مسیح در ایران


گفت و گو با دکتر حسن رضایی باغ بیدی

پنجشنبه 10 دی 1383

گفت وگو يى درباره مسيحيت در ايران باستان



گفت وگوى شرق با دكتر حسن رضايى باغ بيدى در كنار به تصوير كشيدن چهره مسيح در كتب نصاراى ايرانى و مانويان، راه را براى شناخت زبان و ادبيات مسيحيان ايرانى در دوره ساسانى هموار مى كند. دكتر حسن رضايى باغ بيدى، رئيس گروه زبان هاى باستانى دانشگاه تهران، رئيس بخش ايران شناسى مركز دايره المعارف بزرگ اسلامى و معاون بخش گويش شناسى فرهنگستان زبان و ادب فارسى است
.

•هر چند كه از اوضاع مسيحيان در دوره اشكانى، اطلاعات چندانى وجود ندارد، شايد بتوان به برخى از ويژگى هاى سياسى _ اجتماعى آن روزگار اشاره كرد. روزگارى كه مقارن با ورود مسيحيت به ايران است.
در زمانى كه فرهاد چهارم، پادشاه اشكانى بر تخت سلطنت نشسته بود عيسى (ع) در بيت لحم متولد مى شود و به فاصله كمى از تولد وى، مسيحيت به مرزهاى امپراتورى ايران راه مى يابد. اما از آنجا كه در دوره اشكانيان، دينى رسمى وجود نداشت و سياست دينى آنها بر تسامح استوار بود مى توان نتيجه گرفت كه اقليت هاى مذهبى در آن روزگار از آزادى هاى اجتماعى، سياسى و مذهبى قابل توجهى برخوردار بوده اند. در واقع، اشكانيان به آن دليل كه در گرما گرم جنگ با سلوكيان و روميان به سر مى بردند تبليغ اديان گوناگون در امپراتورى آنان به چشم مى خورد.
•البته اين تسامح تا زمانى ادامه مى يابد كه دين زرتشتى به عنوان دين رسمى ايران انتخاب مى شود.
درست است. در واقع در سال ۲۲۴ ميلادى، زمانى كه اردشير بابكان، سلسله ساسانى را بنا مى نهد دين زرتشتى، دين رسمى ايران شد. بدين معنى كه پيروان اديان ديگر، حق تبليغ دين خود را نداشته و تنها مى توانستند دين خويش را به طور نسبى در ميان خانواده خود، گسترش دهند. با اين حال آزادى عمل مسيحيان در اين دوران، بيشتر از اديان ديگر بوده است. البته در دوره هاى بعدى مى بينيم كه آزادى مسيحيان در اشاعه دين عيسى (ع) محدود شده است. چرا كه پادشاهان پس از اردشير بابكان بر اثر نفوذ موبدان زردشتى در دربار شاهان، به آزار و اذيت مسيحيان پرداختند. به عنوان نمونه، برخورد موبدان با دو فرد گرجى در آن روزگار، قابل استناد است. در آن زمان، اين دو فرد را به جرم گرويدن به دين مسيح، بازداشت مى كنند. پس از تحقيق، ثابت مى شود كه پدر و مادر يكى از اين افراد، مسيحى بوده است. در واقع، آن فرد هم مسيحى زاده محسوب شده و راى به آزادى او مى دهند. اما فرد ديگر را به آن دليل كه از دين زردشتى، خروج كرده و به آيين عيسى گرديده است، اعدام مى كنند.
•گمان مى كنم كه مرگ مانى به همين دوران بازمى گردد.
بله. در زمان زمامدارى شاپور اول است كه بر قدرت و اختيار موبدان زردشتى افزوده مى شود. در آن روزگار، تنها قسمتى از قدرت در دست شاهان ايرانى بود و بخش قابل توجهى از اختيارات حكومتى را موبدان در اختيار داشتند. حتى گاهى قدرت موبدان بر قدرت پادشاهان مى چربيد. تا آنجا كه توان عزل پادشاه و انتساب فرد ديگرى را به عنوان شاه، دارا بوده اند. در اين ميان، نام «كرتيو»، به عنوان موبد موبدان، بيش از زردشتيان ديگر به چشم مى خورد. در واقع، در دورانى كه او در اوج قدرت بود، علاوه بر آن كه مسيحيان در تنگناى بيشترى قرار گرفتند، مانى هم در مى گذرد. بايد گفت كه «كرتيو»، همان كسى است كه به دليل بدگويى هايش، موجب دانى شدن و در نهايت، مرگ مانى به سال ۲۷۶ ميلادى مى شود. در وصف قدرت كرتيو، همين نكته كافى است كه وى از معدود افرادى است كه جدا از پادشاهان، صاحب كتيبه است. حتى وى در ۴ كتيبه خود، ادعاى معراج كرده است. معراجى كه بهشت و دوزخ را بر وى نمايانده است. از طرف ديگر در همين كتيبه هاست كه افتخاراتش را بر مى شمرد و يكى از آنها را راندن پيروان مذاهب ديگر از قلمرو امپراتورى ساسانيان مى داند. در يكى از اين كتيبه ها در كنار رانده شدگان يهودى، مانوى و ادقه، از مسيحيان طرد شده با نام «نصرانيان» ياد مى كند. با اين حال، رقابت دولت هاى ساسانى و روم، از ديگر دلايل آزار و اذيت مسيحيان در عهد ساسانى است. چرا كه در امپراتورى روم، دين مسيحى به عنوان دين رسمى، پذيرفته شده بود و در قلمرو ساسانيان، دين زردشتى، دين رسمى امپراتورى ايران بود. از همين رو، پادشاهان ساسانى در مورد مسيحيت، تعصب ويژه اى داشتند و نصاراى ايران را به عنوان جاسوسان قياصره روم قلمداد مى كردند. البته رومى ها هم زردشتيان ساكن در قلمرو بيزانس را مورد آزار قرار مى دادند.
•با نگاهى به تاريخ دوران ساسانى مى بينيم كه رفتار پادشاهان ايرانى در برابر مسيحيان با فراز و نشيب هاى فراوانى روبه رو بوده است. به عنوان نمونه، برخورد «يزدگرد اول» و «شاپور دوم» با نصاراى ايرانى، بسيار متفاوت است.
همين طور است. در واقع، صفت هاى «اثيم» و «ذوالاكتاف» به همين خاطر بر روى اين شاهان ايرانى گذاشته شد. بدين معنى كه يزدگرد اول به دليل گرايشى كه به آيين مسيح داشت با صفت «اثيم» يا «گناهكار» خوانده شد. اما در مقابل، در دوره «شاپور دوم» كه به «ذوالاكتاف» معروف شد، آزار و شكنجه مسيحيان در امپراتورى ساسانى به اوج خود مى رسد. بسيارى از مسيحيان در اين دوره به شهادت مى رسند و تذكره شهداى مسيحى دوره ساسانى به زبان سريانى نوشته شد. در اين تذكره، علاوه بر داستان شهادت مسيحيان، سرگذشت زردشتيان گرويده به آيين عيسى هم شرح داده شده است.
•ابداع خط دين دبيره زردشتيان را هم به اين دوره نسبت داده اند. آ يا اين همزمانى درست است؟
به احتمال فراوان تا روزگار شاپور دوم كه مطابق با قرن چهارم ميلادى است، اوستا، سينه به سينه نقل مى شده است. اما در دوره زمامدارى اين پادشاه، خط اوستايى ابداع شد. در واقع، اوستا را كتابت كردند. چرا كه در آن زمان، ميزان نفوذ مسيحيان و ساير اديان صاحب كتاب، افزوده شده بود. بدين معنى كه مسيحيان، يهوديان و مانويان، صاحب كتاب بودند. زردشتيان هم براى نگارش آموزه هاى زردشت به ابداع خطى جديد، همت گماشتند. در واقع، سندى وجود دارد كه جمع آورى اين آموزه ها را به دوره زمامدارى «بلاش اول» نسبت مى دهد.
•شواهد تاريخى نشان مى دهد كه سبقه ارامنه مسيحى هم به دوران ساسانى مى رسد. دورانى كه امپراتورى روم شرقى هم به دين عيسى (ع) گرويده بود.
البته يكى از سرزمين هاى مورد مناقشه ميان ساسانيان و روميان، منطقه ارمنستان بود. مردمان اين منطقه، به آن دليل كه مسيحى شده بودند گرايش بيشترى به سوى روميان نشان مى دادند. اما از طرف ديگر، ارمنستان تحت سلطه ايران بود. در واقع، دليل زد و خوردهاى هميشگى در اين منطقه و دست به دست شدن اين سرزمين، مسيحى شدن ارامنه و الحاق سرزمينشان به امپراتورى ساسانى بود.
•پادشاهى «خسرو انوشيروان» با گسترش علم و دانش در قلمرو ساسانيان مقارن است. اين موضوع، چگونه قابل تحليل است؟
بايد دانست كه در زمان اين شاه ايرانى، مدارس علمى در مناطق مختلف امپراتورى ساسانى تاسيس مى شود. از طرفى مى بينيم كه فلسفه يونانى و هندى در مدارس «الرها»، «نصيبين» و «جندى شاپور» تدريس مى شود. از طرف ديگر، سختگيرى قيصر دوم موجب شد تا هفت تن از فلاسفه يونان به دربار خسرو انوشيروان پناه آورند. اين شاه ايرانى نه تنها به گرمى از آنها استقبال كرد بلكه پاسخ هاى «پريسكيانوس» - يكى از فلاسفه پناه آورده به دربار ايران _ به پرسش هاى فلسفى خسرو انوشيروان، به صورت كتابى نگاشته شد. هر چند كه امروزه، تنها بخش هايى از آن به زبان لاتين باقى مانده است. در هر حال در دوره زمامدارى برخى از پادشاهان ساسانى و با بها دادن به علم و دانش، علماى متعددى از ميان اديان گوناگون در قلمرو ساسانيان ظهور كرده اند.
•با اين اوصاف مى بايست آثار مكتوبى هم از مسيحيان ايرانى بر جاى مانده باشد.
همين طور است. آثار مكتوب مسيحيان ايرانى به زبان «سريانى» نگاشته شده است. چرا كه آنان «نسطورى» بودند و زبان دينى مسيحيان در عهد ساسانى، «سريانى» بوده است. با اين حال نسطوريان، مجبور مى شدند كه آثار خود را به زبان قابل فهم مردمان يعنى فارسى ميانه (پهلوى) ترجمه كنند. از اين رو، بخش هايى از كتاب مقدس ترجمه مى شود. هر چند كه امروزه، تنها اثر باقى مانده مسيحيان ايرانى به زبان پهلوى، ترجمه بخش هايى از «زبور داوود» است. اين اثر، خط ويژه اى به نام «پهلوى زبورى» دارد. بايد دانست كه در قرن چهارم ميلادى كه موبدان زردشتى، مصمم به ابداع خط اوستايى مى شوند، الگوبردارى از خط «زبورى پهلوى» و «پهلوى كتابى» مدنظر بوده است. البته احتمال الگو گرفتن موبدان از خط يونانى هم مردود نيست. چرا كه براى مصوت ها، نشانه هاى دقيقى در خط اوستايى به چشم مى خورد. از طرفى، مسيحيان ايرانى بسيارى از آثار خود را به زبان «سغدى» ترجمه كرده بودند. سغدى ها قومى ايرانى بودند كه در سغد با مركز سمرقند مى زيسته اند. مردمانى پيرو اديان مختلف كه در طول جاده ابريشم به تجارت مشغول بودند. در واقع دليل گوناگونى مذهب سغدى ها، سفرهاى فراوان اين قوم و آشنايى آنان با مذاهب مختلف بود. از طرف ديگر، به آن دليل كه زبان سغدى به عنوان «زبان ميانجى» ميان اقوام گوناگون به شمار مى رفته است، مردمان اين سرزمين روابط فرهنگى بسيارى را در ميان اقوام و اديان مختلف برقرار مى كردند. از همين روست كه بودائيان، مسيحيان و پيروان دين مانى در ميان بازرگانان سغدى به چشم مى خورند.
•پس طبيعتاً مى توانيم آثار مكتوب مانويان، بودائيان و عيسويان را تفكيك كنيم.
البته. اگر آثار غيردينى و نامه هاى بازرگانان سغدى را كه در ميان ديوار چين كشف شده است كنار بگذاريم، اين تفكيك امكان پذير است. در واقع آثار دينى مانوى به وسيله مانويان سغدى و آثار دينى بودايى - كه بيشتر است - به وسيله بودائيان سغدى نوشته شده است. در اين ميان، آثار دينى مسيحى هم به چشم مى خورد كه به وسيله مسيحيان سغدى به يادگار مانده است. البته بيشتر آثار به جامانده از مسيحيان سغدى، ترجمه هايى از زبان سريانى است. اين آثار در شمال واحه ترفان كه «بولاييق» ناميده مى شود، كشف شد. در اين منطقه كه جزء تركستان چين است صومعه اى نسطورى بود كه دستنويس هاى سغدى مسيحى كه يكى از آنها به تنهايى داراى حدود ۷۰۰۰ جمله است در ميان خرابه هاى آن به دست آمد. هرچند كه در ميان تمام متن هاى به دست آمده جمله هايى افتاده است، اما به دليل در اختيار داشتن متن سريانى برخى از جمله ها، مى توان قسمت هايى از متون مسيحيان سغدى را تكميل نمود. به عنوان نمونه داستان «خفتگان افسوس» يا همان «اصحاب كهف» يكى از قطعات به جامانده است. دانستن اين نكته ضرورى است كه هرچند در كتاب مقدس، بحثى از اين افراد مومن مسيحى به ميان نيامده است. ولى رواياتى از آنها در دست است كه يكى از آن روايات، روايتى به زبان سغدى است.
•اشاره كرديد كه در دوره زمامدارى شاپور دوم، تذكره اى به زبان سريانى نگاشته شد كه داستان شهداى مسيحى را روايت مى كرد. آيا اين تذكره هم به زبان سغدى بازگردانده شد؟
پيش از آن كه در مورد اين كتاب و محتوايش صحبت كنيم بايد بگويم كه از ديگر متن هاى سغدى به دست آمده مى توان به «اندرامه ها» اشاره كرد. اندرامه هايى كه به وسيله بزرگان مسيحى بيان شده اند و بر فروتنى و مهر، تاكيد مى كنند. چرا كه در مسيحيت، حلم، مهر و تواضع، به تكرار توصيه شده است. از آثار ديگر مى توان به تفاسير كتاب مقدس اشاره كرد كه در آنها از رحمت خداوند بر بندگانش، سخن رفته است. اما در مورد «تذكره شهداى مسيحى» بايد گفت كه بخش هايى از اين كتاب به زبان سغدى موجود است. در قسمتى از اين كتاب با سرگذشت دخترى زردشتى به نام ناهيد برمى خوريم. دخترى كه پدرش هم موبدى زردشتى است. زمانى كه ناهيد به آئين مسيح مى گرود، بحث هايى ميان او و پدرش در مى گيرد و در نهايت، پدر ناهيد هم مسيحى مى شود. اما آگاهى يافتن حكومت از اين واقعه منجر به دستگيرى آنها شده و با سر باز زدن آن دو از بازگشت به دين زردشت، پدر را در پيش چشمان ناهيد به طرز فجيعى مى كشند. با اين حال دختر از دين مسيح باز نمى گردد و سرانجام ناهيد را هم شهيد مى كنند.
•جدا از متونى كه سغديان مسيحى به تحرير در آورده اند آيا در كتب مانويان هم، چهره مسيح به تصوير كشيده شده است؟
مانويان هم حضرت مسيح را به عنوان يكى از پيامبران مى شناختند. هرچند كه در دين مانوى، علاوه برعناصر مسيحى، عناصر ايرانى، زردشتى و بودايى هم به چشم مى خورد. به عنوان نمونه «تناسخ» در دين مانويان، احتمالاً از اديان هندى گرفته شده است و در اديان مسيحى و ايرانى ديده نمى شود. بايد دانست كه مانى، پيامبرى است كه بودا، عيسى و زردشت را به عنوان پيامبران پيش از خود معرفى مى كند. حتى او، خود را «فارقليطى» مى دانست كه ظهورش را حضرت مسيح مژده داده بود. البته اين موضوع هنوز هم در انجيل به چشم مى خورد. مسيح كه در اواخر عمرش براى تسليم شدن يا به قول مسيحيان مصلوب شدن آماده مى شود رو به اطرافيانش مى گويد: «من از ميان شما مى روم. اما از پدر (خداوند) خواهم خواست كه فارقليطه (تسلى دهنده) را به شما عطا كند. او كسى است كه سخنان مرا به ياد شما خواهد آورد.» البته مسيحيان معتقدند كه منظور حضرت مسيح، نزول روح القدس است. از طرف ديگر، در متون مانوى در مورد مصلوب كردن حضرت مسيح به مواردى برخورد مى كنيم. در دين مانى، شخصيت هاى مختلفى به نام «عيسى» به چشم مى خورند. حتى مى بينيم كه يكى از خدايان مانى، به همين نام معرفى مى شود. اما مسيح در دين مانوى، يكى از پيامبران بزرگ الهى است. پيامبرى كه به زمين مى آيد و دين مسيحيت را تبليغ مى كند. متون مانوى هم مانند آن چه مسيحيان معتقدند از توطئه چينى يكى از حواريون خبر مى دهند. در اين متون كه به زبان پارتى (پهلوى اشكانى) به جامانده است، بخش هايى به چشم مى خورد كه شيوه دستگيرى حضرت مسيح(ع)، انتقالش به نزد «پيلاطس» فرماندار رومى، چگونگى صدور فرمان قتل مسيح، به صليب كشيدن او و شهادتش را شرح مى دهند.
•با اين حال شباهت ها و تفاوت هايى در روايت مندرج در متون مانوى و اناجيل به چشم مى خورد. از نوشته بالاى صليب حضرت مسيح گرفته تا...
همين طور است. در انجيل مى خوانيم زمانى كه مسيح را به صليب كشيدند بربالاى صليب او و به فرمان فرماندار چنين نوشته شد: «عيسى ناصرى، پادشاه يهود.» در حالى كه در يكى از متون مانوى، نوشته بالاى صليب اين گونه بيان شده است: «عيسى ناصرى، پادشاه يهود كه گناهى عليه او يافت نشد».
چرا كه والى رومى، در نتيجه بدگويى يهوديان، فرمان مصلوب كردن عيسى را صادر كرد. بدين معنى كه در گفت وگوى پيلاطس با عيسى دليلى براى به صليب كشيدن حضرت مسيح پيدا نشد. از اين تفاوت كه بگذريم، در بقيه موارد حكايت متون مانوى و اناجيل، يكسان است. به عنوان نمونه در اناجيل و متون مانوى مى خوانيم زمانى كه مسيح را به حضور پيلاطس آوردند، فرماندار از او مى پرسد: «مى گويند تو ادعاى پادشاهى مى كنى؟» حضرت مسيح(ع) پاسخ مى دهد: «پادشاهى من از اين جهان نيست» نمونه هايى از اين دست كه نشان دهنده همسانى متون مذكور است، به چشم مى خورد. از اين رو مى توان نتيجه گرفت كه آن دسته از متون مانوى كه در رابطه با حضرت عيسى(ع) سخن گفته اند، الهام گرفته از متون مسيحى اند.
•پس دليل اين تفاوت ها در روايات چه بوده است؟
دليل اين تفاوت ها استناد متون مانوى به برخى متون مسيحى است كه چندان مورد پذيرش مسيحيان نبوده است. چرا كه مسيحيان از ميان اناجيل متعدد، تنها چهار انجيل را به رسميت مى شناختند و هنوز هم چنين است. اما با همه اين تفاوت ها، حضرت مسيح شخصيت برجسته اى در متون مانوى است.
منبع: شرق