فلسفه های بهداشتی و غیربهداشتی
علی پایا
دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۳ 
 
  
 میراث عصر روشنگری
  
 
اشاره:
ابتكار اعطاى جايزه كتاب سال، بى گمان از اثربخش ترين اقداماتى است كه بركات و فوايد متعددى بر آن مترتب است. از سويى انديشمندان و نويسندگان اين سرزمين را كمابيش متقاعد مى كند كه تحقيق و پژوهش در جغرافياى فرهنگى ايران، الزاماً با سكوت و بى اعتنايى نهادهاى فرهنگى كشور مواجه نمى شود، از سوى ديگر روح رقابت در پژوهشگرى و تحقيق را تازه مى كند و بالاخره در سمت گيرى ذائقه فرهنگى كشور دخيل است. هفته گذشته اسامى برندگان بيست و دومين دوره كتاب سال ايران اعلام شد. از جمله برندگان اين مراسم، دكتر على پايا، عضو مركز سياست هاى علمى كشور و نيز از محققان مركز مطالعات درباره دموكراسى در دانشگاه وست مينستر انگلستان است. وى كه ساليانى است در حوزه فلسفه تحليلى به كاوش و تحقيق اشتغال دارد، اين جايزه را به خاطر تأليف كتاب مهم و مفيد «فلسفه تحليلى» از آن خود كرد. اين استاد فلسفه در مقاله حاضر به انگيزه انتخاب كتابى با موضوع فلسفه تحليلى، نگاهى به دو گرايش متقابل در عرصه فلسفه افكنده است و گزينش يك اثر با مشى تحليلى را نشانه بروز توجهى ويژه از سوى نهاد رسمى فرهنگ كشور به سرنوشت فرهنگ ايران به شمار آورده است. گروه انديشه، يادداشت على پايا را به خوانندگان فهيم تقديم مى كند و از ملاحظات انتقادى اهل نظر در اين زمينه استقبال مى نمايد.
گروه انديشه 
اعطاى جايزه كتاب سال به تأليفى در حوزه فلسفه تحليلى در مراسم تأثير گذار و جريان سازى كه به اهتمام يك رئيس جمهور فرزانه و يك وزير فرهنگ دانشور و همكاران انديشور آنان سامانى نيكو يافته و بركات و آثار فرهنگى جميلى به بار آورده، واجد جنبه هاى حائز اهميت و معانى نمادين و غير نمادين پرشمارى است كه مى توان در باره هر يك از آنها به تفصيل سخن گفت. در اين مختصر اما، غرض صاحب اين قلم آن است كه درباره تنها يكى از اين جنبه هاى متنوع نكاتى را برجسته سازد.
پديدارى كه امروزه از آن با عنوان «فرهنگ» ياد مى شود، محصول نوعى توجه مرتبه دومى به برخى از روند هاى چشمگير در روابط اجتماعى بوده است. از عمر اين توجه بيش از دو قرن نمى گذرد. به بيان ديگر «فرهنگ» با دركى كه ما اكنون از آن داريم يك برساخته قرن هجدهمى است.
تا چند دهه پيش تعداد متفكرانى كه به نقش دورانساز فرهنگ در حيات جوامع توجه داشتند چندان زياد نبود. بسيارى از تصميم گيران، سياستگذاران، برنامه ريزان و صاحب نظران بر اين باور بودند كه در قياس با »فرهنگ»، عواملى نظير اقتصاد، منابع طبيعى، موقعيت استراتژيك و امثالهم، از توان علّى به مراتب بيشترى در ايجاد تحول جوامع برخوردارند.
اما در دو سه دهه اخير اين نكته از روشنى و وضوح بيشترى برخوردار شده كه عامل «فرهنگ»، به مثابه نيرويى قدرتمند، سهمى بسزا در احوال اقوام و ملل ايفا مى كند تا آنجا كه در غياب اين عامل اساسى، نقش ديگر عوامل تأثير گذار تا اندازه زيادى كاهش پيدا مى كند درحالى كه حضور اين عامل به تنهايى مى تواند تا اندازه زيادى جاى خالى عوامل مهم ديگر را پر سازد.
ساموئل هانتينگتن، استراتژيست سرشناس آمريكايى كه كتاب جنجال برانگيز او جدال تمدنها و بازسازى نظم جهانى سر و صداى فراوانى در سطح بين المللى ايجاد كرد و واكنشهاى گسترده اى را دامن زد كه در ميان همه آنها پاسخ سنجيده رئيس جمهور دانشمند ايران، آقاى سيد محمد خاتمى، در قالب نظريه بنيادين«گفت و گوى تمدنها» به اتفاق همگان در خورترين عكس العمل تلقى شد، در سال ۲۰۰۱ ويرايش مجموعه اى را عهده دار شد كه با موضوع بحث اين مقال ارتباط دارد. عنوان انتخابى اين مجموعه چنين بود:« فرهنگ حائز اهميت است: چگونه ارزشها پيشرفت انسان را شكل مى دهند.»
هانتينگتن از جمله اين پرسش را مطرح مى سازد كه چرا برخى از ملتها ثروتمندند و برخى ديگر فقير. خود او در پاسخ به اين نكته اشاره مى كند كه ارزشهاى فرهنگى در اين زمينه نقش مؤثرى ايفا مى كنند. برخى فرهنگها افراد را به فعاليت و تكاپو و كوشش تشويق مى كنند و برخى ديگر به اين امور چندان توجهى ندارند. هانتينگتن به عنوان شاهد مثال متذكر مى شود كه اميد دگى در كشورى نظير سوئد ۷۸/۲ سال است. درحالى كه در كشورى مانند سيرالئون اين رقم از ۳۹ سال تجاوز نمى كند. معناى اين امر آن است كه شهروند سوئدى ۴۰ سال بيش از همتاى سيرالئونى خود از مواهب دگى در اين جهان برخوردارست و ۴۰ سال بيشتر فرصت تأثير گذارى بر عالم و آدم در اختيارش قرار دارد.
اگر فرهنگ از توان تغيير و ايجاد تحول در بالاترين درجات برخوردارست، اين امر را بايد تا اندازه زيادى مرهون مؤلفه هاى اصلى شكل دهنده «فرهنگ» به شمار آورد. در زمره اصلى ترين اين مؤلفه ها فلسفه جاى دارد. رنه دكارت از بنيانگذاران فلسفه هاى نو، معرفتهاى جديد را به درختى تشبيه كرده بود كه ريشه آن را انديشه هاى فلسفى تشكيل مى داد.
ملتها همچنان كه از حيث فقر و غناى مادى با يكديگر تفاوت دارند از نظر ميزان برخوردارى از ميراثهاى فلسفى نيز يكسان نيستند. ايرانيان در زمره معدود اممى به شمار مى آيند كه به همت پدرانشان از گنجينه فلسفى پربارى برخوردار شده اند. اما هر سرمايه اى، خواه مادى خواه معنوى، اگر دائماً به كار گرفته نشود و در عرصه توليد و بهره ورى بر آن افزوده نگردد، در اندك مدت يا به پايان خواهد رسيد يا در قياس با حجم انبوه سرمايه هاى رقيب، رنگ خواهد باخت و دوران اثر گذارى آن به پايان خواهد رسيد.
در قرون جديد و بخصوص از دورانى كه كانت آن را پايان عصر كودكى و نابالغى انسان اعلام كرد تا زمانه ما، مكاتب فلسفى پرشمارى به بازار انديشه ها عرضه شده است. بهره گيرى از اين دستاوردهاى معرفتى خواه به شكل گرته بردارى و اخذ و الگوگيرى و خواه در قالب جذب و هضم و توليد تأليف تازه به شيوه تركيب نهاده هاى بومى و برابر نهاده هاى غير بومى، مى تواند در رقم زدن سرنوشت آينده انديشه فلسفى در ايران زمين نقشى اساسى ايفا كند. در چنين شرايطى انتخاب الگوهاى مناسب يك مسؤوليت بزرگ و حساس به شمار مى آيد و هر نوع غفلت يا مسامحه در اداى آن مى تواند به نتايج نامطلوب گسترده و خسارت بار منجر گردد.
مكاتب فلسفى جديد را به يك اعتبار مى توان به مكتبهاى بهداشتى (از حيث معرفت بخشى و تأثيرات اجتماعى) و مكتبهاى غير بهداشتى تقسيم كرد. در آنچه در ذيل مى آيد كوشيده شده تا برخى از مهمترين مشخصه هاى هر يك از اين دو گروه از مكاتب فلسفى به اختصار هر چه تمامتر توضيح داده شود.
مكاتب فلسفى بهداشتى «رويكردى مسأله محور» دارند. مسائل مورد توجه اين مكاتب خواه در حوزه نظر و خواه در حوزه عمل در زمره «مسائل اصيل» جاى دارد. مسائل اصيل در قلمرو نظر مسائلى هستند كه تلاش براى پاسخگويى به آنها به رشد معرفت (در تعبير دقيق اين اصطلاح) منجر مى شود. و در حوزه عمل، اين قبيل مسائل، ناظر به امورى هستند كه حل و رفع آنها، مستقيماً گرهى از مشكلات عملى افراد و جوامع را مى گشايد.
در برابر، مكاتب فلسفى غير بهداشتى، اساساً به وجود مسائل فلسفى اصيل قائل نيستند و تكاپوى فلسفى را صرفاً كوششى در جهت حل معما ها يا سوء تعبيرهاى ناشى از كژتابيهاى ذهن و زبان به شمار مى آورند.
مكاتب فلسفى غير بهداشتى عموماً به مصداق «پيش چشمت داشتى شيشه كبود رزين سبب عالم كبودت مى نمود» از متعاطى فلسفه طلب مى كنند تا در درون يك چارچوب، يك پارادايم، يك سنت، و نظاير آن به «فعاليت فلسفى» بپردازد. پرسشها و پاسخهاى فلسفى نيز در اين مكاتب، همگى پرسشها و پاسخهاى درون چارچوب و درون پارادايمى هستند. فرض اساسى اين قبيل مكاتب آن است كه ميان سنتها يا پارادايمهاى مختلف نمى توان ارتباط برقرار كرد و اين پارادايمها و سنتها قياس ناپذيرند. فرضهاى اساسى هر چارچوب يا سنت يا پارادايم نيز مى بايد به عنوان امور مقبول پذيرفته شود و در موردشان چون و چرا نگردد.
مكاتب بهداشتى در برابر، نه تنها نسبت به اساسى ترين اصول خود و نيز راه حلهايى كه بر مبناى اين اصول ارائه مى شود رويكردى نقادانه دارند كه راه را براى نقادى اصول و راه حلهاى مكاتب ديگر باز مى دانند و با اقامه استدلال نشان مى دهند قياس ناپذيرى سنتها يا پارادايمها مدعايى موجه نيست. اين مكاتب نسبى گرايى معرفتى مذموم را طرد مى كنند و به قوت دلايل عقلى روشن مى ساد كه پيش فرضها و استدلالات نسبى انگاران خدشه پذير است و افزون بر اين دو نتايجى كه برآرائشان مترتب مى شود نيز نامطلوب است.
مكاتب بهداشتى به وجود واقعيتى مستقل از فاعل شناسايى قائلند و تلاش براى فهم و درك اين واقعيت را به روشهاى فيلسوفانه، هدف تكاپوهاى نظرى خود اعلام مى كنند و همين واقعيت را داور نهايى صحت و اعتبار يافته خود به شمار مى آورند.
در مقابل مكاتب غير بهداشتى عمدتاً فعاليت خود را به كاوش در يك متن يا كاويدن ساختها و عبارات زبانى محدود مى كنند و اعلام مى دارند كه مرزهاى واقعيت به وسيله مرزهاى زبان مشخص مى شود و زبان كاوى مؤثرترين روش فعاليت فلسفى است.درحالى كه مفاهيم صدق (حقيقت)، معنا، معرفت، و انسجام منطقى براى مكاتب بهداشتى از اهميت محورى برخوردارست، براى بسيارى از مكاتب غير بهداشتى، صدق امرى است كه از آن تنها در درون چارچوب ها مى توان سخن گفت و در اين حال نيز صادق به معناى «كاشف از واقع» نيست بلكه يا به معناى موفق تر بودن در عمل است و يا باورى كه با باورهاى ديگر شخص تلائم دارد. معنا نيز امرى فرّار است و تفسير هاى مختلفى كه براى فراچنگ آوردن معنا ارائه مى شوند، چون به بيرون از متن راهى ندارند، همگى به يك اندازه از اعتبار برخوردارند. معنا، واقعيتى عينى ندارد بلكه برساخته افراد و جوامع است و از بافندگى درون متن يا ضرورتهاى عملى و كاربردى پديد مى آيد. منطق نيز برساخته جوامع است و از اين رو دعوى كليت و عموميت در مورد قواعد آن معتبر نيست. معرفتها، روايتهايى هستند كه كسانى كه در يك چارچوب يا سنت يا پارادايم مشتركند بدان باور دارند.
مكاتب بهداشتى ارتباطى قويم و نزديك يا علم تجربى (خواه در حوزه علوم طبيعى و خواه در حوزه علوم اجتماعى) دارند. اين مكاتب همزمان خادم و مخدوم علوم به شمار مى آيند به اين معنا كه از يكسو نتايج تكاپوهاى آنها عموماً براى فعاليتهاى علمى راهگشا و ثمر بخش است و از سوى ديگر اين مكاتب نيزبه نوبه خود مستمراً از دستاورد ها و پيشرفتهاى علمى بهره مند مى شوند.
مكاتب غير بهداشتى علوم تجربى را علم بناى آخور محسوب مى كنند و آن را با فناورى همسان به شمار مى آورند و مدعى مى شوند كه آنچه خود ترويج مى كنند هيچ مسانخت يا ارتباطى با يافته هاى علوم تجربى ندارد و تكاپوهاى علمى حداكثر از سنخ «قاروره ديدن» است حال آنكه تكاپوهاى فلسفى در زمره برساختن «جهانهاى معنا»ست. هرچند كه اين «جهانها»، به شهادت تاريخ فلسفه، از بدِ حادثه، غالبا «ناكجا آبادهايى» حقير و كم مايه از كار در آمده اند.
فلسفه هاى بهداشتى كه به يك اعتبار ميراث عصر روشنگرى به شمار مى آيند و همه جنبه هاى مثبت اين ميراث را با خود به همراه دارند از صبغه اى اخلاقى برخوردارند و پيام اميد به پويندگان راه كاوشهاى فلسفى عرضه مى دارند و بر گشودگى عالم و توانايى قوّه خرد براى دست و پنجه نرم كردن با مسائل، وعقلانيت فاعلان شناسايى، تأكيد مى ورد.
مكاتب غير بهداشتى اما، به تصريح يا تلويح يعنى به اعتبار پيش فرضها و اصولى كه پذيرفته اند، عموماً چشم اندازى نوميد كننده از عالم و آدم پيش روى پژوهشگران عرصه هاى فلسفى ترسيم مى كنند و همچون گورگياس سوفيست كه زمانى گفته بود «حقيقتى وجود ندارد، اما اگر هم وجود مى داشت، معرفت بدان امكانپذير نبود، و حتى اگر چنين معرفتى ممكن مى بود، بيان آن در قالب عبارات معنا دار محال بود»، دستيابى به حقيقت، معرفت، و معنا را ناممكن اعلام مى دارند و عملا بى عملى و يأس و ترديد فلج كننده را ترويج مى كنند.
فلسفه هاى بهداشتى ربطى وثيق با دموكراسى و توزيع عادلانه سرمايه ذهنى و مادى دارند و بر اين نكته تأكيد مى ورد كه معرفت در انحصار يك گروه نخبه نيست بلكه هر انسان جهانى است بنشسته در گوشه اى، كه مى تواند به منزله يك منبع معرفت اصيل مورد توجه قرار گيرد. فلسفه هاى بهداشتى از همين رو بر «گفت و گو» به منزله ابزارى براى نقب زدن به جهانهاى «ديگرى» تأكيد مى ورد. گسسته شدن ارتباط يونان باستان با دموكراسى (ولو در حد مدل ناقص آتنى آن) سبب شد مسير پربار فلسفه در آن كه كوششى جدى براى شناخت عالم و آدم بود به رويكرد هاى كم ثمر دنيا گريزانه تحويل شود.
دموكراسى نيز نظير فرهنگ و همچون هر برساخته ديگر بشرى حامل ارزشهاى كنشگران اجتماعى است و مى تواند در غياب رويكردهاى نقادانه و عقلانى كه در بن خود بر آزادى فرد و خود آئينى او تأكيد دارند، مورد سوء استفاده قرار گيرد. كنشگران خود آئين در برابر هيچ بر ساخته اى خود را مسلوب الاراده به شمار نمى آورند. اينان با نفى ديدگاههاى تقديرگرايانه و جبرانگارانه كه از مشخصه هاى فلسفه هاى غير بهداشتى اى است كه دائماً پايان تاريخ و پايان تمدن و پايان علم را صلا مى دهند و از اين رهگذر يا سرابهاى كاذب به كنشگران عرضه مى كنند و يا آنان را از اميدوارى به هر نوع تغيير و تحول ناشى از اراده هاى فردى و جمعى نوميد مى ساد، مى كوشند از امكانات موجود براى ايجاد شرايط بهينه، به شيوه اصلاح تدريجى و نه آرمانشهرسازيهاى خيالى، بهره بگيرند.
در ابتداى اين يادداشت در باب اهميت وجود سنتهاى فلسفى توضيح داده شد در تكميل اين مطلب بايد اضافه كرد هرچند وجود سنتهاى غنى فلسفى سرمايه سرشارى است كه ملتها را به دارا و ندار تقسيم مى كند، اما بهره گيرى نادرست از اين سرمايه، درست نظير بهره گيرى نابخردانه از سرمايه هاى مادى، مى تواند دارندگان آن را به خاك سياه بنشاند. نمونه آلمان از اين حيث نكته آموز است. آلمانها با پشت كردن به ميراث درخشان فلسفه عقل گرا و نقادانه كانت و اسير ساختن خود در چنبره آموزه هاى سنت ايده آليسمى كه هگل و فيخته و شلينگ و ديگران بسط داده بودند از فاشيسم سر در آوردند و براى خود و جهانيان زحمت افزا شدند.
در باب تفاوتهاى مكاتب فلسفى بهداشتى و غير بهداشتى مى توان همچنان نكات بيشترى را بازگو كرد اما بحث تفصيلى در اين زمينه و توضيحات جامع تر در خصوص ظرف و زمينه تأثير گذارى اين مكاتب و نقش كنشگران اجتماعى در بهره گيرى از آنها را بايد به فرصتى ديگر و مجالى فراختر واگذار كرد.
در اين مختصر اما به عنوان سخن آخر بايد متذكر شد كه فلسفه تحليلى، به عنوان يكى از مؤثرترين و كارآمدترين نمونه هاى مكاتب فلسفى بهداشتى، مى تواند به دوستداران فلسفه در ايران زمين در قوت بخشيدن و پالايش ميراث فلسفى بازمانده از متفكران برجسته اين مرز و بوم مدد رساند. اين فلسفه همچنين مى تواند به ايرانيانى كه در انديشه اصلاح فرهنگ و بهبود شرايط اجتماعى و سياسى و پيش راندن كشور در مسيرى هستند كه به ايران امكان مى دهد تا نقش تمدن ساز تاريخى خود را در جمع خانواده بشرى به بهترين صورت ايفا نمايد، كمكهاى ارده نظرى و معرفتى ارائه دهد.
انتخاب تأليفى در حوزه فلسفه تحليلى به عنوان كتاب برگزيده سال به وسيله داوران جشنواره كتاب سال، نشانه آنست كه فرهيختگانى كه در نيكو ساختن مراسم كتاب سال نقشى محورى بر عهده داشته اند، با بصيرت و دورانديشى بر اهميت بهره گيرى از فلسفه هاى بهداشتى تأكيد ورزيده اند. بايد اميدوار بود در عهد دولتهايى كه پس از دوران حكومت فرزانه اى دانش دوست بر سركار مى آيند، بذرى كه اكنون در اين عرصه كاشته شده با مراقبت و پى گيرى به درختى تنومند و پرثمر بدل گردد كه از بركت آن بار ديگر انديشه انديشوران ايرانى در عرصه هاى جهانى تأثيراتى نيكو و دورانساز به بار آورد.
 
 منبع: روزنامه ایران