رسانه ها و آزادی
رضا سادات
چهارشنبه 23 دی 1383
رسانههاي متعادل
آزادي مطبوعات و سطح استقلال رسانهها مفاهيمي هستند كه طي سالهاي اخير بارها در كشور ما مورد توجه قرار گرفتهاند. چون ساير حيطههاي وارداتي، نگاه مردم ما نسبت به مطبوعات هم دوگانه است يعني چون اغلب ما اطلاعات كافي و درستي در مورد جريان اطلاعات و چگونگي شكلگيري آن به عنوان يك فرمول پذيرفته شده جهاني نداريم، ميگوييم سطح آزادي رسانهها در غرب مطلق است و در جهان سوم رسانههاي آزاد وجود ندارد.
برخلاف اين تصور تقريبا در تمام دنيا خط قرمزهايي براي رسانهها وجود دارد. در جنگ اخير خليج فارس دولت ايالات متحده در مقاطعي رسانهها را ملزم به اجتناب از انتشار برخي اخبار كرد و حتي هنوز هم خط قرمزهاي انتشار اخبار جنگ عراق از سوي پنتاگون تبيين شده و به رسانهها ابلاغ ميشود. اين خطوط قرمز در حيطههاي اجتماعي و سياسي هم وجود دارد.
در هيچ كجاي دنيا اينطور نيست كه كسي بتواند هرچه ميخواهد بگويد، بنويسد و در جامعه رواج دهد. البته سطح شكيبايي حاكميتها در برابر جريان رسانهيي متفاوت است و در هر كشور با توجه به ظرفيت جامعه و حاكميت تعيين ميشود. در پارهيي كشورها حتي انتقاد از اجزاي دولت و وابستگان سيستم حكومتي نيز بر تابيده نميشود. در حالي كه در كشورهاي غربي، كه قواعد بازي در فعاليتهاي رسانهيي رعايت ميشود خطوط قرمز به حداقل ميرسند و فضاي رقابتي رسانهها شرايطي را فراهم ميكند كه تمامي طرفين ذينفع در اين بازي ترجيح ميدهند از مداخله بيمورد در انتقال اطلاعات خودداري كنند.
نام مجيد رضاييان براي اهالي مطبوعات كاملا آشنا است. براي نسل جوان روزنامهنگاران كه اغلب هيچ كس را جز خودشان قبول ندارند نامهايي از گذشته به يادگار مانده كه معمولا هيچكس لااقل در پيشكسوت بودن آنان ترديد به خود راه نميدهد. رضاييان كه ترجيح ميدهد به جاي اشاره به مسووليت كنونياش از وي به عنوان روزنامهنگار و مدرس ارتباطات ياد شود با افرادي چون حسين قندي، فريدون صديقي، يونس شكرخواه و بهروز بهزادي همدوره بوده است.
ديدار با رضاييان نيمساعت بيشتر طول نكشيد. اين ديدار لااقل براي من متضمن درس بزرگي بود. صحبتها پيرامون آزادي رسانهها دور ميزد اما در همان بدو راه ناچار به انحراف از مسير اصلي بحث بر سر رابطه قدرت و جريان اشاعه اطلاعات از طريق رسانههاي جمعي شديم. به هرحال در همه دنيا رسانهها متاثر از قدرت هستند و قدرت تلاش دارد رسانهها را به سمت و سوي موردنظر خودش سوق دهد.
آقاي رضاييان رابطه متقابل قدرت و رسانهها در زمره مباحث مهم و غيرشفاف است. اين ارتباط را چطور ميتوان توصيف كرد?
براي اينكه به اين بحث بپردازيم الزاما بايد از قدرت شروع كنيم تا به رسانهبرسيم. قدرت براساس تعريف فيلسوف انگليسي مورگنتا معادل قدرت دانسته شده است. به اعتقاد او سياست يعني قدرت و قدرت يعني نفوذ.
برداشت من از اين تعريف اين است كه هركس نفوذش بيشتر باشد قدرت بيشتري دارد و دامنه نفوذ وسيعتري در حوزه سياست خواهد داشت.
قدرت در سه مقطع تا تشكيل جامعه ملل پس از جنگ دوم جهاني، فروپاشي جامعه ملل و شكلگيري سازمان ملل متحد و دو قطبي شدن جهان و نهايتا ظهور گورباچف و برچيده شدن ديوار برلين كه سرآغاز سومين دوره شد و از آن تحت عنوان تمركز قدرت نرمافزاري ياد ميشود، تقسيمبندي شده است.
در مرحله اول تئوري حاكميت حقوق و اخلاق بر سياست رواج داشت. براين اساس گفته ميشد اجماع جامعه بينالمللي در برابر كشورهايي كه پا را از منشور حقوق جهاني فراتر ميگذاشتند آنان را از زيادهخواهي باز ميدارد. بروز جنگ دوم جهاني اين تئوري را منسوخ كرد و معلوم شد صاحبان قدرت به صرف توصيه و اجماع براي واداشتن آنان به رعايت مفاد منشور حقوق جهاني و به عبارتي تئوري اخلاق گرايانه حاضر نيستند زيادهخواهي را كنار بگذارند.
سازمان ملل به جاي جامعه ملل پا به عرصه حيات گذاشت. اين نهاد يك تفاوت اساسي با جامعه ملل دارد و آن حضور پيروز شدگان در جنگ دوم جهاني در قالب شوراي امنيت و رايج شدن رويه حقوقي جديدي با عنوان حق وتو بود. در اين دوره تئوري قدرت بر حقوق حاكم شد. اين روند موجب شد چين هم به عضويت سازمان ملل درآيد و دوراني آغاز شد كه از آن به عنوان دوران جنگ سرد ياد ميشود. در اين دوره رسانهها اهميت يافتند اما در اين افزايش اهميت رسانهها در چارچوب تئوري قدرت تعريف شد.
در اين دوره دو نقطه عطف براي رسانهها به وجود آمد كه موجب شد براي اولينبار رسانهها به عنوان قدرت مستقل تعريف شوند. اين نقاط عطف جنگ ويتنام و رسوايي واترگيت بودند.
در جنگ ويتنام، امريكا نتوانست هرآنچه را ميخواهد به رسانهها تحميل كند و جريان اطلاعاتي را دقيقا همانطور كه ميخواهد شكل دهد. رسانهها گاه در خارج از حيطه كنترل قدرت به ايفاي نقش پرداختند و جناياتي كه در ويتنام به وقوع ميپيوست را به اطلاع افكار عمومي ميرساندند.
يعني رسانه به عنوان يك ابزار قدرت در دوران جنگ ويتنام پا به عرصه حيات گذاشت?
دقيقا، در دهه 70 يعني زماني كه جنگ ويتنام در جريان بود دوورژه، متفكر فرانسوي تعريف تازهيي از افكار عمومي و قدرت رسانهها ارايه كرد. او افكار عمومي و رسانه را قدرت غالبا نامحسوس و گمنام سياسي تعريف كرد كه بعدها از آن به عنوان ركن چهارم دموكراسي ياد كردند.
با فروپاشي ديوار برلين و گسترش اينترنت و فضاي سايبر دو انقلاب رخ داد. انقلاب اول رسانهيي ظهور اينترنت بود. اينترنت كاري كرد كه ارتباط مخاطب با رسانهها دو سويه شود. انقلاب دوم رسانهيي موجب شد شهروندان خود به يك رسانه تبديل شوند. ايجاد وبلاگها و سايتهاي مختلف انفجار اطلاعاتي را سبب شد و نقل و انتقال اطلاعات، تئوري الوين تافلر كه ميگفت جهان به يك دهكده تبديل شده است را كامل كرد.
مهمترين مشخصه اين انقلاب چيست?
فاصله ميان ساكنان اين دهكده به حداقل رسيده است. اگر صدايي از گذشته اين دهكده بلند شود در هر گوشه ديگر به سرعت و سهولت شنيده ميشود. در شرايطي كه هماكنون قرار داريم رسانهها يك ركن و پايه تعريف شده مستقل در قدرت ملي هستند.
چطور رسانهها ركن قدرت هستند كه از قدرت جهت ميگيرند?
اين تعبير چندان درست نيست. امروز،حاكميتها از نقش رسانهها و لزوم همسو كردن افكار عمومي براي دستيابي به بقاي سياسي يعني مشروعيت سياسي نميتوانند غفلت كنند.
به همين دليل قدرتها توجه ويژهيي به سرمايهگذاري در رسانهها نشان ميدهند. در طول دو دهه اخير، يعني از 1980 تاكنون تحولات شگرف در خود رسانهها روي داده است. فضاي سايبر و مجازي و تولد رسانههاي الكترونيك از يكسو و ايجاد روزنامهنگاري تحليلي به موازات روزنامهنگاري خبري از دگرسو با مخاطب كاري كرده كه او را در جريان خبر و دو عنصر آخر آن يعني چرايي و چگونگيهاي وقوع حوادث قرار ميدهد.
اين تحولات چه تاؤيري بر جامعه و رسانهها گذاشته است?
در دوران معاصر منطبق با تعاريف اوليه مورگنتا هركس رسانهها را بيش از گذشته با خود همراه كند و آنان را در اختيار داشته باشد افكار عمومي را با خود همراهتر از گذشته دارد. اين يعني افزايش نفوذ. افزايش اين نفوذ يعني افزايش قدرت و حضور بيشتر در دامنه تصميمگيريها و سياست.
رسانهها چگونه هدف اعمال نفوذ قدرت قرار ميگيرند?
اعمال نفوذ بر رسانهها از سه طريق انجام ميشود. اولي سرمايهگذاري است. اين سرمايهگذاري ميتواند مستقيم باشد. يعني رسانه تبديل به رسانه ارگان ميشود كه در راستاي اهداف و منافع تامينكنندگان منابع مالي خود حركت ميكند. البته اشكال غيرمستقيم هم وجود دارد. برخي رسانهها، چه مكتوب و چه غير مكتوب اسپانسر ميگيرند. اكثر رسانهها در اروپا و امريكا سهامي هستند، وارد بازار بورس ميشوند، علاقهمندان سهام را ميخرند و عملا در پروسه تصميمگيري و جهتدهي به رسانهها دخيل ميشوند.
راه دوم اعمال نفوذ سياسي است. رسانهها احساس ميكنند براي تداوم بقاي خود بايد به برخي كانالهاي سياسي نزديك شوند. جناحهايي هستند كه حضور جديتري در سياست دارند. ذات قدرت در رسانهها هم هست. قدرت و رسانهها به سوي يكديگر كشيده ميشوند و يكي ديگري را چون قطب آهنربايي كه ديگري را ميجويد، به سوي خود جذب ميكند.
آخرين راه كه اكنون پيچيدهتر شده تاؤيرگذاري بر رسانهها از طريق روي آوردن به فرهنگسازي و الگودادن به رسانهها از طريق كانالهاي قدرت است. جامعه را به سمتوسويي سوق ميدهند كه رسانه نيز براي همراه شدن با خواست جامعه به همان سمت و سو برود. نمونهاش فرهنگسازيهاي تجاري است.
يعني چطور?
به هرحال يكي از منابع تامين نيازهاي مالي رسانهها جذب آگهي است. كسي كه آگهي ميدهد جهتگيريهاي سياسي هم دارد. براي روزنامه و تلويزيون بطور غيرمستقيم خط قرمز تعريف ميكند و رسانه ناچار است براي بقا به اين خطوط قرمز تن بدهد.
محدوديتهاي رسانهيي كه حاكميتها اعمال ميكنند را در چه مقولهيي دستهبندي ميكنيد?
موضوع پيچيدهتر از اينها است. ميتوانيم از زاويه ديگري ماجرا را نگاه كنيم. تكنولوژي رسانهيي از كجا ميآيند. در راس تامينكنندگان فناوري رسانهيي شركتهايي هستند كه به شكلي با قدرت چه در مقياس ملي چه جهاني همگرا هستند. رسانه از قدرت رسانهيي منفك نيست. با پيشرفت فناوري رسانهها پيشرفت ميكنند و با پيشرفت اقتصاد دامنه تاؤير رسانهها افزايش پيدا ميكند.
در مورد محدوديتهاي رسانهيي نگفتيد.
اين موضوعي كلي است. بازي قاعده دارد. رقابت در دنياي رسانهها مرزهاي اطلاعرساني را گستردهتر كرده است اما همه چيز در چارچوب قوانين بازي است. هيچ چيز از قاعده و قانون مستثني نيست. اگر در امريكا، مايكل موري پيدا ميشود و تحمل ميشود خود بخشي از قواعد بازي است. آستانه تحمل را بالا بردهاند اما باز هم اين آستانه تحمل سقفي دارد. در جهان سوم اين سقف پايينتر است.
اين قواعد چطور تبيين ميشوند?
عوامل متفاوتي در آن دخيل هستند. بحث خيلي گسترده است اما آنچه گفته شد اصلا بدان معنا نيست. رسانهها اصلا استقلال ندارند. بايد قاعده بازي رعايت شود و به همين دليل است كه گاه به افشاي برخي اخبار تن ميدهند. يكي از دلايلاش غيرقابل كنترل بودن رسانههاي الكترونيك است، ديگر رقابت حرفهيي رسانهها با هم. دوره در اختيار گرفتن كامل و مهار روزنامهها تمام شده است. پس تعادلي بين آزادي رسانهها و ميزان كنترل حاكميتها بر آنها به وجود آمده است.
چند روز پس از يازدهم سپتامبر روزنامه هرالدتريبون در مطلب يك خود به اين واقعيت اشاره كرد كه ساعاتي پس از وقوع حوادث يازدهم سپتامبر تمامي اعضاي خانواده بنلادن در امريكا با هواپيماي از اين كشور خارج شده بودند. در حالي كه وضعيت امنيتي بود، قلمرو هوايي امريكا بسته شده بود آنان توانستند خاك امريكا را ترك كنند. با تيتر بزرگ نوشت «ننگ» و ماجرا را به اطلاع افكار عمومي رساند.
اين افشاگري بود اما دولت امريكا به آن تن داد. نه بخاطر آزادي به حساب بلكه چارهيي جز اين نداشتند. اين خبر عاقبت افشا ميشد پس رسانهها بهتر بود اعتبار خود را حفظ كنند و دولت بهتر ديد از مداخله در اين روند غيرقابل پيشگيري خودداري كند.
منبع: روزنامه اعتماد