مردم ما فقط به خانه هایشان تعلق دارند
اعظم بیگدلی
سه شنبه 27 بهمن ماه 1383 
 
     
 
 «دگي در اين شهر اعصاب فولادين ميخواهد» و «افسردگي در كلانشهرها رو به گسترش است»، «مواجهه با روباتهايي كه هر روز در مقابل چشمانمان حركت ميكنند، دغدغههاي زيستشهري را صد چندان كرده است»، آسمان تيره، كار زياد، استراحت كم، تشويش به علت عدم آگاهي از آيندهيي مطمئن و توام با آرامش و ...» اينها همگي از جمله عباراتي است كه تكيهكلام شهرنشينان را در جوامعي از جنس جهان سومي تشكيل ميدهد. 
روانپريشي، سكتههاي روحي، سردردهاي مزمن و قرار گرفتن در مقابل هجمههاي سنگين محيط غيربهداشتي شهرها از لحاظ فيزيكي و روحي گ خطري است كه خدشهدار شدن «بهداشت و سلامت رواني شهروندان» را فرياد ميكند. 
سيل بيامان اطلاعات با فراهم آوردن امكان مقايسه جوامع توسعهنيافته و پيشرفته نيز از جمله عواملي است كه فشار رواني ساكنان شهرهاي به اصطلاح عقبمانده يا پيشرفت نكرده امروز جهان را فزوني ميبخشد.
طبق تعاريف علمي ميتوان سلامت و بهداشت رواني را «بهترين رفتار و انتخابي دانست كه يك فرد در برخورد و سازگاري با معضلات اجتماعي از خود بروز ميدهد». 
داشتن رضايت فردي، همسو بودن بانيازهاي اجتماعي، نوعدوستي، خويشتنداري و پيدا كردن روشهاي خلاقانه براي بهترين نوع دگي از شاخصههاي سلامت روحي افراد است. محيط فيزيكي شهرها، تربيت خانوادگي، مسائل ژنتيكي، آموزش هاي موجود در اجتماع، نوع حكومت، موضوعات جاري اجتماعي، اقتصادي و سياسي در جامعه هم از جمله عوامل تاؤيرگذار بر بهداشت رواني شهروندان خواهد بود. 
اين امر نشان دهنده آن است كه ابهام و پيچيدگي در تصميمات فردي آن هم با توجه به فزوني اتفاقات پيشبينيشده در شهرها و نيز جدا افتادگي مردم از نظام جهاني ميتواند سير تكامل، تعالي فكري و ايجاد آرامش ذهني را در يك شهرنشين با مشكل مواجه كند. در جامعهيي مانند ايران، با شاخصهها و مختصات خاص خود و با پشتسرگذاردن فراز ونشيبهاي زياد اجتماعي و سياسي واستثنا نبودن اين كشور در قبال هجوم يكباره مدرنيته و بروز علايم نوظهور آن و پيدايش واپسگرايي در برخي بدنههاي تاؤيرگذار آن كه همگي به نوعي خارج از تصميمگيريهاي مديران شهري بودهاند، مردم شهرهاي ما را در چالشي حل ناشدني براي رفع تقابل نيازها وامكانات قرار داده است. 
با توجه به تعريفي كه ميگويد: «شهرها به دنبال نياز انسان به رفاه بهوجود آمدند» ميتوان نتيجه گرفت كه چگونه در جامعهيي مانند ايران تلاشهاي فردي براي رسيدن به رفاه بيشتر، به چيزي شبيه «رقابتكاذب» انجاميدهاستأ هرچند كه نوع تصميمات در مديريت شهري نيز به آن دامن زده و در پي آن، رشد جاذبههاي شهري، سيل بيامان مهاجرين را پديد آورده است.
اگر «نسبيبودن سلامت و بهداشت رواني در جوامع مختلف» را يك اصل تلقي كنيم ميتوان براحتي دريافت كه چرا گاه رفتارهايي كه در تناقض با هنجارهاي اجتماعي حاكماند، «بيماري رواني» تلقي ميشوند. اما بايد گفت،تمامي اين رفتارها رويكردهاي جديدي هستند كه متخصصان شهري بايد براي ايجاد هماهنگي و رفع از همگسيختگي آنها تلاش كنند. 
متاسفانه در جوامع توسعهنيافته و حتي گاه روبه توسعه، هنجارهاي اجتماعي از مراكز مختلف آموزشي و پرورشي ديكته مي شوند در حالي كه به هيچعنوان به نوع پذيرش اين هنجارها از طرف مردم فكر نميشود، در آن زمان است كه تصور ميكنيم يك حركت زيرزميني فرهنگي، «تهاجم فرهنگي» است. 
فشار رواني در يك شهرنشين وقتي است كه او با حالاتي رواني، فيزيولوژيك و جسماني ناعادلانه و غير متعادل فردي، نشان ميدهد كه شرايط سازگاري با عوامل فشارزاي محيطي را از دست داده است. در شهرهايي كه بافت سنتي خود را حفظ كرده بودند، مردم آمادگي زيست شناختي براي مواجهه با تغييرات اجتماعي را نداشتندأ لذا علاوه بر شگفتزدگي، دچار عدم تعادل رواني شدند، اين درحالي است كه شهرهاي مدرن در حين پيشرفت خود، محملي براي تفكر و راهحلهاي خلاق شدند و شهرنشينان نيز راههاي آزادي براي بيان تفكر خلاق خود يافتند و درگير نظامهاي ديكتهيي قبيلهيي و فئودالي شدند. اين امر موجب شد تا در اين شهرها رقابت كاذب كاهش يافته و شكلي سالم به خود بگيرد. اين همان زماني بود كه در كنار «دگي مدني»، «تعقل مدني» نيز شكل گرفت. 
دوباره به ايران بازگرديم و به شهري نظير «تهران» به عنوان پايتخت بينديشيم. براحتي ميتوان ديد كه بزرگراهها و خيابانكشيها،آن هم بهدور از برنامهريزيهاي درست، سيستماتيك وعلمي چگونه محلهها را مثله كردهاست? 
مردم در محيطهاي شهر تهران احساس هويت نميكنند. عليرغم اينكه «هويت مكاني» همانچيزي است كه در حالحاضر درصدر تصميمگيريهاي شهري جوامع مدرن قراردارد. 
«تهرانيها» به دليل عدم دخالت در تصميمات مدني با نوعي تشويش اجتماعي روبرويند. فاكتورهايي مانند جنگ و تقابل كه كارشناسان از آن به عنوان يكي از اولادان شهر ياد ميكنند آلودگي صوتي شديد، آلودگي هوا، اضافهبار و تراكم اطلاعات، رفتوآمدهاي زايد شهري كه حتي گاه به عنوان تفريح تلقي ميشوند، همگي ميتواند از فاكتورهاي غيرقابل انكار و اغماض در ايجاد فشار رواني باشد. 
حال بايد ديد با توجه به اينكه پرجمعيتي يكي از معضلات مهم جوامع توسعهنيافته است، آيا مديران اينگونه جوامع چارهيي اثرگذار براي آن انديشيدهاند? 
طبق نظر كارشناسان روانشناسي اجتماعي، «هر انسان نيازمند حداقل يكمتر مربع فضاي خالي براي عبورومرور، دگي و فكر كردن است.» اين درحالي است كه ما حتي در خانههاي خود استانداردهاي لازم را نداريم. خانههاي ما امكان خلوتنشيني براي افراد را فراهم نميكنند و در اينجاست كه ميتوان دريافت «جمعيت» عامل فشارزايي ناشي از تصميمات غلط برخي مديران بوده است. 
حرارت بيش از حد شهرها به دليل وجود كارخانجات و اتومبيلها، معماري بيقواره خانهها، نبود محيط زيست سالم و بهداشتي و از همه مهمتر «احساس عدم امنيت» همگي بر تعادل رواني يك شهروند تاثيرگذار است و با جمعبندي اين فاكتورها هم اكنون شاهد مواجهه با جرمهاي نوين و مدرني در كلانشهرهايي مانند تهران هستيم.
نكته ديگر قابل دقت و تامل در اين مقوله «ميزان بهرهمندي از آزاديهاي مشروع» استأ نبود آزاديهاي مشروع، امكان كنترل محيط را از افراد ميگيرد.روانشناسي مدرن ميگويد: «انساني سلامت رواني دارد كه بتواند محيط فيزيكي شهر خود را با اراده و به نسبت نياز خود، تغيير دهد»أ اما در شهرهاي توسعه نيافته، شهرنشينان امكان كنترل اتفاقاتي را كه قرار است برايشان بيفتد، ندارند. عدم اختيار براي تغيير آرايش محيطي كه در آن دگي ميكنيم آزاديهاي مشروع را تهديد و آن را با محدوديت مواجه ميكند.گاه كساني ميپرسند آيا مردم ما ميتوانند با عادت به برخورد منطقي با معضلات شهري و نه از بين بردن آنها، سلامت رواني خويش را تا حدي تامين كنند? در پاسخ ميتوان گفت كه مردم ما بسيار مظلوم و هر لحظه آماده عادت كردن و سازش و تسليماند. منظور از سلامت رواني، سازگاري رواني و تسليم و سازش نيست. شهرها بايد به گونهيي تغيير كنند كه مردم بتوانند با مشاركت در امور، امكان انطباق و مواجهه موؤر با رويدادهاي در حال تغيير در آن را به دست آورند.بهترين راهحلي كه به ذهن خطور مي كند اين است كه نبايد مردم و شهروندان يك جامعه را مجموعهيي منفعل تصور كرد و مديران شهري را مجموعه فعالي پنداشت كه بايد به حل مشكلات بپرداد.
با اين وجود شاهد آن هستيم كه متخصصان شهري ما مردم را باور ندارند و معمولا راهكارهاي آنان را براي حل معضلات «هزينهبر» تلقي ميكنند، در حالي كه ميتوان با پروژهها و طرحهاي متعدد، مردم را درگير مسائل شهري و رشد و بالندگي محيط دگيشان كرد.
تحليلگران معتقدند در حال حاضر مديران شهري از «متخصصان» صرفا به عنوان مشاوراني استفاده ميكنند كه ممكن است هيچگاه طرحهايشان عملي نشود و در نهايت، تصميم نهايي را مديراني ميگيرند كه تخصصي در مسائل شهري ندارندأ زيرا در بسياري از مواقع انتصابها بر اساس روابط است نه ضوابط و تخصا، در حالي كه بايد در فضاي فعلي اين امكان ساده را به مردم داد تا راهحلهاي خود را اعلام كنند.
زاويهيي در مركز يا مركزي در زاويه
دوباره به عبارت «هويت مكاني» فكر كنيد. اين يكي از موضوعات فراموش شده جوامع توسعه نيافته يا عقبنگه داشته شده است.
برداشت انسان از خود، بر اساس برداشتي است كه او از محيط دگياش دارد. در هر جايي اگر انسان هويت مكاني داشته باشد براي احياي آن قيام ميكند، اين حركت حتي نيازمند صرف هزينه هم نيست. اگر در حال حاضر مردم ما فقط متعلق به خانههايشان هستند به اين دليل است كه براي احساس تعلق آنها به شهرشان، هيچ برنامهريزييي صورت نگرفته است و گويا حتي اين موضوع براي كسي مهم جلوه نكرده است.
در برخي كشورهاي در حال توسعه، با وجود محدوديتهاي زياد، مشاركتهاي جالب توجهي ديده شده اما در جامعه ما با اين همه صرفهزينه، هنوز حتي نتوانستهايم تشكلهاي غيردولتيمان را به صورت فعال ساماندهي كنيم. بارزترين ريشه اين امر وجود تناقض در سيستم اداره شهرها است.
اگر چه گاه در اين سيستم با وجود تشكيل شوراهاي اسلامي شهر، به رسيدن به نقاطي روشن اميدوار ميشويم اما براي درك مفاهيم جديد شهري در يك فضاي مدني تا چه زماني به توجيه آزمون و خطا متوسل خواهيم شد?
كارشناسان امور شهري در ايران معتقدند مشكل ما اين است كه عده معدودي به نام مديران شهري، با بودجهيي محدود كه از طريق منابع طبيعي كشور تامين ميشود ميخواهند براي جمع كثيري تصميمگيري كنند و آن عده كثير هم آگاهي ندارند كه اين تصميمگيريها براي چه انجام ميشود? اين تناقضات در رفتار مديران، بطور غيرمستقيم به افراد جامعه القا ميكند كه منابع و امكانات موجود در شهرها متعلق به هيچ كس نيست به جز يك عده قليل. به همين علت نيز دليلي نميبينند كه براي تغيير در شهرشان، مشاركت كنند يا حتي آمادگي آن را بيابند. «بايد به شهرنشينان به عنوان متخصصان دگي مدني نگريسته شود و شهروندان بايد استراتژيهاي جديدي كه در آزمون و خطا به آن رسيدهاند و هزينهيي به حكومت تحميل نكردهاند را در اختيار مديران قرار دهند.» ميتوان در حد «منطقهيي» مجموعه فعالي از مديران شهري، معتمدان محلات و جوانان را شكل داد تا تصميمگيريها منطبق بر نيازهاي فردي، محلهيي و اجتماعي صورت گيرد.
روانشناسان اجتماعي با تحليل وضعيت كنوني كلانشهرهاي ايران ميگويند: «در دنياي امروز آنقدر بمباران اطلاعات و پيچيدگيهاي دگي و به قول عامه، گرفتاري اجتماعي و مشكلات اقتصادي وجود دارد كه مردم حتي زماني را كه در حال فكر كردن هستند بطور ناخودآگاه درگير افكار ناخوشايند و مزاحم ميشوند و هيچگاه فرصتي نمييابند كه به عنوان يك انسان هوشمند و بدون تفكرات زايد، دگي خود را بررسي كنند. ما با شهروندان چنان برخوردي نداريم كه نبايد متوقع باشيم كه آنها سلامت رواني داشته باشند».بسياري از ان، در شهرها و در محيطهاي عمومي آن، دچار ناامني هستند. بسياري از رويدادهاي شهري تصادفي اتفاق ميافتد و ما هم بطور «عكسالعملي» و «اتفاقي» از كنار آنها رد ميشويم و غافليم كه تك تك اين «فشارزاهاي كوچك» شخصيت انسان را آماده متلاشي شدن رواني ميكند.
متاسفانه هنوز برخي از رويكردهاي شهري براي ما به عنوان «تابو» مطرح است و اين قابل تامل است در حالي كه نميدانيم مردم گاه براي نشان دادن حيات و حضور خود دست به چنين واكنشها و رويكردهايي ميند.
به اعتقاد روانشناسان اجتماعي «كارناوالهاي شهري، عليرغم اينكه براي برخي افراد، تعاريف سياسي دارند يا ما براي آنها تعريف سياسي ارايه ميدهيم، بهترين مجال براي تقويت واكنشهاي جمعي مردم هستند كه بايد براي آن مكان و هويت تعريف شود.»
بنابراين بايد در شهرها جاذبهها در حد امكان و دافعهها در حد ضرورت باشد. اگر مفري براي بروز هيجانات و رفتارهاي ساده اجتماعي مردم فراهم نشود، اين رفتارها در يكجا جمع شده و به عنوان يك مجموعه فشارزا، سلامت رواني شهروندان را به خطر خواهد انداخت. بايد پذيرفت كه انسان قرن حاضر رفتارهايي غيرقابل پيشبيني دارد كه به ذات مضر نيستند.
تمامي اين يادآوريها براي گردانندگاني است كه چندين سال بعد اين حركت نامبارك رو به جلو را نميبينند.
امروزه جهان رو به سوي تخصاگرايي دارد و اين همان چيزي است كه در جامعهشناسي نوين از آن به عنوان عدالت اجتماعي ياد ميشود. دليل، براي اظهار اين مقولات ترسيم يك جامعه پر از نقا يا عجله براي رسيدن به اتوپيايي از فضاي دگي شهري نيست. جامعه هويت خواه ايران در انتظار نگرشي عالمانه و منصفانه به شهروند در عرصهيي است كه جهان با وجود سختيها به سوي آن ميتازد. درك هزينههايي كه در قبال عقب ماندن از اين حركت بر جامعه ايران تحميل خواهد شد، چندان هم غامض نيست.
منبع: روزنامه اعتماد