ديدگاهي فمينيستي درباره زنان وجرم


فردا آدلر Freda Adler مترجم: نازگ سعيد

چهارشنبه 17 فروردین 1384


چرا به جرم شناسي فمينيستي نياز است؟


اين متن به ديدگاه هاي سنتي وفمينيستي در رابطه با زنان وجرم در محدوده قائده اجتماعي جرم شناسي خواهد پرداخت. گرچه درتيتراين مقاله چنين به نظرمي رسد که فقط يک ديدگاه مطرح مي شود ولي در حقيقت نقطه نظراتي بر گرفته شده اويسندگان مختلف فمينيست بعضي بسيار متفاوت از يکديگر و بعضي شامل مجموعه اي از ايده هاي مختلف گرفته شده از ديدگاه هايي چند است. به عبارتي ديگراين مقاله توجه شما را به ايده هاي مختلف چند نويسنده فمينيستي سرشناس در زمينه جرم شناسي جلب مي کند(refer overhead 1A ) . بخش اول در نظر دارد به جرم شناسي به عنوان يک اصل به شکل سنتي آن و بحث چرا جرم شناسي فمينيستي(انه) لازم است بپردازد. تا گذشته اي نزديک، جرم شناسي با حداقل توجه به زنان بر مردان وجرم متمرکز بود. جرم شناسي فمينيستي (انه) در اواخر 1960 واوايل 1970مورد توجه قرار گرفت وبا دومين حرکت فمينيستي اين دوره ارتباط داشت. حرکتي که در منتقل کردن موارد زيادي از جمله مسئله زنان وجرم به ديد عموم کمک کرد.(refer overhead 1B) مانند بسياري از ديگر موارد فمينيستي، زنان وجرم بيشتر از ديدگاهي مردانه (وبراي در رابطه و)به وسيله مردان مورد بحث قرار گرفته است. حرکت آزادي خواهانه زنان که همراه با جرمشناسي فمينيستي تحول يافته است ظاهرا ديدگاه هاي بعضي از نويسندگان فمينيست در رابطه با زنان وجرم را مبهم کرده است ، شايد بيشتر از همه Freda Alder(1975) وتئوري او « خواهران در جرم » که در بخش دوم بحث خواهد شد. گرچه بحث جرم شناسي در برگيرنده مجرمان وقربانيان و مرتبطان با سيستم قضايي کيفري مانند پليس ، قضات وسازمان هاي مختلف است اين متن به زنان به عنوان مجرمين مي پردازد.

بخش 1- چرا به جرم شناسي فمينيستي (انه ) نياز است ؟
و بعضي از مشکلات کدامند؟

(2Refer overhead )
جرمشناسي به هرگونه مطالعه در رابطه با جرم وقضاوت جزايي مي پردازد . اين واژه براي موضوعات وبرداشت هاي متعددي مورد استفاده قرار مي گيرد.ديدگاه فمينيستي , در اين سي سال گذشته نه تنها بعضي موضوعات جديد را تحت پوشش بحث جرم شناسي قرار داده است بلکه تئوري ها، نظرات، روش ها وبرداشت هاي مطرح شده در مطالعات مربوط به جرم را نيزبه چالش کشيده است. جرمشناسي ، براي بيشتر نويسندگان ومحققين فمينيست بيشتر از اينکه اثر ساختاري وخلاق داشته باشد بازدارنده بوده است. تئوري هاي مجرميت بر موضوعات مردانه استوار ومتحول شده است. در عين حالي که اشکالي بر آن وارد نيست، مشکل اساسي اين است که اين تئوري ها عموما بر همه جرايم، متهمين و زندانيان تعميم داده شده است. چنين تصور شده است که اين تئوري ها بر زنان هم قابل تعميم است درحالي که به نظرمي رسد چنين نيست.(elsthrope and Morris.1990 . Xii-8)
فمينيسم معمولا در فصول مربوط به « جنسيت وجرم» مطرح مي شود وان مجرم بيشتر درمحدوده جرايم جزايي مانند فحشاء وکف رفتن از فروشگاه بررسي مي شوند (Naffine.1990:1 ) نويسندگاني که در بالا ذکر شان رفت ( Voigt et al ? ) در کتاب اخير خود بنام جرم شناسي وعدالت بطور مشخص از عدم کفايت متون جرم شناسي ذکر مي کند و معتقد است که « جرمشناسي جز تئوري هاي تخصصي بزهکاري وجرايم مردانه چيزي نيست » (1994:238-24). به عبارتي ديگر، حقايق درباره هر جرمي استوار بر جنسيت مجرم ونه خود جرم است. اين « جنيست گرايي» در جرم شناسي بيشتر موافق با نقدGelsthrope از«خرد انباشته»راجع به زنان مجرم است. به نظر او، زنان در زمينه هايي مانند بزهکاري به خاطر جنسيت مورد تبعيض قرار گرفته اند .اين«جنسيت گرايي بر مجازات ، تنبيه و حبس زنان اثر گذاشته است(1985:138-149 ) . او تعدادي از افراد پليس ، موسسات بهزيستي وقضات را متهم مي کند که در کنار بقيه موارد تصور مي کنند عموميت دادن کلي در بزهکاري به مانند کاري است که از مردان توقع داريم انجام دهند چون مرد هستند ( Gelsthrope-1986:149 ). از زنان توقع نمي رود که بزهکار باشند واگر هستند، احتمالا « ديوانه هستند نه بد » (Llyod-1995:xvii )

اين تعبيرکه زنان ممکن است ديوانه باشند، به اين علت که جرات کرده اند بر خلاف ذات بيولوژيکي طبيعي خود مانند بي اختياري وضعف فرمانبرداري عمل کنند ظاهرا از اين نظر نشات گرفته است که اني که دختران ،همسران يا مادراني پاک و فرمانبردار هستند به سود اجتماع ومردان هستند.(Feinman-1994:16 ) زنان دوگانه نفرين شده اند زيرا هم ضعيف ومحتاج مراقبت اند ودرعين حال براي داشتن قدرت جنسي غير قابل کنترل داوري مي شوند (روسپيان ودختران بزهکار)(Bottoms-1996:1 ). نتيجه مطالعات انجام شده توسط Gelsthrope نشان مي دهد که چگونه بي بند وباري جنسي دختران باعث مي شود که آنان براي «رفتار غيرطبيعي» بستري ومعالجه شوند.از طرف ديگر بي بندوباري جنسي مردان تشويق مي شود وبه عنوان ذات طبيعي مردانه پذيرفته مي شود.(1989:34) به قول Cain ، اين مطالعات برابر« مردمحور» بوده اند وان ودختران به عنوان « ديگر» مطرح شده اند .مردان به عنوان معيار براي سنجش رفتار ومعالجه زنان ودختران استفاده شده اند .(1990:2)

چنين مطالعات مرد محوري تعدادي از نويسندگان فمينيست را برآن داشت تا تئوري را مطرح کنند که به پروژه هاي منفي و/ يا عکس العملي و/ يا به نقد روابط اجتماعي ، نظري وسياسي بپردازد وتئوري هاي موجودرا به چالش بکشد. نقد ونظريه پردازي چاره هاي خلاقي براي پرورش تئوري فمينيستي، نه فقط ضد جنسي بودند وبدون آنها به قول Grosz مشکلات گذشته، مخصوصا"برداشتهاي پدر سالارانه دوباره تکرار مي شدند.(1990:59) به قول Spelman، تئوري فمينيستي تغيير زيادي ايجاد نکرده ودر مواردي مثل «مشکل تفاوت» قصور هم کرده است.او معتقد است که فمينيست ها شرايط زنان مرفه سفيد پوستان، طبقه متوسط ، ناهمجنس خواهي – را به همه زنان تعميم داده اند . يک سان دانستن زنان در تئوري فمينيستي يک مجموعه از سنين، رنگ وطبقات مختلف را ارائه نداده است .(1988:4) همين طور او معتقد است که زنان سفيد پوست جرم شناس ، گرچه به دادخواهي هاي گليشه اي از مجرمان معترض اند، بسيار درباره زنان کشورهاي در حال توسعه و بومي کم گفته اند .پرهيز از ديدن تفاوت ها را در گروه هاي نژادي برداشت زنان سفيدپوست را که مشکل هميشه از جنسيت است نه تفاوت ها را تثبيت مي کند.(Spelman -1988:57-58) اين فقدان آشکار از ذکر نژاد وديگر عوامل مانند شرايط کاري در بخش بعدي مورد بحث قرار گرفته است .


بخش2 – ممکن است که رهايي زنان باعث افزايش آشکار جرايم شده باشد؟
اگر نه، باعث چيست؟

امروزه واژه فمينيسم در ذهن خيلي از مردم به عنوان« علت بسياري از مشکلات اجتماعي» نقش بسته استChesney-lind معتقد است که به عرصه رسيدن آزادي خواه زنان را مجبور کرده است فشار دشمني با جنبش هاي زنان را تحمل کند.( 1980:15 ) نظريه پردازهاي مشهوري چون Freda Adler(1975) و «خواهران در جرم» او به نظر نمي رسد اين برداشت هاي منفي را آلامي داده باشند . مشکلات واقعي در سيستم قضايي کيفري بسيار نامفهوم به نظر مي آيد و ممکن است مخالفان جنبش هاي زنان به چنين نقصيه اي به عنوان شاهدي بر «روي سياه سکه آزادي خواهي» بنگرند (Chensney-lind-1980:16-17 ) به شرحي که در زير به آن مي پردازيم .

Fred Adler معتقد است که فرارسيدن موج دوم فمينيسم در 1970 اتفاقا با افزايش دراماتيک فعاليت هاي کيفري زنان همراه بوده است. او مدعي شده است در حالي که زنان در خواست استفاده از فرصت هاي مساوي در زمينه هاي قانوني داشته اند، تعداد مشابه اي از زنان به زور قصد ورود به دنياي جرم و جنايت مانند جرايم اداري (White Collar ) قتل و دزدي را کردند.(Adler-1975:3 ) براي مثال، جرايم اداري زنان از زمان « آزادي خواهي » زنان افزايش يافته است. به قول Adler همراه با «بالارفتن زنان از نردبان ترقي اداري » از آزادي بدست آمده براي دنبال کردن جرائم اداري سود جستند.(1975-83-84 ) (Refer overhead )

نظريه Adlerبا انتقاد جمعي از نويسندگان فمينيست مانندBrown مواجه شد ( Refer overhead ) . او اين تعبير را باعث شرمساري فمينيسم مي داند و در مقابل به اين بحث مي پردازد که فمينيسم جرم انه را با گزارش ، کشف و مجازات مجرميت آشکار کرده است. او ذکر مي کند که تاثير درجه مجازات ( کيفرهاي سنگين تر) در افزايش جرايم قابل قبول تر از معيارهاي آماري است کهAdler بيان مي کند (1986:374 ) .Carol smart چنين بحث مي کند که نظريه Adler بر اساس «تصورات آماري است که حجم کوچکي دارد» (1975:53) . (Refer overhead ) معتقد است که « مرد مآب ناسازگار قديمي» جرم شناسي سنتي است که با رد کردن نقش مناسب انه خود (1983:376-377 ) اني که جرم « مردانه اي» مانند دزدي مرتکب شده اند.به جاي محبوس کردن آنها را به آسايشگاه هايي بفرستند. به عبارتي ديگر ، «خواهران در جرم»Adler در چارچوب جرم شناسي سنتي کاربرد دارد تا ديدگاه فمينيستي.

به نظر مي رسد ديدگاه او همچنين به عواملي مانند نژاد، قوم، سن وطبقه توجه ندارد. بسياري از نويسندگان فمينيست معتقدند که اين عوامل بسيار مهم هستند . براي مثال ،مطالعاتJane Chapman(1980) درباره رابطه بين نقش نيروي کار و جرايم زنان افزايش فعاليت هاي جرم و جنايت را در دوران فشار اقتصادي افشا مي کند ( 6 Refer overhead ) .کم بودن ميزان دستگيري ها که بيشترين جرم آنها کف رفتن از فروشگاه ها بوده است ، همزمان است با دوره هايي که در فعاليت هاي اقتصادي تحول ايجاد شده است. اين کشف به نظر مي رسد از نظريه رابطه بين اشتغال وجرم ( ديدگاه اقتصادي) حمايت مي کند تا آنچه با «تز آزادي خواهي ان» ارائه شده است .زماني که روزگار خوش است ، مجرم بيشتر منفعل مي شود تا به حرکت بيايد . فقدان فرصت هاي شغلي بيشتر از امکان آن ( تز آزادي خواهي ) به نظر مي رسد توجيه موجه تري براي افزايش جرائم انه است.Naffine معتقد است انگيزه مجرم بيشتر مقطعي وهدف مند است تا مانيفيسته کردن نقش جنسي او ويا در رقابت با مردان (1987:99 )

Giordano و Cerkovichمطالعاتي را در 1979 به روي زنان 17تا 29 ساله آغاز کردند. نتيجه کار آنها اين است که هرچه پاسخ به سوالات آزادمنشانه تر بود اعداد مشارکت کنندگان بزهکار کمتر بود . براي مثال ، آنها متوجه شدند اني که معتقد بودند که بايد وارد بازار کار شود ونقش الزاما خانه داري و مادري نيست کمتربزهکار بوده اند.(1979:477) .James وThorotonدر مطالعات خود به روي زنان داني اين نکته را آشکار کرده اند که آنها بيشتر بي سواد و فقير بوده اند . وقتي از آنها سوال شد چرا مرتکب جرم شده اند ، در پاسخ هاي آنها به نظر نمي آمد که انگيزه آزادي خواهي داشته اند.(1980:240) (Refer Overhead ) . به عبارتي ديگر ، برخلاف نظريه رهايي Adler به نظر مي رسد فمينيسم نيروي مثبتي براي سازگاري در زمان پيدايش فرصت ارتکاب به جرم است .

بخش 3 – نتيجه گيري
وقتي که ي چه از لحاظ فيزيکي،جنسي يا رواني مقتدر يا خشونت طلب به نظر مي رسد، غير معمول يا غير ويا همانطور که قبلا اشاره شد«ديوانه» به شمار مي آيد . بيشتر زنان ظاهرا تشويق مي شوند که از مردان بترسند و رفتار اجتماعي خود را محدود کنند.ارتباط عرفي مردان در استفاده از قدرت و زور فقط به جمعيت بزهکار محدود نمي شود .آسيب پذيري زنان به قدرت دادن به حس قدرت مردان و نياز به استفاده از آن استناد مي کند.
برنامه کار جرم شناسي فمينيستي (انه) مي خواهد به اعضاي بيشترسنتي نشان دهد که نگاه متداول به زنان دقيق نيست .ان بايد در محدوده رفتاري که قابل تعميم به نظريه ها نيست بررسي شوند.ترجيح اين است که نظريه ها هستند که ناقصند نه زنان . نتيجه مطالعات همانطور که در بخش دو ذکر شد ، اين است که زنان طبيعتا به روش هايي که جرم شناسان برداشت مي کنند ، رفتار و عمل نمي کنند. چنين دستاوردي با ايده فرمانبردار وخنثي که مشمول بسياري از جرايم معمول در تناقض است . براي مثال ، فرضيه پيچيده افزايش بزهکاري اداري ( White Collar ) به علت بالا رفتن فرصت هاي شغلي براي زنان ، با آمار جرائم نشان مي دهد که زنان معمولا کف رو هستند، به چالش کشيده شده است.

بعضي فمينيست ها مانند Adler ،کمکي به نبرد زنان براي تساوي و کسب موقعيت فردي نکرده اند: جنبش زنان فشار انتقادات زيادي را به علت بالارفتن جرم مخصوصا در جرايم جدي تر در بين زنان تحمل کرده است. بر خلاف نظريه رهايي Adler ، به عنوان علت، از نظريه هاي ديگر چنين به نظر مي رسد که به علت شرايط فقر و فشار برانگيخته از بيکاري،کمبودفرصت هاي تحصيلي،خشونت هاي خانگي وجدايي وطلاق،ان مجبور به ارتکاب به جرم مي شوند. اين شايد توجيهي براي افزايش آشکار در بزهکاري جزسرقت وقتل باشد.


منبع: سایت
تريبون فمينيستي ايران