درباره‌ ان‌ ايراني‌ كه‌ همسر افغاني‌ دارند"معلق‌ بين‌ دو خاك‌


محمد سرور رجايي‌

پنج شنبه 25 فروردين 1384


هيچ‌كسي‌ نمي‌داند كه‌ كدام‌ خانواده‌ و از كدام‌ ولايت‌ افغانستان‌، به‌ عنوان‌ اولين‌ خانواده‌ به‌ ايران‌ پناهنده‌ شد. باز هم‌ هيچ‌كسي‌ نمي‌داند كه‌ براي‌ اولين‌ بار كدام‌ خانواده‌ ايراني‌ از كدام‌ شهرستان‌ رضايت‌ داد تا دختر دلبندشان‌ با يك‌ فرد افغان‌ كه‌ هيچگونه‌ شناختي‌ از او نداشتند ازدواج‌ كند. ولي‌ حالا همه‌ مي‌دانند كه‌ بيش‌ از دو ميليون‌ مهاجر افغان‌ طي‌ ساليان‌ متوالي‌ به‌ ايران‌ آمده‌اند و در طي‌ همين‌ سال‌ها قريب‌ به‌ سي‌ و پنج‌ هزار مرد آنها با ان‌ ايراني‌ ازدواج‌ كرده‌اند كه‌ تنها حدود 26 هزار نفر از اين‌ مردان‌ در طرح‌ شناسايي‌ 8079 شركت‌ كرده‌اند.
شايد اكثر اين‌ ازدواج‌ها هنوز به‌ ؤبت‌ نرسيده‌ باشد و شايد اين‌ ازدواج‌ها باعث‌ شود كه‌ عده‌يي‌ از اين‌ مهاجران‌ همچنان‌ در ايران‌ باقي‌ بمانند.و حالا در پايان‌ مدت‌ پناهندگي‌ آنان‌، متاسفانه‌ هنوز اطلاعات‌ درستي‌ از اين‌ ازدواج‌ها در دست‌ نيست‌. خانواده‌هاي‌ ايراني‌ و افغاني‌ به‌ اينگونه‌ پيوندها هميشه‌ با ديد منفي‌ نگريسته‌ و معمولا يكجانبه‌ به‌ بررسي‌ چنين‌ مسائلي‌ پرداخته‌اند و هميشه‌ با جمله‌هاي‌ «هشدار» و «اغفال‌» قلم‌فرسايي‌ كرده‌اند. گزارشي‌ كه‌ در پي‌ مي‌آيد حاصل‌ گفت‌وگوي‌ مستقيم‌ يا غيرمستقيم‌ )مكتوب‌( با چند تن‌ از ان‌ ايراني‌ است‌ كه‌ همسر افغان‌ دارند.
نگراني‌
اين‌ روزها در جمع‌ افغان‌ها سخن‌ از پايان‌ پناهندگي‌ است‌، مصرف‌ واژه‌هايي‌ كه‌ ارتباطي‌ با مهاجرت‌ دارد بشدت‌ بالا رفته‌ است‌. حتي‌ اين‌ سخنان‌ در داخل‌ اتوبوس‌ يا صف‌ نانوايي‌ به‌ كرات‌ شنيده‌ مي‌شود. چنانچه‌ به‌ اين‌ سخنان‌ توجه‌ شود در لابه‌لاي‌ تمام‌ جملات‌ آنها موجي‌ از بيم‌ و نگراني‌ را مي‌توان‌ ديد. كمي‌ آن‌ سوتر اين‌ نگراني‌ دغدغه‌ ان‌ ايراني‌ نيز شده‌ است‌، اني‌ كه‌ شوهران‌ افغاني‌ دارند.
اگرچه‌ در گذر هزاران‌ سال‌، ‌ جايگاه‌ ؤابتي‌ در جامعه‌ افغان‌ نداشته‌ و از بسياري‌ ارزش‌هاي‌ اجتماعي‌، علمي‌ و اقتصادي‌ بي‌بهره‌ مانده‌اند، حتي‌ در مشروع‌ترين‌ حقوق‌شان‌ كه‌ انتخاب‌ همسر باشد بر آنها جفا شده‌ است‌.
‌ در جامعه‌ سنتي‌ افغانستان‌ هيچگاه‌ نتوانسته‌ از شخصيتي‌ كه‌ مختا به‌ خودش‌ است‌، استفاده‌ كند. علاوه‌ بر اينكه‌ در ساختار سنتي‌ جامعه‌ هميشه‌ اين‌ انديشه‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ مردي‌ «مرد» است‌ كه‌ بر ان‌ خانواده‌اش‌ سختگيرتر باشد. اما ستم‌ و محروميت‌ درد مشتركي‌ است‌ كه‌ بدون‌ استثنا ‌ و مرد را در بر مي‌گيرد.
در آغاز تهيه‌ اين‌ گزارش‌ ذهنم‌ هزار راه‌ را رفت‌ و برگشت‌ و ياد آشناياني‌ كه‌ همسران‌ خارجي‌ غير ايراني‌ داشتند افتادم‌. با خود گفتم‌ اين‌ مهاجرت‌ چه‌ كارهايي‌ كه‌ نمي‌كند. شايد مردم‌ افغانستان‌ در آينده‌ نزديك‌ ركورددار خويشاوندي‌ با مردم‌ اكثر كشورهاي‌ جهان‌ محسوب‌ شوند.ياد دوستي‌ مي‌افتم‌ كه‌ ‌ آلماني‌اش‌ قاضي‌ شهر است‌ و خودش‌ راننده‌ تاكسي‌ شهر. او پسرش‌ را داود مي‌خواند و همسرش‌ «ديويد». ياد حاجي‌ غلام‌ مي‌افتم‌ كه‌ همسر هندي‌اش‌ حتي‌ تا ساعت‌ 12 شب‌ منتظر مي‌ماند تا شام‌ را با هم‌ بخورند و ياد...
بيش‌ از دو دهه‌ جنگ‌ و خشونت‌ ناشي‌ از آن‌، مردم‌ افغانستان‌ را در دورترين‌ كشورهاي‌ جهان‌ آواره‌ ساخت‌. تبعات‌ اين‌ آوارگي‌ شايد براي‌ فرداي‌ افغانستان‌، چنانچه‌ تدابير معقولانه‌ از طرف‌ مسوولان‌ دولت‌ اسلامي‌ افغانستان‌ اتخاذ نشود، مشكل‌ساز شود. شايد ازدواج‌ اتباع‌ افغانستاني‌ با اتباع‌ ديگر كشورها كه‌ هيچگونه‌ اطلاعي‌ از فرهنگ‌ ملي‌ مردم‌ افغانستان‌ ندارند، نقطه‌ برجسته‌ اين‌ تبعات‌ واقع‌ شود.
نوع‌ نگاه‌
چند ماه‌ پيش‌ نامه‌يي‌ براي‌ دوستي‌ در امريكا نوشته‌ بودم‌ و از ازدواجش‌ پرسيده‌ بودم‌ او در جوابم‌ چنين‌ نوشته‌ بود:
«... آن‌ روزها كه‌ بچه‌ بودم‌ مي‌خواستم‌ با دختر كاكايم‌ )عمويم‌( ازدواج‌ كنم‌. كمي‌ كه‌ بزرگتر شدم‌ دختران‌ فاميل‌ چشمم‌ را گرفت‌. كابل‌ كه‌ چند صباحي‌ درس‌ خواندم‌ مي‌خواستم‌ با دختري‌ ازدواج‌ كنم‌ كه‌ همخونم‌ باشدأ هزاره‌ باشد. بعد كه‌ آواره‌ ايران‌ شدم‌ دنبال‌ دختري‌ بودم‌ كه‌ فقط‌ افغاني‌ باشد. در آلمان‌ ذهنم‌ دختري‌ را جست‌وجو مي‌كرد كه‌ با من‌ هم‌ زبان‌ باشد و فارسي‌ حرف‌ بد. و حالا كه‌ در امريكا نسبت‌ به‌ ازدواج‌ بي‌ميل‌ شده‌ام‌ و دگي‌ ماشيني‌ مرا از مرز 35 سالگي‌ گذرانده‌ ولي‌ گاهي‌ كه‌ به‌ فكر ازدواج‌ مي‌افتم‌ دوست‌ دارم‌ دختري‌ با من‌ ازدواج‌ كند كه‌ شرقي‌ باشد. فقط‌ حالا شرقي‌ بودن‌ برايم‌ كافي‌ است‌ و مي‌دانم‌ كه‌ هيچگاه‌ به‌ آرزويم‌ نمي‌رسم‌.»
اين‌ هم‌ نوع‌ نگاه‌ يك‌ فرد افغان‌ در آن‌ سوي‌ كره‌ زمين‌ است‌. اما در اين‌ سو با توجه‌ به‌ فرهنگ‌، اعتقادات‌ و باورهاي‌ مشترك‌ مردم‌ افغانستان‌ و ايران‌، مساله‌ ازدواج‌ را سنت‌ موكد دين‌ مقدس‌ اسلام‌ مي‌دانند و سخت‌ بر آن‌ پايبندند و ازدواج‌ را پيوند مقدسي‌ مي‌دانند كه‌ انسان‌ را به‌ كمال‌ مي‌رساند، ولي‌ باز هم‌ نگاه‌هاي‌ متفاوتي‌ وجود دارد، شايد در بسياري‌ موارد از اين‌ ازدواج‌ها خواسته‌ يا ناخواسته‌ يك‌ طرف‌ مغبون‌ شده‌ باشد، اما دگي‌ راه‌ خودش‌ را مي‌رود. اين‌ قانون‌ دگي‌ است‌ و با پيروي‌ از همين‌ قانون‌ مي‌شود واژه‌هاي‌ زيادي‌ چون‌ علاقه‌، مصلحت‌، تفنن‌ و... به‌ آن‌ اضافه‌ كرد.
مصلحتي‌
خانواده‌ آنها با خانواده‌ عمويم‌ ارتباط‌ نزديكي‌ دارند. انگار با هم‌ فاميل‌اند. بارها او را ديده‌ام‌. او تا مقطع‌ ديپلم‌ درس‌ خوانده‌ است‌. حالا هم‌ در يكي‌ از بيمارستان‌هاي‌ شهرش‌ پرستار است‌. از ازدواجش‌ حدود بيست‌ سال‌ مي‌گذرد و شش‌ تا بچه‌ دارد. خانه‌ آنها هميشه‌ شلوغ‌ است‌ اما هيچگاه‌ اين‌ شلوغي‌ به‌ معناي‌ بي‌نظمي‌ نبوده‌ است‌.
او نمي‌خواهد نامش‌ را بنويسم‌ و از آشنايي‌ با شوهرش‌ چنين‌ مي‌گويد: «دل‌ ما شهرستاني‌ها صاف‌ صاف‌ است‌. شوهرم‌ آن‌ موقع‌ طلبه‌ جواني‌ بود كه‌ همراه‌ عمويم‌ كه‌ او هم‌ روحاني‌ است‌ براي‌ تبليغ‌ به‌ شهرمان‌ مي‌آمد. او را در خانه‌ عمويم‌ ديده‌ بودم‌. يك‌ شب‌ عمويم‌ خانه‌ ما آمد و از احمد آقا تعريف‌ كرد و از رفتارش‌ گفت‌. بعد گفت‌ من‌ مصلحت‌ مي‌بينم‌ و از شما خواستگاري‌ مي‌كنم‌. به‌ همين‌ سادگي‌. پدرم‌ هم‌ قبول‌ كرد و گفت‌ دخترم‌ عمويت‌ صلاح‌ ما را مي‌خواهد. من‌ هيچ‌ نگفتم‌ و نگران‌ بودم‌. بعد از مدتي‌ من‌ هم‌ مصلحت‌ ديدم‌ و قبول‌ كردم‌ و «مي‌خندد».
او از بيست‌ سال‌ دگي‌اش‌ كاملا رضايت‌ دارد و مي‌گويد علي‌رغم‌ مشكلات‌، هيچ‌ وقت‌ با هم‌ سخت‌ نگرفتيم‌ و مشكلات‌ را با هم‌ حل‌ كرديم‌. برخورد و رفتارهاي‌ احمدآقا هميشه‌ در جمع‌ فاميل‌ ما احترام‌ برانگيز بوده‌ است‌. از او مي‌پرسم‌ علاقه‌ و مصلحت‌ را اگر و‌ كنيم‌ كدام‌ يكي‌ برايت‌ سنگين‌ خواهد بود?
مي‌خندد و مي‌گويد: آن‌ روزها مصلحت‌ بود، ولي‌ حالا ما هشت‌ نفر علاوه‌ بر علاقه‌ شده‌ايم‌. مي‌گويم‌ از فاميل‌ شوهرت‌ بگو? مي‌گويد: شوهرم‌ فاميل‌ زيادي‌ ندارد. اما اكثر دوستان‌ افغاني‌اش‌ رفتار خوبي‌ با ما دارند. او مي‌گويد هيچ‌ وقت‌ به‌ افغاني‌ بودن‌ شوهرم‌ فكر نكردم‌ و همچنين‌ به‌ افغانستان‌ رفتن‌، چه‌ لزومي‌ دارد ما به‌ افغانستان‌ برويم‌. ما متعلق‌ به‌ اين‌ آب‌ و خاكيم‌ و شوهرم‌ هم‌ به‌ ما تعلق‌ دارد. درباره‌ فردانش‌ از او سوال‌ مي‌ كنم‌ و اينكه‌ چرا...?
كمي‌ خودش‌ را جابه‌جا مي‌كند و مي‌گويد: تعداد فردانم‌ هم‌ مصلحتي‌ بود، ما مي‌خواستيم‌ پسري‌ هم‌ داشته‌ باشيم‌، تا به‌ خود آمديم‌ شش‌ نفر به‌ خانواده‌ ما اضافه‌ شده‌ بود كه‌ ششمي‌اش‌ پسر بود.
جادويي‌
خانم‌ محبوبه‌ الف‌ پريشان‌ سخن‌ مي‌گويد و اين‌ پريشاني‌ ناشي‌ از ميزان‌ نارضايتي‌ اوست‌. او سفره‌ دلش‌ را خيلي‌ زود باز مي‌كند. از ازدواجش‌ با يك‌ افغاني‌ ناراضي‌ است‌، مي‌گويد: مادر و شوهرم‌ را هرگز نمي‌بخشم‌. مي‌گويم‌ چرا? مي‌گويد: اين‌ دو نفر باعث‌ بدبختي‌هايم‌ شده‌اند.
از او مي‌پرسم‌ چگونه‌ با شوهرت‌ آشنا شدي‌? مي‌گويد: توسط‌ يك‌ نفر از فاميل‌ كه‌ او هم‌ شوهر افغاني‌ دارد.
مي‌پرسم‌: مگر اول‌ شما راضي‌ نبوديد? مي‌گويد: من‌ از اول‌ رضايت‌ نداشتم‌ اين‌ مادرم‌ بود كه‌ اصرار مي‌كرد، حتي‌ براي‌ اين‌ وصلت‌ رفت‌ از رمال‌ها دعا گرفت‌ گفتم‌: براي‌ چه‌? و او سكوت‌ كرد و هيچ‌ نگفت‌.
گفتم‌: از شوهرت‌ بگو، مي‌گويد: چه‌ بگويم‌ از كسي‌ كه‌ مدام‌ تحقيرم‌ مي‌كند و سركوفتم‌ مي‌د. ما حالا صاحب‌ فرد شده‌ايم‌ اما او هيچگاه‌ وظيفه‌اش‌ را نمي‌داند و ادامه‌ مي‌دهد: ما هيچگونه‌ ارتباط‌ با فاميل‌ شوهرم‌ نداريم‌ و ارتباط‌ ما با مادرم‌ هم‌ كمرنگ‌ شده‌ است‌، آنها نمي‌توانند ما را تحمل‌ كنند، مي‌گويم‌: شما را يا شوهرت‌ را? با نيشخندي‌ مي‌گويد چه‌ فرقي‌ دارد. زماني‌ كه‌ ما همديگر را از روي‌ ناچاري‌ تحمل‌ مي‌كنيم‌ آنها كه‌ ديگر ناچار نيستند. حرف‌ را عوض‌ مي‌كنم‌. مي‌گويم‌: اگر به‌ افغانستان‌ برويد شايد قضيه‌ فرق‌ كند. شايد ديد هر دوتان‌ عوض‌ شود يا اگر طلاق‌... مي‌گويد: هرگز به‌ افغانستان‌ رفتن‌ فكر نمي‌كنم‌ و او را هم‌ نمي‌گذارم‌ برود. اگر او برود برنمي‌گردد و از طلاق‌ مي‌ترسم‌ هرچه‌ باشد او سرپناه‌ من‌ است‌. من‌ جز او كسي‌ را ندارم‌.
موقتي‌
عباس‌ را از چند سال‌ پيش‌ مي‌شناختم‌، جواني‌ كه‌ كابل‌ نرفته‌ به‌ ايران‌ رسيده‌ بود و با همان‌ لهجه‌ خاص‌ هزاره‌گي‌اش‌، محبوبيتي‌خاص‌ يافته‌ بود و با كار بنايي‌ روزگار مي‌گذراند. وقتي‌ كارت‌ عروسي‌اش‌ براي‌ ما رسيد، راستش‌ تعجب‌ كردم‌، زيرا اومي‌خواست‌ با يك‌ دختر ايراني‌ ازدواج‌ كند.
اين‌ سخنان‌ حسن‌ عليزاده‌ است‌ كه‌ هنوز با عباس‌ رفيق‌اند و ارتباط‌ خانوادگي‌ دارند. او ادامه‌ مي‌دهد و مي‌گويد: من‌ به‌ دوام‌ اين‌ ازدواج‌ شك‌ داشتم‌ زيرا پدر عروس‌ شرط‌ گذاشته‌ بود كه‌ عقد اين‌ ازدواج‌ بايد موقت‌ باشد و هر دو سال‌ تجديد شود و نظرش‌ هم‌ اين‌ بود كه‌ دامادش‌ اينگونه‌ نمي‌تواند دخترش‌ را به‌ افغانستان‌ ببرد. حالا از اين‌ ازدواج‌ 12 سال‌ مي‌گذرد و فرداني‌ هم‌ اضافه‌ شده‌اند، خوشبختانه‌ بدون‌ هيچ‌ مشكلي‌ و با همان‌ سادگي‌ و صميميت‌ شهرستاني‌ با اين‌ روش‌ منحصربه‌فرد روزهاي‌ روشني‌ را انتظار مي‌كشند.
علاقه‌مندي‌
خانم‌ س‌، محبي‌ را از چند سال‌ پيش‌ در جمع‌ فرهنگيان‌ افغانستاني‌ مي‌ديدم‌. نمي‌دانستم‌ كه‌ ايراني‌ است‌، او در همين‌ محافل‌ با شوهرش‌ آشنا مي‌شود و اين‌ آشنايي‌ با علاقه‌مندي‌ منجر به‌ ازدواج‌ مي‌شود. آخرين‌ بار حدود 2 سال‌ قبل‌ او را در حوزه‌ هنري‌ ديدم‌، از شوهرش‌ پرسيدم‌ گفت‌: كابل‌ رفته‌ است‌. از احساس‌ خودش‌ نسبت‌ به‌ افغانستان‌ پرسيدم‌، با شوق‌ زايدالوصفي‌ گفت‌: متاسفانه‌ من‌ افغانستان‌ را فقط‌ از تلويزيون‌ و يا در عكس‌ ديده‌ام‌، آن‌ هم‌ ويرانه‌تر از تصوراتم‌. اما من‌ افغانستان‌ را در شعرهاي‌ شاعران‌ افغانستان‌ ديده‌ام‌.
حالا او ديري‌ است‌ كه‌ در كابل‌ به‌ شوهرش‌ ملحق‌ شده‌ است‌، با همسرش‌ يك‌ جا به‌ كارهاي‌ هنري‌ و فيلمسازي‌ مي‌پردازد و در سال‌ گذشته‌ هم‌ با غرور به‌ نمايندگي‌ از افغانستان‌ در يكي‌ از جشنواره‌هاي‌ فيلم‌ در اروپا شركت‌ كرده‌ و با خاطراتي‌ خوش‌ از اين‌ سفر به‌ افغانستان‌ برگشته‌ بود.
اغفالي‌
چندي‌ قبل‌ در يكي‌ از روزنامه‌هاي‌ صبح‌ ايران‌ چنين‌ آمده‌ بود: تعداد ان‌ و دختران‌ ايراني‌ كه‌ توسط‌ افاغنه‌ مهاجر در ايران‌ اغفال‌ و به‌ افغانستان‌ برده‌ مي‌شوند، در حال‌ افزايش‌ است‌.
بنابر خبر دريافتي‌ «رويداد» يك‌ منبع‌ كنسولي‌ سفارت‌ ايران‌ در كابل‌ با اعلام‌ اين‌ مطلب‌ خبر دادأ متاسفانه‌ برخي‌ از ان‌ اغفال‌ شده‌ توسط‌ افاغنه‌ مهاجر در ايران‌ داراي‌ شوهر نيز هستند. به‌ گفته‌ وي‌ اين‌ ان‌ و دختران‌ بدون‌ اطلاع‌ خانواده‌هايشان‌ توسط‌ مردان‌ افغانستاني‌ كه‌ عمدتا نيز خود داراي‌ ‌ و فردان‌ متعددند به‌ اين‌ كشور آورده‌ مي‌شوند، اين‌ مقام‌ كنسولي‌ اضافه‌ كرد: اخيرا 3 ‌ ايراني‌ كه‌ در ايران‌ داراي‌ شوهر هستند توسط‌ مردان‌ افغاني‌ اغفال‌ و به‌ اين‌ كشور آورده‌ شده‌اند كه‌ دو ‌ از اين‌ عده‌ با تلاش‌ پليس‌ دستگير و به‌ ايران‌ عودت‌ داده‌ شده‌اند. وي‌ اضافه‌ كرد: بسياري‌ از اين‌ ان‌ و دختران‌ ايراني‌ كه‌ با وعده‌ و وعيد مردان‌ افغانستاني‌ به‌ اين‌ كشور آورده‌ شده‌اند، پس‌ از ورود و آگاهي‌ از امكانات‌ و شرايط‌ اين‌ كشور تقاضاي‌ بازگشت‌ به‌ ايران‌ را دارند كه‌ متاسفانه‌ براي‌ بازگشت‌ از سوي‌ مردان‌ افغاني‌ با مشكلات‌ فراواني‌ مواجهند.
تفنني‌
بيش‌ از همه‌ چيز گريه‌ كودكان‌ آزارم‌ مي‌دهد، در خانه‌ يكي‌ از دوستان‌ مدام‌ گريه‌ كودكي‌ را شنيدم‌ و بعد فهميدم‌ كه‌ مادرش‌ با بي‌رحمي‌ او را رها كرده‌ و رفته‌ است‌. كودك‌ بينوا همچنان‌ مي‌گريد. او نمي‌داند مادرش‌ ايراني‌ است‌، سراغ‌ پدر كودك‌ را مي‌گيرم‌ او با بي‌ميلي‌ به‌ سوالهايم‌ جواب‌ مي‌دهد مشروط‌ بر اينكه‌ اسمش‌ را ننويسم‌.
او پشت‌ سر هم‌ سخن‌ مي‌گويد انگار گريه‌ فردش‌ را مي‌شنود. مي‌گفت‌: روز اول‌ همه‌ چيز را برايش‌ گفتم‌، از اينكه‌ هيچ‌چيز ندارم‌، از اينكه‌ مادر و خواهرانم‌ با من‌ هستند، از اينكه‌ كارگر ساده‌ام‌ و چيز زيادي‌ ندارم‌ حتي‌ در افغانستان‌ جز يك‌ چهارديواري‌ قديمي‌ و از اينكه‌ ... نمي‌دانم‌ چطور اتفاق‌ افتاد ما از روي‌ علاقه‌ به‌ هم‌ رسيده‌ بوديم‌، مادرم‌ مثل‌ چشمش‌ مواظبش‌ بود، خواهرانم‌ مثل‌ دو تا كلفت‌ در خدمت‌اش‌ بودند. نفسي‌ تازه‌ مي‌كند، مي‌پرسم‌ پس‌ چطور شد اين‌ اتفاق‌ افتاد? مي‌گويد: هيچ‌. او اصرار داشت‌ مادر و خواهرانم‌ را به‌ امان‌ خدا رها كنم‌، به‌ وطنم‌ برنگردم‌ او مي‌خواست‌... مي‌گويم‌ «و توهم‌ طلاقش‌ دادي‌»? مي‌گويد: نه‌ من‌ مخالفت‌ كردم‌ او مهرش‌ را بخشيد و طلاقش‌ را گرفت‌. مي‌گويم‌ به‌ همين‌ سادگي‌? پس‌ خانواده‌اش‌ چه‌? مي‌گويد: آري‌ به‌ همين‌ سادگي‌ سال‌ گذشته‌ كه‌ ازدواج‌ كرديم‌ هرگز به‌ چنين‌ روزي‌ فكر نمي‌كردم‌.
او مي‌رود و من‌ با خود مي‌گويم‌ شايد براي‌ او اين‌ ازدواج‌ يك‌ تفنن‌ بوده‌ است‌، نه‌ يك‌ تعهد كه‌ اينقدر آسان‌ به‌ هم‌ رسيده‌اند و آسان‌تر از هم‌ جدا شده‌اند، آيا فردش‌ او را خواهد بخشيد.
تسهيلات‌
گفته‌ مي‌شود تاكنون‌ 173 كشور در راستاي‌ احقاق‌ حقوق‌ ان‌ در كنوانسيوني‌ منع‌ هرگونه‌ تبعيض‌ عليه‌ ان‌، مصوبه‌ سازمان‌ ملل‌ به‌ آن‌ پيوسته‌اند، در اين‌ ميان‌ 46 كشور اسلامي‌ عضو سازمان‌ كنفرانس‌ اسلامي‌اند. افغانستان‌ آخرين‌ كشور اسلامي‌ است‌ كه‌ در سال‌ 2002 ميلادي‌ به‌ آن‌ ملحق‌ شد. اما گفته‌ مي‌شود بسياري‌ از صاحب‌نظران‌ و علماي‌ افغانستان‌ درباره‌ پيوستن‌ به‌ اين‌ كنوانسيون‌ ملاحظاتي‌ داشته‌اند.
با توجه‌ به‌ اين‌ عضويت‌ گذر زمان‌ روشن‌ خواهد ساخت‌ كه‌ مسوولان‌ دولت‌ اسلامي‌ افغانستان‌ بويژه‌ وزارت‌ امور ان‌ در اين‌ دولت‌ چه‌ تسهيلاتي‌ براي‌ ان‌ كشور بويژه‌ براي‌ ان‌ خارجي‌ كه‌ شوهر افغاني‌ دارند فراهم‌ كنند. تسهيلاتي‌ كه‌ مقامات‌ مسوول‌ در ايران‌ فراهم‌ ساخته‌اند نمونه‌ بسيار خوبي‌ به‌ نظر مي‌رسد.
طبق‌ اين‌ تسهيلات‌ مرداني‌ كه‌ ان‌ ايراني‌ دارند با تحويل‌ كارت‌ شناسايي‌ خود با برگه‌ عبور به‌ كشورشان‌ باز مي‌گردند و با برنامه‌ريزي‌هاي‌ دولت‌ افغانستان‌ و ايران‌، آنها با پاسپورت‌ داراي‌ رواديد ايران‌ دوباره‌ مي‌توانند بطور قانوني‌ وارد ايران‌ شوند. براساس‌ اين‌ پاسپورت‌ و رواديد آنها مي‌توانند، ازدواجشان‌ را به‌ ثبت‌ برسانند. تاكنون‌ تعداد زيادي‌ از مردان‌ داراي‌ همسر ايراني‌ به‌ افغانستان‌ رفته‌ و برگشته‌اند. اين‌ راه‌حل‌ كه‌ براي‌ آنها فراهم‌ شده‌، آرامش‌ را براي‌ كانون‌ خانواده‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ است‌.
طبق‌ اطلاعيه‌ سفارت‌ دولت‌ اسلامي‌ افغانستان‌ در تهران‌، ان‌ ايراني‌ داراي‌ شوهر افغاني‌ هم‌ كه‌ قصد عزيمت‌ به‌ افغانستان‌ را داشته‌ باشند، مي‌توانند با پاسپورت‌ ايراني‌ ويزاي‌ افغانستان‌ را رايگان‌ دريافت‌ كنند.اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ فردان‌ اين‌ زوجها، براساس‌ قانون‌ مدني‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ مي‌توانند بعد از يك‌ سال‌ از اتمام‌ 18 سالگي‌شان‌ درخواست‌ تابعيت‌ ايراني‌ كنند.

برگرفته از روزنامه اعتماد