هاشمى رفسنجانى در گفت و گو با شرق


گفت و گو محمد عطریانفر با هاشمی رفسنجانی

شنبه 29 اسفند 1383

تا چند روز قبل از ثبت نام وقت دارم



محمد عطريانفر: جناب آقاى هاشمى رفسنجانى! به خاطر فرصتى كه براى روزنامه شرق محبت فرموديد، متشكريم. براى روزنامه شرق بسيار مهم است كه طى ساعت ها گفت وگوى شفاف، گسترده و على القاعده چالش برانگيزى را با جناب عالى داشته باشد. ارتباط با شما از نظر ما سهل ممتنع است. از اين جهت سهل است كه احساس همدلى و صميمت با شما اين امكان را به ما مى دهد كه با شما راحت باشيم. با كمتر كسى مى توانيم چنين ارتباطى برقرار كنيم. از اين بابت بايد متشكر باشيم. اين، به ذات حضرت عالى، نحوه ارتباط و دلبستگى هايى كه به كشور، به خصوص نسل جوان داريد، برمى گردد. نسلى كه فكر مى كنيد بايد آينده اين كشور را مديريت كنند. از اين جهت ممتنع و سخت است كه تجربه نيم قرن تلاش، تجربه و حضور در همه عرصه ها را داريد و سخن گفتن با شما خيلى سخت است. نمى دانيم سئوالات ما كدام لايه از اطلاعات شما را برمى انگيزد و ما آن را با شما به چالش مى كشيم. به هر حال اميدواريم زاويه اين گفت وگو با ديگر مصاحبه ها متفاوت باشد. فكر مى كنيم آنچه كه بعضى ها به عنوان ايراد و انتقاد درباره مديريت سياسى و ملى شما مطرح مى كنند، از نظر ما حسن باشد. على القاعده توضيح بيشتر آن موارد مورد انتظار ماست. چه بسا آنچه كه ديگران به عنوان حسن شما مى دانند، از ناحيه نيروهاى روشنفكر و كسانى كه مخاطب شرق هستند، با رعايت همه جوانب و با نگاه واقع گرايانه مورد نقد صميمانه باشند. اميدواريم براى كسانى كه مى خواهند از تريبون روزنامه شرق شما را بشناسند، مصاحبه راهگشايى باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم، فكر مى كنم صحبت كردن با من سخت نيست. آنچه كه داشتم و دارم خيلى واضح است. اگر كسى مطالعه كند و دنبالش باشد، مى تواند بفهمد كه چه كار كردم. نقاط ضعف و قدرت پيداست. از طرف ديگر اين را صحيح مى دانم كه وقتى صحبت از نظام، انقلاب و ايران مى شود، حق همه سلايق داخل كشور است كه از ديدگاه خود به مسائل نگاه كنند و سئوالات خود را بپرسند و اگر انتقادى دارند، مطرح كنند و اگر پيشنهادى دارند، بگويند. اين يك حركت طبيعى است. در گذشته هم حاضر نبودم منحصر به يك تفكر باشم. مايلم با همه حرف بم. ممكن است در بعضى مسائل با هر طرفى اختلاف داشته باشم، ولى حرف زدن مشكلى ندارد. بنابراين مطالب خود را خيلى راحت مطرح كنيد.
محمد قوچانى: جناب آقاى هاشمى، فكر مى كنيم در يك ارزيابى مى توان دو دوره را در دگى حضرت عالى از هم جدا كرد: يكى دوره مبارزه و انقلاب بود كه براى تاسيس يك نظام سياسى تلاش كرديد كه محصولش نظام جمهورى اسلامى است كه معمولاً از كليت نظام دفاع كرديد. بخشى در دوره مبارزه سياسى بود كه به عنوان يك مخالف رژيم پهلوى فعاليت مى كرديد و بخشى هم سال هاى اول انقلاب و در جهت تثبيت نظام بود. دوره دوم حيات سياسى شما از دولت سادگى شروع شد كه به نظر مى رسيد حتى ادبيات و گفتمان شما هم عوض شد. فكر مى كنيم خيلى از واژه ها در دوره شما تغيير كرد و يا تفسير جديدى از آنها ارائه شد. سئوالى كه در اين مقطع از شما داريم و جامعه هم دنبال آن است، اين است كه همه فكر مى كردند شما از عرصه اجرا فاصله گرفته ايد و تبديل به مخ تجربه شديد، اما جامعه به هر دليل و خارج از تصميم شما مبنى بر آمدن و يا نيامدن، قضاوت ديگرى را در مورد شما شروع كرد. نمى خواهيم بگوييد مى آييد يا نمى آييد چون هر طور صلاح بدانيد، تصميم مى گيريد. سئوال ما اين است كه آيا دوره جديدى در راه است؟ آيا فكر مى كنيد _ منظور اين نيست كه اين دوره با ادوار گذشته در تضاد باشد _ فصل جديدى در دگى شما در حال شكل گيرى است كه مواردى را تكميل و در سيستم خود تغييرى ايجاد كنيد؟ اين سئوال مردم است كه آيا با هاشمى رفسنجانى سوم مواجه هستيم كه هاشمى اول و دوم را تكميل مى كند؟
اگر بتوان اسمش را جديد گذاشت، به اندازه تحول كشور و دنياست. در تفكرات فعلى ام با گذشته تفاوتى نمى بينم. از وقتى كه به مسائل جامعه خودمان و دنيا نگاه كردم، با اطلاعات دينى، سياسى و اجتماعى بود. از وضع هر زمان برداشت هايى داشتم و براى بهتر كردن اوضاع در همان زمان ها هم تفكراتى داشتم. هدف اين تفكرات در دوران مبارزه براندازى رژيم پهلوى بود، چون آنها را قابل اصلاح نمى دانستم. در دوران پيروزى انقلاب، همان طور كه گفتيد تا مقطعى كه انقلاب تثبيت شده _ البته كار آسانى نبود كه از رژيم شاهنشاهى به نظام جمهورى آن هم از نوع اسلامى برسيم، ولى چون مردم كمك مى كردند، از آن مراحل گذشتيم _ درصدد بوديم كه راه را براى حركت جديد باز كنيم. دوره سادگى هم مهم بود. چون به خاطر شرايطى كه در دهه اول در كشور بود، ناچار بوديم در جهت دگى مردم و عوامل مادى توسعه كشور و بالا بردن جايگاه ايران در دنيا و اقتدار كشور برنامه ريزى و كار كنيم. اگر آن موقع تفسير، برنامه ها و واژگان جديدى آمده، با اين ديد و براى اين هدف بود. بعد از جنگ نياز كشور اين بود كه به سوى سادگى، توسعه، عمران و مقدمات فراهم كردن رفاه مردم برويم. هنوز دوره اش تمام نشده. موجى شروع و پايه هايى گذاشته و حركتى آغاز شد و يك مقدار در دوران من انجام شد و يك مقدار بعد از من با كندى ادامه پيدا كرد كه اين كندى باعث شد كه آن اهداف از دسترس دور شوند، ولى كم و بيش ادامه داشت. در كنار اين مسائل يك تحول اجتماعى در جامعه پيدا شد. تقاضا و توقعات مردم، آمدن نسل نو و ارتباط بيشتر جهانى كه در دهه اول انقلاب نبود، مثل سيستم هاى ماهواره اى و راديوهاى وسيع و اينترنت كه همه ديوارهاى فاصله برداشته شد، شرايط جديدى را ايجاد كرد. الان دنيا در خيلى از مسائل اجتماعى و تفكرات مثل ظروف به هم مرتبط كار مى كنند. بنابراين به طور طبيعى شرايط اين زمان با زمانى كه من برنامه توسعه و سادگى را شروع كردم، تفاوت دارد. چه مسئول اجرايى باشم و چه در همين جا در طراحى سياست ها كار كنم، فكر مى كنم بايد اتفاقات جديدى متناسب با شرايط طبيعى جديد بيفتد، مخصوص كشور ما هم نيست. اين شرايط در خيلى از كشورهاى جهان سوم _ با مقدارى تفاوت _ در جريان است.

نيم نگاه
جانشين را خدا تعيين نكرده است
رهبر ما با واسطه از طرف مردم انتخاب مى شود. درست هم است. فكر مى كنم رهبرى شرايطى دارد شرايطى كه در قانون اساسى آمده است... رهبر ما بايد اينگونه باشد. عالم، عادل، شجاع، متقى، مدير و مدبر باشد. يعنى جانشين امام معصوم است. بعضى ها مى گويند اين جانشين را خدا تعيين كرده كه قبول ندارم. خداوند آنچه به ما گفته، اين است كه بايد اين اوصاف را داشته باشد. ما دنبال اين اوصاف هستيم و اوصاف را هم خود مردم بايد تشخيص مى دهند.


• اين اتفاقات جديد را در چه محورهايى صورت بندى مى كنيد؟ همان طور كه گفتيد شايد به عنوان سياستگزار و نه مجرى يا مقام اجرايى اين سياست ها را طراحى نماييد. اما محورهاى اصلى تغيير و تحول از نظر شما چيست؟ يعنى دو سه بندى كه بايد تحولى ايجاد شود يا تغييراتى صورت گيرد؟
اگر از مسائل جهانى شروع كنيم، بايد وضع تعاملات جهانى كمى عوض شود. در بسيارى از مسائل بايد تعاملات عميق ترى با جهان داشته باشيم. آن موقع با شرايط ديگرى در دنيا مواجه بوديم. الان آمريكا خود را كدخداى جهان تصور مى كند. حداقل در تصور خود، برنامه هاى جديدى طراحى كرده است. از گذشته تا حالا چين را جزء جهان سوم محسوب مى كرديم، اما الان چين در حال تبديل شدن به يك ابرقدرت است. مسائل منطقه اى دچار تغييرات فراوانى است. روساى كشورهايى كه خود را ابدالمدت مى دانستند، الان با افكار جديد ملت هايشان مواجه هستند. افغانستان كه در گرداب جنگ داخلى گرفتار بود امروز در اشغال آمريكاست و نظاميان آمريكا در كنار مرزهاى ما اردو زده اند.
نمونه آن تظاهرات خانم ها در كويت براى حق راى و تشكيل شوراها در عربستان با راى گيرى است كه در اين كشورها اين اتفاقات به آسانى صورت نمى پذيرفت. اگر مردم عراق درست كار كنند و در صورت همراه شدن با ايران، يك وه تعادلى به وجود مى آورند شرايط كاملاً جديدى در منطقه ايجاد خواهد شد. اگر با ايران همراه نباشند كه بعيد به نظر مى رسد _ مگر اينكه مردم عراق حاكم نباشند _ باز هم شرايط جديدى خواهد بود.
• راهكار عملى و پيشنهادى شما در حوزه سياست خارجى چيست؟ چون در دوره شما اقدامات مثبتى انجام شد. مثلاً در دوره اى كه جناب عالى رئيس جمهورى ايران بوديد و در دوره اى كه در آمريكا حزب دموكرات حاكم بود، به سطح روابط اقتصادى بسيار بالايى رسيديم و حتى فكر مى كنيم نسبت به ادبياتى كه الان بر دولت بوش حاكم است، ادبيات ملايم ترى داشتند. حتى خانم آلبرايت بابت كودتاى ۲۸ مرداد از ايران عذرخواهى كرد. اما ناگهان اين حركت متوقف شد. البته توجه شما به مسائل روز كه در كويت و عربستان مى افتد، بسيار برايمان جالب توجه است كه تحولات جارى خاورميانه را مى بينيد. اما آيا ما هم ابتكار عملى به خرج مى دهيم؟ به نظر مى رسد در آن دوره هم ابتكار عمل را از دست داديم. بارها گفته ايم كه اگر اموال ايران آزاد شود، مى توانيم با آمريكا مذاكره كنيم. اين يك نقطه عملى است، ولى آيا گامى براى اين مسئله برداشته شد؟
شما بحث مى كنيد كه چه چيزى عوض شد و من مى گويم شرايط جديدى پيش آمده كه با گذشته مقدارى متفاوت است و ما هم بايد متفاوت حركت كنيم. طبعاً معنايش اين است كه مقدارى بايد در زمينه تنش زدايى جدى تر باشيم و روى عوامل جديدى كه وارد صحنه شدند، حساب كنيم. محاسبات ما كمى فرق مى كند. اينكه برنامه چيست، اگر ما وارد بحث شويم، بايد از آن دفاع و نقد كنيم. من الان برنامه عملى را نمى گويم. زيربناى سئوال شما برنامه نبود، گفتيد وارد دوره جديد مى شويد؟ گفتم، بله.
از لحاظ داخلى خيلى روشن است كه افكار مردم، به خصوص جوان ها و خانم ها شرايط جديدى را در كشور خلق كرده است. خانم هاى كشور ما در تحصيل در حال پيشى گرفتن از آقايان هستند. ما خيلى زود به جامعه اى مى رسيم كه اكثريت تحصيلكرده هاى آن را خانم ها تشكيل خواهند داد. دليلى هم براى توقف آن وجود ندارد. آنها اين روند را حداقل در تحقيقات و مسائل علمى ادامه خواهند داد. ديگر سكون برايشان معنا ندارد، حتى اگر در خانه هم باشند، كار خواهند كرد. بنابراين به عنوان يك قشر نيرومند و تازه نفس وارد ميدان مى شوند و توقعات بحقى دارند و خودشان هم خواسته هايى را خلق مى كنند و انرژى بزرگى آزاد خواهد شد. نسل جديدى كه آمده، نسل باسوادى است. فكرش در فضايى شكل مى گيرد كه همه دنيا را مى بيند. الان يك جوان روستايى مثل گذشته فكر نمى كند. پس از گذراندن مدرسه، به صورت نسبى به عنوان يك عنصر منطقه اى و جهانى برخورد مى كند. همه اينها ايجاب مى كند كه روابط اجتماعى جديدى تعريف شود. بگذاريد نكته اى را الان بگويم تا بعداً فكر نكنيد مشكلى براى ما ايجاد خواهد شد. اسلامى كه من مى شناسم و ظرفيتى كه در چنين شرايطى در اسلام است، در تعريف روابط پيشتاز است. اين همان اسلامى است كه در جزيره العرب ظهور پيدا كرد. در آن دوره حتى يك مكتبخانه هم وجود نداشت. همين اسلام، در حال حاضر عاشقانى در متمدن ترين كشورهاى دنيا دارد كه خود را مترقى مى دانند كه مترقى نيز هستند. با همان قرآن كه ۱۴۰۰ سال از آن گذشته است و بشر اينقدر پيشرفت كرده است. واقعاً اصول اعتقادى و معيارهاى عملى ما به گونه اى است كه كاركردن با مردم دانشمند و دانا براى ما آسانتر خواهد بود. قرآن در آيه ۲۸ سوره فاطر مى فرمايد: «انما يخشى الله من عباده العلما» فقط آدم هاى آگاه در مقابل خدا خشوع دارند و خشيت هم غير از ترس است. يعنى حالت خضوعى كه در برابر قدرت عظيم، قادر و عادل مطلق پيدا مى كنند، آنهايى هستند كه خداشناس باشند و اسرار طبيعت و انسان ها را بشناسند و بتوانند پيچيدگى هاى انسان و طبيعت ما را درك كنند. با اين قشر از انسان ها، خيلى راحت تر و عاقلانه تر مى توان مسائل فكرى و عملى اسلام را مطرح كرد. البته شرطش اين است كه آنهايى كه اين مسائل را مطرح مى كنند، خودشان هم دنيا را بشناسند. به گونه اى نباشد كه از دنيا بيگانه باشند. لازم است كه از يك سنخ باشند. نمى خواهم بگويم تحولات جديد براى ما مشكل ايجاد مى كنند.
مى خواهم بگويم بايد با شرايط جديد ژست جديدى بگيرم و قاعدتاً بدون تغيير در اصولمان مى توانيم حركتى به روز داشته باشيم.

نيم نگاه
وه تعادل در خاورميانه
اگر مردم عراق درست كار كنند و در صورت همراه شدن با ايران، يك وه تعادلى به وجود مى آورند شرايط كاملاً جديدى در منطقه ايجاد خواهد شد. اگر با ايران همراه نباشند كه بعيد به نظر مى رسد _ مگر اينكه مردم عراق حاكم نباشند _ باز هم شرايط جديدى خواهد بود.

• جناب عالى در مسئله اجتماعى و بين المللى به تحولات اشاره كرديد فكر مى كنم اين تحولات از انسان و جوان ايرانى موجودى بسازد كه مطالبات جديدى در امور سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى داشته باشد. به هرحال نگاه كردن به تحولات منطقه با همين نگاهى كه حضرت عالى داريد و آمدن نسل جديد، باعث مى شود كه جامعه انتظار، گردش قدرت و انتخاب هاى جديد را در حوزه سياست داشته باشد. مطابق گفته هاى ديگر هم كه از شما داشتيم، چيزى در حوزه سياست در شما نشنيديم. شما فكر مى كنيد اين يك حلقه سياسى هم دارد كه بتواند تكميل كند؟
بله، در بعد سياست كه بعد حاكميت است، بايد مديريت كشور و نظام را بگوييم. حاكميت همان مديريت است. تحقيقاً در اينجا دستمان پر است. من نظر اسلام را مى گويم و كارى ندارم كه نظر ديگران چيست. ممكن است ديگران با ديد خودشان تفكراتى از اسلام داشته باشند. بنده نظر خودم را مى گويم. نظر طلبه اى كه با اسلام آشناست. اسلام به جز دوازده امام كه تعيين مى شدند، شكل مديريت كشور را به عهده مردم گذاشته است. اسلام اوصافى را براى مدير گفته است و ما هم بايد آن اوصاف را درنظر بگيريم. هر قانون مترقى بايد براى مديرانش اوصافى داشته باشد و شرايطى بگذارد و نبايد به گونه اى باشد كه به هر شكل عملى شود. نبايد به اميد شانس و مسائلى از اين قبيل باشد. مديريت جامعه بايد مديريت يك جامعه جهانى باشد. دنيا هم اصولى دارد كه ما هم با آنها هيچ مشكلى نداريم. در اصل اگر دعواهاى داخلى و حرف هايى از اين قبيل نبود، باز هم مشكل نداشتيم، وقتى ما رژيم شاه را ساقط كرديم از مردم پرسيديم: چه نظامى مى خواهيد؟ البته امام مطمئن بودند كه مردم چه مى خواهند كه چنين سئوالى كردند. اين اقدام با مبانى عقيدتى حضرت امام (ره) و ما همراه بود. ما از مردم پرسيديم كه نظام شما اسلامى باشد يا خير؟ اينگونه نبود كه حرف هاى ديگر گفته نشود. آن موقع همه حرف ها، حتى كوچكترين نظرات مخالفين و خيلى بهتر از آنچه كه ما مطرح مى كرديم، مطرح مى شد. همه نشريه، جلسه، انجمن و ميتينگ داشتند و بحث، مخالفت و حتى تحريم مى كردند. امكانات خارجى هم در اختيارشان بود. خيلى طبيعى و مثل همه دنيا، منتها با سرعت باورنكردنى قانون اساسى را نوشتيم و مجلس خبرگان را انتخاب كرديم و مردم به آن راى دادند. واقعاً انتخابات آزادى بود و شخصيت هايى كه مردم قبولشان داشتند، راى آوردند.
قانون اساسى را تصويب كرديم و به افكار عمومى ارائه نموديم و مردم به آن راى دادند. هميشه مقدار آرا بالاى ۹۰ تا ۹۵ درصد بود. همه چيز به مردم واگذار شد. الان شاه بيت سخنان حاكمان دنيا، شعار دموكراسى است كه سرنوشت مردم به دست خودشان باشد. آنچه در ايران اتفاق افتاد، بهترين شكل ممكن بود. مجلس درست كرديم كه از تريبون آزاد و باز برخوردار است و همه دنيا بحث هاى آن را مى فهمند و پشت پرده اى ندارد. كمترين مسائل پشت پرده را در مقايسه با رژيم ها و حكومت هاى دنيا داريم.
با مردم كشور صادق بوديم و آنها هم راى دادند. ولايت فقيه را در قانون اساسى گنجانديم كه دولت مخالفت كرد و استعفا داد و امام (ره) هم با استعفاى ايشان مخالفت نكردند. يعنى فضا باز بود. افكار جامعه در آن زمان غير از اين بود و هركس حرفش را مى زد. شوراى رهبرى را در قانون اساسى وارد كرديم. با اينكه نظر خود امام (ره) خيلى به شورا نبود. ولى ما و آيت الله طالقانى به شورا فكر مى كرديم.
الان ما در نظامى دگى مى كنيم كه رهبر ما با واسطه از طرف مردم انتخاب مى شود. درست هم است. فكر مى كنم رهبرى شرايطى دارد. همان شرايطى كه در قانون اساسى آمده است كه جزء مقوم است. اگر بخواهيم اسلامى فكر كنيم، رهبر ما بايد اينگونه باشد. عالم، عادل، شجاع، متقى، مدير و مدبر باشد. يعنى جانشين امام معصوم است. بعضى ها مى گويند اين جانشين را خدا تعيين كرده كه قبول ندارم. خداوند آنچه به ما گفته، اين است كه بايد اين اوصاف را داشته باشد. ما دنبال اين اوصاف هستيم و اوصاف را هم خود مردم بايد تشخيص مى دهند. شايد مردم نتوانند خوب تشخيص بدهند. مردم خبرگان را انتخاب مى كنند و خبرگان تشخيص مى دهند. لذا همه نهادها منبعث از آراى مردم هستند. معنايش اين است كه مطالبات سياسى مردم مى تواند در آراى آنها جلوه نمايد. اگر سطح آگاهى مردم آنقدر نيست كه وارد امور سياسى تر شوند و ما هم نتوانستيم احزاب قوى در جامعه درست كنيم، چيزهايى هست كه نياز به تلاش و مبارزه دارد. مانع اصولى وجود ندارد. تعدد احزاب در قانون اساسى هست و كسى نمى تواند روى آن حرفى بد. انتخابات آزاد و قضاوت مستقل است و هيچ كس نمى تواند در حكم قاضى دخالت كند. اينها چيزهايى است كه در قانون اساسى آمده و هيچ كس جز مردم نمى تواند آنها را عوض كند. لذا همه زمينه ها در اسلام هست. براى تصويب اين امور كار غيراسلامى نكرديم. همه كارها را با اسلام انجام داديم. ممكن است بگوييد كه اجرا نمى شود! اين مشكل اسلام نيست و مشكل ما است.
• چه راهكارى براى اصلاح و رسيدگى به ظرفيت كامل قانون اساسى وجود دارد؟
اين كارها كاملاً عرفى است. بالاخره بايد عقلا، دانشمندان، متفكران، آدم هاى مخلص و عالم وارد ميدان شوند و بى تفاوتى را كنار بگذارند و راه هايى را كه دنيا مى رود، بررسى كنند. نبايد در برابر حرف هاى خوب مقاومت كنند و اگر مقاومت كنند، شكست مى خورند.
• دو نوع مى توان بحث كرد: يك نوع شناسايى ظرفيت ها است كه جناب عالى گفتيد. نكته دوم پند، اندرز و نصيحتى است كه بزرگان نظام مى توانند داشته باشند و به افراد بگويند كه اساس نظام اين بوده و بايد براساس اين مبنا حركت كرد. اما يك نوع ديگر هم مى توان بررسى كرد و آن مرور اين تاريخ است. همان گونه كه شما فرموديد، در سال هاى اول انقلاب از نظر عنصر مشاركت از سطح بسيار بالايى برخوردار بوديم و عنصر رقابت هم تا سال ۶۰ وجود داشت در دنيا دموكراسى را همان گونه كه شما فرموديد با مشاركت اندازه گيرى مى كنند. ولى عنصر رقابت را نيز در كنارش در نظر مى گيرند. به نظر مى رسد از سال ۶۰ به بعد عنصر رقابت حداقل تا دوره انتخابات رياست جمهورى سال ۷۶ بنا به ضرورت هايى مثل جنگ و بعضى از رفتارهاى خارج از سيستم كم شد. فكر مى كنيد چه عناصرى مى توانند رقابت را به همان وضعيت اول انقلاب برگردانند. يعنى اگر وضعيت اول انقلاب مبنايى باشد كه مى توانيم آن را پايه كار خودمان قرار دهيم و اصلاحاتى در آن داشته باشيم كه حوادث سال ۶۰ دوباره تكرار نشود، فكر مى كنيد چطور مى توان عنصر رقابت را برگرداند؟ چرا در انقلاب به اين نتيجه رسيديم كه عنصر رقابت نسبت به مشاركت كمتر شده است؟
باز سراغ برنامه اجرايى رفتيد. نمى توانم بگويم برنامه اجرايى ندارم، از لحاظ حوزه هاى سياسى، زمينه هاى فكرى، عقيدتى، مقرراتى، قانون اساسى و چيزهاى زيربنايى، ظرف درستى است و همه چيز آماده است. البته شرايط اول انقلاب هم قابل تكرار نيست. چون در آن مقطع قانون اساسى و بسيارى از مقررات راهنمايى ديگر تصويب نشده بود و الان خلأ وجود سياست ها و يا تصويب قوانين مرجع و تاسيس نهادهاى مسئول و غيره نداريم و چالش ها و تحركات بر مبناى قوانين موجود است كه به صورت دموكراتيك به وجود آمده است.
• پس چرا فعال نمى شود؟
اگر كسى درست كار كند، فعال مى شود. چگونه در مورد رياست جمهورى بنده درست شد؟ كسانى كه فكر مى كردند همه ابزار قدرت در دستشان است و مى توانند مجلس و رياست جمهورى را قبضه كنند، بودند و ما برنامه هاى خود را اجرا كرديم. معجزه نكرديم. فقط مراقبت كرديم. با همان قانون موجود و با همان شرايط كار كرديم تا مجلس واقعاً آزادانه انتخابات شود كه شد. مجلس ده اى هم درست شد. انتخابات رياست جمهورى را نيز به همين شكل برگزار كرديم. ميدان داديم تا كارشناسان حرف هايشان را زدند و اهل نظر، نظرشان را دادند و مردم شرايط را ديدند و تصميم گرفتند. به درست يا نادرست بودن آن كارى ندارم. البته ممكن است هشت سال بعد اوضاع كمى عوض شود. ولى مى توان كار كرد و مانعى نيست كه ما كار درست دموكرات مأبى را انجام دهيم و تبعات آن را هم بپذيريم.
• يعنى مى خواهيم به دوران بهار انقلاب برگرديم؟ از نظر شما اين امكان وجود دارد؟
بهار انقلاب قانون اساسى و چيزهاى ديگر نبود.
• بحث من بعد از تدوين قانون اساسى است. يعنى به نظر شما آيا اين امكان وجود دارد كه مثلاً نهضت آزادى به عنوان جريان سياسى كه خود را در چارچوب قانون اساسى تعريف مى كند، مى تواند فعاليت نمايد؟
در انتخابات اخير نامزدهايشان را پذيرفتند. آن زمان آقاى محتشمى نامه اى از حضرت امام(ره) آوردند كه مسائلى را مطرح كردند. حرف امام را هم نمى توان ناديده گرفت.
• موضوع سياست ورزى را براى اين قشر مى پذيريد؟
اين طورى نيست كه نپذيرند. آنها در خيلى از انتخابات شركت كردند و حرف هاى خودشان را زدند. اخيراً در انتخابات شوراها مانعى نداشتند.
• در دوره شما بعضى از اعضاى نهضت آزادى تائيد و وارد انتخابات شدند، ولى در دوره هاى بعد جلويشان گرفته شد. چرا نظام به يك جمع بندى در مورد كسانى كه بخواهند در چارچوب نظام فعاليت كنند، نمى رسد؟ چرا مصداق ها در ادوار مختلف تغيير مى كند؟
اين مشكل از ماهيت نظام نيست. مشكل از افراد به عنوان نقطه قوت قوت يا نقطه ضعف است. اگر بخواهيم، مى توانيم با همين قانون اساسى و شوراى نگهبانى كه در قانون اساسى هست، كار كنيم. اين حق را هم به مجلس دادند كه شش نفر آنها را انتخاب كند و از طرف ديگر رهبر شش نفر ديگر را انتخاب مى كند. آزادى عملى كه اينها در تصميم گيرى دارند، قابل توجه است. هميشه عناصر مديريت كشور مى توانند افرادى باشند كه يا موجب تقويت و يا تضعيف شوند. اين اتفاق در هر نظامى امكان دارد. اينها مشكلات واقعى يك نظام نيست، شيوه عمل خود ما است. بحث بنده را