حاشیه پاکدشت ، دخمه جوانان فراموش شده است


شکوفه آذر

18 بهمن 1383

با اینکه از فاجعه هراس انگیز تجاوز و قتل های بیجه و غلامپور در حاشیه پاکدشت، حدود 6 ماه می گذرد اما هنوز هیچ ارگان، سازمان و وزارتخانه ای، اقدام به واکنشی جدی و پایدار برای حل عوامل اجتماعی و اقتصادی وضعیت بحرانی در این حاشیه، که بیش از 6 هزار نفر غیر بومی و مهاجر را در اتاقک های 16 متری جای داده است، نکرده است. هنوز هیچ آماری در دست نیست تا سطح جرم و فحشا و اعتیاد در این منطقه را در اختیار پژوهشگران، جامعه شناسان و مسئولان بگذارد و هنوز هیچ کسی تصویری حقیقی از این محله ها که خانه هایش دخمه؛ کوره پزخانه هایش، دخمه و قتلگاه هایش دخمه است، ارائه نکرده است...

"حسین نوری نیا"، فوق لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی، یکی از معدود پژوهشگران جامعه شناسی است که برای انجام یک پروژه تحقیقاتی مدت دو هفته به حاشیه پاکدشت رفته است تا از نزدیک عوامل و ریشه های اجتماعی جرم و بزه مورد بررسی قرار دهد. او معتقد است که عوامل اقتصادی و اجتماعی متعددی باعث شکل گیری هویت فرهنگی جدیدی در میان جوانان این منطقه شده است. هویت جدیدی که رفتارهای وندالی، کمترین نتیجه آن است.

سینا: موضوع دقیق تحقیق شما در زمینه حاشیه نشینان پاکدشت، دقیقا چیست؟

- موضوع خاص تحقیق من، بررسی علل اجتماعی یا آسیب شناسی اجتماعی وقوع حادثه پاکدشت بود. من در حین بررسی عوامل اجتماعی که باعث شد محمد بیجه و علی غلامپور دو جوان حاشیه نشین پاکدشتی، اقدام به آن خشونت کنند، متوجه رفتارهای اجتماعی و هویت جدیدی در جوانان حاشیه نشین شدم. این تحقیق بر اساس یافته ها و مشاهده عینی و گفت و گو با اهالی و جوانان شکل گرفت. موضوع از این قرار بود که دو جوان حاشیه نشین پاکدشت، 18 کودک پسر را مورد آزار جنسی قرار دادند و آنان را کشتند، به علاوه سه بزرگسالی که کشتند. یعنی در مجموع 21 نفر.

سینا: آنطور که جامعه شناسان در این زمینه نظر دادند، عامل اصلی اینگونه ناهنجاریهای اجتماعی، بیش از هر چیز فقر است. همین طور است؟

- عوامل متعددی وجود دارد. پیش از اینکه به موضوع عوامل اجتماعی و اقتصادی این اتفاق بپردازیم، علاقمندم که در مورد سه نوع جوانانی که در پاکدشت وجود دارند، توضیح بدهم. خود پاکدشت که سه روستا هسته اصلی و اولیه آن را شکل می دهد، حاشیه تهران محسوب می شود که به مرور رشد کرده و تبدیل به شهر شده است. یک عده از جوانان در شهر پاکدشت زندگی می کنندکه همراه خانواده هایشان، سابقه سکونت طولانی ای در پاکدشت دارند و حتی اجداد آنان نیز پاکدشتی بوده اند. این جوانان برای خود منزلت متفاوتی نسبت به دیگر جوانانی که در پاکدشت سکونت دارند، قائل هستند. این جوانان از نظر جمعیت در اقلیت قرار دارند. بخش دوم جوانان که از نظر جمعیت در اکثریت قرار دارند، جوانان کوچ نشین هستند که در حاشیه شهر پاکدشت زندگی می کنند و همراه با خانواده هایشان برای کار به این منطقه کوچ می کنند. بخش اندکی از مهاجرها در شهر ساکن می شوند اما عده کثیری از آنان به حاشیه پاکدشت می روند زیرا از قشر محروم جامعه هستند و توانایی زندگی در شهر حاشیه ای مثل پاکدشت را هم ندارند. اما نوع سوم جوانان کسانی هستند که در حاشیه این حاشیه پاکدشت، ساکن هستند. یعنی از سطح زندگی این افراد از حاشیه نشینان پاکدشت هم پایین تر است.

سینا: وجه مشخصه این حاشیه نشینان حاشیه نشین، چیست؟

- اینها کارگران کوره پزخانه ها هستند که فقیر ترین قشر جامعه ایران هستند. کار در اینجا فصلی است و در نتیجه کوچ نشینانی که به اینجا می آیند فقط در دو فصل سال کار می کنند و دوباره به روستاهای خود بر می گردند. پس رفت و آمد در این منطقه زیاد است. اختلاط قوم خیلی زیاد است و این اختلاط قومی اگر باعث اصطکاک نشود، لااقل باعث عدم همبستگی می شود. در خانواده های حاشیه ای پاکدشت، مسئولیت تامین خانواده هنوز بر عهده پدر خانواده است. اما در حاشیه حاشیه پاکدشت، همه افراد خانواده پابه پای هم کار می کنند تا بتوانند از عهده زندگی و نیازهای ابتدایی شان بر بیایند. یعنی یک خانواده به صورت کنترات مسئولیت یک کارگاه آجرپزی یا کوره پزخانه را به عهده می گیرد و حامله، در کنار کودک 7 ساله و جوان 24 ساله و پدر و مادر کار می کنند. مشکل دیگر آنان این است که به دلیل فصلی بودن کار، باید در مدت 6 ماه به اندازه یک سال در آمد ایجاد کنند تا در 6 ماهی که کار ندارند، گرسنه نمانند.

سینا: وضعیت خانه های مسکونی آنها چگونه است؟

- در حاشیه حاشیه پاکدشت، خانه معنی دیگری از آنچه که ما می شناسیم، دارد. در آنجا خانه شامل یک اتاق 12 و 16 متری تا 20 متری است. یک خانواده در این اتاق زندگی می کند. آشپزخانه و حمام وجود ندارد یا به تعداد کم و برای هر چند خانواده یکی. بیشتر خانواده هایی که در طول سال بین روستا یا شهرستان خود با حاشیه پاکدشت در رفت و آمد هستند، در چنین جایی زندگی می کنند. بعضی از این خانواده ها دیگر به روستای خود باز نمی گردند و برای همیشه در این اتاق های مجاور کوره پزخانه، زندگی می کنند. زیرا در روستاهایشان نه کار هست و نه زمین. این کوره پزخانه ها درست در کنار خانه هایشان است.

سینا: در حقیقت این حاشیه نشین ها، در یک کارگاه آجرپزی دائمی زندگی می کنند!

- بله. صاحبان کارگاه ها یکسری اتاقک چسبیده به هم در محوطه کارگاه می ساد و کارگران با خانواده هایشان در آنها زندگی می کنند. یک مدرسه تنها امکان این محله است که تازه خیلی از خانواده ها بچه هایشان را به مدرسه نمی فرستند چون باید کار کنند. از طرفی این افراد بیمه بی کاری هم در زمان بی کاری نمی گیرند چون کارگر فصلی محسوب می شوند.

سینا: فرق استفاده از اوقات فراغت جوانی که در پاکدشت است با جوان حاشیه پاکدشت، چقدر چشمگیر است؟

- چندان هم چشمگیر نیست اما این فرق عمده است. جوانی که داخل شهر پاکدشت است هم، امکانی برای استفاده خوب و مفید از اوقات فراغتش ندارد. در این شهر یک پارک بزرگ و چند پارک کوچک است که خانواده ها چندان رغبت نمی کنند بچه ها و جوانانشان به آنجا بروند. چون معتادها در پارک زیاد هستند. سینما و خانه فرهنگ و فرهنگسرا هم وجود ندارد. پنج انجمن مربوط به محیط زیست و ... در گوشه ای از فرمانداری آنجا راه انداخته اند که برد بسیار کمی هم دارند. این پنج انجمن فعالیت خاصی ندارند تا بتوانند تعدادی جوان را دور خود جمع کنند و اوقات فراغت آنان را سامان دهند. دو کتابخانه مسجد در شهر هست که اصلا کتاب های قابل توجه و جذابی در آن وجود ندارد. بجز همه اینها پاکدشت از نظر شکل شهری، شکل خاصی دارد زیرا این شهر در دو طرف یک جاده بزرگ ترانزیت شکل گرفته است. بخشی از امکانات شهری در یک سمت اتوبان و بخشی از آن در سمت دیگر اتوبان قرار دارد. فقط کسانی که کار ضروری مثل اداره و مدرسه داشته باشند حاضر هستند که این جاده را قطع کنند و به آن طرف بروند. درنتیجه من گمان نمی کنم که جوان پاکدشتی حاضر باشد که هر روز از یک سمت جاده ترانزیت به آن سمت برود تا مثلا در یک انجمن غیر فعال، حضور داشته باشد. ماهواره در اینجا بسیار کم است زیرا به دلیل اینکه خانه ها کوچک است و بر همدیگر مشرف هستند، از این نظر بر یکدیگر نظارت دارند. اما ویدئو بسیار رایج است و به وفور در دسترس جوانان است. با تحقیقاتی که من کردم متوجه شدم که فیلم های غیر مجاز نیز به وفور در دسترس جوانان پاکدشتی است اما اینترنت در این شهر به ندرت وجود دارد. پس این جوانان بیشترین کاری که در اوقات فراغت انجام می دهند، این است که گروهی به خانه ای بروند و فیلم مجاز یا غیر مجاز ببینند و یا گوشه خیابان بنشینند، تسبیح بگردانند و آدامس بجوند. اینها تازه امکانات جوانان پاکدشتی است. اما جوانان حاشیه پاکدشتی وضعیتی به مراتب غم انگیزتر دارند. آنها از زمانی که خود را شناخته اند، فقط کوره پزخانه دیده اند با خاک، بیابان بی حاصل و یکسری چاردیواری با یک در. این امکانات، یعنی در حقیقت این عدم امکانات با خود فرهنگ یا هویت جدیدی را ایجاد می کند.

سینا: مشخصات این هویت جدید چیست؟

- من با تعداد زیادی از جوانان پاکدشت و حاشیه آن صحبت کردم. جوانان حاشیه نشین به هویت جدیدی از خودشان رسیده اند که قبل از اینکه در حاشیه ساکن شوند، این هویت را نداشتند چون در روستای خود، جایگاه درست خود را داشتند. در آن روستا جوانان در یک همبستگی اجتماعی قرار داشتند که با آمدنشان به حاشیه شهر، آن همبستگی مختل می شود. همین طور نظارتی که در روستا از طریق اقوام یا هم محلی ها بر آنان صورت می گرفت، در حاشیه شهر دیگر وجود ندارد و هیچ چیز هم جای آن نظارت و همبستگی را نمی گیرد. آمد و شد در این مناطق به خاطر فصلی بودن کار، زیاد است و چون مسکن در آنجا از هر کجای دیگر ارزان تر است، باعث می شود که روستاییان به آنجا بیایند. اختلاط قومی هم در این مناطق بسیار زیاد است. هنجارها، آداب و رسوم این افراد با یکدیگر تفاوت زیادی دارد که حتی اگر موجب اصطکاک میان این افراد نشود، لااقل موجب عدم همبستگی می شود. این افراد از همه اقوام و استان های ایران هستند. از مادران و گیلان تا لرستان، زاهدان، زابل، سیستان و بلوچستان و آذربایجان.

در این حاشیه حاشیه شهر پاکدشت، که حدود 6 هزار نفر جمعیت دارد، نظارت رسمی محسوسی هم وجود ندارد. چه نظارت رسمی مستقیم مانند نیروی انتظامی و چه نظارت غیر مستقیم مانند سازمان ملی جوانان، آموزش و پرورش، کانون پرورش فکری و ... به نظر می رسد که بیش از همه سازمان های نظارتی غیر مستقیم مانند سازمان ملی جوانان این وظیفه را به عهده دارند که با ایجاد امکانات، بخشی از زمان جوانان را به خودشان اختصاص دهند و جوانان را در آن زمان، آموزش دهند یا اوقات آنان را به بهترین و سالم ترین نحو، پر کنند.

با وجود اینکه این حاشیه نشینان دوم، از ساده ترین امکانات محروم هستند اما 95 درصد آنان در خانه هایشان تلوزیون و رادیو دارند. آنها در تلوزیون و تبلیغات تلويزیونی، نحوه ای از زندگی متوسط شهری را می بیند که با نحوه زندگی آنها تفاوتهای چشم گیر و فاحشی دارد. بگذریم که همین برنامه و تبلیغاتی که از سطح زندگی مردم ایران نشان داده می شود، حقیقی نیست زیرا طبق آمارهای رسمی خود دولت، نیمی از مردم ایران زیر خط فقر زندگی می کنند! به هر حال این جوان حاشیه نشین، از طریق تلوزیون، الگویی از زندگی شهری را در ذهن می سازد که خود در آن هیچ سهم و مشارکتی ندارد. او در این وضعیت دو گونه واکنش نشان می دهد. اول اینکه تقصیر را تا مدتی به گردن پدر و مادرش می اندازد و آنها را بی عرضه و بی دست و پا فرض می کند که نتوانسته اند چنان زندگی ای را برایشان فراهم کنند. اما بعد از مدتی این تقصیر را به گردن دولت می انداد. چون بخصوص از طریق تلوزیون می بینند که دولت خود را نسبت به بخشی از شهر، مسئول می داند و امکاناتی مثل پارک، سینما، فرهنگسرا، مدرسه، دانشگاه، ورزشگاه و ... در اختیار آنان قرار می دهد. پس او به این نتیجه می رسد که جوان فراموش شده ای است، در حاشیه افتاده است، هیچ کس برایش کاری نمی کند، دیده نمی شود پس هر کاری هم که بکند، دیگران او را نمی بینند. این آن هویت جدیدی است که از آن حرف می م. هویتی که به جوان هیچ احساس مسئولیتی در قبال زندگی اجتماعی نمی دهد. برای همین بخش عمده ای از «وندال» ها را در همین قشر از جامعه می بینید.

وندال ها کسانی هستند که به ثروت عمومی خسارت وارد می کنند. گوشی تلفن عمومی را می شکنند، شیشه های قطار را می شکنند، صندلی اتوبوس ها را پاره می کنند و ... این وندال با خود به این نتیجه می رسد که هیچ چیز برای من نیست، پس بود و نبود آن چیز چه اهمیتی دارد؟ به علاوه اینکه یک فرهنگ و باور قدیمی هم در ما ایرانی ها هست که طبق آن معتقدیم: دیگی که برای من نمی جوشد، سر سگ در آن بجوشد!

در این حاشیه حاشیه، جوانانی که به حکم طبیعت سرشار از انرژی جوانی و جنسی هستند، به بیرون از خانه ای می روند که هیچ امکان تخلیه انرژی برای آنان مهیا نیست. این جوان که دارای حداقل سطح علم و دانش و فرهنگ و تربیت است، با این احساس برانگیخته شده از خانه بیرون می آید و به دم دست ترین روش نیاز خود را برآورده می کند.

این نیاز با کدام وسیله دم دستی، برآورده می شود؟ به وسیله تجاوز به پسربچه ها که همیشه در کوچه و خیابان و بیابان های اطراف آنجا در حال بازی یا ولگردی هستند. به خاطر یک فرهنگ قدیمی، ایرانی ها نظارت و کنترل شدیدی بر دختران، زنان و خواهران جوان خود دارند به طوری که به آنان حتی اجازه نمی دهند که بی دلیل تا سر کوچه بروند و اگر دقیقه ای دیر کنند به دنبال آنان می فرستند. اما بر اساس همین فرهنگ، نظارت بر پسربچه ها و پسران بالغ بسیار کم است. در نتیجه پسربچه ها همیشه در کوچه و خیابان و بیابان های اطراف که بسیار وسیع هستند، به بازی و وقت کشی مشغول اند. این جوانی که لبریز از انرژی جوانی است، بلافاصله پسر بچه ای را که چند کوچه آن طرف از خانه اش مشغول بازی است، طعمه خود قرار می دهد. من تمام آن منطقه را با دقت گشته ام و دیده ام که در این مکان، با فاصله های بسیار کم از هر خانه و کوچه ای، مکان های خلوت، دور از چشم و پنهان گاه وجود دارد. تا دلتان بخواهد در اطراف این خانه ها، خانه های خراب و متروک، کوره پزخانه های متروک، تپه و دخمه وجود دارد که کار را برای اینگونه کارهای خلاف راحت تر می کند.

سینا: با این وضعیت شما فکر می کنید که تنها بیجه و غلامپور بودند که در آنجا دست به چنین جنایتی زدند؟

- نه خیر. من در آنجا جوانانی را دیدم که تا هفته ای یک بار پسربچه ای را به دام نیندازد، آن هفته برای آنان به سر نمی رسد. این یک حقیقت تلخ اجتماعی است که در آنجا این جوانان حاشیه نشین، با اینکه خود انحراف جنسی و بیماری جنسی ندارند اما به دلیل مضیقه ها، دچار انحراف اخلاقی شده اند.

سینا: رفتارهای بین فردی و اجتماعی این جوانان را چگونه دیدید؟

- برای یک نوجوان یا کودک حاشیه پاکدشت، یک آرزو است که به پارکی در تهران مثل پارک ملت یا لاله بیاید و همین آرزو برای پدرش یک عقده است که نمی تواند این آرزوی ساده و به ظاهر خنده دار را بر آورده کند. من با یکی از پدران این بچه ها که به وسیله بیجه کشته شدند، صحبت کردم و پدرش به من گفت که پسرش آرزو داشت که به پارک «ارم» که در تلوزیون تبلیغش را می کنند، برود و برای پدرش عقده شده بود که نتوانسته بود این آرزوی پسرش را برآورده کند و پسرش کشته شده بود. می خواهم بگویم که سطح آرزوهای جوانان آن منطقه در این سطح است...

اگرچه جوانی که در حاشیه دوم پاکدشت زندگی می کند، ارتباط بسیار کمی با جوان پاکدشتی دارد اما به واسطه حاشیه اول، این ارتباط میان جوانان حاشیه دوم و جوانان پاکدشت برقرار می شود و منجر به کسب برخی اطلاعات می شود. یعنی جوان حاشیه دوم تا حدودی از سطح زندگی جوان پاکدشتی با خبر است. از نظر این جوان، همان سطح زندگی جوان پاکدشتی هم یک آرزوی دور از دسترس است.

در حاشیه پاکدشت بیش از 8 هزار کوره پزخانه وجود دارد. در حاشیه این کوره پزخانه ها که خانه ها و محله شکل گرفته است، فرهنگ خاصی رشد کرده است. مثلا در آنجا محله زابلی ها هست. این زابلی ها خودشان معتاد نیستند اما همه شان قاچاقچی هستند. در آنجا خانواده هایی هستند که از پدر تا فرد کوچک، معتاد هستند. در این محیط که سرشار از خشونت جنسی، اعتیاد و تنگناهای مالی است، می توانید حدس بید که چه چیزهایی پایه رفتارهای بین فردی یا اجتماعی آنان را تشکیل می دهد.

سینا: هیچ آماری از سطح بزه و جرم در آنجا وجود ندارد؟

- نه خیر. هیچ آماری وجود ندارد که حقیقت را آنطور که هست، نشان دهد. آمار رسمی ای هم که هست، محدود و تا حدودی غیر مستند است. چرا آمار وجود ندارد؟ چون ما به اینگونه جرایم می گوییم، جرایم سیاه. این جرایم از لحاظ آماری سیاه هستند. وقتی کودک، محل بازی اش را بیابان است و جوان حاشیه نشین هم در همین بیابان دارد، قدم می د، به راحتی می تواند طعمه خود را به جای خلوت بکشاند و از آن سوء استفاده کند. واکنش این پسربچه چیست؟ مشخص شده است که کودکان در این شرایط در اغلب موارد به والدین خود چیزی نمی گویند و از ترس آن حادثه را پنهان می کنند. در موارد انگشت شماری هم که این کودکان به والدین خود می گویند، والدین از ترس آبرو سعی در پنهان کردن حادثه می کنند. برخی از خانواده ها هم بخاطر اینکه این اتفاق در مورد پسرشان افتاده است، آن را چندان جدی نمی گیرند چون هر چه باشد بهتر از این است که به دخترشان تجاوز می شد. بعضی از این کودکان پس از مدتی که به طور مرتب مورد تجاوز و سوء استفاده جنسی قرار می گیرند، برای خود آنان این اتفاق به یک عادت تبدیل می شود. پس این کودک به مرور با بزرگ شدنش، خود تبدیل به مجرمی می شود که حالا او به دنبال طعمه های کوچک است. همین طور من جوانانی را در حاشیه دوم پاکدشت دیدم که با توافق طرفین به این اتفاق تن می دهند.

سینا: این محله ها آنقدر کوچک نیست که همه همدیگر را بشناسند و احتمال افشای آن نزد دیگران، کمی از سطح بزه و جرم کم کند؟

- نه. جمعیت این منطقه حدود 6 هزار نفر است و چون تعداد زیادی از آنان در طول سال در رفت و آمد هستند چندان یکدیگر را نمی شناسند.

سینا: وقتی عمق فاجعه تا این حد است، به نظر نمی رسد از دست یک یا دو سازمان کاری بر بیاید!

- من می گویم همین سازمان هایی هم که خود را متولی جوانان می دانند برای اینها چه کار کرده اند؟ آیا برای سازمان ملی جوانان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سازمان تربیت بدنی، فقط جوانانی عینیت دارند که در وسط شهرهای بزرگ زندگی می کنند؟ از آنان جوانان شهرستان های کوچک و حاشیه شهرها و روستاها، اصلا وجود ندارند؟ اگر دارند تا به حال برای این جوانان چه کار کرده اند؟

حالا این شرایط وجود دارد؟ با این شرایط، منصفانه ترین رفتار این است که ما به عنوان ارگان دولتی، به عنوان نیروی نظارتی یا هر چیز دیگر، باید با این هویت جدیدی که جوان حاشیه نشین پاکدشتی، به خود گرفته است_ و ما در شکل گیری آن مقصر هستیم _ به سراغش برویم. این هویت را محمد بیجه و علی غلامپور و خیلی های دیگر دارند که همین حالا مجموعه ای از کودکان را زیر دست و بال خودشان دارند. این هویت را ما در این بیست و پنج سال، به آنها داده ایم زیرا هیچ امکان انتخاب دیگری در اختیار آنها نگذاشته ایم. نه فقط وضع در این حاشیه چنین است، بلکه در تمام حاشیه نشین های شهرهای دیگر همین وضعیت را داریم. لااقل حاشیه نشین های تهران، 2 ملیون نفر جمعیت دارند. به هر حال این هویت را ما شکل داده ایم اما خود ما، جوانانی که از دل این هویت جدید و ناخواسته، بیرون آمده اند را محاکمه می کنیم. حکم اعدام برایشان می دهیم اما باز هم خودمان هیچ اقدامی برای اصلاح وضعیت در زندگی حاشیه نشین ها ایجاد نمی کنیم. این وضعیت همه کودکان و جوانان حاشیه نشین است. این کودک با این وضعیت بالغ می شود و سپس خود با همین نگرش، کودکان دیگر را طعمه قرار می دهد، سپس ازدواج می کند و نه تنها این سیکل را تکرار می شود، بلکه آن را گسترش هم می دهد. به حدی که از حاشیه ها به مرور زمان، تجاوز می کند و به درون شهرها سرریز می شود.

سینا: برخی پیش بینی کرده اند که این جوانان بزه کار حاشیه حاشیه شهرهای اطراف تهران در حال سرریز شدن به داخل شهر تهران هستند. تحقیق شما چنین چیزی را تایید می کند؟

- بله. من هم همین پیش بینی را کرده ام. این جوانان بزهکار تا مدتی می توانند در آن حاشیه شهرها بمانند و شرایط را تحمل کنند. اما بعد از مدتی راه های فرار از آن مخمصه را به زعم خودمی آمود و اول راهی شهرستان های اطراف و از آنجا راهی تهران می شوند. من پیش بینی می کنم که تا چند سال آینده تعداد زیادی از این جوانان حاشیه شهربه مناطق جنوب غرب و جنوب شرق تهران کشیده شوند و فرهنگ و هویت جدید خود را با دست آوردهایی مثل اعتیاد و رفتارهای جنسی غیر اخلاقی، در آنجاها گسترش دهند.

منبع: خبرگزاری سینا