تغيير آرايش نيروهاى سياسى در سال ۱۳۸۳
 محمد قوچانی
شنبه 29 اسفند 1383
 
گردش راست به چپ، چرخش چپ به راست
۱ـ «ما كه رفتيم يك مجلس چپ درست كرديم، شما هم كه براى رياست جمهورى سراغ يك نامزد چپ رفتيد، اين دو تا با هم مى ساد با من و شما نمى ساد، ما هم بار آخرتمان را زيادتر كرده ايم.»
اين چند جمله كه در ميانه سال ۱۳۸۳ ميان دو ريش سفيد از دو جناح سياسى در مجمع تشخيص مصلحت نظام در گرفت، به خوبى بيانگر تغييرات ژرفى است كه در آرايش نيروهاى سياسى ايران در سال گذشته رخ داد. بدين ترتيب اگر سال ۱۳۸۲ سال صف آرايى دو ايدئولوژى بنياد گرايى و سكولاريسم در صحنه سياسى ايران بود (سكولارها با بنياد گراها آمدند) يك سال بعد دامنه تغييرات به خصوص در جبهه راست گسترده تر از آن شد كه بتوان آن را با واژگانى همچون اصولگرا يا محافظه كار توصيف كرد. در واقع اكنون نه تنها چند جناح راست داريم بلكه رقابت ميان اين چند شاخه را مى توان مهمتر از رقابت آنان با جناح چپ دانست. يك سال پس از پيروزى در غياب رقيب و دو سال پس از پيروزى در فقدان مشاركت راستگرايانى كه شوراهاى شهر و كرسى هاى پارلمان را به دست آورده اند بيش از هر زمان ديگرى خود را به كرسى رياست جمهورى نزديك مى بينند. محافظه كارى و دولتمردى در ايران چندان از هم دور بوده اند كه در بيست وپنج سال گذشته چون آب و روغن از يكديگر پرهيز داشتند و اينك در شرايطى كه عمده نامزدهاى چپگرا، اصلاح طلب امكان ورود به عرصه رقابت را ندارند كمتر محافظه كار شاخصى را مى توان يافت كه هوس دولتمردى نكرده باشد. با وجود اين در ابتداى كار خويشتندارى پيشه ساختند. على اكبر ناطق نورى هوشمندانه تصميم گرفت سطح خويش را از نامزدى در حال چالش با نامزدهاى ديگر به ريش سفيدى براى حل اين چالش ها ارتقا دهد. به تدريج تشكيلات نه چندان علنى محافظه كاران با نام و نشان شوراى هماهنگى نيروهاى انقلاب علنى شد و ناطق به رياست آن رسيد تا در نبود حزب واحد محافظه كاران جبهه اى متحد را رهبرى كند. همه چيز ظاهراً خوب پيش مى رفت اما يك فرآيند ناديده گرفته شده بازى را برهم زد: راست ايران در ربع قرن گذشته به مثابه جريانى مدافع اقتصاد آزاد شناخته مى شد اما ناگهان قافيه در اين جبهه به رجالى واگذار شد كه در راستگرايى به تجديدنظرطلبى پرداخته بودند. گردش راست به چپ در تاريخ انديشه سياسى بى سابقه نيست. در جوامع صنعتى به هنگام بحران هاى عميق ناشى از جنگ (به خصوص شكست در جنگ)، افزايش فقر و تحقير غرور ملى به پيدايش جنبش هاى ضد مدرن اما واقعاً مدرنى منتهى مى شود كه گرچه به لحاظ اجتماعى ريشه در جناح راست دارد اما از نظر فكرى به راه حل هاى چپ مى انديشد. راست هاى چپ شده زمانى متولد مى شوند كه راست هاى واقعى مقتدر اما نا محبوب باشند و چپ هاى واقعى محبوب اما ناكام شوند. راست راديكال در موقعيتى اين چنين مى كوشد با جمع اقتدار و محبوبيت هر دو جريان راست و چپ را حذف كند و اين دقيقاً همان اتفاقى است كه طى يك سال گذشته در ايران رخ داده است. راست راديكال در شرايطى به قدرت رسيد كه محافظه كاران از جلب راى و نظر مردم نااميد بودند اما بلافاصله اين نكته نيز بر آنان آشكار شد كه مردم نيز از اقتدار و حتى صلاحيت اصلاح طلبان براى اداره كشور نااميد هستند. در چنين فضاى تلخ و نااميد كننده اى آنان توانستند راست را به تغيير چهره و شعار قانع  كنند و در واقع ميان ياس راست و راديكاليسم خود پيوندى برقرار كنند. پيروزى ناباورانه در انتخابات شوراى شهر صحت استراتژى جديد را ثابت كرد پس تجربه آباد گران در مجلس هفتم هم تكرار شد. در واقع اين جنبش سياسى جديد نيز پيروزى خود را مديون مردم است با اين تبصره كه اگر ديگران با مشاركت گسترده و راى بالاى مردم انتخاب شدند اكنون مشاركت اندك مردم در انتخابات است كه سبب پيروزى چنين جنبش هايى مى شود و براى اولين بار در ايران ثابت شد عدم مشاركت در واقع نوعى مشاركت است، مشاركتى كه مى تواند با هزينه  يك گروه، مخالفان آنان را به قدرت برساند. محافظه كاران البته پيش از اين نشانه هاى گردش به چپ گروهى از همفكران خود را ديده بودند.
وقتى روزنامه اين جريان در سال ۱۳۷۶ مقابل روزنامه اصلى محافظه كاران منتشر شد. روزنامه فردا روزنامه اى حرفه اى، صريح و منطقى بود كه گرچه ديرى نپاييد اما در تاريخ سياست ورزى ايران ماندگار خواهد شد چه از طريق آن مى توان خطوط فكرى جنبش هاى راست راديكال را معنا كرد. جنبشى كه هم اكنون دو نهاد انتخابى مهم يعنى شورا و پارلمان را در اختيار دارد و با گام هاى بلند به سوى رياست جمهورى حركت مى كند. چهره هايى چون ناطق  نورى گمان مى كردند جوانان خويش را مى توانند مهار كنند و با گذشتن از كرسى اجرايى بر سر چهره  هايى چون على اكبر ولايتى به توافق برسند. ولايتى نمونه نمادين و الگوى دولتمردى در جبهه راست است كه سرانجام پس از دو دهه گويى شانسى بالا براى رياست دولت دارد پس اگر در سال ۱۳۷۶ به جاى دوگانه «موسوى _ ولايتى» دو قطبى «خاتمي_ ناطق» شكل گرفت اكنون در غياب موسوى رقيب قديمى او مى تواند اميدوار باشد به رياست دولت برسد. اما تدبير راستگرايى در ايران بيش از اين از دست رفته بود كه به كار و تدبير ناطق نورى به كف آيد. ولايتى به سرعت در منتهى  اليه راست قرار گرفت و مردانى از جناح چپ در جبهه راست فرياد برآوردند كه چرا بايد در طلايى ترين دوره اقتدار و نفوذ خود تن به كسى دهيم كه ۱۶ سال ديپلمات بودن او را ناخودآگاه ليبرال كرده است. اينچنين بود كه در فترت جناح بندى هاى سياسى و در شرايطى كه به نظر مى رسيد يك جناح در حال قبضه قدرت است چند جناح پيدا شدند. ولايتى نيز در بزرگترين انتخاب تاريخى دگى خود دست به عملى نامتعارف اما هوشمندانه زد. از ميانه روى و ليبرال مآبى نهراسيد و خويش را در اين موقعيت تثبيت كرد. بدين معنا ولايتى احيا شد. او از معدود نامزدهاى انتخابات آينده است كه تعريفى روشن از خود ارائه كرده است و حتى يكبار كوشيد براى تبيين اين تعريف از واژه ارزش گرا در برابر اصولگرا استفاده كند. ارزشگرايى كه بيشتر رنگ و بوى وفادارى به سنت هاى اصيل محافظه كارانه مى دهد تا اصولگرايى.
به موازات پررنگ تر شدن هويت ولايتى در منتهى اليه چپ جبهه راست احمد توكلى ظهور كرد. سلامت مالى و اخلاقى، نگاه اراده گرايانه و مصمم، آموزش اقتصاد سياسى به عنوان پايه فعاليت سياسى همه از توكلى رقيبى در خور ولايتى ساخته بود. شايد اگر جناح چپ خطر مشترك تلقى نمى شد دوگانه «ولايتى / توكلى» رقابتى تمام را رقم مى زد. احمد توكلى نيز از تبيين هويت خود پرهيزى نداشت. به اقتصاد آزاد حمله مى برد و ترجيح مى داد به جاى ميانه روى، اصولگرا باشد. به هر ميزان كه رفتار على  اكبر ولايتى تحت تاثير علم سياست، ليبرال محسوب مى شود رفتار احمد توكلى نيز تحت الشعاع اقتصاد سياسى، راديكال است. با وجود اين ناطق نورى به عنوان ريش سفيد ميدان در فكر اتحاد بود. گرچه اصول فكرى او بيش از توكلى (و حتى در تضاد با وى) به ولايتى نزديك بود اما در كمال شگفتى راه سومى را در پيش گرفت تا طناب وحدت گسسته نشود. راه سوم همان على لاريجانى بود. شايد ناگوارترين اتفاق ممكن براى يك جناح سياسى زمانى باشد كه دو دولتمرد همزمان در درون آن با افكارى مشابه به رقابت بپرداد و شايد بهترين اتفاق آن باشد كه اين دو در مقام رئيس و معاون با هم همكارى كنند اتفاقى كه رخ نداد و لاريجانى مقابل ولايتى به صورت مستقل وارد ميدان شد. مردى كه براى به دست آوردن نقطه نظر هر دو جناح جبهه راست ناگزير از گفتارهاى متفاوت با پندارهاى خود بود. لاريجانى كه به لحاظ اجتماعى و فرهنگى به پايگاه راست سنتى تعلق دارد از نظر سياسى و اقتصادى به سوى راست راديكال نظر كرد و سخن گفت. مذاكرات هسته اى (كه ولايتى مفتخر به آن بود و مى گفت تيم مذاكرات دست پروردگان او هستند) را نقد كرد و در باب عدالت بيش از توسعه سخن گفت و به توده هاى حزب الله بيش از حلقه هاى فكرى پيرامون خويش بها داد تا بتواند اجماع را به راست بازگرداند. كار او البته تا نهايى شدن نامزدى وى پيش رفت اما تصميم مهم ولايتى براى اعلام استقلال از راست همه چيز را به نقطه آغاز بازگرداند.
استقلال ولايتى به معناى آن بود كه راست راديكال ناچار نيست براى منتفى كردن نامزدى آن ديپلمات ليبرال تن به رياست جمهورى على لاريجانى دهد كه يك دهه مديريت او در صداوسيما همواره مورد نقد اصولگرايان بود. آنان از توكلى كوتاه آمده بودند تا ولايتى نيز وارد انتخابات نشود و هر دو بر سر لاريجانى توافق كنند اما اكنون كه نامزدى ولايتى حتى فراتر از راست قطعى بود دليلى نداشت توافقى صورت گيرد. حاصل كار حذف واسطه هاى اجماع بود. اميد ناطق نورى به عنوان طراح اجماع و على لاريجانى به مثابه مصداق اجماع از دست يافتن به آن كم فروغ شد و به آرامى دوستان خود را ديدند كه يكى به جانب ليبراليسم (ولو حداقلى) مى رود و ديگرى به سوى راديكاليسم (در شكل حداكثرى خود). با اين تحليل آنچه جبهه راست را به تفكيكى زود هنگام ترغيب كرد القائات چپ بود و نه هدايت هاى هاشمى. اين شكاف ايدئولوژيك دير يا زود سر باز مى كرد و محافظه كاران كه شانه هاى خود را براى بالا رفتن دوستان جوان خويش در اختيار آنان قرار داده بودند اكنون سنگينى و گرمى اين ياران را بيش از هر زمان ديگرى حس مى كردند.
۲ـ در جبهه مقابل اما اتفاقات كاملاً متفاوتى در شرف وقوع بود. به هر ميزان كه سال ۱۳۸۲ را سال چپ روى اصلاح طلبان در نظر بگيريم سال ۱۳۸۳ به سال راست روى آنان تبديل شد. مردانى كه يك سال قبل نداى خروج از حاكميت و استعفا سر مى دادند پس از برپايى مجلس هفتم دريافتند كه چاره اى جز پذيرش نظم موجود ندارند. در واقع واكنش هاى خشمگينانه اصلاح طلبان به انتخابات پارلمانى سال ۱۳۸۲ كه در راه يافته ناميدن نمايندگان پارلمان متجلى مى شد كاملاً بى فرجام رها شد و اصلاح طلبان راديكال در جبهه مشاركت همانند اصلاح طلبان ميانه رو در مجمع روحانيون مبارز دريافتند كه راهى جز انتخابات براى تغيير وضع موجود ندارند. آنان حتى به نقد رفراندوم به عنوان راهكار پيشنهادى بخشى از اپوزيسيون پرداختند و در انتخاب نامزد خود در انتخابات رياست جمهورى آينده سعى كردند مردى را برگزينند كه كمترين تنش با نظام سياسى را داشته باشد. مصطفى معين از اين جهت انتخابى مناسب بود. مردى كه مى گويند برخى بزرگان نظام او را چنين توصيف كرده اند كه «در شما چهره شهيد رجايى را مى بينيم». انتخاب معين (حتى اگر او به تندترين نقدها دست د) نشانگر فاصله گرفتن جبهه مشاركت از راديكاليسم سياسى است. سابقه اين پزشك دولتمرد در نظام و پيوند او با مفاهيمى مانند امام، ولايت فقيه، انقلاب و جنگ ترديد ناپذير است. معين چندان به نظام سياسى موجود دلبستگى دارد كه هرگز نمى توان تصور كرد او نامزد اپوزيسيون است به همين دليل خود او نيز به هنگام طرح شايعه رد صلاحيت خويش به ظرافت گفت: «اگر مرا تاييد نكنند پس چه كسى را تاييد خواهند كرد.» انتخاب معين از سوى جبهه مشاركت انتقال اين پيام به نظام بود كه اين حزب مايل است در چارچوب نظم موجود به حيات سياسى خود ادامه دهد. با وجود اين مهمترين پرسش و چالش پيش روى چپ در سال گذشته طرح اين مسئله بود كه چرا جبهه مشاركت هرگز به نامزدى مهدى كروبى حتى فكر هم نكرد. در واقع مشاركتى ها از آغاز اين فكر را از دايره بحث هاى خود خارج ساخته بودند و برخلاف راستگرايان در انديشه اجماع هم نبودند. مهدى كروبى نيز زمانى كه از طرح نامزدى ميرحسين موسوى و اجماع بر سر وى نااميد شد ترجيح داد درباره نامزدى خود فكر كند. او راهى يكسره متفاوت از ناطق نورى در پيش داشت. ناطق تصميم گرفته بود پس از مدت ها مجرى راست بودن به مقام تصميم گيرى برسد اما كروبى در پى آن بود كه پس از مدت ها ريش سفيدى براى چپ، خود اجراى انديشه هاى اين جناح را بر عهده گيرد. دست هاى كروبى در اين سال ها همواره به سوى همه همفكرانش گشوده بود و او صميمانه ترجيح مى داد شيخ الرئيس مجامع مشورتى باشد نه مدير و مجرى. نقش منحصربه فرد كروبى در نامزدى خاتمى و سپس دفاع از او سبب شده بود كه گمان كند هشت سال بعد هم مى تواند در چپ اجماع ايجاد كند غافل از آنكه كسى دغدغه اجماع ندارد. مهدى كروبى نيز تصميم به نامزدى گرفت و با اين كار جبهه مشاركت را به اعلام موضع ترغيب كرد. اصلاح طلبان راديكال كه در جبهه مشاركت گرد هم آمده اند اما به نامزدى معين نياز داشتند تا همبستگى حزبى خود را حفظ كنند. 
كروبى بار ديگر آنان را در معرض انتخاب هاى بيرون از حزب قرار مى داد و اين براى حزبى كه خود را قلب اصلاحات مى داند پذيرفته نبود. اتفاق مهم پيش روى اصلاح طلبان اما اندكى بعد رخ داد. وقتى كه جناح سوم اصلاح طلبان يعنى كارگزاران نامزدى هاشمى رفسنجانى را طرح كردند و خشم اصولگرايان را برانگيختند. محافظه كاران كه گمان مى كردند با انصراف موسوى از هم اكنون كرسى رياست جمهورى را به دست آورده اند ناگهان دريافتند رقيبى از درون جامعه روحانيت مبارز به عنوان مركزيت خويش به سوى آن كرسى حركت مى كند. نه فقط لايه هاى تندرو راست كه لايه هاى ميانه رو آن با سردى و خشم اين خبر را تحليل كردند، عصبانى شدند و عليه هاشمى بيانيه خواندند و ديدار با او را منع كردند. هاشمى اما هرازگاهى آتش در خرمن آنان مى زد. وقتى كه تصميم قطعى خود را اعلام نمى كرد يا با رفتار حمايت آميز از على اكبر ولايتى و دادن اطمينان خاطر و اعتماد به نفس به او زمينه اعلام استقلال وزيرسابق را فراهم مى كرد و جغرافياى اجماع را برهم مى زد.
اصلاح طلبان به همه اين حوادث با خشنودى و خويشتندارى نگاه مى كردند. سابقه آنان در تضاد با هاشمى مانع از ابراز خوشحالى از اين فاصله ميان راست و هاشمى مى شد اما در دل شاد بودند. شادى اما ديرپا نبود وقتى گام هاى هاشمى به سوى كرسى رياست جمهورى تندتر شد اصلاح طلبان هم دريافتند كه نمى توان بيش از اين به راست چرخيد. كروبى در اين معنا از همه اصلاح طلبان صريح تر بود. او كه مرزى ميان خود و هاشمى حس مى كرد اعلام كرد كه بهترين رقابت براى نظام سياسى رقابت او و هاشمى است چه در صورت حضور هاشمى راست ميانه وارد ميدان نمى شود و راديكال هاى چپ و راست هم ميدان چندان نمى يابند. بدين ترتيب آنچه رخ مى دهد يك رقابت كلاسيك است. شيخ مهدى كروبى اليگودرزى نماينده جناح چپ و شيخ اكبر هاشمى رفسنجانى نماينده جناح مقابل. هاشمى رفسنجانى البته اين بار به عنوان نماينده راست وارد ميدان نخواهد شد و همين كار رقيبان او را دشوار خواهد كرد اما آنچه غيرقابل انكار است چيزى نيست جز چرخش جبهه چپ به جانب راست. حد راستگرايى به اين معنا نه عقايد يك جناح سياسى كه نوعى تجديدنظرطلبى در چپ روى است. اصلاح طلبان كه دو سال قبل در پى تغييرات بنيادين سياسى بودند اكنون به تغييرات اندك رضايت داده اند. نيم نگاهى به روزنامه هاى جبهه مشاركت نشان مى دهد كه حتى پذيرش ادبيات رسمى در دستور كار اصلاح طلبان راديكال قرار گرفته است. با اين حساب تنها انتخاب محمدرضا خاتمى به عنوان معاون اول مصطفى معين نوعى تجديدنظر در اين تجديدنظر يا دست كم استثنا در اين قاعده است. در جناح ديگر جبهه اصلاحات مهدى كروبى از همان روشى دفاع مى كند كه در انتخابات مجلس هفتم در پيش گرفت: رقابت در حد امكان مشاركت در سطح ضرورت. سقف ادبيات سياسى رسانه ها و روحانيون مبارز نيز از آغاز در ظرف نظام سياسى قرار داشت و با اين حساب مهدى كروبى مى تواند بگويد تجديدنظرى نكرده است و شيوه خويش را از آغاز تاكنون حفظ كرده است. رجوع به هاشمى نيز معنايى جز تلاش براى حفظ وضع موجود ندارد.
هاشمى رفسنجانى حتى اگر تحول هاى بزرگ را نويد دهد از هرگونه ساختارشكنى پرهيز خواهد كرد. بدين ترتيب همه اصلاح طلبان در پى حفظ وضع موجود هستند. كار بدانجا رسيده است كه يكى از اصلاح طلبان معتقد است ايجاد دوگانه «راديكال / ميانه رو» يا «ستيز / سازش» نادرست بوده است نه ما حماس و جهاد اسلامى هستيم و نه خاتمى و كروبى، ابوعمار و ابوما و نه جناح مقابل «دشمن». مى توان باب گفت و گوى مستقيم و بدون واسطه را باز كرد. گفت و گويى كه هدف آن جلوگيرى از بدترشدن وضع موجود است.
• • •
تداول قدرت در ايران همواره چنان بوده است كه در آن دو جناح سياسى وجود داشته باشد. گاه اين دو جناح به نام «ليبرال ها/ خط امام» شناخته مى شدند و گاه نام چپ و راست يا اصلاح طلب و محافظه كار نام مى گرفتند. اكنون اما ديگر جناح بندى كفاف جامعه شناسى سياسى ايران را نمى دهد. رفتار حزبى جبهه مشاركت و حركت گريز از مركز گروه آبادگران در دو جناح نشان داد كه به تدريج هويت هاى حزبى پررنگ تر از هويت هاى جناحى مى شود. تصميم رسمى راستگرايان به دو گروه و تقسيم علنى چپگرايان به دو گروه ديگر نشان دهنده اين واقعيت است. در عين حال ادبيات جامعه شناسى سياسى نيز ديگر پاسخگوى جزئيات جغرافياى سياسى ايران نيست. راست هاى ايران كه همه عمر مدافع بخش خصوصى بودند اكنون در تنور اقتصاد هدايت شده مى دمند و چپ هاى ايران كه همواره از نفس برجسته دولت در اقتصاد حمايت مى كردند اكنون در پى آزادسازى اقتصادى هستند. افزون بر آن جناح چپ موجود كه هنوز دولت را در اختيار دارد براى حفظ قدرت خود چاره اى جز حفظ وضع موجود ندارد اما جناح راست موجود كه هرگز دولت را در اختيار نگرفته  است براى به دست آوردن آن راهى جز تغيير وضع موجود پيش روى خود نمى بيند. به اين معنا چپ ها به راست (حفظ وضع موجود) چرخيده اند و راست ها به چپ (تغيير وضع موجود) تغيير مسير داده اند. همين واقعيت سبب مى شود اصلاح طلبان در سقف اهداف حزبى خود به مصطفى معين و در كف آن به هاشمى رفسنجانى تن دهند كه هر دو انتخاب پاپين تر از ايده آل هاى حزبى آنان است و محافظه كاران نيز لحظه اى از جلب نظر متحدان اصولگراى خود در جمعيت ايثارگران و آبادگران غفلت نكنند.
روزگار عجيبى است. چپ ها، راست شده اند و راست ها، چپ.
منبع: روزنامه شرق