پیراهن سفید(متن مقاله ارائه شده در مراسم نفی خشونت)


عیسی سحرخیز

جمعه 28 اسفند 1383

ما در شرايط كنوني براي جبهه دمكراسي خواهي به يك منشور وحدت ملي نياز داريم. منشوري كه مردم سالاري، جمهوريت و حقوق بشر و عدالت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و جنسيتي را سرلوحه برنامه خود قرار دهد. ما نياز داريم كه تمام ايرانيان دمكرات، آزاديخواه و صلح طلب كه كنوانسيون حقوق بشر را سرلوحه زندگي و رفتار سياسي و اجتماعي خود قرارمي دهند در چارچوب مفاد اين منشور جنبش اصلاح طلبي را در فاز و مرحله جديد به پيش ببرند



به نام خداوند جان و خرد

با سلام خدمت دوستان، خانم ها و آقايان محترم
و به ياد عزيزاني كه هنوز در دان به سر مي برند، از جنبش دانشجويي و فعالان مطبوعاتي، به ويژه آرش سيگارچي، حسين قاضيان، عباس عبدي، هدي صابر، تقي رحماني، رضا عليجاني و بالاخره اكبر گنجي و در اين ميان آنچه كه بر گنجي رفته و قرباني كينه جويي ها شده، جاي بسي تأسف است. نمي دانم چرا آقاي خاتمي رييس جمهور و آيت الله شاهرودي رييس
قوه قضاييه ساكت نشسته و اقدامي انجام نمي دهند و جلوي اين بي قانوني ها و برخوردهاي غيرانساني و غيراخلاقي را نمي گيرند؟ به ديگران كه چندان اميدي نيست. گنجي همچنان گروگان سعيد مرتضوي است و دادستان تهران اجازه نمي دهد كه او همچون ديگران و بر اساس قانون از حقوق حقه خود استفاده كند و به مرخصي بيايد و چند روزي در ماه در كنار خانواده اش، به ويژه دختر كوچكش باشد – هر چند كه اصولا” داني كردن او وجاهت قانوني ندارد.
آنها اعلام مي كنند كه در ايام عزاداري محرم و صفر فرصتي را در اختيار زندانيان قرار مي دهند تا در بيرون دان به عزاداري بپرداد، هر جنايتكاري نيز از اين امكان بهره مي برد، اما مرخصي قانوني و آزادي محدود ايام عزاداري را نيز از گنجي دريغ مي كنند. مي دانيد در پرده چه مي گويند؟ مي گويند چرا اكبر گنجي خانم شيرين عبادي را به عنوان وكيل خود انتخاب كرده است.
اين ننگ را انسان به كجا برد كه يك داني، يك روزنامه نگار نمي تواند برنده جايزه صلح نوبل، فردي كه افتخار يك ملت است را به عنوان وكيل خود برگزيند، آن هم داني اي كه از بيماري رنج مي برد و هرگاه كه انسان صداي او را از پشت تلفن، همراه با سرفه هاي خشك و برآمده از بدني رنجور مي شنود، اشك در چشمانش حلقه مي د. نه براي گنجي و نه براي خود، بلكه براي جمهوري اسلامي و عدالتي كه با انقلاب در پي آن بوديم، و در عوض آنچه كه شاهدش هستيم. سعيد حجاريان يكي ديگر از نمونه هاي اين عدالت اسلامي است. او اكنون با گذشت پنج سال هنوز با تني رنجور ولي خوشبختانه با فكر و مغزي باز و سرده و فعال در كنار ماست.
به هر حال اميدوارم كه اكبر گنجي آنگونه كه وعده داده اند – هر چند كه صد وعده خوبان يكي وفا نكند – در تعطيلات عيد و ايام عزاداري اربعين در كنار خانواده اش باشد تا شايد اندكي از عذاب وجدان ما كه آزادانه مي گرديم و سخن مي گوييم – هر چند كه برخي از ما را با
ممنوع الخروج شدن، در سرزميني به وسعت ايران داني كرده اند - كاسته شود.
همه به خوبي مي دانيد كه اقتدارگرايان زماني كه دريافتند قافيه را باخته اند و در برابر قانونگرايي اصلاح طلبان زمين گير شده اند، دو شيوه در پيش گرفتند، يكي آنكه با خشونت و وحشي گري و ترور و كشتار انسان هاي بيگناه جلوي حركت اصلاحات را بگيرند و راه را سد كنند و ديگري، قانون را چون پوستين وارونه اي به تن كنند و رفتار خشونت آميز خود را
چهره اي قانوني ببخشند و همانگونه كه آن روحاني معروف و پشت پرده بستن مطبوعات - البته به دستور آمران - كه اكبر گنجي او را ‘‘عاليجناب خاكستري’’ مي ناميد، در خلوت گفته بود.
با سلاح به اصطلاح قانون ‘‘پوست از سر اصلاحات بكنند’’، كه البته چون ما پذيرفتيم با گوريل شطرنج بازي كنيم، در بسياري جاها پوست از سر ما كندند و ما در حفظ حرمت قانون چيزي نگفتيم و حتي لبخند زديم، اما قافيه را باختيم و مردم و به ويژه دانشجويان، اصلي ترين قربانيان خشونت را از صحنه سياست فراري داديم و حتي در برابر خودمان قرار داديم.
آنان نيز بي كار ننشستند، در دان ها، در دوران بازداشت و خشونت جسمي و روحي عليه دانشجويان، در كنار شكنجه سرخ و سفيد، در كنار فشار براي اعتراف گيري و تك نويسي مصاحبه تلويزيوني و خودي، سياست شستشوي مغزي را به كار گرفتند، به گونه اي كه دوست را دشمن و دشمن اصلي را اگر نگوييم دوست، از زير ضربه مستقيم خارج كنند.
به هر حال خشونت طلبان، باند سعيد امامي كه قتل هاي جيره اي آنان با هوشمندي سعيد حجاريان و كشف غده سرطاني در وزارت اطلاعات، ريشه كن شد. در جايي ديگر انتقام از سعيد حجاريان گرفتند و مغز او را آماج گلوله ساختند تا شايد مغز اصلاحات را نابود ساد و از حركت انداد.
خشونت طلبان در تلاش خود براي كشتن پرنده سفيد اصلاحات، يك بال را از طريق خشونت عليه دانشجويان، حمله به خوابگاه هاي دانشجويي، دستگيري گسترده دانشگاهيان بريدند و بال ديگر پرنده اصلاحات، مطبوعات آزاديخواه و مستقل را به مسلخ بردند، حكم اعدام صادر كردند و روزنامه نگاران را راهي دان ساختند.
تصور آنان اين بود كه پرنده اي كه مغز او هدف قرار گفته، بال هايش از بيخ بريده شده، ده نخواهد ماند.
آنان نمي دانستند كه اين پرنده، ققنوسي است كه هر بار از خاكستر بيرون خواهد آمد و آواز آزادي و مردم سالاري و صلح و دوستي سر خواهد داد.
اكنون ما در دوران سرنوشت سازي قرار گرفته ايم، گويا بر پل صراط ايستاده ايم كه كوچكترين خطا و تصميم غلط ما مي تواند ما را به قعر جهنم، به دوزخ سرنگون كند. دوزخ حكومت خشونت طلبان.
ما بايد هرگونه خشونت را نفي كنيم. با خشونت هيچ مشكل اجتماعي و سياسي حل نمي شود و مردم سالاري و آزاديخواهي در جامعه نهادينه نمي گردد. بايد شعار ده باد دشمن من به يك فرهنگ تبديل شود كه نسل آينده در محيطي توأم با مدارا و صلاح دگي كند.
ما كشوري نيستيم كه بخواهيم مسايل خود را با جنگ و خشونت حل كنيم. ايران از راه مردم سالاري، انسان دوستي و صلح و آشتي ملي راحت تر مي تواند مسايل خود را در داخل و با جهانيان حل كند. لذا ما نيازي به دولت پليسي يا دولت پادگاني نداريم. ما نمي پذيريم كه در يك انتخابات فرمايشي و غيرآزاد، نظاميان شخصي پوش و طرفداران جنگ و خشونت و شكنجه و ترور را بر اين سرزمين حاكم كنند و در افق حيات ما همواره جنگ و خشونت ديده شود:
مردم اگر از انتخابات قهر كنند و گوشه عزلت گزينند و در خانه ها بنشينند، ژنرال هاي داخلي و خارجي آينده ايران را ترسيم خواهند كرد. در منطق ژنرال ها خصومت و خشونت حرف اول را مي د.
ما در شرايط كنوني براي جبهه دمكراسي خواهي به يك منشور وحدت ملي نياز داريم. منشوري كه مردم سالاري، جمهوريت و حقوق بشر و عدالت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و جنسيتي را سرلوحه برنامه خود قرار دهد. ما نياز داريم كه تمام ايرانيان دمكرات، آزاديخواه و صلح طلب كه كنوانسيون حقوق بشر را سرلوحه دگي و رفتار سياسي و اجتماعي خود قرارمي دهند در چارچوب مفاد اين منشور جنبش اصلاح طلبي را در فاز و مرحله جديد به پيش ببرند
ما به يك منشور دمكراتيك نياز داريم كه در آن تمامي افراد، تمامي ايرانيان، فارغ از قوم و نژاد، دين و زبان و مسلك و عقيده، و به عبارتي تمامي انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان بتوانند آزادانه و به دور از تحميل هاي نظارت استصوابي خود را نامزد كنند يا به نامزد مورد نظر خود رأي دهند.
ما به يك منشور نياز داريم كه در آن اصلاحات در جهت حذف انحصارهاي دولتي و خانوادگي حركت كند و ديگر حاكمان جرأت نكنند كه بگويند آقازاده هاي ما اكنون آقا شده اند و خود مي دانند كه چه كنند، فضولي موقوف.
ملت ايران به منشوري براي صلح و دوستي، براي دگي توأم با صلح و امنيت در كنار مردم جهان نياز دارد.
ما از هم اكنون بايد خورا آماده كنيم. فردا هم دير است.
خشونت طلبان تيره مي پوشند و سياه، به رنگ دل هايشان.
رنگ ما، رنگ سفيد و روشن است. رنگ صلح و دوستي، نفي خشونت.
ما بايد در جهت دستيابي به انتخابات آزاد و نفي نظارت استصوابي، گردهم آيي ها و ميتينگ هاي خود را در فضاهاي باز، در ميادين، در پارك ها و هر جا كه شد آغاز كنيم.
در آن روز همه بايد رخت سفيد و روشن بر تن كنيم، پرچم سفيد در دست بگيريم و خشونت را نفي كنيم و بر ضرورت برگزاري انتخابات آزاد تأكيد ورزيم.
تا روز 27 خرداد، اين روز سرنوشت ساز، هر از چند گاهي بايد چنين تجمع هايي را برگزار كنيم و برخواسته خود، انتخابات آزاد، نفي انتخابات فرمايشي و نظارت استصوابي تأكيد كنيم.
اگر در روز انتخابات، آزادانه به هر نامزدي كه خواستيم رأي داديم، باز در صحنه خواهيم ماند، سفيد خواهيم پوشيد، پرچم سفيد در دست خواهيم گرفت و اين بار فرياد خواهيم زد ما رييس جمهور تداركاتچي نمي خواهيم، ما رييس ‘‘جمهور’’ مي خواهيم و پيگير مطالبات و خواسته هاي خود هستيم.
اگر نه، نامزدهاي ما را رد كردند، باز 27 خرداد 84 در خانه نخواهيم نشست، با جامه اي روشن بر تن، پرچم سفيد در دست و اگر اجماعي صورت گرفت، با برگ رأي سفيدي در صندوق به مستبدان و خشونت طلبان ‘‘نه’’ خواهيم گفت.
اين رنگ سفيد، اين حركت مسالمت آميز و اين رأي پيامي در خود خواهد داشت. تمامي دوربين ها، تصاوير تلويزيوني و اخبار و گزارش ها خواسته مردم ايران را به اقصي نقاط كشور و گوشه گوشه جهان خواهند برد. آنها خواهند گفت: مردم ايران در يك حركت نمادين، در يك رفراندوم خودجوش اعلام كردند كه رييس جمهور معرفي شده نماينده آنان نيست و راه يافته اي است به كاخ رياست جمهوري.
شما فكر مي كنيد كه اگر آراي سفيد شمارش شده در صندوق بالاتر از آراي نفر اول انتخابات فرمايشي باشد، اين فرد مي تواند بر صندلي رياست جمهوري، لحظه اي بنشيند.

منبع: سایت امروز