جامعه ايران، از گفتمان انقلاب تا گفتمان تحول


دکتر حسن بشير

پنجشنبه 24 فوریه 2005


جامعه كنوني ايران را مي‌توان گونه‌اي نه چندان دور از يك جامعه اطلاعاتي (Information Society) ده و پر تحرك دانست. جامعه‌اي است که آگاهي‌هاي پس از انقلاب آن را وارد عرصه‌هاي جديد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ارتباطي ساخت که کمتر ملتي را با اين ويژه گي در طول تاريخ مي‌توان يافت که در مدت زمان کمي‌چنين تحولي را شاهد باشد.
تحول اجتماعي و فرهنگي بدست آمده در اين زمينه را مي‌توان معلول دو جريان اصلي در کشور که اولي در تحولات سياسي و اجتماعي ايجاد شده پس از پيروزي انقلاب و ساير جريانات ديگر همچون تحولات ايجاد شده پس از دوم خرداد و دومي‌در انطباق جامعه مطبوعاتي و ارتباطي ما با جريان کلي حاکم بر جامعه پس از همان تحولات دانست.
جامعه ايران با پيروزي انقلاب، شاهد تحول گسترده‌اي در تمام سطوح سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و بين‌المللي گرديد که آن را کاملا با پيش از انقلاب متفاوت مي‌ساخت. در طول حيات جمهوري اسلامي نيز، جامعه مراحلي را پشت سر گذاشت که هر کدام را مي‌توان متفاوت از همديگر دانست. مراحلي که هر يک گفتمان خاصي را به دنبال داشت و از متن و بدنه جامعه سرچشمه مي‌گرفت و در بسياري مواقع دولتمردان را نيز بدنبال خود مي‌کشاند.
در اين زمينه و به عنوان مثال تحولات اجتماعي و سياسي ايران پس از دوم خرداد را نمي‌توان به عنوان يك تحول ساده پنداشت كه معلول عوامل زودگذري باشند كه با فروكش كردن عوامل مزبور جامعه نيز به حالت و سياق قبلي خود برگردد. جامعه در اين مرحله از شيوه بسيار پيشرفته انتخاب و گزينش و با بهره‌برداري كامل از تحليل و ارزيابي اجتماعي از اطلاعات به دست آمده در باره عملكردهاي سياسي كشور و ايجاد مرزبندي‌هاي كاملا عيني از داده‌هاي موجود در سطوح مختلف مديريتي و برنامه‌ريزي و هدف‌گيري در نحوه پيشبرد كشور بهره جست.
ابعاد اين حركت و جنبش به همه لايه‌هاي دروني جامعه ما رسوخ يافت و چون شبكه‌اي از درك و تحليل و برداشت ايجاد کرده بود، توانست ساختارهاي موجود را به صحنه نقد و موضع گيري بكشاند و از بطن آن ساختار جديدي را بمعرض نمايش بگذارد.آنچه كه در دوم خرداد اتفاق افتاد، به رغم همه ضعف‌ها و يا انحرافاتي كه متعاقب آن ميان برخي از عناصر موثر و نيز پيروان اين جنبش بوجود آمد، محصول تعامل مداوم مردم با حكومت در همه ابعاد ساختاري و فكري در دو دهه بعد از انقلاب بود كه بيش از آنكه گسيختگي مردم از حاكميت را به نمايش بگذارد، با توجه به‌اينکه فرض گسيختگي احتمالي در اين مورد نيز هنوز مورد تاييد يا اثبات روش‌هاي موجود جامعه شناختي نمي‌باشد، رويكرد جديدي را در نوع تعامل مردم با حكومت را نشان مي‌د هد كه خود نوعي تحول بديع در جهت بهبود سازي ساختار سياسي و اجتماعي كشور بحساب مي‌آيد.
گفتمان جديد زائيده شده از تحولات به وجود آمده در جامعه كنوني ايران خود بهترين گواه بر تغييرات اجتماعي عمده‌اي كه در جامعه‌ايجاد شده است، مي‌باشد. اين تغييرات قابل برگشت نبوده و گفتمان جديد در طي زمان لامحاله گفتمانهاي ديگر موجود در جامعه را متحول خواهد ساخت همانگونه که آثار آن در جامعه بخوبي هويدا شده است.
اگر گفتمان را يک جريان انديشه‌اي خاصي بدانيم که به شکل همگاني در جامعه شکل گرفته و جريانهاي کلي سياسي و اجتماعي موجود را بنحوي يا تحت پوشش خود قرار داده و يا با حضور گسترده مفاهيم خود متاثر کرده باشد و بروز آن را در ساختار زباني و رفتاري جامعه بدانيم، در اين صورت مي‌توان گفتمان‌هاي مشخصي را در جامعه ايران و در دوره‌ها معيني شناسائي و تفکيک کرده و جامعه را در هر دوره به همان گفتمان متصف نمود.
با چنين رويکردي مي‌توان گفت که جامعه ايران در دوره‌هاي مختلف داراي گفتمانهاي مشخصي بوده که هم جامعه را مي‌توان به آن گفتمان منتسب نمود و هم اين گفتمانها را برخاسته از متن جامعه ويژه آن دوران دانست. اين حرکت تعاملي و به هم پيوسته جامعه و گفتمان، ميان مردم و شيوه همگاني فکري حاکم که همان گفتمان مورد نظر است، پيوندي ناگسستني بوجود آورده است، که خود نشاندهنده‌اين است که هيچ جامعه‌اي خالي از گفتمان خاصي نبوده و هيچ گفتماني بدون وجود جامعه ويژه‌اي نمي‌تواند شکل بگيرد. تفاوت اساسي ميان گفتمان و گفتگو نيز در همين ويژگي نهفته مي‌باشد.
در جامعه ما از زمان پيروزي انقلاب تا کنون سه گفتمان کلي حاکم بر جامعه وجود داشته است که گفتمانهاي مزبور الزاما با گفتمانهاي برخي از جناحها مطابقت نداشته ولي بعلت کليت آن سلطه کافي بر ساير گفتمانها داشته و بروز آن در جامعه در ادوار مختلف بخوبي تشخيص داده مي‌شود.
در اين زمينه مي‌توان دوران بيست و پنج ساله انقلاب را به سه مرحله که هر کدام از اين مراحل داراي جامعه‌اي با گفتماني مشخص و قابل تمييز از يکديگر است تفکيک نمود. اين سه مرحله عبارتند از:
1ـ جامعه انقلابي که زاينده گفتمان انقلاب است(جامعه انقلابي، گفتمان انقلاب).
2ـ جامعه گذار که زاينده گفتمان انتقاد است (جامعه گذار، گفتمان انتقاد).
3ـ جامعه مدني که زاينده گفتمان تحول است (جامعه مدني، گفتمان تحول).
1ـ جامعه انقلابي، گفتمان انقلاب:
جامعه ايران از روز پيروزي انقلاب تا رحلت امام خميني (ره) بيش از هر زمان ديگر يک جامعه انقلابي با اوصاف معين بود. جنگ تحميلي نيز نه تنها در تضعيف روحيه انقلابي حاکم بر جامعه نکاست بلکه آن را تشديد کرد. رهبري کاريزماتيک امام نيز چنين حالتي را براي جامعه تجويز مي‌کرد. تجربه نظام جمهوري اسلامي در سايه وجود رهبري کاريزماتيک و حالت انقلابي ريشه در جامعه مي‌دوانيد. نظريه پردازان و روشنفکران جامعه نيز منتظر فرا رسيدن دوراني بودند که بتوانند در آن فارغ از جو بوجود آمده تجربه نظام جمهوري اسلامي را مورد ارزيابي و تحليل قرار دهند.
جامعه آن دوران دو ويژگي عمده‌اي از ديدگاه مورد توجه‌اين بحث داشت:
اولي: انقلاب و انقلابي بودن و تلاش در حفظ انقلاب با همان دست آوردهاي امام (ره) هدف اصلي بود. جامعه هر گونه انحراف در اين مسير را برنمي‌تابيد. رهبران کشور با نزديک بودن يا دور شدن از اين معيار ارزيابي مي‌شدند و محبوب مردم يا مطرود مردم مي‌شدند.
دومي: هر گونه کمبود و اشکال در نظام مديريتي و اجرائي کشور را ناشي از دو علت مي‌دانست که اولي در تجربه جديد نظام اسلامي و دومي‌درعوارض و آفات جنگ تحميلي نهفته بود. و لذا انتقاد از ضعف‌هاي موجود شکل انتقادي برون گرا با جهت گيري خارجي داشت.
2ـ جامعه گذار، گفتمان انتقاد
دهه دوم انقلاب و دقيقا بعد از پايان جنگ تحميلي و پس از رحلت امام، جامعه ايران دو تجربه عظيم را پشت سر گذاشته بود که اولي تجربه انقلاب اسلامي و دومي ‌آزمايش جنگ تحميلي بود. جامعه در هر دو تجربه موفقيت‌هائي را بدست آورده بود اما همه انتظارات خود را پس از گذشت يک دهه صبر و ايثار و تحمل، برآورده نمي‌دانست و به دنبال آن بود که نتايج استقامت و فداکاري و علاقمندي خود به امام و اسلام را در شکل و محتواي مديريت کلان حکومتي مشاهده کند و آرزوهاي طبيعي خود را برآورده ببيند.
گر چه با قاطعيت مي‌توان گفت که کشتي انقلاب و کشور با درايت سکانداران حکومت توانسته بود که از طوفانهاي سهمگين و خطرناک داخلي و خارجي بخوبي به ساحل نجات برسد، اما همه آنچه که گذشته بود در برگيرنده همه خطرات نبودند و جامعه با آسوده شدن از جنگ تحميلي وارد معرکه ديگري مي‌شد که مي‌توان آن را معرکه دگي و تداوم حيات دانست. نحوه دگي و شکل تداوم آن در ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي موضوعي بود که جامعه به شدت بدنبال آن بود تاقبل از گذشت زماني بيش از آنچه که گذشته بود روشن سازد.
نظام با سه معضل اصلي: فقدان رهبري کاريزماتيک امام، ضرورت بازسازي سريع کشور و تامين نيازها و توقعات بيشمار مردم مواجه بود. هر يک از اين معضلات سه گانه مي‌توانست کشور را به لبه خطرناک سقوط بکشاند. ولي ايمان به قدرت اسلام، اعتقاد به اصول انقلاب و اعتماد مردم به رهبري و مسئولان نظام، عامل اصلي نگاهدارنده نظام بود.
در اين جامعه که مي‌خواست ثمره استقامت و فداکاري خود را مشاهده کند، گفتمان انقلاب بزودي جاي خود را به گفتمان انتقاد داد. اين دوران شاهد دو مرحله با دو گونه از انتقاد بود. انتقادي آرام و انتقادي ناآرام.
انتقاد آرام در مرحله‌اي شکل گرفت که مي‌توان گفت گفتمان اقتدار و توسعه گفتمان اصلي حاکم بر نظام بود. دولت در صدد آن بود که با نشان دادن اقتدار خود در صحنه‌هاي مختلف، زمينه‌هاي مناسب توسعه را بوجود آورد و يا بازسازي کند. توسعه در اين دوران نيازمند اقتداري بود که بتواند ضمن دادن وعده‌هاي کافي براي حل مشکلات و تلاش در فاصله نگرفتن از آرمانهاي انقلاب، حاکميت خود را بر همه بخشهاي موجود کشور تقويت کرده و گسترش دهد. عرصه‌هاي لرزان مديريتي که يکي از ثمرات جنگ تحميلي در گستره حاکميت بود مي‌بايست جاي خود را به عرصه‌هاي اقتدار مديريتي بسپارد تا دولت بتواند از عهده تعهدات سنگين خود در برابر مردم برآيد. مطبوعات و رسانه‌هاي دولتي در اين دوران عمدتا نگاهدارنده، بلکه تقويت کننده اقتدار دولت بودند. گفتمان حاکم بر آنها نيز ريشه در همين اقتدار داشت. نظرات مردم نيز بگونه‌اي منعکس مي‌شد که مي‌توان گفت به نوعي بازتاب سخنان دولتمردان و آرزوي آنان براي رسيدن به وضعيت مطلوب بود.
اما در اين دوران اگر انتقادي خارج از نگاه دولتي و رسانه‌اي شکل مي‌گرفت و ريشه در گستره مردم داشت، از ويژگي خاصي نيز برخوردار بود.
اين انتقاد که مي‌توان آنرا انتقاد آرام ناميد از بطن جامعه انقلابي و اسلامي برخاسته بود و با شيوه انتقادهاي معمولي تفاوت اساسي داشت. گفتمان مزبور دو ويژه گي عمده داشت که تقريبا در ميان همه اقشار مردم رسوخ يافته بود:
1ـ گفتمان انتقادي مزبور برخاسته از بستر انقلابي حاکم بود و به کمتر از تحقق آرمانهاي انقلاب که در گفتار و کردار امام تجلي يافته بود رضايت نمي‌داد. بعبارت ديگر اين انتقاد، انتقاد در چهار چوب نظام بود. اين گفتمان، گفتمان يک قشر يا يک طبقه يا يک گروه و حزب نبود، بلکه گفتماني بود که برخاسته از بطن جامعه و پوشش دهنده همه ارکان و زواياي جامعه بود.
2ـ گفتمان انتقادي اين مرحله گرچه برخاسته از مردم بود اما دقيقا متضاد با همه يا بخشي از حاکميت نبود بلکه بيش از آنکه به اصل حاکميت بپردازد به عملکردها و رفتارها و دستاوردها ناظر بود. اين گونه نگاه به اصل نظام، به شيوه انتقاد نوعي نگاه عملگرايانه‌اي مي‌داد که در نيازها و آرمانها نهفته بود. جامعه بيش از آنکه در اين مرحله به افراد بپردازد به کردارها و عملکردها مي‌پرداخت.
اما اين مرحله از انتقاد با تحولات جامعه و شکست نسبي گفتمان اقتدار و توسعه، بويژه توسعه‌اي که‌اندازه و مقدار آن براي جامعه مشخص نبود، و توافق همه جانبه آن با آرمانهاي انقلاب نيز دچار ابهام بود، نتوانست در همين سطح و با همين شيوه ادامه يابد. جامعه خسته از تضادهاي برنامه‌اي، وعده‌هاي تحقق نيافته، اقتدار بدور از اقناع مردمي، و فراتر از همه نگاه دولتي به همه ارکان مملکت و عدم بهره برداري بهينه از قدرتها و پتانسيل‌هاي مردمي‌که مي‌توانست همچون مرحله گفتمان انقلاب بسياري از معضلات مملکت را حل نمايد در انتظار تحولي بود که منجر به حرکت دوم خرداد و تحول گفتمان انتقاد آرام به انتقاد ناآرام گرديد. انتقاد مزبور به دور از هر گونه جنجال تبليغاتي و شبه سياسي، به گونه‌اي نبود که خارج از چهارچوب نظام اسلامي طراحي و يا ريشه دوانيده باشد. تحول شيوه طرح انتقاد از آرام به ناآرام شيوه‌اي بود که مي‌توان گفت مردم در اين شيوه با صداي رساتري آرمانهاي خود را که در اسلاميت و جمهوريت نظام نهفته بود فرياد زدند و از اهرمهاي قانوني نيز براي تحقق اين هدف استفاده کردند. در اين مرحله، البته انتقاد شيوه‌هاي ديگري نيز بخود گرفت. با بالا رفتن ظرفيت تحمل نظام، بويژه پس از شکست نسبي گفتمان اقتدار و توسعه، بسياري از جريانها و طيف‌ها از وضعيت بوجود آمده سوء استفاده کردند. گفتمان اصلاحات که در حقيقت نوعي گفتمان انتقاد به گذشته و اصرار بر ايجاد زمينه‌هاي بالندگي جديد در جامعه بود، ميان دو اهرم فرصت طلبان و متحجران از خاصيت خود بدور افتاد. مردمي‌که به دو وجه اسلاميت و جمهوريت به گونه‌اي جداناپذير نگاه مي‌کردند، اکنون در ابهام اينکه اصلاحات در همين راستا حرکت مي‌کند يا بر خلاف آن گام بر مي‌دارد قرار گرفتند. بديهي است در چنين شرايطي بسياري از نگراني‌ها، حتي در ميان آنانکه ديانت خود را بر سياست ترجيح مي‌دادند و هر دو را قابل جمع نمي‌دانستند، از وضعيت بوجود آمده تشديد گرديد. دگرديسي انتقاد آرام به انتقاد ناآرام اين وضعيت را به گونه‌اي تغيير داد که اصل اصلاحات را نيز دچار خدشه کرد. اين وضعيت با ورود بخشي از حاکميت به گفتمان انتقاد ناآرام، هيجانات ناخواسته‌اي را بوجود آورد که بيش از آنکه به نفع دولت و جريان کلي اصلاحات باشد به ضرر آن تمام شد.
از منظر اجتماعي و ارتباطي گفتمان هر دو مرحله انتقاد آرام و نا آرام داراي مشخصاتي بودند که مي‌توان بدينگونه از آنها نام برد.
مشخصات گفتمان دوره انتقاد آرام:
1ـ گفتمان اقتدار با گفتمان انتقاد آرام هر کدام گفتمان يک سويه‌اي بودند که اولي از دولت بر مردم و ديگري از سوي مردم بر دولت سايه افکنده بودند.
2ـ عدم تداخل اين دو گفتمان نيز به گونه‌اي بود که نشاني از گفتمان انتقاد به شکل آشکار آن در ساختارهاي دولتي وجود نداشت، يا اگر داشت کمرنگ بود و آنچه که از انتقاد به شکل آرام آن مي‌گذشت در لابلاي اقشار مردم شکل مي‌گرفت.
3ـ گفتمان انتقاد آرام خود را خارج از چارچوب نظام نمي‌دانست. اين انتقاد گر چه گاهي غير آشکار و غير علني بود اما سکوي پرش خود را بيش از آنکه ظرفيت جامعه و نظام تقاضا مي‌کرد قرار نمي‌داد. گفتمان مزبور علي رغم جدي بودن آن تنها در بخشي از بدنه جامعه جريان داشت و همه جامعه، حد اقل براي ناظران و تحليلگران سياسي و اجتماعي، وارد اين گفتمان نشده بود.
مشخصات گفتمان دوره انتقاد ناآرام، با نوعي از تسامح که در بحث‌هاي سياسي و اجتماعي بويژه ارتباطي مي‌توان از آن بهره گرفت چنين مي‌باشد:
1ـ مهمترين ويژگي اين گفتمان همگاني بودن آن در بدنه جامعه بود. اين گفتمان همگاني خالق حرکت دوم خرداد بود که در آن اصلاحات سرلوحه تحول قرار گرفت.
2ـ اگر مرحله انتقاد آرام در دلها و مغزها و محفل‌ها و خانه‌ها و نوعي انعکاس درد دلها و نگراني‌ها بود، در مرحله انتقاد ناآرام شکل آشکار، اعتراض آميز، هجومي‌و متهورانه بخود گرفت.
3ـ گفتمان انتقاد ناآرام از بدنه مردم به بخشي از حاکميت گسترش يافت و باعث گسيختگي در گفتمان يک پارچه حاکميت گرديد. گفتماني که مي‌بايست حد اقل براي تحقق اهداف همان اصلاحات يکدست باقي مي‌ماند و مشکلات احتمالي و حقيقي موجود در نحوه نگاه به اصلاحات را در دورن خود حل و فصل مي‌کرد و از انتقال اختلاف و دوگانگي به بدنه جامعه پرهيز مي‌نمود.
3ـجامعه مدني، گفتمان تحول
جامعه کنوني دهه سوم را مي‌توان جامعه‌اي دانست که به رغم بسياري از نارسائي‌هاي موجود براي رسيدن به حالت تکامل، جامعه‌اي اطلاعاتيـمدني ناميد که گفتمان تحول در آن جوانه زده است. اگر اصلاحات دست آوردي، خارج از حب و بعض‌ها، داشته باشد، ايجاد احساس ضرورت براي تحول اساسي در متن جامعه و حاکميت است. قطعا آنچه که در اينجا از تحول نام برده مي‌شود در چهار چوب نظام و برخاسته از متن جامعه و در جهت اهداف ترسيم شده در آغاز انقلاب مي‌باشد. اگر استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي معناي خاص خود را در ذهن جامعه متبلور ساخت، هم اکنون نيز مردم بدنبال گسترش همان مفاهيم در عرصه عمل و اجرا مي‌باشند. آنچه که از تحول مورد نياز است، ترسيم ابعاد مجدد مفهوم استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي در ميادين مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است.
امروزه با گسترش پديده جهاني شدن (Globalization)، ساختار جديدي از مديريت‌هاي ثابت و شناور بايد ايجاد کرد که بتوانند با پيامدهاي مختلف اين پديده جديد جهاني، تعامل مناسب داشته باشند. مفهوم آزادي نمي‌تواند تنها در بخشي از عرصه‌هاي جامعه تحقق و در بخش ديگر معطل باشد. آزادي در هر جامعه با فرهنگ حاکم بر آن تعريف مي‌گردد و اين بدين معنا نيست که هر گونه آزادي که با فرهنگ‌هاي ديگر سازگار است، بالاجبار بايد با فرهنگ حاکم بر جامعه ما نيز سازگاري داشته باشد. اما اينرا نيز بايد مورد تاکيد قرار داد که مرزها و عرصه‌هاي مختلف آن هم مي‌بايست کاملا مشخص و براي جامعه به شکل مناسب تفسير و تبيين گردند.
در شرايط کنوني بايد پذيرفت که جامعه ما با دهه اول و حتي دهه دوم انقلاب تفاوت اساسي پيدا کرده و گفتمانهاي انقلاب و انتقاد و حتي اصلاحات بمعناي، ماندن و ايستادن در شيوه گفتار و نحوه اجرا، نمي‌توانند نيازهاي جامعه را براي ايجاد تحول اساسي برآورده ساد.
پيروزي انقلاب، جامعه را به آرزوي ديرينه خود که به دست آوردن استقلال و آزادي و تجربه ديني است رسانده است. اين جامعه استقلال را مقوله‌اي مي‌داند که تاکنون به رغم همه فشارهاي گوناگون جهاني تلاش شده است که به قوت خود باقي بماند. استقلال سياسي و حکومتي بيش از همه اشکال گوناگون استقلال در کشور در حد بالائي تامين شده است. استقلال کامل بويژه در بعد اقتصادي را نمي‌توان در هيچ کجاي جهان تامين شده دانست. اکنون با غلبه پديده جهاني شدن (Globalization) نيز نمي‌توان اقتصاد يک کشور را جدا از اقتصاد جهاني دانست.
اما آزادي براي جامعه دهه سوم انقلاب ابعاد تازه‌اي پيدا کرده است که تنها در آزادي انتخاب نظام حکومتي و روش اعتقادي و انجام وظائف ديني خلاصه نمي‌شود. جامعه جهاني شاهد تحولاتي است که با روند جهاني شدن و گسترش ارتباطات جهاني، جامعه ايراني را نيز تحت الشعاع قرار داده است. آزاديهاي مختلف اجتماعي و فردي با تعاريف خاص اجتماعي و سياسي بعنوان خواسته‌هاي جديد جامعه جهاني مطرح شده‌اند که انطباقات آنها با جامعه ما بويژه از منظر حقوق بشر بايد روشن شوند.نحوه مشارکت در حاکميت نيز به اشکال مختلف بايد مورد آزمايش قرار گيرند که الزاما همان اشکال معمول دهه اول و يا دوم انقلاب نمي‌باشند.
در اين دوره که مي‌توان آن را دوران «گفتمان تحول» ناميد، مختصات جديدي بايد حاکم شود که از طرفي اصالت‌هاي انقلاب را داشته باشد، و از طرف ديگر بتواند نيازهاي اصيل جامعه را برآورده سازد. تحول در ساختار مديريت، نبايد تحول در مفاهيم را بگونه‌اي ايجاد کند که با دو اصل مورد پذيرش جامعه که در اسلاميت و جمهوريت آن نهفته است خدشه‌اي وارد کند.
مشخصات حاکم بر گفتمان جامعه در اين دوره را مي‌توان چنين خلاصه کرد:
1ـ جريان کلي حاکم بر گفتمان کنوني جامعه‌ايمان به انقلاب و نظام است.
2ـ تحول مورد نظر بايد در داخل نظام و در چارچوب نظام صورت گيرد.
3ـ در اين تغيير و تحول همه بايد سهيم باشند. مردم در مطالباتشان و همکاري‌هايشان، دولت در عملکردها و برنامه‌ها، و ناظران و منتقدان در ارائه روش‌هاي جديد که بتواند جامعه را به سوي توسعه حقيقي و تکامل واقعي رهنمون سازد.
در پايان لازم است به‌اين نکته اشاره گردد که تحول ايجاد شده در جامعه پس از «گفتمان انتقاد» که بنوعي بازتاب مرحله اصلاحات است و آن را مي‌توان ورود جامعه به مرحله «گفتمان تحول» دانست، بيش از آنکه محصول عملکرد اصلاح گرايان است، از طرفي نتيجه عکس‌العمل تند منتقدان اصلاحات و فشارهاي وارده بر روش‌ها و برنامه‌هاي آنان و از طرف ديگر حاصل تجربه عملي مردم و تحول اساسي ايجاد شده در طيف‌هاي مختلف جامعه مي‌باشد. حرکت بسوي تحول که بعنوان يکي از مهمترين عوامل پيروزي در انتخابات آينده رياست جمهوري خواهد بود بايد فراگير، سريع و متکي بر اصالت‌هاي انقلاب باشد و آنانکه بتوانند آينده‌اي را مناسب اين گفتمان براي جامعه ترسيم کنند، قطعا شانس بيشتري براي برنده شدن در شرايط کنوني کشور خواهند داشت.

منبع: تارنمای بازتاب