واژگان جدید در زبان جوان ها
كيوان باژن
دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۳ 
 
 گفت و گو با مهشيد مشيرى ، زبان شناس
دكتر مهشيد مشيرى زبان شناس، دانشنامه نگار، داستان نويس و مترجم زبان هاى فرانسه و انگليسى است كه تاكنون چهل كتاب در زمينه هاى گوناگونى مانند زبان، واژگان، فرهنگ، ترجمه، داستان كوتاه و داستان بلند و.. به زبان هاى فارسى،  فرانسه و انگليسى منتشر كرده است.
«دانشنامه بزرگ فارسى» ، «فرهنگ جامع فارسى» ، «فرهنگ عاميانه جوانان» و... در كارنامه علمى و فرهنگى دكتر مشيرى به چشم مى خورد.
«دكتر مشيرى» هم اكنون «عضو هيأت علمى بنياد دانشنامه بزرگ فارسى» است. با وى گفت وگويى درباره زبان و واژگان زبانى، همچنين واژه سازى و دستور خط زبان فارسى كرده ايم كه در پى مى آيد.
بعضى از واژه سازى ها با اينكه مدتى از ساخت آنها گذشته، هنوز پذيرش شان از سوى مردم با اشكال روبروست. مثل «چرخبال» يا «گردبال» كه براى «هليكوپتر» و «رايانه» كه براى «كامپيوتر» ساخته شده است. «فن آورى ديجيتال» نيز به نظر من تركيبى ناموزون و ناخوشايند است. نظر شما در اين موارد چيست؟
ببينيد، در جايگزينى واژه جديد براى واژه پر تواترى مثل «هليكوپتر» آسان نيست. موضوع مهم در رويارويى با مفاهيم و اطلاق واژه مناسب به آنها اين است كه اغلب تصور مى شود كه بايد براى واژه هاى قرضى كه خيلى در زبان فارسى تواتر دارند معادل سازى كرد. حال آنكه برعكس ، به جاى پرداختن به واژه هايى كه به قول عوام در زبان ما جا افتاده اند، بايد كوشش كنيم تداوم قرضگيرى بى رويه را از بين ببريم . و پيشاپيش در انديشه مقابله با سيل مفاهيمى باشيم كه هنوز در راهند. نكته مهم اين است كه فرهنگستان بايد سرعت ورود مفاهيم جديد را با سرعت واژه سازى برابر كند. به همين دليل براى اهل زبان سخت است كه بپذيرد به جاى «پيتزا» و «ساندويچ» يا به جاى «اتوبوس» و «فوتبال» و «هليكوپتر» چيز ديگرى بگويد! اين كلمات قرضى در واقع حق آب و گل در زبان فارسى دارند و مليت فارسى را پيدا كرده اند.
در اينجا سؤالى پيش مى آيد. اگر چنين است چه طور واژه هايى مثل «دادگسترى» و «شهربانى» كه فرهنگستان اول به جاى «عدليه» و «نظميه» ساخت رواج پيدا كردند. اصولاً واژه هايى كه ساخته مى شوند بايد چه خصوصياتى داشته باشند تا مردم از آنها استقبال كنند؟
اين كلماتى كه اشاره كرديد و همينطور «شهردارى» به جاى «بلديه» نمونه هاى خوبى هستند براى واژه سازى درست، اصولى و مناسب. بعضى از ساخته هاى فرهنگستان اول زبان فارسى قابل تأمل اند. مثلاً ببينيد واژه هاى «دانشگاه» و «دانشكده» را كه فرهنگستان اول به جاى «اونيورسيته» و «فاكولته» ساخته است چقدر زيبا و شفاف اند. وقتى واژه «دانشجو» هم كنار آنها مى آيد مجموعه منسجم و منظمى را به لحاظ صورى و معنايى درست مى كند كه هر مفهومى كه به اين مقوله واژگانى متعلق و يا مربوط باشد جاى خاص خود را در اين مجموعه باز خواهد كرد. اين يك رويكرد صحيح در واژه سازى است! «فرودگاه» را هم فرهنگستان اول براى «آئوروپورت» ساخت كه به نظر من اين واژه به لحاظ نئولوژيسم يا نوين گرايى واژگانى، برخوردار از صحت و سلامت است. شايد يكى از دلايلى كه فارسى زبانها از واژه «فرودگاه» استقبال كردند اين باشد كه در ساختن آن، روانشناسى فارسى زبانان نيز رعايت شده است. «فرودگاه» بر «رسيدن» و «وصل» اشاره دارد، و نه «رفتن» و «فراق» ! اين نكته در مورد واژه «پايانه» در مقابل «ترمينال» هم مى توانست صادق باشد. ولى درنگ در واژه سازى باعث شد كه فارسى زبانان «ترمينال» را بر «پايانه» ترجيح بدهند.
به هر حال به نظر من در كار واژه سازى نبايد خصوصيات روانشناختى وجامعه شناختى و معيارهاى زيبايى شناختى و فرهنگى اهل زبان ناديده بماند. واژه خصوصاً در مورد مفاهيم علمى بايد شفاف، دقيق، مستحكم، خوش آوا، تركيب پذير و... تا حد امكان كم هجا و پربسامد باشد. در زبان علم، واژه بايد فاقد بار عاطفى و اخلاقى و اجتماعى و فاقد تداعى معانيهاى گوناگون باشد.
مدتى است كتاب شما با عنوان «اصطلاحات عاميانه جوانان» منتشر شده است. به نظر شما كلمات جديد در زبان عاميانه، خصوصاً واژگان عاميانه جوانان چگونه ساخته مى شوند؟ آيا اين دست واژه سازى توجيه علمى هم دارد؟
واژه جديد يا از همان اهل زبان مى جوشد و يا به كوشش اهل قلم و اهل علم و يا سازمانهاى ذى ربط ساخته مى شود. يكى از راههاى ايجاد واژه هاى جديد در زبان، خصوصاً زبان عاميانه اين است كه مردم معمولى اهل زبان، اعم از بچه و پير و جوان واژه را مى ساد و وارد مجراى طبيعى زبان مى كنند. اين دست واژه ها يا به عبارت ديگر واژه هاى عاميانه بيشتر بر مبناى جوشش ساخته مى شوند تا كوشش. كوشش اين است كه ما به طور تصنعى و آگاهانه و از طريق كشف و استخراج معيارهاى نهفته درون زبان واژه بسازيم. مثل كارى كه فرهنگستانها مى كنند. فرهنگستانها براى انديشه ها، مفاهيم، پديده ها، اشيا و چيزهاى جديد واژه ها و اصطلاح مى ساد. ما به اين فرآيند، معيارسازى و گاهى نرماليزاسيون يا هنجارش مى گوييم كه يكى از فعاليتهاى اساسى و مستمر در برنامه ريزى زبانى است و طراحى و اجراى آن به عهده فرهنگستانهاست.
و اما در مورد توجيه علمى واژه هاى ساخته شده بايد توجه داشت زبان در سطح محسوس آن يك پديده قراردادى است و معمولاً اطلاق واژه به مفاهيم، اشيا و چيزها بر اساس قواعدى صورت مى گيرد و يكى از كارهاى زبانشناسى و ترمينولوژى تحليل صورى و معنايى واژه ها و جست و جو، كشف و تعيين معيارهاى درونى و قواعد زبان است. بنابراين ساختار همه واژه هاى زبان از نظر علم زبانشناسى قابل توجيه است. مثلاً در زبان عاميانه فارسى شما با واژه «هشلهف» يا «هچلهفت» به معنى «در هم و برهم» و «قاتى پاتى» آشناييد. به نظر من اين اصطلاح تحريف شده «هرچ هر هفت» است. «هر هفت» در قديم به لوازم آرايش مى گفتند. يعنى هفت ماده آرايشى: وسمه، سرمه، سرخاب، سفيداب، زرك، غاليه، حنا. امروز هم مى گويند فلانى هفت قلم آرايش كرده است. در فارسى قديم تر «هرچ هر هفت» صفت كسى بوده كه هفت قلم آرايش كرده باشد. يعنى هر چه از هر هفت در اختيار داشته استفاده كرده است. كم كم معنى آن عوض شده و صفتى شده است براى كسى كه ناشيانه و هول هولكى خود را بزك كرده باشد. اين صفت كم كم نه تنها به آدمها، بلكه به چيزها و رخدادها نسبت داده شده است.
اصطلاحات عاميانه جوانان هم توجيه دارد. مثلاً تازگيها چند اصطلاح جديد در واژگان عاميانه جوانان پيدا شده است. يكى «ضابلو» ، يكى «ضاخا» و ديگرى «ضاقات» . اين اصطلاحات را خود جوانان ساخته اند و در واقع از جوهره واژگان عاميانه آنها جوشيده است. «ضايع» يك صفت است به معنى «خراب» . اين صفت در چند بافت يا جمله در زبان جوانان به كار مى رود. مثلاً مى گويند «فلانى ضايع شد» يعنى سنگ روى يخ شد. يعنى آبرويش رفت! «ضايع كردن» يعنى افتضاح به بار آوردن يا خيط كاشتن؛... جوانان جبهه، كلمه ضايع را به معنى «بى تقوا» به كار مى بردند. از طرف ديگر «تابلو» كه آن را از زبان فرانسه قرض كرده ايم و از نظر دستورى اسم است، در زبان عاميانه جوانان به صورت صفت وارد شده است و با دومعنى جديد به جز معنى رايجى كه در زبان معمولى فارسى دارد به كار مى رود. مثلاً مى گويند «فلانى تابلو است» . يعنى «خودنما» ست. يعنى دلش مى خواهد كارهايى بكند كه نگاه ديگران به سوى او جلب شود و ديگران او را مثل يك تابلو نگاه كنند و در معنى ديگرش به كسى يا به چيزى گفته مى شود كه خيلى جلب نظر مى كند: مثلاً مى گويند «فلانى تابلو شد» (يعنى انگشت نما شد).
من به لحاظ فونتيكى توجيهى كه براى «ضابلو» دارم اين است كه براساس فرايند آواشناختى، هجاى «تا» در آغاز «تابلو» حذف مى شود و جاى خود را به هجاى «ضا» در آغاز «ضايع» مى دهد و واژه جديد «ضابلو» ساخته مى شود. «ضابلو» چيزى است به طرز ضايعى تابلو باشد!
همين هجاى «ضا» به قول زبانشناسان فعال مى شود و معنى كل «ضايع» را به خود مى گيرد و با اين معنى جديد در اصطلاحهاى ديگر تركيب مى شود و معنى هاى جديد مى سازد.
به اين ترتيب «ضا» وارد يك سيستم واژه سازى مى شود و معنى هاى جديد مى سازد.
به اين ترتيب «ضا» وارد يك سيستم واژه سازى مى شود تا به كمك آن و به طور طبيعى و خودجوش يك مجموعه نظام مند در واژگان جوانان به وجود بياورد كه هريك از آنها با داشتن هجاى «ضا» معنى «ضايع بودن» را بدهد، «ضاخا» يعنى به طرز ضايعى «خالى بستن» ، «ضاقات» يعنى به طرز ضايعى «قات زدن» ...
شما خودتان از اصطلاحات جوانان استفاده مى كنيد؟
همانطور كه گفتم زبان آينه درون گوينده است. درونى كه از دنياى بيرون متأثرشده است. اصولاً هريك از «گونه» هاى زبان آينه آن «گروه» هستند كه به آن «گونه» تكلم مى كنند.
گونه عاميانه زبان جوانان هم يكى از گونه هاى زبان است. زبان جوانان، آينه درون آنهاست. آينه دگى آنها و آينه خوشيها و ناخوشيها و تنگناها و فراخى هايى است كه در دگى شان وجوددارد... آينه مسائل خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى،... آينه زمانه آنها و شرايط آنهاست. آينه نشاط جوانى آنهاست. به هرصورت زمان درگذر است و همه چيز تغيير مى كند، جامعه متحول مى شود، شرايط متحول مى شود، انسان متحول مى شود و زبان هم متحول مى شود. زبان و واژگان جوانان، متناسب است با موقعيت و سن و سال آنها. فقط هم براى خودشان خوب است. همانطور كه لباس پوشيدن، تفريح و سرگرمى هايشان، رنگى كه مى پسندند، موزيكى كه گوش مى دهند، فيلمى كه نگاه مى كنند با افراد گروههاى سنى ديگر فرق دارد.
اصولاً هرنسل، به فراخور سن و سالش شيوه خاصى درحرف زدن دارد. ما مى گوييم فلان رنگ جوان پسند است يا فلان موسيقى باب پسند جوانهاست و يا فلان لباس براى جوانها مناسب است... در واقع هرسنى مقتضياتى دارد.
زبان فارسى معيار هم يكى از گونه هاى فارسى است. بايد به خاطر داشته باشيم كه مجموعه گونه هاى فارسى است كه زبان فارسى را مى سازد. اگر فارسى شكر است، فارسى با همه گونه هايش شكر است. به نظر من اگر مى خواهيم فارسى را پاس بداريم، يعنى بايد همه گونه هاى فارسى را پاس بداريم. البته بايد اين را بياموزيم كه هرسخن جايى و هرنكته مقامى دارد.
 
منبع: روزنامه ایران