تحلیلی جامعه شناختی از انقلاب ایران و پیامدهایش


فرهاد خسروخاور/ ترجمه: علی معظمی

شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۳



طى ربع قرن گذشته، ايران شاهد تغييرات بنيادينى بوده است. انقلاب را گروه ها و نيروهاى اجتماعى متكثرى حمايت كردند، اما به جنگ با عراق و تثبيت حكومتى اسلامى انجاميد. از اواخر دهه ۱۹۸۰ چهار بازيگر اجتماعى جديد در ايران به ظهور رسيده اند: روشنفكران پسا اسلامگرا؛ فمينيست ها؛ دانشجويان به مثابه گروهى غيرانقلابى، اصلاح طلب و با افكار دموكراتيك؛ و جنبش هاى قومى. اين بازيگران (به استثناى روشنفكرانى چند) به نسلى تعلق دارند كه در انقلاب شركت نداشته است؛ اميال و آرزوهاى آنان از خواسته هاى شاخص دوران انقلاب متمايز است. انتخاب خاتمى به رياست جمهورى در سال ۱۹۹۷ نتيجه اين تغييرات بود. از آن پس انسدادى حاكم بوده است: جامعه پسا اسلامى است در حالى كه مراكز تعيين كننده قدرت در دست محافظه كاران اسلامگرا است.•••

مقدمه
انقلاب ۱۹۷۹ ايران سلطنت تجددگرايى را به زير كشيد كه از دهه ۱۹۲۰ چهره ايران را با سياست هاى اقتدارگرايانه خود تغيير داده بود. سلطنت پهلوى را جنبشى يكدست به زير نكشيد كه اهداف و پيامدهاى اهدافش از آغاز روشن باشد، بلكه گروه هاى گوناگونى آن را به زير كشيدند كه طيف آنها از يك سو متشكل بود از بازاريان سنتى و علماى اصولگرا به رهبرى آيت الله خمينى تا جوانان شهرنشينى كه از طريق مدارس و دانشگاه هايى كه خود رژيم پهلوى بنا كرده بود فرآيند طولانى تجدد را گذرانده بودند و نيز نيروهاى متنوع چپ گرايى (متشكل از كمونيست ها و ديگر گروه هاى ماركسيستى) كه دولتى را كه «نوكر امپرياليسم» مى دانستند، رد مى كردند. هدف انقلاب در شعارى خلاصه مى شد كه در تظاهرات شهرهاى بزرگ فرياد مى شد؛ «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى». هيچ كدام از اجزاى اين آرمان ها به وضوح تعريف يا تشريح نشده بودند. گروه هاى مختلفى كه در انقلاب شركت داشتند تفسيرهاى متفاوتى از اين مضمون هاى محورى به دست مى دادند. تنها وجه مشترك پيونددهنده آنها شخصيت كاريزماتيك [آيت الله] خمينى بود. از طرف ديگر، انقلاب ايران يكى از آخرين قيام هايى بود كه در جهانى دو قطبى رخ مى داد كه نظام شوروى و نظام ليبرالى غرب در آن با يكديگر مقابله مى كردند و از طريق اقدام هاى خود بر جنبش هاى سياسى سراسر جهان به ويژه در نقاط حساس مرزهاى حوزه نفوذ خود تاثير مى گذاشتند. ايران، به عنوان كشورى كه در مرز جنوبى اتحاد شوروى سابق قرار داشت، براى آمريكايى ها اهميت بسيارى داشت تا جايى كه در طول جنگ سرد و پس از آن هر كارى مى كردند تا از تبديل شدن اش به يكى از اقمار شوروى جلوگيرى كنند. به همين دليل است كه نارضايتى عميق اكثريت جامعه ايرانى در سال هاى پايانى رژيم پهلوى از ديد غرب پنهان ماند و يا ناديده گرفته شد، قدرت هاى غربى بر حمايت بى چون و چراى خود از شاهى كه تجسم مقاومت در برابر شوروى در طول مرز ۱۵۰۰ كيلومترى اش با آن بود اصرار داشتند.
فعال ترين نيروى انقلاب جوانان شهرهاى بزرگ و نواحى اى از ايران بودند كه در معرض مدرن سازى بودند، مناطقى نظير اصفهان، آذربايجان و تهران؛ اين نيروها در مناطقى از ايران كه مدرن سازى به آن كمتر راه يافته بود ضعيف تر بودند؛ يعنى مناطقى چون كرمان و بلوچستان. از طرف ديگر، تهران پايتخت و حتى از آن بيشتر تبريز و قم نقش عمده اى در بسيج واقعى و نمادين مردم داشتند. پايتخت _كه پيش از آن شهرى كوچك بود با تاثيرى بسيار كمتر از تبريز _ با آغاز سلسله پهلوى در دهه ۱۹۲۰ تبديل به مركز سياسى اقتصادى و فرهنگى كشور شد.
رسانه هاى مدرن تاثير عميقى بر انقلاب داشتند: نوارهاى سخنرانى امام خمينى به نحوه گسترده اى از خانه اى به خانه ديگر دست به دست مى شد و مردم در سراسر كشور آنها را توزيع و تكثير مى كردند. همچنين بى بى سى به عنوان راديويى بين المللى نقشى موثر در رساندن اطلاعات به مردم نقاط مختلف ايران در طول انقلاب داشت. در مجموع جنبش انقلابى واقعه اى بسيار غيرمنتظره بود كه در كمتر از يك سال سراسر ايران را در برگرفت و رژيم شاه را كه غرب آن را باثبات ترين حكومت خاورميانه مى دانست، به زير كشيد. بازيگران اجتماعى اى كه در انقلاب اسلامى شركت كردند انديشه هاى دموكراتيك نداشتند. آنها بيشتر تحت تاثير جنبش هاى راديكال جهان اسلام بودند: فداييان اسلام (متناظر شيعى اخوان المسلمين)؛ مجاهدين خلق (التقاط ماركسيسم و اسلام تبليغ شده به وسيله شاگردان شريعتى، شاخص ترين نماينده «جهان سوم گرايى» در دهه هاى ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰)؛ و تا حدى هم تحت تاثير گروه هاى ماركسيست روز بودند (هم جنبش هاى كمونيستى و هم گروه هاى چريكى آمريكاى لاتين).
بيشتر جمعيت ايران روستايى، عشايرى يا با پس زمينه قوميتى بودند كه چيز زيادى از دموكراسى نمى دانستند. اصلاحات ارضى نيمه اول دهه ۱۹۶۰ تعادل بين مناطق شهرى و روستايى را به كل به هم زده بود و حذف زمينداران بزرگ، كه شاه با تقسيم زمين بين روستاييان تسلط سياسى شان را بر زمين و دهقانان از بين برد، راه را براى استبداد مطلق و خودسرانه رژيم شاه كه ديگر با قدرت مقاومى طرف نبود باز كرد. توده هاى روستاييان بى زمين (خوش نشين ها) خشمى عميق از رژيم شاه به دل گرفتند چرا كه موجوديت اقتصادى شان در مناطق روستايى را ناممكن ساخت. (پيش از اصلاحات ارضى آنها دوش به دوش جوامع دهقانى كار مى كردند؛ پس از اصلاحات، شخصى شدن زمين ها ماندن در روستاها را برايشان ناممكن كرد و آنها به شهرها مهاجرت كردند، تا همچون آدم هايى مفلوك به نوكرى و مشاغلى كاملاً بى ثبات گمارده شوند.) گروه هاى اجتماعى مختلف به موضع مخالفت تندى عليه شاه رسيدند و اين ضديت تنها اشتراك بازيگران مختلفى بود كه در انقلاب شركت كردند.
انقلاب كل ساختار پيچيده قدرت در ايران را به هم ريخت. در آغاز، مهم ترين چهره اين به هم ريختگى احياى دوباره ادعاهاى قوميتى در نقاطى از ايران بود كه جنبش هاى خواستار خودگردانى فعال بودند، يعنى نقاطى چون مناطق كردنشين در غرب ايران و برخى جنبش هاى عربى در جنوب كشور. اين جنبش ها در نخستين ماه هاى پس از انقلاب به وسيله حاكميت مركزى، كنترل شد. حركت هاى چپ گرايانه نيز پس از برخوردهايى با حكومت جديد شكست خوردند. جنبش غير سازمان يافته و ضعيف دموكراسى خواه نيز كه بازماندگان جبهه ملى آن را نمايندگى مى كردند (جنبشى كه به دهه ۱۹۵۰ برمى گشت و رهبرى آغازين اش با مصدق بود) با وادار شدن بازيگر اصلى اش مهدى بازرگان به استعفا از نخست وزيرى توسط دولت انقلابى خنثى شد - هشت ماه پس از آن كه به وسيله رهبرى به اين سمت منصوب شده بود. رقابت بين گروه ها [...] بر سر قدرت امكان تثبيت موقعيتى را كه در آن ادعاهاى دموكراتيك قدرت بتوانند صورت بندى شوند از بين برد. انقلاب به خودى خود فضايى آفريد كه در تحكيم چهره فرهمند رهبرى به عنوان تنها يگانه به دست گيرنده قدرت در نظام سياسى، نقش داشت. بى ثبات شدن منطقه پس از سرنگونى رژيم سلطنتى در ايران دو پيامد داشت:
يكى حمله شوروى به افغان و ديگرى حمله رژيم صدام در عراق به ايران بود. اگر انقلابيون شاه را فرونكشيده بودند، وقوع اين دو حادثه بسيار بعيد بود.
جنگ طولانى اى (۱۹۸۸-۱۹۸۰)كه با تجاوز عراق به ايران رخ داد مجموعه اى از پيامدهاى پيش بينى نشده را به دنبال آورد. پيش از هر چيز تقويت حكومت انقلابى ايران با متحد شدن ايرانيان حول محور آن بود: تجاوز عراق به مثابه تهديدى براى يكى از مناطق حياتى ايران ديده شد (يعنى خوزستان در جنوب غربى ايران كه منابع نفتى كشور در آن جا هستند). ارتش عراق با ارتش ايرانى اى مواجه بود كه پس از انقلاب سازمانش از هم گسيخته بود؛ بسيارى از سران ارتش يا از كشور گريخته بودند يا به دان افتاده بودند و يا كشته شده بودند. واكنش ملى به جنگ با واكنش مذهبى تقويت شد: در چشم بسيارى از ايرانيان صدام حسين به پشتوانه قدرت هاى غربى به جنگ اسلام آمده بود. ايرانيان او را نه تنها دشمنى ملى، بلكه همچنين خصمى دينى مى پنداشتند كه از طرف غرب براى برانداختن انقلاب اسلامى تجهيز شده بود.
«واكنش ملى گرايانه» و احساس خطر مذهبى اى كه از طرف غرب به واسطه تجاوز عراق شكل گرفته بود ساكت كردن همه حركت هايى را براى حكومت انقلاب آسان كرد كه ضد هژمونى قدرت جديد بودند در كل جنگ _ همچون موردى كه در انقلاب فرانسه پيش آمد- جا گير شدن انقلابيون در دولت را تثبيت كرد و راه را براى حذف اپوزيسيون (چه چپ گراها و چه اسلام گرايان ميانه رو) باز كرد. جنگ اقتصاد را به تنگنا انداخت: با مهاجرت مهندسان و تكنيسين ها توليد متوقف شد، و سازمان نظام صنعتى كشور هم به دليل كمبود منابع و سوء مديريت دچار اخلال شد. جنگى كه عراق آغازگر آن بود به كشته شدن هزاران نفر و بسيج جوانان براى دفاع از «ميهن اسلامى» انجاميد. در طول جنگ عامل انقلابى ديگرى پديد آمد كه نقش تعيين كننده اى در آينده جوامع اسلامى در مواقع بحرانى يافت: يعنى شهيد. در كليت جهان اسلام و به ويژه در مذهب شيعه، شهادت نقش بسيار مهمى داشته است، نقشى كه اغلب با مفهوم جهاد پيوندى نزديك داشته است. اما تا قرن نوزدهم ميلادى شهدا چهره هايى نادر بودند؛ شهادت نقشى بود كه اغلب به طور انحصارى به خاصان (همچون امامان شيعه) تعلق مى گرفت. با پيشروى امپرياليسم غرب، مفاهيم جهاد و شهادت براى مقابله با متجاوزان احيا شدند (براى مثال امير عبدالقادر در الجزاير اين مفهوم را براى نبرد با متجاوزان فرانسوى ده كرد)، اما پيش از انقلاب ايران در ۱۹۷۹ و به ويژه پيش از جنگ ايران و عراق در دهه ،۱۹۸۰ شهادت هيچ گاه به چنين پديده اجتماعى وسيع و نمادينى در جهان اسلام تبديل نشده بود. جنگ با عراق را عمدتاً بسيجيان سپاه پاسداران پيش مى بردند كه همچون نيروهاى آماده جان سپارى به آن ها نگاه مى شد. هزاران نفر از بسيجيان به شهادت رسيدند و چنين شمار فراوانى از شهدا آغازگر روندى بود كه مى رفت تا پيامدهايى مهم در دهه ۱۹۹۰ براى مناطق مختلف جهان اسلام بگذارد، به ويژه در فلسطين، كشمير و بخش هايى از آفريقاى مسلمان.
منبع: روزنامه شرق