از ديدگاه فلسفه سياسی غرب(2)
سوزان مولر آکین/ مترجم: ن. نوریزاده- مونترال
هشتم مارس 2005
دوم: ناممکن است بگوئيم که موضوع ابتدا در ذهن کداميک از آنها خطور کرده است. استثنائی که در اين مورد وجود دارد اين است که آن دو در ارتباط و آشنائی اوليه خود، با يکديگر دو مقاله کوتاه يکی در مورد ازدواج و طلاق و ديگری در مورد حق رای زنان (The Enfranchisement of Women) نوشتند. اما بايد توجه داشت که کتاب "زيردست بودن ان" (The Subjection of Women) کتابی است که ميل آنرا به تنهائی و بعد از مرگ Harriet Taylor نوشته است. اين مقالات نشان ميدهد که عقايد Taylor بسيار راديکال تر و تندتر از عقايد ميل بود. برای مثال، او بر اين باور بود زمانی که زنان از تمام حقوق مدنی و سياسی برخوردار شوند ميبايد تمام قوانين ازدواج را بدون اينکه برای زنان نتايج زيان باری داشته باشد، ملغی نمايند. در حاليکه ميل خواهان اصلاحات ملايم در مورد قوانين طلاق بود و هرگز عقيده نداشت که بايد قوانين و قراردادهای ازدواج از بين برود. بهرحال باورهای سياسی اجتماعی ميل و تايلور Taylor)) بيشتر روی اين موضوع ، يعنی آزاد سازی زنان که برای آنها بسيار مهم بود تمرکز داشت. بحثهای آنان که شامل موارد کتاب The Subjection of Women (زيردست بودن ان) نيز است، اول بار در نوشتار The Enfranchisement of Women (حق رای ان) پديدار گشت ولی اين دليل به تنهائی کافی نيست که نشان دهد آندو در باورهای اوليه خود هم عقيده بودند. Taylor همانطور که گفته شد، عقايد راديکالی نسبت به تساوی حقوق زنان داشت و در نتيجه بيشتر شرکتهای انتشاراتی آثار او را به طبع نمی رساندند بنابراين اين احتمال وجود دارد که آثار او تحت نام ميل انتشار يافته است. اما اين امر مسلم است که آنها در ارتباط تنگاتنگ با يکديگر بودند و در مورد باورهای خود بحث ميکردند و همانطور که ميل ميگويد "ما برای يافتن عقيده ای مشترک، مباحثات و گفتگوهای بيشماری که قسمت بزرگ آن هنوز در ذهنيت ما بجای مانده است، داشتيم".(33) بنابراين ميتوان چنين نتيجه گرفت که باور راسخ فمينيستی جان استوارت ميل بدان خاطر بود که او با گروههای متفکر ديگری از جمله ,Utilitariansسوسياليستهای پيشگام، پيروان Saint-Simon و پيروان Fourieris و بالاخره Utilitarian Radicals در تماس بود. همچنين او با چندين روشنفکر که همواره نسبت به وضعيت زنان عصر خود اعتراض ميکردند، بويژه Harriet Taylor که بطور مستقيم از اثرات ناگوار و تبعيض آميز جنس نسبت به قوانين ازدواج و عدم دستيابی آنها به آموزش رنج ميبرد، در ارتباط بود. بنابراين جای هيچ تعجبی نخواهد بود که ميل تصميم بگيرد که مهمترين اصول و پايه باورهای سياسی و اجتماعی خود را اختصاص به آزادسازی زنان کند. جان استوارت ميل در کتاب "در باره آزادي" On Liberty)) از استناد کردن به کلمه "حق" بطور انتزاعی و مستقل از سودمندی آن خودداری کرده است و در کتاب "زيردست بودن ان" خود را متعهد ميداند به کسانيکه ممکن است او را متهم کنند که ميخواهد يک انقلاب اجتماعی بنام "حق مجرد" راه بيندازد(34) پاسخ دهد. بعبارت ساده تر منظور ميل اين ميباشد که نمی توان به واژه "حق" بطور انتزاعی و جدا از منفعت و سودمندی آن باور داشت. همچنين سودمندی از ديدگاه سياسی، اجتماعی او همان منافع حقيقی و ثابت انسان است که در جهت پيشرفت و ترقی و تعالی او ضرورت دارد. ميل در آن هنگام و عليرغم اين اظهارات جدی، با فرضيه پردازان حقوق طبيعی همصدا بود تا با پيروان نظريه Utilitarism .
ميل عليرغم چندين "خطای اساسي" معتقدان به Utilitaris که مانند فرضيه پردازان "حقوق طبيعي" "به عدالت و برابری حقوق زنان و مردان بويژه در مورد مبحث اساسی کار زنان و حق انتخاب شغل و حرفه بنابر ذوق و سليقه شان باور نداشتند،(35) بنام سودمندی به معنی وسيع آن که بر پايه منافع دائمی زنان بمثابه موجوداتی پيشرو(36) و نيز در دفاع از آزادی آنان و حق انتخاب شغل و حرفه در کتاب "در باره آزادي" (On Liberty) و "زيردست بودن ان" The Subjection of Women پرداخته است. او با شدت نظرات بنتام در مورد طبيعت انسان را رد ميکند و اين مخالفت را بصراحت در مقاله ای در باره بنتام (37) و ديگر آثار خود، بيان ميدارد. برای مثال، او درباره اين مخالفت در کتاب On Liberty مينويسد که "طبيعت انسان مانند ماشين نميباشد که از قبل دارای مدل و نمونه ای باشد. آن بسان درختی ده است که انتظار رشد و توسعه بنابر گرايشهای ذاتی و درونی آن ميرود".(38) بهر حال خواه مفهوم غيرمکانيکی ميل از طبيعت انسان آن باشد که نشان دهد او از اصول "بزرگترين سعادت برای بيشترين مردم "دست برداشته است و يا خواه او را از زمره پيروان Utilitarism واقعی دور کند، او روی موضوع جايگاه نهادهای انسانی و توسعه آنها پيش از تجربيات لذت بخشی که انسانها بدست ميآورند، اصرار داشت. در اين ارتباط او ديدگاه جرمی بنتام را در مورد Pushpin (نوعی بازی کودکانه) که معتقد بود که اگر مردم از آواز آن بازی لذت ميبرند، آن بهتر از شعر و هنر موسيقی است نه تنها قبول نداشت بلکه او را سخت آزرده ساخت. ميل بر اين باور بود که عاليترين لذات که بوجودآورنده بزرگترين سعادت برای انسان است لذات فکری است و پست ترين لذات، لذاتی است که از حواس ناشی ميگردد.(39) همچنين اين نوع لذت بعلت فقدان پرورش عقلی و فکری اوست که پديد ميآيد".(40) بنابراين ابزار ضروری که بوسيله آن هر کس ميتواند به بزرگترين لذات دست يابد فقط آزاد گذاشتن آنها برای لذت بردن از شعر و يا ديگر لذات است.
گسترش اخلاقيات انسان، او را به بزرگترين سعادتها هدايت ميکند زيرا انسان با اخلاق و با فضيلت نه فقط به انسانی گفته ميشود که رفتاری نيک داشته باشد و از خودخواهی ها و لذات فردی در جهت سعادت مردم اجتناب کند، بلکه در او با انجام رفتار نيک احساسی بوجود آيد که باعث خوشنودی و رضايت خاطرش گردد.(41) بنابراين آنچه که نتيجه گرفته ميشود اينست که Utilitarism جان استوارت ميل بطور قطع با آنچه که بنتام عقيده داشت متفاوت بود، تا جائيکه ميل به پاسخ اين سئوال که آيا بزرگترين سعادتها به محک تجربه گذاشته شده است يا خير؟ اميدی نداشت. ميل در صفحات Socrate and The Pig (سقراط و خوک)، با صراحت در باره بزرگترين سعادتها گفته است که سعادت و خوشيها از لحاظ کيفی با هم متفاوت هستند و بعضی از آنها نسبت به بعضی ديگر برتری دارند. برای مثال، خوشيها و لذاتی که به عقل مربوط است برتر از خوشيهای حسی است که مابين انسان وحيوان مشترک ميباشد. او در اين مورد ميپرسد که کدام مرد بزرگ منشی (مثل سقراط) حاضر است که به پستی و نادانی که لذات بيشتری برای او دارد درآيد تا به بزرگ منشی و دانائی که جزء رنج و عذاب چيزی ديگر برای او به ارمغان نميآورد؟ اين فرد بزرگ منش و دانا حاضر است انسان باشد و از خوشيها بی بهره تا خوکی خوشنود و سرشار از خوشيها.
بديهی است ميل که معيار عنصر اخلاقی او سعادت و رنج ميباشد به اين نکته توجه نکرده است که اگر اخلاق و توانائی فکری مردم رشد و توسعه پيدا کند آنها خود به درک سعادت و خوشيهای خود که از يکديگر متفاوت است، قادر خواهند شد. بنابراين مفهوم اينکه يک خوشی بر خوشی ديگر برتری دارد، بی معنی ميباشد.
در اينجا ميل بدون شک دچار تفکر نخبه گرائی شده است زيرا هنگاميکه او از بنتام انتقاد ميکند که معيار "طبيعت انسان" را در شخص خودش تصور کرده است، متوجه نيست که خودش نيز چنين کرده است. او خود را نمونه و مدل زيباشناسی زاهدانه و روشنفکرانه برای نوع انسان تجسم کرده بود.
به هر حال ميل که اصول بزرگترين سعادتها را بدليل اصل "توسعه اخلاقی و توانائی فکری انسان" انکار کرده بود و کاملا قانع شده بود که فقط با تربيت است که ميتوان به بزرگترين سعادت دست يافت، هيچگاه به جزء تجسم روشنفکرانه خود نسبت به موضوع، تجربه ديگری ارائه نداد و بديهی است که با يک مرتبه تجربه نمی توان صحت يا عدم صحت فرضيه ای را ثابت کرد.
باری هدف از پرداختن به اين موضوعات، اين است که به ديدگاه Utilitarianism مورد باور ميل و مفهوم "انسان" از ديدگاه او که موجودی است اخلاقی، مترقی و از نظر فکر قابل اصلاح، پی ببريم تا بتوانيم بدين وسيله ديدگاه فلسفی سياسی او را نسبت به موضوع دريابيم. زيرا بندرت در کتاب " زيردست بودن ان" The Subjection of Women و ديگر آثار او که در باره آزادسازی زنان مطرح شده است، موضوع پيشرفت انسان بحث شده است. او فقط در يک صفحه از کتابش بنام The Principal of Political Economy بطور خلاصه بر اين موضوع تاکيد ميکند که "عقايد و قوانينی که (نسبت به جنسيت و مرد) وجود دارد و بر پايه نابرابری حقوق قانونی و اختلاف در توانائی وظائف اجتماعی آنان برسميت شناخته شده است، بايد بعنوان مانع بزرگ اخلاقی و اجتماعی و حتی عدم دستيابی به اصلاح عقلانی نوع انسان معرفی گردد".(42)
آزادی ، اختيار و عدالت
دو اصل برجسته ديگر در کتاب "زيردست بودن ان" و ديگر نوشته های فمينيستی ميل وجود دارد. آن دو اصل يکی در باره آزادی و اختيار و ديگری عدالت در جهت رعايت بی طرفانه برابری است. هر دو اين موضوع در رابطه با اخلاق و ترقی توانائی عقلی نوع انسان و همچنين در باره سعادت زنان که بدست خودشان بايد انجام گيرد ميباشد.
اول: ميل در کتاب "در باره آزادي" بروشنی و بطور عميق در مورد ارزش آزادی فرد بمثابه يکی از ابزار مهم دستيابی به سعادت و خودمختاری بحث کرده است. بعبارت ديگر او آزادی را نبود مانعی برای انسانها در جامعه فرض ميکند و جامعه آزاد را جامعه ای ميداند که افراد آن اعم از و مرد برای دستيابی به سعادت به موانعی برخورد نکنند. او بر اين باور است که پيشرفت سياسی، اجتماعی يک جامعه فقط در نتيجه بهتر شدن افراد و رشد توانائی فکری و اخلاقی آنها ميسر ميگيرد و اين بهبودی حاصل نمی شود مگر آنکه افراد جامعه از آزادی برخوردار گردند تا بتوانند بدانوسيله استعدادهای خود را جهت رسيدن به سعادت، پرورش دهند.
ميل در کتاب "زيردست بودن ان" مينويسد که: "آزادی بعد از لوازم اوليه زندگی مانند غذا و پوشاک، بعنوان نيرومندترين خواسته طبيعی انسان ضرورتی تام دارد."(43) او همچنين در کتاب "در باره آزادي" شرط کاربرد مداخله و زور در روابط بين اجتماع و افراد را چنين بيان ميدارد که: "تنها دليلی که انسانها حق دارند بصورت فردی و يا اجتماعی در آزادی عمل ديگران مداخله نمايند آنست که بخواهند از آسيب رساندن به ديگران جلوگيری نمايند."(44) بعبارت ساده تر، در جوامع متمدن کاربرد زور بصورت کيفرهای قانونی زمانی ميسر است که از آسيب رساندن فرد به فرد ديگر و يا به جامعه، جلوگيری شود. فرد در آن قسمت از اعمال خود که به خودش مربوط است، از آزادی مطلق برخوردار ميباشد. ميل اين اصل را برای افرادی که از هر لحاظ رشد کامل يافته اند، بيان ميدارد، برای مثال او از کودکان يا کسانيکه به سن رشد نرسيده اند و احتياج به نگهداری و سرپرستی ديگران دارند، اين اصل را مستثنی ميکند و معتقد است که آنها بايد از آسيب خود و ديگران در امان باشند.
ميل برخلاف روسو که از مفهوم آزادی برداشت قاطعی در دفاع از نظام پدرسالاری ارائه داده بود، او بدون شک آزادی را يکی از ارزشها و معيارهای مهم و بديهی برای دفاع از حقوق و موقعيت قانونی زنان می دانست. موضوع آزادی و اختيار، موضوعهای مورد بحث استوارت ميل عليه نابرابری در قوانين ازدواج و تبعيضهای شديدی که در مورد تحصيل و آموزش و کمبود و يا نبود فرصتهای شغلی برای زنان در جامعه ميباشد. او براين باور است که آزادسازی زنان بوسيله خود، صرف نظر از اينکه باعث سعادت آنان ميگردد، منفعت مستقيمی نيز روی جامعه دارد. در جامعه ای که يک بطور عملی هيچ فرصت انتخاب شغل بجزء ازدواج کردن ندارد، آنهم ازدواجی که بطور قانونی اسير و برده شوهر و خواسته های او ميباشد و نيز فردی بی اختيار در امور مالی و دارائی های خود است. نتيجه اين امر آنست که در جامعه تفاوت شگرفی بين زندگی زيردستانه برای خواسته های ديگران با زندگی آزاد و مستقل برای خود همواره وجود خواهد داشت. برای ميل واضح و مسلم بود که سعادت زنان در گرو انتخاب واقعی آنها در مورد دگيشان است و آنها خود بيش از ديگران مسئوليت دارند که زندگی مستقلی برای خود دست و پا کنند و هرگونه که ميخواهند زندگی نمايند. او بر اين باور بود که "اگر برای سعادت انسان بطور ضروری کاری بايد انجام گيرد، آن کار ميبايست با انتخاب و ميل و رغبت او همراه باشد".(46) بنابراين آزادی و اختيار و فرصت های شغلی که برای مردان وجود دارد بايد برای زنان نيز قابل دستيابی باشد. در اين شرايط است که ازدواج و يا تجرد معنی پيدا ميکند و در غير اين صورت معنی ديگری که دارد، گريز از "ترشيدگي" (Old Main hood ) و پناه آوردن و وابستگی حقيرانه به مرد است و اين خلاف امر بديهی ازدواج است که و مرد بطور قانونی از حقوق و مسئوليت مساوی برخوردارند. گرچه ميل در کتاب The Subjection of Women (زيردست بودن ان) در مورد باور راديکال خود از امر ازدواج چيزی به زبان نياورده است اما در رساله خود بنام برابری جنسيتها و ازدواج و طلاق تاکيد نموده که يک قرارداد آزاد بنابر خواست طرفين ميبايد منعقد گردد تا (بعد از طلاق) بچه ای که حاصل اين ازدواج است معلوم گردد که چگونه بايد تحت مراقبت قرار گيرد. او بطور کلی و به شدت با ديدگاه معاصر خود مبنی بر اينکه ازدواج يک امر طبيعی و الزامی است مخالفت ميکرد و ميگفت که ازدواج اجباری و الزام آور بطور مسلم اشتباه در اشتباه است. زيرا در تمام موارد بايد هيچ انگيزه ای بجزء سعادت دو فرد که همديگر را دوست دارند و احساس ميکنند که ميتوانند با يکديگر زندگی نمايند، نبايد وجود داشته باشد".(47) برای ميل انکار آزادی به بهانه حفاظت انسان از آسيب رسيدن، مردود و نادرست است. او از آزادی زنان بطور کلی که يکی از ابزار مهم در سرنوشت سعادتمندی آنان محسوب ميشود و بويژه آزادی انتخاب و تصميم گيری، دفاع ميکند و آنرا نه فقط برای زنان بلکه برای پيشرفت جامعه امری ضروری ميداند. ميل در کتاب On Liberty (در باره آزادي) بيان ميکند که: "در جائيکه کانونهای اجتماعی اصلاحات به تعداد افراد وجود دارند اما بايد دانست که نهضت آزادی تنها کانون پايدار اصلاح امور است".(48) گسترش آموزش، آزاد نمودن زنان از قيد و بند کار اجباری در خانه و در اختيار نهادن فرصتهای شغلی برای ان، دارای منافع و تاثيرات مهمی در جامعه است، زيرا باعث ميشود که توانائی های عقلی برای بهره مندی از خدمات عالی انسان افزايش يابد.(49) بعلاوه ميل معتقد است که با توجه به افزايش قابل بهره برداری قدرت تعقل که نتيجه آزادی زنان در امر دانش پژوهی و انتخاب آزادانه شغل است نه تنها تاثير عميق و ارزشمندی روی مردان ميگذارد بلکه همکاری برابر زنان با مردان و رقابت آنها با يکديگر باعث توسعه و پيشرفت آنها نيز خواهد شد. زيرا ميل بر اين باور بود که: "اگر مردان کمتر به امور بيرونی و فعاليت هائی که مختص آنان است درگير باشند و اوقات خود را بيشتر در خانه صرف کنند، زندگی جلوه مهمتر و بهتری برايشان پيدا ميکند و نيز تاثير همسران روی آنها بطور مداوم افزايش می يابد. او همچنين در مورد اين ديدگاه که هر فرد يا جامعه ای که تن به اصلاحات ندهد و اصلاح نشود رو به فساد و نابودی ميرود، بيان ميکند که همزيستی دائمی با يک بی دانش و کم خرد بر روی مرد هرچند روشنفکر تاثير ميکند و او را به راه خيانت و فساد سوق ميدهد. ميل در اين مورد ميپرسد که چگونه در يک نظام به همه امور توجه ميشود و آزادی و اختيار برای توسعه و پيشرفت فکری مرد در جامعه مهيا است اما در مقابل در فراگرفتن علم و دانش با محدوديتهای بسياری روبرو است؟ اين عدم تعادل باعث ميشود که نتواند در مقابل توانائی فکری مرد پايداری کند و به آنچه که خواسته روشنفکرانه او است بخاطر در قيد بودن و کمی تحصيلات پاسخ دهد. اين عدم برابری و تبعيض بين و مرد باعث آسيب رساندن به فرد و جامعه است و اگر اين شيوه و طرز نگرش به حقوق افراد اصلاح نگردد، فرد و خانواده و جامعه به زوال کشيده خواهند شد. ميل ادامه ميدهد که: "با اين تاثيرات که در هر خانه ای وجود دارد آيا بايد متعجب از حکومتی بود که کارگزارانش دارای شعور متوسطی هستند و از لحاظ هوشمندی و اخلاق و منش، صفات برجسته و قابل توجهی ندارند؟"(50)
منبع: سایت باشگاه اندیشه