سکولاریسم و  نهضت آزادی
گزارشی از دو سخنرانی در نشست اعضای نهضت آزادی ايران
رابطهی دين با سياست و حكومت 
يزدی: تا پيش از انقلاب اسلامي، انديشهي جدايي دين و سياست وارداتي بود چون تجربه ملموسي در ايران در اين زمينه وجود نداشت، ولي پس از انقلاب كه حكومت ديني تجربه شد جريانهايي به شكل طبيعي بهوجود آمدند كه به دنبال تعريف تازهاي از رابطهي دين و سياست و دين با حكومت هستند... بايد رابطهي دين با سياست و دولت، و نهاد دين با نهاد دولت را از هم تفكيك كرد.
دين و سياست هرگز قابل تفكيك نيستند و حديث جدايي دين از سياست، حديث باطلي است. نهاد دين هيچ حق ويژهاي نبايد در نهاد دولت داشته باشد، اما رابطه دين و دولت تابع قرارداد اجتماعي يا قانون اساسي است. 
 ابراهيم يزدي گفت: بايد رابطهي دين با سياست و دولت، و نهاد دين با نهاد دولت را از هم تفكيك كرد. 
وي كه چهارشنبه شب در نشستي با حضور همفكرانش، پس از سخنراني محمد بستهنگار كه به ديدگاههاي مختلف در مورد رابطهي دين با سياست و حكومت ختم شد، سخن ميگفت، افزود: مجموعهي ديدگاههاي مختلف بيانگر آن است كه ما با مسأله پيچيدهاي روبهرو هستيم.
به اعتقاد وي، ايران در حال سپريكردن دوران انتقال تاريخي خود است. دوراني كه انقلاب اسلامي تعارض ميان سنت و مدرنيته را به نفع مدرنيته تغيير داد. 
يزدي جامعه كنوني ايران را شبيه ايران در دورهي ساسانيان خواند كه با ورود اسلام، هنجارهاي سنتي نيز فرو ريخت و جامعهي ايران به تدريج به هنجارها و نهادهاي جديد رسيد.
وي با اشاره به نگرشهاي مختلف نسبت به مسائلي چون مذهب، دين و حكومت و بحثهاي مختلفي كه در زمينه هماهنگي يا تعارض ميان دين و دموكراسي روي داده است، تأكيد كرد: لزوما در همهي موارد نبايد نظريهپردازيهاي فلسفي و ايدئولوژيك كرد. 
وي تاكيد كرد سكولاريسم نتيجهي سنتز تضاد تاريخی ميان قدرت سياسي و قدرت ديني است و عليالاصول يك امر پراگماتيستي است.
يزدي گفت: تا پيش از انقلاب اسلامي در ايران، انديشهي جدايي دين و سياست وارداتي بود چون تجربه ملموسي در ايران در اين زمينه وجود نداشت، ولي پس از انقلاب كه حكومت ديني تجربه شد جريانهايي به شكل طبيعي بهوجود آمدند كه به دنبال تعريف تازهاي از رابطهي دين و سياست و دين با حكومت هستند.
يزدي تأكيد كرد: بايد رابطهي دين با سياست، دين با دولت و نهاد دين با نهاد دولت را از هم تفكيك كرد. در حالي كه اكثر چالشها در رابطهي ميان نهاد دين با نهاد دولت بوده است. برخي در اظهارنظرهايشان اين موضوع را به رابطهي ميان دين با سياست و دين با دولت ختم ميكنند. حال آنكه دين و سياست هرگز قابل تفكيك نيستند و حديث جدايي دين از سياست، حديث باطلي است. نهاد دين هيچ حق ويژهاي نبايد در نهاد دولت داشته باشد، اما رابطه دين و دولت تابع قرارداد اجتماعي يا قانون اساسي است.
وي در ادامهي سخنانش با يادآوري اين نكته كه دموكراسي در هيچ كجاي دنيا بدون قانون اساسي وجود ندارد، تصريح كرد: قانون اساسي يك قرارداد اجتماعي است كه رابطهي دين و دولت در آن تعريف ميشود.
يزدي سه واكنش را در قبال آنچه كه "25 سال حكومت به نام دين" ميخواند، برشمرد و افزود: نخست واكنش لائيكها كه بر نفي دين اصرار دارند. با بررسي گذشتهي صاحبان اين نوع واكنش درمييابيم كه آنان حتي پيش از انقلاب هم لائيك بودهاند و تجربهي حكومت ديني سبب دلزدگي آنان از دين نشده است. بلكه آنان از تجربه 25 ساله اخير به نفع افكار خود بهرهبرداري ميكنند.
واكنش دوم از سوي برخي دينداراني است كه معقتدند دين نبايد به عرصهي عمومي وارد شود و تنها مختص به عرصهي خصوصي است. واكنش سوم از سوي ديگر دينداران است كه قائل به حضور دين در عرصهي عمومي سياسي و اجتماعي هستند و به اعتقاد يزدي به دنبال پاسخي براي معضل تاريخي ايران مبني بر تعارض ميان قدرت ديني و قدرت سياسي هستند.
به گفتهي وي وجود اين قانون كه مجلس قانونگذاري نبايد چيزي خلاف دين تصويب كند و همچنين وجود چنين مادهاي در پيشنويس قانون اساسي از سوي دولت موقت كه حتي شوراي نگهبان را منتخب مجلس عنوان كرده بود نتيجهي عملكرد چنين دينداراني و يك جواب واقعي و عملي به شرايط خاص ايران است.
يزدي يكي از بزرگترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي را همين دانست كه فضا و زمينهي پيدايش چنين مباحثي را براي حل معضل تاريخي ايران فراهم آورده است. در چنين فضايي، رسالت روشنفكران ديني ـ كه يزدي خود و همفكرانش را نيز از زمره آن بر شمرد ـ حاكي، از آن است كه به اين معضل پاسخ گويند.
وي در پايان سخنان خود با بيان اينكه همفكرانش در ارائه مواضع و قطعنامههاي خود در كنگرههاي سوم و چهارم به بعد (از اواخر دههي 60) خواهان اصلاح و تجديدنظر در بسياري از امور بودهاند، گفت: اينكه جريانهاي اصلاحطلب آغاز تاريخ اصلاحطلبي را از ابتداي حضور خود در عرصه، عنوان ميكنند، بيانصافي است.
به گزارش خبرنگار ايسنا، محمد بستهنگار نيز در سخنرانياي با عنوان "ما ايراني، مسلمان و مصدقي هستيم" در ميان جمعي از همفكرانش به تشريح آنچه كه تفكر نهضت آزادي و ملي مذهبي ميخواند، پرداخت.
وي در مقدمهي سخنانش به اين مطلب اشاره كرد كه تفكر ملي - مذهبي اساسا از زمان سيدجمال آغاز شده و با تفكرات اقبال لاهوري، مصدق، مدرس و پس از آن با ورود طالقاني، بازرگان، شريعتي و مطهري بارور شده، از عوامل مهم پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن 57 بوده است، اما بعد از پيروزي عدهيي سعي كردند كه اين تفكر را از متن به حاشيه رانده و حتي در اوايل دههي 60 عدهاي معتقد بودند كه جناح راست اين تفكر در جناح راست حاكميت كه آقاي هاشمي رفسنجاني آن را نمايندگي ميكرد و در جناح چپ آن در جناح چپ حاكميت كه از سوي مهندس موسوي نمايندگي ميشد، استحاله خواهند شد.
وي با اشاره به اينكه تفكر مورد نظرش مدتي دچار سكوت شد، گفت: كتب طالقاني، مصدق، بازرگان و شريعتي از كتابخانههاي مدارس و دانشگاهها جمعآوري شد. اقداماتي از اين دست با اين هدف انجام ميشد تا مبادا كسي جذب چنين تفكري شود. با اين وجود، اين تفكر ده ماند و به حيات خود ادامه داد. گرچه عدهاي به صورت فردي همچون حبيبي و شيباني به حاكميت پيوستند ولي اين تفكر و صاحبان آن كه خود را پيرو انديشمنداني چون سيد جمال، طالقاني، سحابي و بازرگان ميدانستند، همچنان به راه مستقل خود ادامه دادند.
بستهنگار در ادامه به بررسي انتقادات وارده به اين تفكر پرداخت و با بيان اينكه نخستين انتقادات از سوي روشنفكران ديني در سالهاي 77 به بعد مطرح شدند، اضافه كرد: اين طيف معتقد بودند كه از چنين تفكري، آزادي و دموكراسي، بيرون نخواهد آمد. 
وي با تأكيد بر اينكه كساني چون آيتالله طالقاني و مهندس بازرگان و ... همواره در تمامي آثار مكتوب و سخنرانيهاي خود از آزادي و دموكراسي، سخن گفتهاند، يادآور شد كه اغلب از سوي وي و همفكرانش به انتقاداتي از اين دست پاسخ داده شده است. همچنانكه وي، فردان مهندس بازرگان، تقي رحماني و ابراهيم يزدي در نقد ديدگاه آنان، مقالاتي را در مطبوعات منتشر كردند.
اين فعال سياسي همچنين از ايراد اتهام به همفكرانش مبني بر حمايت از ليبراليسم و دموكراسي آمريكايي از سوي جناح راست، به عنوان نوع ديگري از انتقادات به تفكر آنان ياد كرد.
بستهنگار گفت: طي يكسال اخير حملات جديدي از سوي جناحهاي لائيك به تفكر نهضت وارد آمده است از جمله آنكه نويسندهاي به دفاع از استعمار و كمرنگ جلوه دادن استقلالطلبي و دفاع از رژيم گذشته و شخص شاه در مقابل مصدق پرداخت كه اين تقصير آمريكا نيست كه كودتاي 28 مرداد را بوجود آورد بلكه تقصير از دكتر مصدق است كه با آرمان استقلالطلبي خود موجب چنين حادثهاي شد.
همچنين يك استاد جامعهشناسي دانشگاه نيويورك نيز در انتقاد از مهندس بازرگان وي را به سياسيكردن دين و به تبع آن ايجاد مشكلاتي در تحقق پروژه دموكراسي در ايران متهم كرد. مقالاتي از ديگران نيز حاوي چنين حملاتي به تفكر مذكور بودهاند و به قول خودشان ميخواهند بر روي ويرانههاي روشنفكري ديني (يعني انديشههاي شريعتي و سروش) كاخ خود را بنا نمايند.
بستهنگار با اشاره به اينكه منتقدان به تفكر وي و همفكرانش، آنان را به بازبيني در انديشهي خود در عصر جديد - كه با پديدهي جهاني شدن مواجه است - فراميخوانند، متذكر شد: پيش از آنكه ديگران از ما بخواهند تا در انديشهي خود بازبيني كنيم، ما خود به اين كار همت گمارده بوديم. نخستين جرقهي اين باگري در سخنراني سال 71 مرحوم بازرگان زده شد كه انتقاداتي را برانگيخت. تا جاييكه خود ايشان پيشنهاد برگزاري سميناري براي نقد آن موضوع را دادند و از اين انتقادات استقبال كردند.
به گفتهي وي نتيجهي جمعبندي و تبييني كه در آن سمينار و سپس در سمينار ديگري كه در انجمن اسلامي مهندسين تحت عنوان "دين و حكومت"به عمل آمد، اين بود كه دين از عرصهي حكومت جدا است و نه از عرصهي سياست. مطلبي كه تا آن وقت نه روشنفكران ديني و نه غيرديني به آن نپرداخته بودند. مقالهي مهندس بازرگان نيز كه با پاسخ كيهان هوايي مواجه شد، بار ديگر از سوي وي پاسخ داده و اين روند چند بار تكرار شد. در آخرين مقاله بازرگان گفته بود كه با حكومت اسلامي مخالف نيست بلكه با حكومتي كه بخواهد اسلام را تحميل كند، مخالف است. در آن سمينار و سپس در خارج از آن در اين زمينه افراد زيادي از مليمذهبيها چون يوسفي اشكوري، مهندس سحابي، يزدي، غلامعباس توسلي، ميثمي، بستهنگار، محمدجواد كاشي، پيمان، عبدالعلي بازرگان، تقي رحماني و كتيرايي و ... اظهار نظر كردند.
وي با اشاره به مقالات و سخنرانيهايي از سوي برخي روشنفكران ديني همچون مجتهد شبستري، سروش، كديور، خاتمي، علويتبار، آقاجري، حجاريان، حائري يزدي و ... خاطرنشان كرد كه اين طيف نيز بعد از اين سمينارها و در سالهاي 77 به بعد در نوشتههاي خود به اين مهم پرداختند.
بستهنگار همچنين از مقالاتي از روشنفكران لائيك و سكولار ايراني ياد كرد كه طي آن تنها به جدايي دين از حكومت اكتفا نشده و بر جدايي دين از سياست نيز تأكيد شده است تا جايي كه آنها به ورود مذهبيون به سياست معتقد نيستند، بلكه معتقدند كه بايد آنها (يعني ملي مذهبيها) را از صحنهي اجتماع كنار گذاشت و به باشستگي فرستاد. (احتمالا اگر اين آقايان لائيك قدرت بگيرند ملي مذهبيها را به دريا خواهند ريخت و يا روانهي شكنجهگاههاي مخوف كه در گذشته برقرار بود، خواهند فرستاد!). اما در ميان اين روشنفكران لائيك و سكولار ديدگاههايي وجود دارد، مثل افرادي چون هوشنگ اميراحمدي، فرخ نگهدار، بياتزاده و ... كه معتقدند دين را نميتوان از عرصهي سياسي، اجتماعي و دگي مردم خارج كرد ولي دين را ميتوان از حكومت جدا كرد.
وي در ادامه از تأييد چنين ديدگاهي از سوي برخي متفكران خارجي همچون هابرماس در سخنرانياي كه در سال 81 در دانشگاه تهران داشته است، گفت و افزود: به گفتهي هابرماس، دين نيروي شكلدهنده به دگي است و در عرصهي اجتماع حاضر است. تأثير دين صرفا به حوزهي خصوصي منحصر نميشود. همچنانكه حتي در غرب نيز از سوي جمعيتها و نهادهاي ديني در عرصهي عمومي و اجتماعي، نفوذ دارد.
بستهنگار افزود: در كتاب "موج سوم" عواملي چون عدم مشروعيت حكومت، رشد و توسعه سياسي و اقتصادي، عامل مذهب و عوامل مساعد خارجي و ... در ايجاد موج سوم دموكراسيخواهي برشمرده شده است. البته از ديدگاه وي ماداميكه مردم خواهان ايجاد دموكراسي نباشند، اين عوامل به تنهايي كافي نخواهد بود.
بستهنگار با تأكيد بر حضور دين در عرصهي عمومي، نگاه سلطنتطلبان مبني بر تاريخ گذشتگي دين در عرصهي عمومي را مطرود خواند و با قرائت سورهي "والعصر" از ترجمهي آن استفاده كرد و گفت: قسم به زمان كه انسانها در ضرر و زياناند اگر در جا بند. تنها ايمان كافي نبوده و بايد به دنبال آن عمل صالح باشد و نسبت به زمان و دوران خود آشنايي كامل داشته و مطالعات سياسي و اجتماعي خود را دائما افزايش داده و همديگر را به حق، صبر و شكيبايي تشويق كنيم.