حق با دانی است
کریم ارغنده پور
سه شنبه 8 فروردین 1384
چهارشنبه شب آخرسال به همراه خانواده های تعدادی از دوستان به دیدن عباس (عبدی) رفته بودیم. درب منزلشان از ماشین که پیاده شدم صدای مصطفی (تاج زاده) تا بیرون خانه می آمد، مثل همیشه و با حرارت داشت حرف می زد. این روزها دور، دور تاج زاده است. همه جا حضورش پیداست، تقریبا هر جابروی یا خودش هست یا سایه اش! در همه جا هم با روحیه و گرم صحبت می کند. بعضی اوقات در جلسات، اگر چشمهایم را ببندم فکر می کنم در حال «سخنرانی» است. سخنرانی های او آدم را یاد رهبران چپ می اندازد! در منزل عباس آقا هم او از مواضع روز اصلاح طلبان پیشرو دفاع می کرد و در برابر، هر از گاهی عباس، مثل همیشه با سردی و اعتماد به نفس، ابروهایش را بالا می انداخت و می گفت: «نُچ»! و تاج زاده باز ادامه می داد و عباس هم، هر کدام واقعا خودشان بودند.
چهارشنبه شب آخرسال به همراه خانواده های تعدادی از دوستان به دیدن عباس (عبدی) رفته بودیم. درب منزلشان از ماشین که پیاده شدم صدای مصطفی (تاج زاده) تا بیرون خانه می آمد، مثل همیشه و با حرارت داشت حرف می زد. این روزها دور، دور تاج زاده است. همه جا حضورش پیداست، تقریبا هر جابروی یا خودش هست یا سایه اش! در همه جا هم با روحیه و گرم صحبت می کند. بعضی اوقات در جلسات، اگر چشمهایم را ببندم فکر می کنم در حال «سخنرانی» است. سخنرانی های او آدم را یاد رهبران چپ می اندازد! در منزل عباس آقا هم او از مواضع روز اصلاح طلبان پیشرو دفاع می کرد و در برابر، هر از گاهی عباس، مثل همیشه با سردی و اعتماد به نفس، ابروهایش را بالا می انداخت و می گفت: «نُچ»! و تاج زاده باز ادامه می داد و عباس هم، هر کدام واقعا خودشان بودند. بعد از مدتی که من به جمعشان اضافه شدم، کم کم روی صحبت تاج زاده به طرف خانم حقیقت جو و خانم اشراقی برگشت و کمی ولوم صدایش پایین تر آمد، این طرف، حالا آقا رضا (خاتمی) جملاتی خودمانی تر ولی در همان موضوع را داشت با عباس رد و بدل می کرد. بعد از دقایقی متوجه شدم در آن طرف، مصطفی انگار دارد در جبهه ای دیگر از «اسلام» دفاع می کند!! اگر چه بحثها تکراری و ملال آور بودند ولی چون جمع صمیمی بود، در مواردی بحثها خوش مزه می شد.
کلا با تاج زاده مخالف بودم، عبدی اگرچه آدم بسیار باهوش و در عین حال آزاده ای است، ولی معتقدم کسی که در دان است، فقط باید حرفهایش را شنید، دانی در فضای خاصی است، از محیط بیرون و شرایط آن درک متفاوتی دارد، شاید از این نظر تا حدی با ایرانیان مقیم خارج کشور قابل مقایسه باشد. آنان نیز از ایران و حال و هوای آن تصورهمان وقتی را دارند که از آن خارج شده اند، همه تصور آنان از شرایط امروز کشور و مردم ذهنی است، چیزی است که آنان در ذهن خود بر اساس اخبار و شنیده هایشان تصویر می کنند و می ساد و وقتی پای صحبتشان می نشینی و یا مطالبشان را می خوانی می توانی احساس کنی که تصویرپردازی هر یک از آنها تا چه حد با واقعیت منطبق است. فرق دانی با آنها دراین است که دانی معمولا در شرایط روحی بسیار سنگینتری است که طبیعتا هر نوع ذهنیت منفی در او تقویت می شود. این ها واقعیت هستند و بیان این نکات، به شان و منزلت و دانش و عزت دانیان ارتباطی ندارد. گو آنکه عبدی، عزیزترین فرد برای من است و دانی بودن او از جمله بزرگترین دردهایم در دو سال و چند ماه گذشته بوده است ولی بحث و یا مخالفت با او را در این شرایط، هم بی مورد می دانم و هم غیر منصفانه. فکر می کنم بهتر است با احترام فقط حرفهایش را شنید، همین.
بعد از آنکه همه رفتند یک ساعتی ما بیشتر ماندیم، در لابلای حرفهایی که از این جا و آن جا می زدیم، می دیدم در حرفهای من با دقت در جستجوی درک بهتر شرایط روز است. این بهترین کمک به دانی است، حتی آنجا که نظر خودم را در مورد دکتر معین گفتم و اینکه در عمل خیلی بهتر از آنی است که تصور می کرده ام، می دیدم با دقت گوش می دهد. قرق من و او در آن بود که او این تجربه واقعی را نداشت و برای همین هم می دیدم بدون آنکه کلمه ای رد و بدل شود بیان این تجربیات برایش جالب و احتمالا با اهمیت بود. به همین دلیل هم هست که می گویم پاره ای گفتگوهای حاشیه ای و همدلانه را با دانی –هر چند عزیز و بزرگ و دانشمند- به بحثهای جدی ترجیح داده و آنها را برای هر دو نفر مفیدتر می دانم. حالا باید با تاج زاده صحبت کنم که در این شرایط اندکی کوتاه بیاید و سخنرانی اش را به منبر بعد موکول کند.
منبع: وبلاگ هنوز