ارتباط با نسل سومی ها دشوار نیست (بخش دوم و پایانی(


مهرداد ناظرى

پنجشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۴




گفت و گو با مهناز
حق شعار، روانشناس


ويژگى هاى رفتارى نسل سوم و خصلت هاى اين نسل، محور نخستين بخش از گفت وگو با مهناز حق شعار، روانشناس بود كه روز گذشته از نظر خوانندگان محترم گذشت.
واپسين بخش اين گفت وگو كه در پى مى آيد به آسيبهايى اشاره دارد كه متوجه نسل سومى هاست.
*اگر با عينك آسيب شناسانه بخواهيم اين نسل را مورد مداقه ونقد قراردهيم به چه مواردى مى توان اشاره كرد؟
- به ظاهر به مانند افراد جامعه ستيز مى مانند يعنى مهارت ارتباطى مناسب با پديده ومسائل عرفى، اخلاقى ندارند. به ظاهر قوى نشان مى دهند ولى بسيارشكننده هستند. دچار گيجى و سردرگمى هستند كه گرانيگاه اصلى آسيبى اين نسل است. اگر همه مواردى را كه ازابتداى بحث ذكر كردم به طور جيروار دنبال مى كردند، آينده خوب ودرخشانى درانتظارشان بود اما متأسفانه اين اتفاق درعمل نيفتاده . ما درعلم روانشناسى ازيك بيمارى به نام دو قطبى صحبت مى كنيم، كه نشانه آن اين است كه فرد بيمار لحظاتى سرحال وشاد است ولحظات زيادى را غمگين وافسرده است. متأسفانه هم اكنون ازلحاظ رفتارى اين نسل دچار اين عارضه هست.
روانشناسان معتقدند كه بخش كورتكس روى مغز قبل از ۲۰ سالگى تشكيل نشده.
يعنى جوان آنچنان اراده واختيارى براى بسيارى از تصميم گيرى ها ندارد.
ولى از ۲۰ سالگى اين بخش، شروع به تشكيل شدن بر روى مغز مى كند و تا ۴۰ سالگى هم غنى تر مى شود. اميد من به اين نسل هم دراين مسأله خلاصه مى شود كه اينها به مرور مى توانند بربيمارى شان فائق آيند. به شرط آنكه ما هم تلاش كنيم نيازها ، توانايى ها ومحدوديت هايشان را بشناسيم. ما اگر ازآنها به اندازه اى كه مى توانند باشند، انتظار داشته باشيم به يك ارتباط وتعامل صادقانه دوسويه رسيده ايم. دريك ارتباط صادقانه هر اتفاقى كه بيفتد عين عدالت است.
اگر اين وضعيت حاكم شود، آنها هم مى توانند برنقاط ضعفشان غلبه كنند وبه نوعى به سمت ما خواهند آمد وارزشهاى ما را به رسميت مى شناسند وقبول مى كنند دنباله راه ما درجهت مورد نظر ما باشند.
ما يك دعايى در روانشناسى داريم كه مى گويد: خدايا به من كمك كن هرآنچه را كه مى توانم تغيير دهم، تغيير دهم. خدايا به من كمك كن هرآنچه را كه نمى توانم تغيير دهم، بپذيرم. خدايا به من در تشخيص اين دو كمك كن.
دراين مورد هم ما همين را مى خواهيم .ما مى خواهيم جوان را بشناسيم كه چگونه مى توانيم با او وارد يك تعامل دو سويه منطقى و عميق شويم. و در اين راستا لازم است كه ابتدا خودمان را به آنها بشناسانيم، كه توانايى ها ومحدوديتهاى ماچقدر است.
تصور كنيد پسرم به من مى گويد: من يك اتومبيل موسو مى خواهم، نياز به ۱۰۰ ميليون تومان پول براى ساختن يك فيلم دارم، يك دفتر كار هم نياز دارم. من در پاسخ به او مى گويم : توحق دارى خواسته هايت را به من بگويى. من هم معتقدم موسو خيلى اتومبيل خوبى است، من هم دوست دارم . فيلم ساختن هم كار خيلى خوبى است. ايده هاى خيلى خوب و بزرگى دارى!
ولى من متأسفم امكان فراهم كردن اين خواسته هاى تو را ندارم.
من درحال حاضر ۱۰ هزار تومان در كيف پولم دارم.
بيا فكر كنيم كه با اين پول چه كار مى توانيم انجام دهيم. او مى گويد: پس بيا اين پول را نصف كنيم. نصفش مال تو براى اينكه فردا مى خواهى سركار بروى . نصفش هم مال من كه با دوستم به رستوران بروم.
اين صميميت است . يك پذيرش دو طرفه است.
هم من اورا پذيرفتم، هم او مرا با بزرگوارى تمام پذيرفته است.
*يعنى ما بايد با يك نوع همدلى خودمان را در نظام باورهاى آنها جا بيندازيم؟
- دقيقاً نظر من همين است. ببينيد وقتى من به پسرم صادقانه مى گويم كه گويا من فكر درستى نداشته ام و نمى دانستم مسير دگى به اين نقطه فعلى مى رسد. من در دگى به تصور خودم سعى كافى كرده ام، اما امروز متوجه شده ام كه تلاش من كافى نبوده . متأسفم ولى آينده در دستان توست. توسعى كن در دگى درست عمل كنى و مثل من اشتباه نكنى و ... ما بايد با اين رويه خود را در كنار او قراردهيم ضمن اينكه فكر و بينش او را به سوى آينده بهتر معطوف مى كنيم.
اگر من امروز ضعف خود را بپذيرم، او هم ياد مى گيرد كه من را با ضعفهايم بپذيرد و ازطرف ديگر ياد مى گيرد كه به ضعفهايش اعتراف كند. در روانشناسى يك راه مؤثر درمان پذيرش ضعف و حركت به سوى برطرف كردن آن است . هم اكنون قسمت اميدبخش جامعه ما يعنى همين نسل سوم پذيرفته كه ضعف هايى دارد. پس ما هم بايد به آنها فضا بدهيم كه ضعف خود را به قوت مبدل ساد.
* ما چگونه مى توانيم اين انرژى هاى مضاعفى كه نسل سومى ها دارند را مديريت كنيم كه حداقل به سمت نابهنجارى ها تمايل پيدا نكنند؟
- بياييد اينطور فكر كنيم كه ما چه نيازهايى داريم. ما بايد قبل از هر اقدامى تصميم بگيريم كه خواستار چه سطح فرهنگى در سطح خانواده هستيم. يك بار ممكن است ترجيح دهيم به ارزاق و مواد غذايى خانواده توجه كنيم. يك بار هم ممكن است ترجيح دهيم در كانتينر دگى كنيم اما منابع درآمدى خانواده را خرج تحصيل بچه ها كنيم. ما بايد قبل از مديريت انرژى جوان، بسنجيم كه مى خواهيم از لحاظ فرهنگى كجا باشيم؟ پس در ابتدا بايد نيازسنجى مبتنى بر اولويت ها صورت گيرد. بعد از آن كه مشخص شد محورها و اهداف اصلى ما چيست مى توانيم برنامه ريزى كنيم و يك نوع توزيع عادلانه را در اين زمينه پديد آوريم. اگر در نظام برنامه ريزى اين كار صورت نگيرد، نتيجه اين خواهد شد كه انرژى جوان در محدوده اى صرف خواهد شد كه مورد نظر و علاقه اش نيست و بازدهى هم براى جامعه نخواهد داشت. بر همين اساس من به دولتمردان توصيه مى كنم علائق جوانان را بشناسند و ترجيحاً نيازهاى اورژانسى را در اولويت و بقيه نيازها را در مراتب بعدى قرار دهند. تا موقعى كه ما هدف هاى كوتاه مدت تر براى جوانان ترسيم نكنيم به نتيجه اى نخواهيم رسيد. شما اگر به جوان بگوييد اين كار را انجام بده و نتيجه آن را تا ۵ سال ديگر خواهى ديد، حوصله اش سر مى رود و كاسه صبرش لبريز خواهد شد.شما طرح و برنامه اى را براى او تدوين كنيد كه سه ماه به سه ماه پاسخ ببيند. در مجموع پس از نيازسنجى و تعيين اولويت ها لازم است برنامه ها را به گام هاى كوتاه مدت تقسيم كنيم، بعد از آن بايد در انتهاى هر گام ارزشيابى از عمل صورت گيرد كه آيا رضايت نسبى جوان فراهم شده يا خير؟ به نظر من اگر مجموعه اين كارها به صورت جيروار و پيوسته صورت نگيرد، نتيجه اش اين خواهد شد كه يك جوان پس از صرف ۵ سال تحصيل در رشته پزشكى متوجه مى شود كه براى اين رشته ساخته نشده و ترجيح مى دهد از ابتدا در رشته روانشناسى شروع به تحصيل كند.متأسفانه يا خوشبختانه تمام كشورها از روانشناسى در جهت اهدافشان استفاده مى كنند كارى كه در ايران متداول نيست. با استفاده از همين علم روانشناسى بود كه شوروى در حوزه روانشناسى رفتارگرايى در جهت شناخت رفتار مردم و تربيت انسان سوسياليستى گام بر مى داشت. اگر در آمريكا توانستند نظام برنامه ريزى دقيقى را در زمينه شهروندان آمريكايى بردارند، شناخت در حوزه گشتالت بود كه اين عمل را ممكن ساخت. اما در جامعه ايران به طور كلى كاربرد علوم انسانى مشخص نيست. روانشناسى و جامعه شناسى براى اين نيست كه افرادى وارد آن حوزه ها بشوند و شروع به تدريس كنند و در ظرف هاى يكبار مصرف چاى بخورند و بعد هم پشت ميز كارشان فسيل شوند و از بين بروند.
به نظر من فرق اساسى جوامع توسعه يافته و توسعه نيافته در همين است كه جوامع پيشرفته از سطح دانش و درك و فهم فراتر رفته و هر چه را كه ياد مى گيرد، به كار مى بندد. در حالى كه جامعه توسعه نيافته يك انبارى از دانش و معلومات درست كرده كه مرتب به سطح سواد اضافه مى كند. متأسفانه دانش آموخته هاى ما در بالاترين سطوح افراد بى استعدادى هستند.
* ما بايد بحث هاى كلان و انتزاعى را به كنار بگذاريم و به جاى آن به مباحث خرد و عملى در مورد جوانان بپردازيم. آيا اين ايده درست است؟
بله. اگر جوان ما كم حوصله است، به اين دليل است كه كم تجربه است. ما بايد فضايى را ايجاد كنيم تا جوانان هيجانات و تجربه هايى را كه مى خواهند، به دست آورند. مثل اشانتيون هاى عطرى كه در كشورهاى مختلف وجود دارد، در اختيار او بگذاريم تا تست كند كه ذائقه اش با كدام يك سازگارتر است. اين مرحله اول است كه به كشف استعداد جوان منجر مى شود، بعد از آن بايد امكانات و متخصصينى را در اختيار داشته باشيم كه عمل او را ارزشيابى كند و همينطور او را تدريجى به تكامل برسانيم. مثل جامعه ژاپن كه همه مردم براى بهبود و سلامت جوانان متحد شدند و گام به گام نسل جديد را به ثمر رساندند.
* به همين نسبت وقتى اين پازل ها در كنار هم چيده شود و تغييرات متناسب با نيازها پديد آيد، ظرفيت ذهنى جوانان هم بالاتر خواهد رفت و انگيزه براى پيشرفت در آنها تقويت خواهد شد؟
-ببينيد اگر قرار باشد در مكانى كار كنيد كه سر سال حقوق بگيريد امكان دارد به تدريج بى انگيزه نسبت به كار شويد. اما اگر سر هر ماه حقوق دريافت نماييد وضعيت متحول خواهد شد. در مورد جوانان هم همين كار بايد صورت گيرد بايد سر هر ماه حقوق و نتيجه اعمالشان را بپردازيم، چون جوان حوصله و صبورى لازم را ندارد. متأسفانه جامعه ما رو به كرختى گذاشته است. ما بر روى نظام آموزشى چندان سرمايه گذارى نمى كنيم چون جامعه فقير و نادانى هستيم. به طور كلى سرمايه گذارى بر روى اهداف آموزش از جمله مقوله هايى است كه دير جواب مى دهد و عموماً حوصله دولت ها سر مى رود. به نظر من ما بايد بر روى آموزش و پرورش بيشتر از مقوله هاى ديگر سرمايه گذارى كنيم گر چه پاسخ و راندمان اين عمل زمان زيادى مى برد ولى عملاً پاسخى كه مى دهد اساسى و ريشه اى است.
* البته اكنون سرمايه گذارى بر روى آموزش و پرورش صورت مى گيرد. شايد هر سال دولت بودجه كلانى را براى اين بخش در نظر مى گيرد. اما اين سرمايه گذارى به واسطه ضعف ساختارى مديريت دولتى درست و بهينه مصرف نمى شود. در ايران نظام آموشى بخشى از يك دولت بزرگ است كه راندمان بالايى در عمل ندارد.
-متأسفانه همينطور است. معتقدم انسان موجود پويايى است كه نيازهايش روز به روز تغيير مى كند. بنابراين وقتى كه شرايط شما تغيير مى كند به تبع آن يك سرى نيازها را شرايط براى شما ايجاد مى كند. اگر شما در يك جامعه روستايى دگى كنيد، طبيعتاً نيازهاى شما بسيار متفاوت از دگى فعلى خواهد بود.حتى بسيارى از بيمارى ها، اختلالات و عقب ماندگى هاى ذهنى، خود را در جوامع ساده نشان نمى دهد. چون در آنجا دگى پيچيده نيست. دولت و مردم ايران فراموش كردند كه ما امروز به يك جامعه پيچيده با نيازهاى متفاوت مبدل شده ايم. با ورود اينترنت و كامپيوتر و ماهواره و برداشته شدن مرزها، بسيار جامعه پيچيده اى شده ايم، بدون آنكه آمادگى لازم را داشته باشيم.
* به تعبير دوركيم از يك جامعه مكانيكى به يك جامعه ارگانيكى مبدل شده ايم اما برنامه ريزى مان هنوز مكانيكى است!
-موافقم. با انكار صورت مسأله هرگز نمى توان به پاسخ رسيد. امروز هر فرد با يك كامپيوتر خانگى حتى در روستاها هم مى تواند وارد عرصه جهانى شود و از همه چيز باخبر شود. پس بايد يك فكر اساسى ترى كرد. بايد بپذيريم كه واقعيتها، تحولات، به هنجارها و نابهنجارها وجود دارد و تقصير ما هم نيست. جوان بايد بپذيرد كه ما با فرهنگ و هويت خودمان وجود داريم، كشورهاى ديگر هم با شرايط و ويژگى هاى خاص خود وجود دارند. اتفاقاً جذابيت قضيه اين است كه همه در نوع خود سر جاى خود باشند و هر كس يك مدل و الگو از دگى را تجربه كند.
منبع: روزنامه ایران