يك‌ قرن‌ و نيم‌ سلطه‌ سانسور بر واژه‌هاي‌ ايراني‌"آفريننده‌ خاموشي‌


ابراهيم‌ افشار

يكشنبه 9 اسفند ماه 1383



راست‌ گفته‌اند كه‌ «در اين‌ جهان‌ هيچ‌ چيز، طنزآلودتر از خود دگي‌ نيست‌». چه‌ فرقي‌ مي‌كند در كجاي‌ جهان‌. همه‌ جاي‌ جهان‌ در يك‌ چيزهايي‌ مثل‌ همند. چه‌ فرقي‌ مي‌كند محرمعلي‌خان‌ بچه‌ كجا باشد يا اصلا چه‌ شكلي‌ باشد. سبيل‌ هيتلري‌ حتما بهش‌ مي‌آيد. كلاه‌ هم‌. شكل‌ قديمي‌اش‌ و شكل‌ امروزي‌اش‌ را خودت‌ مي‌تواني‌ حدس‌ بي‌. پنجاه‌ شصت‌ سال‌ چاپخانه‌ها و لاي‌ كتاب‌ را ديد كه‌ اوراق‌ مضره‌ نداشته‌ باشد. از دوران‌ رضاخاني‌ تا اواسط‌ دهه‌ پنجاه‌. سرش‌ را مي‌انداخت‌ پايين‌ و ماشين‌ خانه‌ و حروفچيني‌ و صحافي‌ را راست‌ راستكي‌ نگاه‌ مي‌كرد،گاهي‌ هم‌ «نورد» را مركب‌ مي‌زد و روي‌ حروف‌ روي‌ ميز حروفچيني‌ مي‌ماليد و كف‌ دستش‌ را مي‌زد به‌ حروف‌ و متن‌ حروف‌ را توي‌ كف‌ دستش‌ مي‌خواند.ژونال‌ دارها هم‌ فكر مي‌كردند چيزي‌ مثل‌ جغد شوم‌ است‌ و خبر توقيف‌ را ايكي‌ؤانيه‌ و در نهايت‌ خونسردي‌ اعلام‌ مي‌كرد. گهگاهي‌ هم‌ انعامش‌ را، عيدي‌اش‌، سوغاتي‌اش‌ را از مدير چاپخانه‌ مي‌ستاند و مي‌رفت‌. دوستي‌ به‌ شكل‌ گل‌ يخ‌.
او يكي‌ از پدران‌ بامزه‌ مميزي‌ در ايران‌ است‌. كسي‌ به‌ او نمي‌گفت‌ كه‌ «اگر حكومتي‌ صادقانه‌ به‌ حقانيت‌ خود معتقد باشد احتياجي‌ به‌ مميزي‌ نيست‌» نگفت‌ به‌ او كسي‌ كه‌ اي‌ برادر، سانسور نشانگر روابط‌ ناقا و غلط‌ بين‌ حكومت‌ و مردم‌ است‌. نشانه‌ بي‌اطميناني‌ حكومت‌ به‌ نيروهاي‌ ساختار اجتماعي‌ است‌. جامعه‌ فينقلي‌ تو نياز به‌ گفتمان‌ آزاد و مميزي‌ نشده‌ دارد. ظلم‌ مي‌كند به‌ ادبيات‌. از شرايط‌ ظالمان‌ عهد مغول‌ همين‌ بس‌ كه‌ نثر مرسل‌ قرن‌ چهارم‌ را به‌ نثر پرتكلف‌ قرن‌ ششم‌ و شعر روشن‌ و ساده‌ سبك‌ خراساني‌ را عراقي‌ مي‌كند و عراقي‌ را سبك‌ پراستعاره‌ هندي‌.
شاعرش‌ در خود فرو مي‌رود و نويسنده‌اش‌ خصلت‌ آگاهسازي‌ را به‌ كرشمه‌يي‌ و آهي‌ مي‌فروشد. روزنامه‌نگارت‌ هم‌ مي‌شود كارمندي‌ موذي‌ و ديرپا. لبريز از خودسانسوري‌ كه‌ از سانسور نيز افتضاح‌تر است‌. روح‌ سياسي‌ را مي‌كشد. رياكارت‌ مي‌كند. پوسته‌ دروغ‌ را مثل‌ يك‌ ماسك‌ گياهي‌ مي‌چسباند به‌ صورتت‌. تاريخ‌ 150 ساله‌ سلطه‌ سانسور بر واژه‌ هاي‌ ايراني‌ يك‌ نتيجه‌ آماري‌ عجيب‌ دارد. بيش‌ از 90 درصد از تاريخ‌ روزنامه‌نگاري‌ ايران‌ با سانسورهاي‌ مجازاتي‌ و بازدارنده‌ روبرو بوده‌ و كمتر از ده‌ درصد بقيه‌ را مطبوعات‌ «آزاد و فحاش‌» در بر مي‌گيرد. نگاه‌ كن‌ اين‌ ظلم‌ را كه‌ يك‌ سر طناب‌ به‌ دست‌ خودسانسوري‌ باشد و سر ديگرش‌ به‌ دست‌ فحاشي‌. اين‌ است‌ كه‌ آن‌ بدبخت‌ جرات‌ مي‌كند بگويد: ما ايراني‌ها مستحق‌ آزادي‌ نيستيم‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌گويند سانسور سياسي‌ در جوامع‌ توتاليتر و سانسور اقتصادي‌ در جوامع‌ دموكراتيك‌، پدر روزنامه‌نگاران‌ را در آورده‌ است‌. اين‌ است‌ كه‌ مي‌گويند سانسور اقتصادي‌ چرت‌تر از سانسور سياسي‌ است‌ چرا كه‌ «تواناترين‌ خاموشي‌ آفرين‌ و مسدودكننده‌ هر نوع‌ جريان‌ فكري‌ و هنري‌ است‌.»
اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ در خطابه‌ و ژونال‌ را مي‌بندي‌ كار به‌ مرده‌بادها و ده‌بادهاي‌ «ديوارنوشت‌» مي‌كشد. هر روز صبح‌ مردم‌ تهران‌ روي‌ ديوار شعارهاي‌ مرده‌ باد مي‌بينند. حسن‌ مكانيك‌ هم‌ روي‌ ديوار مغازه‌اش‌ مي‌نويسد: «باد». قاسم‌ پاسبون‌ مي‌گويد: اين‌ چيه‌ نوشتي‌ مرد حسابي‌?
مكانيك‌ مي‌گويد: باد هم‌ مگر عيب‌ دارد?
پاسبون‌ مي‌گويد: خر خودتي‌ مرد! حتما از نوشتن‌ «باد» منظوري‌ داري‌. يا مرده‌باد است‌ يا ده‌ باد است‌. به‌ قيافه‌ تو كه‌ ده‌باد نمي‌خورد پس‌ حتما منظورت‌ مرده‌باد شاه‌ است‌. يالا، راه‌ بيفت‌ برويم‌ شهرباني‌ )خاطرات‌ محمد بلوري‌(. چه‌ فرقي‌ مي‌كند اين‌ اتفاق‌ كجاي‌ جهان‌ رخ‌ دهد. اصلاص يارو چه‌ شكلي‌ باشد. محرمعلي‌خان‌ باشد يا زهرا خانم‌ يا هركس‌ ديگر. اين‌ متاع‌ )سانسور( پديده‌يي‌ سياسي‌ است‌ كه‌ لباس‌ فرهنگي‌ پوشيده‌. لباسي‌ كه‌ مثل‌ لباس‌ محمد حيدري‌ نيست‌ كه‌ در ميزگرد اوايل‌ انقلاب‌ )دولت‌ موقت‌ ( جلو دوربين‌ رفت‌. آن‌ طرف‌ صادق‌ قطب‌زاده‌ )با دمپايي‌ و يقه‌ باز( نشسته‌ بود و صادق‌ طباطبايي‌ و شمس‌ آل‌ احمد )از طرف‌ دولتي‌ها ظاهراص( اين‌ طرف‌ هم‌ بهشتي‌پور و ملك‌محمدي‌ و مرحوم‌ مبشري‌ )وزير دادگستري‌(. آن‌ طرفي‌ها مي‌خواستند يك‌ جوري‌ جلسه‌ را جمع‌ كنند كه‌ بگويند در ايران‌ سانسور نيست‌. هر وقت‌ مبشري‌ و ملك‌محمدي‌ آمدند حرف‌ بند قطب‌زاده‌ حرفشان‌ را قطع‌ كرد. نوبت‌ به‌ محمد حيدري‌ رسيد، گفت‌: آقاي‌ قطب‌زاده‌ مي‌گويند ي‌ به‌ نام‌ زهراخانوم‌ هر روز عده‌يي‌ را از جلوي‌ دانشگاه‌ تهران‌ برمي‌دارد و مي‌آورد جلوي‌ روزنامه‌ها براي‌ سركوب‌. آيا باوجود زهراخانم‌ها و ايادي‌اش‌ مي‌توان‌ روزنامه‌نگاري‌ را پيدا كرد كه‌ دچار خودسانسوري‌ نشود? حتما كه‌ نبايد دولت‌ سانسور كند. )خاطرات‌ محمد حيدري‌( خودسانسوري‌ عالي‌ترين‌ نوع‌ سانسور است‌ و هيچ‌ چيز طنزآلود از خود دگي‌ نيست‌! حكايت‌ معروفي‌ است‌ بي‌سوادي‌ آن‌ سانسورچي‌ كه‌ يك‌ روز شعر حافظ‌ را در روزنامه‌يي‌ ديد )رضا به‌ داده‌ بده‌ وزجبين‌ گره‌بگشا( و سانسورش‌ كرد.
فكر كرده‌ بود منظور حافظ‌ از رضا، رضاشاه‌ است‌. به‌ حروفچين‌ مطبعه‌ دستور داده‌ بود به‌ جاي‌ رضا اسم‌ حسن‌ را بگذارد. همان‌ سالها بود كه‌ آنكه‌ مي‌گفت‌ مطبوعات‌ آزاد ايجادكننده‌ «جمهوري‌هاي‌ انتقادي‌»اند به‌ سلامتي‌ مس‌رد! تمام‌ كرد و نديد كه‌ سانسور هرگز هميشگي‌ و مطلق‌ نيست‌. صنعت‌ نشر اگر بميرد انتشارات‌ زيرزميني‌ و شبكه‌هاي‌ ارتباطي‌ مخفي‌ متولد مي‌شوند و بالاخره‌ زور مي‌ند كه‌ خط‌ مشي‌ فرهنگي‌ رسمي‌ را خنثي‌ كنند. اين‌ هم‌ مقاومتي‌ است‌ در برابر ايجاد «جامعه‌ محرمانه‌» كه‌ نام‌ يكي‌ از پدرانش‌ سانسور است‌.
اين‌ حكايتي‌ ديگر است‌. از نگفتن‌ها و گفتني‌هاي‌ نگفتني‌. به‌ ياد آور روم‌ باستان‌ را كه‌ بازيگر تئاتر را بخاطر گفتن‌ جمله‌ دو پهلو درباره‌ امپراتور، به‌ دستور كاليگولا ده‌ ده‌ در آمفي‌تئاتر جزغاله‌ كردند. قسطنطين‌ را به‌ ياد آور كه‌ هر كسي‌ بخاطر مطالعه‌ كتابي‌ غير از آؤار يهودي‌ مستوجب‌ مرگ‌ مي‌شد. عصر انگيزاسيون‌ و دستور شوراي‌ روحاني‌ تولوز )1229( را به‌ ياد آور كه‌ هيچ‌ فرد روحاني‌ حق‌ نداشت‌ هيچ‌ كتاب‌ مذهبي‌ و مقدسي‌ به‌ جز كتاب‌ دعا و سرودهاي‌ روحاني‌ را در تملك‌ خود داشته‌ باشد.
و روي‌ گزارش‌ سالانه‌ سازمان‌ «طرفداران‌ راه‌ امريكا» )1989( مكث‌ كن‌ كه‌ نشان‌ مي‌دهد در 42 ايالت‌ از 52 ايالت‌ امريكا مميزي‌ وجود دارد.
آنها در اين‌ گزارش‌ به‌ سانسور كتاب‌هاي‌ ممنوع‌ شده‌يي‌ چون‌ خوشه‌هاي‌ خشم‌ و موش‌ها و آدم‌ها )جان‌ اشتاين‌ بك‌( ناطور دشت‌ )جي‌ دي‌ سالينجر( ماجراهاي‌ هاكل‌ بري‌ فين‌ )مارك‌ تواين‌( و... آؤار آرتور ميلر، گابريل‌ گارسيا ماركز و حتي‌ ويليام‌ شكسپير اعتراض‌ داشتند.
در سرزمين‌ ما نيز حكايت‌ همين‌ است‌. برخوردهاي‌ خشونت‌بار با عقايد مزدك‌ و مزدكيان‌ در روزگار انوشيروان‌،
كتاب‌ سوزان‌ سلطان‌ محمود غوي‌ پس‌ از فتح‌ سمرقند و بخارا، غارت‌ خانه‌ و كتابخانه‌ ابن‌سينا توسط‌ مسعود غوي‌، كتاب‌ سوزان‌ اسماعيليه‌ به‌ دست‌ هلاكوخان‌ و حتي‌ كتاب‌ شويان‌ و تحريم‌ كتب‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ اهل‌ تصوف‌ به‌ دست‌ افراطي‌ها چيزي‌ از اين‌ قبيل‌ است‌.
)سلطان‌ سعيد مبارزالدين‌ سه‌ چهار هزار كتاب‌ فلسفه‌ در عرض‌ يكي‌ دو سال‌ به‌ آب‌ شست‌ كه‌ مغسول‌ گرداند(
... اما تفتيش‌ و بازرسي‌ مطبوعات‌ براي‌ اولين‌ بار بطور رسمي‌ در زمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ وجود آمد. رهبري‌ اداره‌ سانسور را صنيع‌الملك‌ به‌ عهده‌ گرفت‌ و بالاخره‌ در سال‌ 1286 شمسي‌ قانون‌ مطبوعات‌ ايران‌ در شش‌ فصل‌ و 53 ماده‌ به‌ تصويب‌ رسيد.
كودتاي‌ 1287 محمدعلي‌ شاه‌ و گلوله‌ باران‌ مجلس‌، مطبوعات‌ را در بد مخمصه‌يي‌ انداخت‌. قلم‌ به‌ دستان‌ بسياري‌ گريختند و از آنها كه‌ در وطن‌ ماندند برخي‌ به‌ طرز فجيعي‌ كشته‌ شدند. اما با پيروزي‌ مشروطه‌ خواهان‌ و فرار محمدعلي‌ شاه‌، قلم‌ها دوباره‌ تراشيده‌ شد. كمي‌ بعد نفوذ مطبوعات‌ در توده‌هاي‌ مردم‌ دولت‌ را به‌ وحشت‌ انداخت‌ و در سال‌ 1292 به‌ يكباره‌ تمام‌ روزنامه‌ها قلع‌ و قمع‌ شد. با كودتاي‌ 1299 رضاخان‌ دوباره‌ روزگار سياه‌ روزنامه‌نگاران‌ آغاز شد. قلم‌ به‌ دستي‌ كه‌ درباره‌ قتل‌ كلنل‌ پسيان‌ نوشته‌ بود شلاق‌ خورد. روزنامه‌ ستاره‌ ايران‌ و ستاره‌ شرق‌ توقيف‌ شد. قتل‌ و به‌ چوب‌ بستن‌ ژورناليست‌ها به‌ جايي‌ رسيد كه‌ روزنامه‌ها به‌ «خود تعطيلي‌» رسيدند. «نجات‌ ايران‌» در شماره‌ چهارم‌ خود با خوانندگانش‌ وداع‌ كرد و نوشت‌: «بهتر است‌ پيش‌ از آنكه‌ سراغ‌ ما بيايند خودمان‌ روزنامه‌مان‌ را تعطيل‌ كنيم‌» اما پس‌ از چاپ‌ همين‌ مقاله‌، مدير روزنامه‌ براي‌ نجات‌ جان‌ خود به‌ سفارت‌ شوروي‌ پناه‌ برد.
فرخي‌ يزدي‌ لب‌ دوخته‌ شد و جان‌ داد.
بعد از خلع‌ رضاشاه‌ )1320( بود كه‌ قلم‌ به‌ دست‌ها دوباره‌ وارد صحنه‌ شدند. به‌ يكباره‌ تعداد روزنامه‌ها و مجلات‌ به‌ 466 عنوان‌ رسيد اما چند ماه‌ بعد به‌ بهانه‌ شورشي‌ كه‌ در تهران‌ رخ‌ داد، دولت‌ با اعلام‌ حكومت‌ نظامي‌، روزنامه‌هاي‌ دگرانديش‌ را به‌ دلخواه‌ توقيف‌ كرد. روزگار گذشت‌ و گذشت‌، ساواك‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود و مميزي‌ را بر عهده‌ گرفت‌. حكايت‌ مطبوعات‌ در اين‌ دوره‌ بسيار گفته‌ شده‌ اما روزگاري‌ كه‌ ماموران‌ به‌ تمام‌ كتابفروشي‌ها يورش‌ برده‌ و بيش‌ از 60 ناشر و كتابفروش‌ را توقيف‌ كردند، ضدحالي‌ غريب‌ در پي‌ داشت‌ )1351(.
اواسط‌ دهه‌ پنجاه‌ بود كه‌ شبه‌ فرهنگ‌ مخفي‌ مميزي‌ گسترش‌ يافت‌ و كلماتي‌ مثل‌ گل‌سرخ‌، زمستان‌، شب‌، لاله‌، جنگل‌، رفقا، پرچين‌، پليس‌، ببري‌ خسان‌ و... در دل‌ نويسندگان‌ و شاعران‌ محبوس‌ شدند وگرنه‌ اجازه‌ حضوري‌ علني‌ بر كاغذ سپيد نداشتند.
نمايشنامه‌هاي‌ ريچارد سوم‌ و مكبث‌ و هاملت‌ شكسپير را نمي‌شد كار كرد چون‌ در آنها شاه‌ در صحنه‌ مي‌مرد. در اواخر رژيم‌ پهلوي‌ بيش‌ از پانصد عنوان‌ كتاب‌ شعر در فهرست‌ كتب‌ ممنوعه‌ بود. ادبيات‌ روسي‌ زير ذره‌بين‌ ساواك‌ نفس‌ مي‌كشيد. اگر مي‌خواستي‌ گذرنامه‌يي‌ براي‌ ورود به‌ دان‌ قصر و اوين‌ بگيري‌! بهترين‌ راه‌ تهيه‌ كتاب‌هاي‌ جك‌ لندن‌، برتولت‌ برشت‌ و ژان‌ پل‌ سارتر بود. كتاب‌هاي‌ جلد سپيد در همين‌ زمان‌ رشد يافت‌. فوتباليست‌ معروف‌ تيم‌ ملي‌ فوتبال‌ هر وقت‌ براي‌ مسابقه‌ به‌ خارج‌ مي‌رفت‌ با چند كتاب‌ جلد سفيد بر مي‌گشت‌ و باز جهان‌ چون‌ سيبي‌ چرخيد و نوبت‌ به‌ ما رسيد.
--------------------------------------------------------------------------------------------

توصيف‌ سانسور


در فرهنگ‌ لغت‌ انگليسي‌ آكسفورد آمده‌ است‌ كه‌ واژه‌ گ‌كلق‌ظط از ريشه‌ ظلق‌ظط و از كلمه‌ ظگ‌ملق‌ظط لاتين‌ مشتق‌ شده‌ كه‌ معناي‌ ارزيابي‌، اندازه‌گيري‌، برآورد، قضاوت‌ و محاسبه‌ است‌.
دايره‌المعارف‌ بريتانيا سانسور را به‌ عنوان‌ «عملي‌ در جهت‌ تغيير يا جلوگيري‌ از سخني‌ كه‌ مخل‌ صلاح‌ عمومي‌ ارزيابي‌ شود» تعريف‌ مي‌كند.
دايره‌المعارف‌ ورلدبوك‌ در تعريف‌ سانسور مي‌نويسد: كنترل‌ كردن‌ آنچه‌ مردم‌ مي‌گويند، مي‌شنوند، مي‌خوانند، مي‌بينند يا انجام‌ دهند. مميزي‌ حتي‌ مي‌تواند در نحوه‌ لباس‌ پوشيدن‌ مردم‌ موؤر باشد.
دايره‌المعارف‌ مصاحب‌ در توصيف‌ سانسور مي‌نويسد: «تفتيش‌ پيش‌ از انتشار كتاب‌، جرايد، نمايشنامه‌ها و... حتي‌ نامه‌هاي‌ خصوصي‌ و نطق‌ و بيان‌ به‌ منظور حصول‌ اطمينان‌ از اينكه‌ مضر به‌ اخلاق‌ عمومي‌ يا منافع‌ حاكميت‌ نباشد».
--------------------------------------------------------------------------------------------

انواع‌ مميزي‌

بسياري‌ از محققان‌ هرگونه‌ فقر فرهنگي‌ و ضعف‌ در روابط‌ اجتماعي‌، عدم‌ مشاركت‌ سياسي‌ و حتي‌ عدم‌ اختلاط‌هاي‌ طبقاتي‌ را نوعي‌ سانسور تلقي‌ كرده‌ و آن‌ را سرمنشا يا نتيجه‌ وجود مميزي‌ دانسته‌اند.
از ميان‌ انواع‌ مميزي‌ مي‌توان‌ به‌ سانسور مجازاتي‌ و سانسور احتياطي‌ اشاره‌ كرد.
در سانسور مجازاتي‌ بازرسي‌ و تفتيش‌ وجود ندارد اما اگر هم‌ از خط‌ قرمزها عبور كرد به‌ مجازات‌ صاحب‌ اؤر مي‌انجامد.
برخي‌ از كارشناسان‌ نيز سانسور را به‌ مميزي‌ مستقيم‌ و غيرمستقيم‌ تقسيم‌ كرده‌اند. مميزي‌ مستقيم‌ از طريق‌ اعمال‌ زور برقرار مي‌شود و در سانسور غيرمستقيم‌، آدمي‌ از درون‌ مهار مي‌شود.
به‌ گفته‌ محققان‌ كانون‌ سانسور از انواع‌ مميزي‌هاي‌ مذهبي‌، اخلاقي‌، سياسي‌ و اقتصادي‌ تشكيل‌ مي‌شود. مميزي‌ مذهبي‌ قديمي‌ترين‌ عامل‌ است‌. مميزي‌ اخلاقي‌ از متداول‌ترين‌ انواع‌ سانسور در همه‌ جوامع‌ وجود دارد. مميزي‌ سياسي‌ معمولا به‌ بهانه‌ حفظ‌ اسرار امنيتي‌ و جلوگيري‌ از ابراز عقايد مخالف‌ صورت‌ مي‌گيرد.
سانسور اقتصادي‌ يا مميزي‌ بازار نيز به‌ همت‌ قطب‌هاي‌ اقتصادي‌ از نظر انحصار فن‌، ابتكار تكنولوژيكي‌ و جلوگيري‌ از انتشار اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ توليد و بازار صورت‌ مي‌گيرد.
سانسورهاي‌ قانوني‌ معمولا در حوزه‌هاي‌ اخلاقي‌ يا مذهبي‌ اعمال‌ مي‌شود كه‌ از پشتوانه‌ صريح‌ قانوني‌ برخوردارند و پذيرفته‌ترين‌ شكل‌ سانسور است‌. سانسور غيرقانوني‌ نيز بدون‌ هيچ‌ ضابطه‌ و قانون‌ مشخصي‌ و معمولا بر حسب‌ سلايق‌ شخصي‌ صورت‌ مي‌گيرد.
-------------------------------------------------------------------------------------------

تغيير واژگان‌ وتعابير در كتاب‌ها

) به‌ دستور برخي‌ از «بررس‌ها» در سال‌ 1375(
ميخانه‌:كافه‌
عاشق‌: علاقه‌مند، دوستدار
هم‌رقصان‌: هم‌صحبت‌ها
گوشت‌خوك‌:گوشت‌ گاو
شراب‌: نوشابه‌
بار: پيشخوان‌
عشقبازي‌: دوستي‌
مشروب‌: نوشيدني‌
زاييد: به‌ دنيا آورد
وطن‌پرستي‌: وطن‌دوستي‌
سيب‌ و انار: نقره‌ و به‌
عشق‌ صدر اعظم‌: صدر اعظم‌
كام‌ ستاندن‌: به‌ عقد خويش‌ در آوردن‌
شاهزاده‌ عبدالعظيم‌: حضرت‌ عبدالعظيم‌
جانماز آب‌كش‌: مقدس‌ ماب‌
يا فضاي‌ بزرگ‌: اي‌ خداي‌ بزرگ‌
رفيق‌: به‌ كلمه‌ ديگر بدل‌ شود
عشقي‌: محبتي‌
سينه‌: بالاتنه‌
ماليد: كشيد
مرا بغل‌ كرد: مرا بلند كرد
خانم‌: خانواده‌
در آغوشش‌: جلوي‌ چشمانش‌
--------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: روزنامه اعتماد