هاشمی رفسنجانی و انتخابات؛ معادله ای با چند مجهول


احمد زیدآبادی

یکشنبه 6 دی 1383


در حالی که دستکم ۵ ماه به برگزاری انتخابات رياست جمهوری در ايران باقی مانده، جناح های سياسی حاکم برای معرفی کانديدای خود به تکاپو افتاده‌ اند.

با اين همه، تا يک موضوع به طور دقيق مشخص نشود، جناح‌های حاکم، امکان نهايی کردن فهرست خود را نخواهند داشت. اين موضوع چيزی نيست جز تصميم قطعی اکبر هاشمی رفسنجانی رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در مورد حضور يا عدم حضور در عرصه رقابت های انتخاباتی.

هاشمی رفسنجانی؛ آمدن يا نيامدن

هاشمی رفسنجانی تاکنون درباره احتمال ورود خود به صحنه انتخابات، دو پهلو و مبهم سخن گفته است. او بارها تاکيد کرده است که: "من همچنان منتظرم تا ببينم آيا فردی که قدرت اداره کشور را داشته باشد به صحنه انتخابات خواهد آمد يا نه و طبعا در صورتی که چنين اتفاقی نيفتد وظيفه خود می‌دانم که به صحنه بيايم."

آقای رفسنجانی البته هيچگاه روشن نکرده که منظور وی از "فردی که قدرت اداره کشور را داشته باشد" چه کسی و با چه ويژگی‌هائی است، اما جناح محافظه کار حکومت اين نوع سخنان را - گويا به عمد - به انصراف هاشمی رفسنجانی از ورود به عرصه رقابت‌های انتخاباتی تعبير می‌کند، تعبيری که بارها از سوی دفتر آقای رفسنجانی تکذيب شده است. اما کسانی که به روحيات و منش هاشمی رفسنجانی آشنائی نزديکتری دارند، از نوع بيان او‌، ترديدی به خود راه نمی‌دهند که وی قصد حتمی برای حضور در انتخابات رياست جمهوری دارد.

بدون ترديد ورود احتمالی رفسنجانی به صحنه انتخابات برای جناح محافظه کار و به درجات کمتری برای جناح اصلاح طلب حکومت دردسر ساز خواهد بود.

دردسر محافظه کاران

جناح محافظه کار ظاهرا عزم خود را جزم کرده است تا از طريق معرفی يکی از چهره های مورد اعتماد خود به عنوان کانديدای رياست جمهوری، کنترل قوه مجريه را هم به دست گيرد و بدين وسيله جيره تسلط بر تمام قوای حاکم را تکميل کند.

اگرچه اين جناح برای دستيابی به چنين هدفی مشکلات فراوانی پيش رو دارد و امکان بروز شکافی عميق بين طيف‌های مختلف آن، چه بر سر تعيين نامزد انتخابات و چه پس از تسلط احتمالی آنها بر قوه اجرائی، بسيار زياد است، اما آنچه برنامه از پيش تعيين شده آنها را با خطرات روبرو می‌کند، آمادگی قطعی هاشمی رفسنجانی برای احراز دوباره پست رياست جمهوری است.

اگر هاشمی رفسنجانی به طور رسمی پا به عرصه رقابت انتخاباتی بگذارد، محافظه کاران با دو گزينه "دردناک" معرفی و يا عدم معرفی او به عنوان کانديدای خود روبرو خواهند شد.

چنانچه محافظه کاران، هاشمی رفسنجانی را به عنوان کانديدای خود معرفی کنند، در گام نخست با شورش خشمگينانه طيف افراطی خود و احتمال جدائی آنها از جبهه محافظه کاران روبرو خواهند شد. ضمن آنکه به هدف اصلی خود برای يکپارچه کردن قدرت نيز دست نخواهند يافت، زيرا هاشمی رفسنجانی هرچند که عضو ارشد تشکيلات محافظه کار، يعنی "جامعه روحانيت مبارز" است، اما در شمار محافظه کاران رسمی به حساب نمی‌آيد.

اما اگر محافظه کاران تصميم به حمايت از کانديدای ديگری در برابر رفسنجانی بگيرند، اين به معنای مرزبندی جدی با کسی است که در طول ربع قرن گذشته او را از "استوانه‌های نظام و انقلاب" دانسته اند. در عين حال، طرد رفسنجانی باعث رنجش شديد طيفی از محافظه کاران که ارتباط و علاقه خود را به رئيس مجمع تشخيص مصلحت حفظ کرده‌اند، خواهد شد و باز هم احتمال انشعاب در جناح محافظه کار را در پی خواهد داشت.

محافظه کاران برای خلاص شدن از چنين معضلی، احتمالا در صدد اعمال فشار پنهان برای انصراف هاشمی رفسنجانی از شرکت در انتخابات برخواهند آمد. آنها "نقاط ضعف" و روحيه رفسنجانی را می‌شناسند و به خوبی به ياد دارند که چگونه در دور دوم رياست جمهوری وی در سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ او را به تسليم در برابر خود وادار کردند به گونه‌ای که هاشم رفسنجانی نه فقط سياست‌های اقتصادی خود را رها کرد، بلکه کليدی‌ترين وزارتخانه‌های دولت خود را نيز در اختيار مهره‌های محافظه کاران قرار داد.

تمايل اصلاح طلبان

دقيقا به علت همين نوع مشکلاتی که ورود هاشمی رفسنجانی به صحنه انتخابات برای محافظه کاران ايجاد می‌کند، بخشی از اصلاح طلبان از کانديداتوری او استقبال می‌کنند.

به اعتقاد اين دسته از اصلاح طلبان، چون هدف، جلوگيری از يکپارچه شدن قدرت است و رفسنجانی هم در صورت احراز مقام رياست جمهوری راه را بر يکپارچگی قوای حاکم می‌بندد، پس گزينه نامطلوبی نيست.

اما با اين وجود، اصلاح طلبان قادر به معرفی هاشمی رفسنجانی به عنوان کانديدای مورد حمايت جناح خود نيستند، زيرا چنين حرکتی با توجه به روابط بغرنج اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی در طول هفت سال گذشته، افزون بر آنکه سبب "هجو عمومی" می‌شود، جدائی دائمی اصلاح طلبانی را که در جريان انتخابات مجلس ششم عليه رفسنجانی فعاليت کردند، از جناح اصلاح طلب در پی خواهد داشت.

منتقدان و مخالفان هاشمی رفسنجانی در داخل جناح اصلاح طلب ميزان قدرتی را که برخی رسانه های خارجی و محافل داخلی برای وی قائلند، به کلی "توهم ‌آلود" می‌دانند و بر اين نظرند که رئيس "انتصابی" مجمع تشخيص مصلحت، نه از پايگاه اجتماعی مشخصی برخوردار است، نه در بين نيروهای نظامی و امنيتی نفوذ موثری دارد و نه در دستگاههای ايدئولوژيک و تبليغاتی حکومت دارای متحدان قدرتمندی است. به همين دليل اگر او به مقام رياست جمهوری برسد، همانند دوران دوم رياست جمهوری‌اش پيش از خرداد ۷۶ به صورت "ابزاری" در خدمت محافظه کاران در می‌آيد.

انتقاد مخالفان اصلاح طلب هاشمی رفسنجانی از وی به همين يک مورد ختم نمی‌شود. آنها با استناد به عملکرد ۲۵ ساله رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، او را به "ناديده گرفتن منافع عمومی برای کسب منفعت شخصی"، "بی‌اعتنائی به سرنوشت همراهان خود و عدم حمايت از آنها در هنگام بروز خطر"، "خونسردی در برابر فاحش‌ترين موارد نقض حقوق بشر"، "بی‌احتياطی مفرط در اتخاذ تصميمات سرنوشت ساز" و برخی ديگر از ضعف‌های بينشی و رفتاری متهم می‌کنند و در مجموع او را فردی می‌دانند که " در هيچ شرايطی نمی‌توان به او اعتماد کرد."

در واقع همين اتهامات تا کنون مانع از آن ‌شده که اصلاح طلبان، هاشمی رفسنجانی را به عنوان کانديدای خود در انتخابات رياست جمهوری معرفی کنند.

از همين رو، آنها بر اين اعتقادند که اصلاح طلبان بايد کانديدای خاص خود را داشته باشند و در مقابل کانديداتوری احتمالی هاشمی رفسنجانی سکوت کنند.

اما چنين امری تناقض‌آميز به نظر می‌رسد زيرا احزاب و گروهها وقتی که فردی را به طور مشخص به عنوان کانديدای خود معرفی می‌کنند، بناچار بايد در صدد اثبات شايستگی و رجحان او بر ديگر کانديداها بر‌آيند. حمايت از يک کانديدا و سکوت در برابر رقيب انتخاباتی او، همان وضعيت تناقض‌آميزی است که اصلاح طلبان حکومتی ايران در آن گرفتار آمده‌اند.

بنابراين، ورود رفسنجانی به عرصه انتخابات برای اصلاح طلبان هم بدون دردسر نيست.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی نیروهای ملی مذهبی ایران