارس بود و شيخ لنگه نامه نوشت و تقاضاى كمك كرد. شاه قاجار و حاكم فارس به نامه شيخ بحرين كه گفته بود ما اتباع ايران و ايرانى هستيم، پاسخ ندادند. فقط شيخ لنگه موفق شد حمايت هايى از شيخ بحرين به عمل آورد كه انگليسى ها بندر لنگه را به توپ بستند و بالاخره بحرين هم جزو تيول انگليس شد. در زمان حكومت رضاشاه كه اقداماتى همچون تأسيس فرهنگستان زبان و پاكسازى زبان فارسى از لغات عربى در راستاى ايجاد ناسيوناليسم ايرانى صورت گرفت، ادعا شد كه بحرين به ايران تعلق دارد و چنين ادعايى هم مى توانست چالش ايرانى عليه عرب را ايجاد و تقويت شود و يك نوع ميهن گرايى بسيار قوى با طرح چنين اقدامى در ميان ايرانيان شكل گرفت. اين چالش تا سال۱۹۶۸ ادامه پيدا كرد. در اين سال كه انگليس اعلام كرد مى خواهد نيروهاى خود را از خليج فارس نيز خارج كند، لاجرم ايران به عنوان ابرقدرت منطقه نامزد جانشينى بريتانيا در تأمين امنيت منطقه خليج فارس شد. منطقه خليج فارس مهمترين منطقه تأمين كننده نفت جهان بود و صحبت از اميال شوروى براى حضور در اين منطقه هم مطرح بود. لذا لازم بود كه كشور قدرتمندى مسؤوليت امنيت منطقه را به عهده داشته باشد. در اين موقعيت، ايران كه مى خواست چنين مسؤوليتى را به عهده بگيرد نياز به همكارى كشورهاى همسايه هم داشت و مسأله بحرين مانع از اين همكارى مى شد. بنابراين سازمان ملل مأمور شد كه يك نظرخواهى از ساكنان بحرين در زمينه استقلال بحرين به عمل بياورد و به نوعى هدف اصلى تأمين گردد.
واقعيت قضيه اين است كه بحرين به ايران تعلق نداشت و اگر ما بخواهيم برمبناى مباحث تاريخى و حقوقى در اين زمينه نتيجه گيرى كنيم بايد بگوييم كه قطر هم در گذشته به ما تعلق داشته است ولى همان طور كه گفتم بنا به نيازى كه براى ايجاد حس ميهن گرايى در ميان ايرانيان وجودداشت، قضيه بحرين به نحو برجسته اى در سطح كشور مطرح گرديد.
چه منبعى مدعى ارتباط مسأله بحرين با جزاير تنب و ابوموسى بود؟
اولين بار روزنامه «الاهرام» مصر با شك و ترديد اعلام كرد كه ممكن است ايران، بحرين را واگذار كرده و جزاير مذكور را بازپس گرفته است. اما ظاهراً برخى افراد، شكيات را بهتر از واقعيات مى پذيرند. من با مذاكره كنندگان انگليسى و ايرانى آن زمان صحبت كرده ام و آنها منكر طرح چنين بحثى در آن مذاكرات شدند.
به هر حالت، جزاير تنب و ابوموسى بعد از يك سال مذاكره مستقل بين ايران و انگليس، به صورت قانونى به ايران بازگردانده شدند. در آن زمان عراق، ليبى، الجزاير و يمن جنوبى به سازمان ملل عليه ايران در اين خصوص شكايت كردندو ليبى هم شركت نفت انگليس را ملى اعلام كرد. بعد از مدتى ابوظبى و كويت نيز به تبعيت از ديگر كشورهاى عربى به سازمان ملل شكايت بردند. در نهايت در ۹دسامبر ۱۹۷۱ با ارائه اسناد متقن ايران، سازمان ملل به نفع ايران رأى داد و شكايت كشورهاى عربى را و آن پرونده را بى مورد و مختومه اعلام كرد و آن را بايگانى نمود.
در آن زمان بازگرداندن جزاير به ايران قطعيت يافت؟
بله؛ جزايرتنب و ابوموسى به ايران بازگردانده شد و ديگر كسى در اين زمينه اعتراض نكرد. در سال۱۹۹۲ بعد از لشكركشى آمريكاييها به خليج فارس و اخراج نيروهاى عراقى از كويت ما شاهد آن بوديم كه نيروهاى آمريكايى در شيخ نشين هاى خليج فارس استقرار پيدا كردند. آمريكايى ها به ناچار اقدامات و دلجويى هايى را براى حفظ نيروهايش در منطقه نسبت به شيخ ابوظبى به عمل آورد و اين دلجويى ها شيخ ابوظبى را به اشتباه انداخت كه مدعى بازپس گيرى جزاير ايرانى شود و آمريكااز خواسته او حمايت خواهد كرد و به همان صورت كه عراق را از كويت بيرون راندند، ايران را نيز از جزاير خودش بيرون مى رانند. اما چنين ادعايى ناشى از بى خبرى ازمسائل حقوقى و تاريخى بود. چون عراق يك كشور را فتح كرد ولى در قضيه جزاير تنب و ابوموسى اين بحث مطرح هست كه اين جزاير به ايران تعلق داشته و چند صباحى به اشغال انگليس درآمده اند و از طريق مذاكرات و رجوع به سازمان ملل به طور قانونى اين جزاير به ايران عودت داده شده بود. تفاوت اين دو مورد از زمين تا آسمان است. ممكن است يك حكومت و كشورى با آمريكا رابطه داشته باشد ولى نبايد اين تصور برايش پيدا شود كه آمريكا براى جلب رضايت اين حكومت و كشور دست به هر كارى خواهد زد.
بحث تغيير نام خليج فارس از كجا آغاز شد؟
در نخستين نقشه اى كه توسط سروان هنل (Hennel) در سال۱۸۳۵ ميلادى تهيه شده است حدود فعاليت هاى ماهيگيرى قبيله هاى ساكن درخليج فارس مشخص گرديد. سرگرد موريسن، نقشه ديگرى را تهيه كرد و تهيه چنين نقشه هايى توسط انگليسى ها ادامه پيدا كردو در سال۱۸۸۶ نقشه معروف بريتانيا ازمنطقه خليج فارس تهيه شد. در اين نقشه ۱۶متر مربعى، مالكيت جزاير واقع در خليج فارس مشخص گرديده و جزاير تنب و ابوموسى درمحدوده مالكيت ايران ثبت شده است.
در