استقلال علمی و روند توسعه


دکتر مصطفی معین

چكيده پيشرفت سريع علوم و فناوري پايه اصلي تحولات در عرصه‎هاي گوناگون اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي در جهان امروز است. علم و نوآوري مبتني بر دانش عمدتاً جايگزين منابع فيزيكي در ايجاد فناوريهاي نوين خواهد بود مشروط بر آنكه توسعه سرمايه انساني و سازماندهي و بهره‎گيري از آن در اولويت قرار گيرد. مهم ترين مانع سرمايه‎گذاري بر روي منابع فكري و انساني در جهان سوم و اغتنام فرصت‎هاي محدود براي توسعه يا «مديريت زمان»، ساختار سنتي نظام‎هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي آنهاست. در اين ساختارها مسئولان و برنامه‎ريزان فاقد بينش و توان لازم براي جذب و پرورش استعدادهاي انساني و بهره‎گيري از سرمايه‎هاي خدادادي و تامين منافع ملّي هستند. بنابراين در دوران گذار توسعه در ايران، مهم ترين چالش پيش روي اصلاحات، ايجاد تحول و دگرگوني در ساختارهاي علمي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي است. پيش نياز و مقدمه ضروري اين تحول ساختاري هم، ايجاد تحول در بينش و نگرش مسئولان، سياستگذاران و برنامه‎ريزان است. نگرشي كه «انسان» را عامل اصلي و نيز هدف توسعه و آموزش نيروي انساني را زير بنا و شالوده آينده بداند. اين مقاله به اهمّ مشكلات ساختاري نظام آموزش عالي ايران از جمله گسستگي ميان مراكز علمي و اجرائي، فقدان تعامل دانشگاه و جامعه و دولت، عدم تناسب بين آموزش و بازار كار و به كار نگرفتن نتيجه تحقيقات و مديريت متمركز دولتي براي اداره دانشگاهها مي‎پردازد كه نوعي هم شكلي، انجماد سازماني، ‌ديوانسالاري، اتلاف فرصت‎ها و منابع و عدم بهره‎وري را در پي داشته است. سپس اصلاحات ساختاري آموزش عالي بر پايه تمركز‎زدائي و تحقق آزادي علمي و استقلال سازماني دانشگاه را با ارائه شاخص‎ها وسياستهاي مربوط مورد بحث قرار ميدهد و بر نقش تعيين كننده دانشگاه در توسعه علمي كشور تاكيد مي‎نمايد.


استقلال دانشگاه، توسعه علمي كشور و اغتنام فرصت‎ها

مركز تحقيقات ايمونولوژي، آسم و‌آلرژي - دانشگاه علوم پزشكي تهران

مقدمه
ما هم اكنون در آستانه عصر شتابندگي تاريخ هستيم و تحولات در عرصه‎هاي گوناگون اجتماعي،‌ فرهنگي و اقتصادي بسيار سريع و فزآينده است. در اين تحولات، علم و فناوري و توسعه انساني بيش از هر زماني محوريت يافته است. علم و نوآوريِ مبتني بر دانش بسيار بيشتر از منابع فيزيكي پايه و اساس فناوري آينده را تشكيل خواهد داد مشروط بر آنكه در جهت توسعة سرمايه انساني و سازماندهي و بهره‎گيري از آن اقدام شود. در اين شرايط، مهم‎ترين مانعِ سرمايه‎گذاري بر روي سرمايه‎هاي فكري و انساني در جهان سوم و اغتنام فرصت‎هاي محدود براي توسعه يا «مديريت زمان»، ساختار سنتي نظام‎هاي اجتماعي، ‌سياسي و اقتصادي آنهاست. در اين ساختارها مسئولان و برنامه‎ريزان فاقد بينش و توان لازم براي جذب و پرورش استعدادهاي انساني خود و بكارگيري خلاقيت‎هاي عظيم فردي در جهت بهره‎گيري از منابع خدادادي و توسعه و پيشرفت جامعه و تامين منافع ملّي هستند و بدين ترتيب مهاجرت مغزها امري گريز‎ناپذير و خسارت‎بار مي‎شود و لذا بنظر من در اين دورانِ گذارِ سختِ توسعه در ايران، ‌مهم‎ترين تنگنا و چالشِ پيش رويِ اصلاحات، ايجاد تحول و دگرگوني در ساختارهايِ سنتي كشور در بخش‎هاي مختلفِ علمي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي است. البته پيش‎نياز و مقدمة ضروري اين تحولِ ساختاري، ايجاد تحول در بينش و نگرشِ مسئولان، سياستگذاران و برنامه‎ريزان است. نگرشي كه «انسان» را محور اصلي و نيز هدف توسعه، و آموزشِ نيروي انساني را زير بنا و شالودة آينده بداند.
اهمّ مشكلات ساختاري در نظام آموزش عالي ايران: گسستگي ميان مراكز علمي و اجرايي، فقدان تعامل دانشگاه و جامعه و دولت، عدم تناسب بين آموزش و بازار ‎كار و به كار نگرفتن نتيجة تحقيقات بوده و هست. امروزه، آموزش عالي و دانشگاهها با توجه به نقش فزاينده‎اي كه در زمينه پيشرفت و ارتقاي علمي، فناوري، فرهنگي و اقتصادي كشورها بعهده گرفته‎اند، موظفند كه بطور دائمي بر پايه ارزشيابي دقيق از شرايطِ در حالِ تحولِ جامعة بومي و جهاني، ساختار خود را مورد باگري قرار دهند و راهبردهاي جديد و كارآمدتر را براي دستيابي به اهداف مورد نظر و در رأس همه توسعه علميِ كشور تدوين كنند. قطعاً در فرآيند توسعه علمي بايد به باز‎انديشي و اصلاح نگرش‎ها نسبت به دانشگاه از بيرون و نيز پاسخگو كردن ديدگاهها و ساختار‎هاي كنوني در عرصه‎هاي آموزشي و پژوهشي، فرهنگي و اجرائي اهتمام كرد. در حقيقت بازسازيِ فضاهايِ نظري و علميِ دانشگاهها به تناسبِ نيازها و خواسته‎هايِ امروزِ جامعه ضروري است. براي گسترش توانائي‎هاي دانشگاهها در جهت پاسخ به شرايط متغير محيطي و نيازهاي اجتماعي، بايد مسئوليت‎پذيري دروني دانشگاهها را افزايش داد. پويائي دانشگاه و شكوفايي علمي و پژوهشي آن در روند اين پاسخگوئي و امكان رقابت است كه فرصت رشد و بروز مي‎يابد. مديريت متمركز دولتي براي اداره دانشگاهها، نوعي هم‎شكلي و انجماد سازماني را بوجود آورده كه ديوانسالاري، اتلاف وقت و منابع و عدم بهره‎وري را در پي دارد، در حاليكه تنوع سازماني دانشگاهها و شيوه‎هاي گوناگون پاسخگوئي به نيازها و شرايط، امكانات بيشتري را براي توسعه دانشگاه و غناي علمي كشور فراهم مي‎سازد. براي توسعه ظرفيت پاسخگوئي دانشگاه به نيازهاي علمي و پژوهشيِ رو به افزايشِ كشور، بازبيني نظام آموزش عالي، تمركز‎زدايي در فعاليت‎هاي برنامه‎ريزي و اجرائي، كاهش اختيارات حوزه‎هاي ستادي وزارت، افزايش اختيارات و تقويت تركيب اعضاي هيات‎هاي امنا، تعريف و تبيين مسئوليت‎هاي متقابل دولت و دانشگاه و تنظيم و ارائه لوايح، آيين‎نامه‎ها و مقررات مورد نياز ضروري است.
چالش مهم دانشگاههاي ايران در اين زمان: كسب و ارتقاي هويت علمي و فرهنگي با توسعة استقلال سازماني (Institutional Autonomy) و آزادي علمي (Academic Freedom)به منظور افزايش بهره‎وري و تحقق رسالت‎هاي دانشگاه، افزايش اثر بخشي اجتماعي و پاسخگوئي به دولت و جامعه و تحولات بازار‎كار و فناوريهاي جديد است. هر چند كه اين رويكرد در تعارض با نظام‎ اداري و تصميم‎گيري متمركز كشور است و بهمين دليل هم با مقاومت روبرو شده و مي‎شود. واقعيت اينست كه دانشگاه در دنياي امروز نهادي است به لحاظ علمي و سازماني «آزاد و مستقل»، و درعين حال به لحاظ اجتماعي «مسئول و ملتزم» و به لحاظ اقتصادي «مؤثر و با بيشترين ارزش افزوده». و لذا دانشگاه امروز جزء لاينفك روندهاي توسعه‎اي است و توسعه پايدار و همه جانبه جز بر مدار دانشگاه و نظام آموزشي و پژوهشيِ پاسخگو و كار‎آمد نمي‎چرخد. بنابراين سرمايه‎گذاريِ هر چه بيشتر دولت و جامعه در آموزش، پژوهش و توسعه علم و فناوري به تقويت توانمنديهاي دولت و نظام‎هاي اجتماعي و اقتصادي مي‎انجامد. دانشگاه جامعة كوچكي از نخبگان علميِ جامعه بزرگ پيراموني خود و در خدمت نيل به آرمانها و منافع ملّي است. دانشگاه به دليل بافت و تركيب علمي و اهداف و ماموريت‎هاي آن از يك ساختار دموكراتيك برخوردار است و ميزان انطباق ماموريت‎هاي دانشگاه با آرمانهاي جامعه مستلزم آزادي علمي و استقلال دانشگاه از نظر تعيين اهداف و اولويت‎ها و برنامه‎ريزي براي نيل به آنها است و لذا دانشگاه نهادي است نيازمند استقلال علمي و سازماني و برخوردار از آزادي‎هاي علمي كه در آن استادان، محققان، دانشجويان، كارشناسان و كاركنانِ بهره‎مند از اطمينان و امنيت فكري، شغلي، مالي، سياسي و اجتماعي بتوانند به توليد انديشه و دانش و تعميقِ تعهدات اجتماعي بپرداد. استقلالِ دانشگاه و آزاديِ علمي لازم و ملزوم و مكمل يكديگرند، همانگونه كه استقلال كشور و تأمين حقوق و آزادي‎هاي فردي و اجتماعي نيز مكمل و مقوم هم هستند. طبيعي است كه با توجه به تأمين بخش اصلي بودجه دانشگاه توسط دولت، دانشگاه در قبال استقلال سازماني خود بايد مسئول و پاسخگوي دولت و مردم باشد و اين همان اصل «التزام اجتماعي» دانشگاه است. در نظام‎هاي دانشگاهي خود‎گران و مسئوليت‎پذير، حركت به سوي اقتدار مديريتِ اجرائي، عدم تمركز بودجه و آزاديِ عملِ دانشكده‎ها و گروهها در مسائل اداري- مالي و علمي و اجرائی است.
حال ببينيم گسترة اختيارات قانوني و استقلال دانشگاه در چه حدودي است؟
شاخص‎ها و سياستهاي اصلي استقلال دانشگاه عبارتست از:
1- «انتخابي بودن مديريت‎هاي دانشگاهي» با مشاركت مستقيم استادان، مربيان و پژوهشگران و بدون دخالت‎هاي غير علمي از سوي عوامل محلّي و يا دولت. خوشبختانه در تابستان 1382 آئين‎نامه انتخابات مديريت‎ها در سطح گروه، دانشكده و دانشگاه و نيز مراكز تحقيقاتي ابلاغ گرديد. من اميدوارم كه اين حركت خوش فرجام نهادينه شود و دانشگاهها و مراكز علمي را از آسيب‎هاي محيطي مصون سازد.
2- تفويض اختيارات قانوني در زمينه «تخصيص و مديريت منابع مالي» خارج از شمول قانون محاسبات عمومي و ذيحسابي با تقويت هياتهاي، امنا. وظائف نظارتي دولت به ويژه در امور‎اداري و مالي به هياتهاي مزبور تفويض مي‎شود.
3- تخصيص اعتبارات عمومي بصورت «كمك» و هزينه‎هاي دانشگاه بدون رعايت «ماده – 31» قانون محاسبات عمومي، هياتهاي امنا از طريق «حسابرسي مستقل» برفعاليت‎هاي مالي مؤسسه نظارت خواهند كرد.
4- پيش بيني «درصدي از توليد ناخالص ملي يا بودجه كل كشور» با توجه به شاخص‎هاي جهاني به عنوان كمك به دانشگاه‎ها در اعتبارات سالانه دولت. توزيع اعتبارات آموزش عالي متناسب با ميزان پاسخگوئي آنها به نيازهاي برنامه‎اي توسعة اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور خواهد بود.
5- تفويض اختيارات قانوني «برنامه‎ريزي و مديریت منابع انساني»، و تعيين شرايط كار اعضاي هيأت علمي و كاركنا‎ن‎‎‏‎‎ خارج از مقررات استخدام كشوري و جذب هيات علمي كه امكان رقابت بين دانشگاهها را افزايش مي‎دهد.
6- تفويض اختيارات قانوني «تعيين سازمان و تشكيلات» دانشگاه توسط هيأت امنا كه موجب انعطاف و تحرك و بهره وري بيشتر مؤسسه خواهد شد.
7- تفويض اختيارات قانوني براي «گزينش دانشجو» به عنوان درون داد اصلي دانشگاه از سوي وزارت كه زمينه‎ساز جذب و پرورش استعدادهاي درخشان و بهبود شاخص‎هاي آموزشي و پژوهشي خواهد بود.
8- تفويض اختيارات قانوني «برنامه‎ريزي آموزشي و پژوهشي» از سوي وزارت در جهت تناسب و انطباق بيشتر با بازار‎ كار و معضلات جامعه.
9- تفويض اختيارات قانوني براي وضع مقررات «سنجش و ارزيابي» در چارچوب سازو‎كارهاي درون دانشگاهي. نظارت دولت نيز از دخالت مستقيم به ابلاغ سياستها و تعيينِ شرايطِ احراز تغيير خواهد كرد.
10- به رسميت شناختن «استقلال و بيطرفي دانشگاه» به عنوان نهادي ملّي و داراي منزلت و «مصونيت» آن از تنش‎ها و كشمكش‎هاي سياسي، دخالت مراكز قدرت و تعرض گروههاي فشار
11- محدود شدن نقش دولت در ارتباط با دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي در حد تعيين سياستها و اولويت‎هاي ملّي، پشتيباني، ارزيابي و نظارت.

نتيجه گيري
دانشگاه يك سازمان آموزشي- پژوهشي، علمي َو اجتماعي است و نه يك سازمان اداري، دولتي و سياسي، و اثر بخشي آن به كارآئي و كيفيت كاركنان آن و بويژه اعضاي هيات علمي و نيز دانشجويان وابسته است و همه اينها اقتضاي برخور‎داري دانشگاه از حداكثر آزادي، امنيت فكري، شغلي و اجتماعي و استقلال سازماني را دارد. هم اكنون و در اين شرايط حساس ايران و جهان، مسئوليتي خطير و تاريخي متوجه ماست. فرصت‎ها محدود و بسيار مغتنم است و اغتنام فرصت‎هاي محدود و گذراي كنوني در گرو برخورداري از يك نگاه آينده‎نگر و اهتمام به توسعه علمي كشور به عنوان محور و اساس توسعه متوا فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي است و دانشگاه در اين روند نقش تعيين كننده‎اي خواهد داشت.
منبع: سایت وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری