اين‌ ملت‌ هميشه‌ در صحنه‌...


سامان‌ سعادت‌

یکشنبه 28 فروردین 1384

راي‌ دادن‌ يا ندادن‌? مساله‌ اين‌ است‌! دو ماه‌ تا برگزاري‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوري‌ باقي‌مانده‌ است‌. در اين‌ شرايط‌ گرچه‌ هنوز فضاي‌ كشور، انتخاباتي‌ نشده‌ اما اين‌ سوال‌ به‌ صورت‌ ضمني‌ در ميان‌ مباحث‌ و گفته‌هاي‌ مردم‌ شنيده‌ مي‌ شود.شايد به‌ نوعي‌ اين‌ مساله‌ در انتخابات‌ سال‌ جاري‌ بيش‌ از گذشته‌ رخ‌ داده‌ باشد.در نزد مخالفان‌ شركت‌ در انتخابات‌ صورت‌ مساله‌ بسيار ساده‌ است‌: «خاتمي‌ 8 سال‌ رييس‌ جمهور بود، در 4 سال‌ آن‌، مجلس‌ را نيز با خود به‌ همراه‌ داشت‌، اما وقتي‌ وي‌ با 22ميليون‌ راي‌ نتوانست‌ در اين‌ ساختار تحولي‌ را ايجاد كند پس‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كند تا ر بر سركار بيايد يا ز?» مخالفان‌ شركت‌ در انتخابات‌ از سويي‌ اميدوارند با به‌ قدرت‌ رسيدن‌ يك‌ فرد نزديك‌ به‌ جناح‌ محافظه‌كار، حاكميت‌ يكدست‌ شده‌ و تكليف‌ همه‌ با خودشان‌ مشخا شود.از اين‌ رو مردم‌ را به‌ راي‌ ندادن‌ دعوت‌ مي‌كنند اما براستي‌ در يك‌ جامعه‌ انتظار چه‌ نوع‌ مشاركتي‌ هست‌ و اگر يكي‌ از وجوه‌ مشاركت‌ سياسي‌ را حضور در انتخابات‌ بدانيم‌، حضور چند درصد مردم‌ در پاي‌ صندوق‌هاي‌ راي‌ مناسب‌ ارزيابي‌ مي‌شود?بيانات‌ چندي‌ پيش‌ مقام‌ رهبري‌ در رابطه‌ با لزوم‌ فراهم‌ آوردن‌ مشاركت‌ حداكثري‌، عزم‌ مسوولان‌ كشور را براي‌ بالابردن‌ ميزان‌ مشاركت‌ مردم‌ در انتخابات‌ افزاي
ش‌ داد. بايد گفت‌ در شرايط‌ عادي‌، مشاركت‌ 70 درصد مردم‌ در انتخابات‌ مي‌تواند امري‌ مطلوب‌ تلقي‌ شود. اكنون‌ كه‌ نمايانگرهاي‌ سياسي‌ مردم‌ در پايين‌ترين‌ حدخود بسرمي‌برد و نوعي‌ ياس‌ و دلسردي‌ نيز چاشني‌ آن‌ شده‌ است‌ بايد پذيرفت‌ كه‌ حضور 60 درصد مردم‌ در پاي‌ صندوق‌هاي‌ راي‌ يك‌ موهبت‌ بزرگ‌ براي‌ نظام‌ سياسي‌ ايران‌ محسوب‌ مي‌شود.نگاهي‌ به‌ ميزان‌ مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌ در ساير كشورها نيز نشان‌ مي‌دهد آمار مشاركت‌ در ديگر كشورهاي‌ جهان‌ نيز جز در موارد استثنايي‌ چندان‌ بيشتر از اين‌ حد نيست‌.با اين‌ حال‌ امروز در نزد كارشناسان‌ و صاحبنظران‌ اين‌ سوال‌ مطرح‌ است‌: كشوري‌ كه‌ روزگاري‌ سياست‌، كسب‌ و كار و همنشين‌ دايمي‌ دگي‌شان‌ بود امروز به‌ مهمترين‌ جلوه‌ دموكراسي‌ چگونه‌ نظري‌ دارد.
ما ايرانيان‌ سياستمدار!
مردم‌ كشورما اصولا مردمي‌ سياسي‌ هستند.اين‌ سياسي‌ بودن‌ مردم‌، البته‌ بيش‌ از آنكه‌ به‌ نهادمند شدن‌ جايگاه‌ احزاب‌ و فعاليت‌ سازمان‌ يافته‌ تشكل‌هاي‌ سياسي‌ بينجامد، سمت‌ و سويي‌ كوچه‌ و بازاري‌ داشت‌ و به‌ اظهار نظرهاي‌ روزمره‌ در باب‌ حاكمان‌ يا مخالفان‌ حاكمان‌ خلاصه‌ مي‌شد.
تشكيك‌ در ساخت‌ قدرت‌، توهم‌ توطئه‌ و اظهار ارادت‌ يا مخالفت‌ ، ديگر اجزاي‌ پازل‌ سياسي‌ كاري‌ مردم‌ ايران‌ را تشكيل‌ مي‌دهد.با اين‌ حال‌ ايراني‌ها معمولا نسبت‌ به‌ اخبار و تحولات‌ سياسي‌ توجه‌ ويژه‌يي‌ دارند.از اين‌ زاويه‌ حتي‌ راي‌ ندادن‌ و رويگرداني‌ آنها از صندوق‌هاي‌ راي‌ نيز معنادار است‌.اگر در كشورهاي‌ غربي‌ معمولا 25 تا 30 درصد مردم‌ بخاطر بي‌علاقگي‌ نسبت‌ به‌ امور سياسي‌ و بي‌توجهي‌ نسبت‌ به‌ نهاد قدرت‌ در هيچ‌ انتخاباتي‌ حضور نمي‌يابند، در ايران‌ مخالفان‌ شركت‌ در انتخابات‌ نه‌ به‌ دليل‌ رويگرداني‌ از سياست‌ بلكه‌ با نگاهي‌ سياسي‌ و به‌ منظور انتقال‌ پيام‌ خود به‌ رده‌هاي‌ مختلف‌ قدرت‌، از حضور در انتخابات‌ امتناع‌ مي‌كنند.
بايد توجه‌ داشت‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ مردم‌ را پيش‌ از هميشه‌ سياسي‌ كرد. در 25 سال‌ گذشته‌ سياست‌ به‌ عرصه‌ عمومي‌ آمد و حضور توده‌وار مردم‌ به‌ عاملي‌ براي‌ تاييد يافتن‌ تبديل‌ شد.در اين‌ راه‌ حاكميت‌ با دعوت‌ از مردم‌ براي‌ حضور در راهپيمايي‌ها، تظاهرات‌ و تجمعات‌ سياسي‌،سياست‌ را به‌ خيابان‌ها كشاند.در مقابل‌، بار حزبي‌ و سازمان‌ يافته‌ كار سياسي‌ در ايران‌ تكامل‌ نيافت‌ و سياسي‌ بودن‌ مردم‌ به‌ كوبيدن‌ مشت‌ محكم‌ بر دهان‌ استكبار جهاني‌ با حضور مردم‌ هميشه‌ در صحنه‌ محدود ماند.
اين‌ سياست‌ورزي‌ البته‌ در بلند مدت‌ مشكلات‌ خاص‌ خودش‌ را به‌ همراه‌ داشت‌. نمونه‌ آنكه‌ تغيير موضع‌ دولت‌ در اين‌ شكل‌ بسيار دشوار جلوه‌ مي‌كرد چرا كه‌ وقتي‌ ميليون‌ها نفر در مخالفت‌ با موردي‌ به‌ خيابان‌ها مي‌آمدند، نمي‌ شد همه‌ اينها را به‌ تغيير موضع‌ دولت‌ راضي‌ كرد و حضور ميليوني‌ آنها را براي‌ موافقت‌ با آن‌ مورد خواستار شد.به‌ اين‌ شكل‌ جمع‌ كردن‌ كار از دست‌ حاكميت‌ خارج‌ و گروه‌هاي‌ مردمي‌ نقش‌ گروه‌هاي‌ ذي‌ نفوذي‌ را ايفا مي‌كردند كه‌ قصد داشتند بر تصميم‌گيري‌هاي‌ سياسي‌ تاؤير بگذارند. از سوي‌ ديگر هيچ‌ كشوري‌ انتظار ندارد ميليون‌ها يا حتي‌ صدها هزار نفر از شهروندان‌ كشورش‌ براي‌ اعلام‌ حمايت‌ از تصميمات‌ و برنامه‌هايش‌ به‌ عرصه‌ آمده‌ و راهپيمايي‌ انجام‌ دهند.اما وقتي‌ كشوري‌ در طي‌ ساليان‌ ، حضور باشكوه‌ مردم‌ در صحنه‌ را به‌ عنوان‌ سند مشروعيت‌ اقداماتش‌ عنوان‌ مي‌كند روزي‌ كه‌ درصدي‌ از تظاهر كنندگان‌ يا راي‌ دهندگان‌ كاسته‌ شود بايد پاسخگوي‌ خيلي‌ها هم‌ باشد.نكته‌ ديگر آنكه‌ كم‌كم‌ بايد حاكميت‌ و شهروندان‌ به‌ حضور 50 درصدي‌ مردم‌ در انتخابات‌ عادت‌ كنند و بدانند كه‌ ممكن‌ است‌ در هر انتخاباتي‌ يك‌ «حماسه‌» تكرار نشود.در كشورهاي‌ دموكراتيك‌ بسيار شاهد بوده‌ايم‌ كه‌ گاهي‌ 40 درصد مردم‌ در انتخابات‌ حض
ور مي‌يابند و آب‌ از آب‌ تكان‌ نمي‌خورد.در ايران‌ اما هرگاه‌ آمار مشاركت‌ به‌ كمتر از 60 درصد رسيده‌، نگراني‌ و واكنش‌ دلسوزان‌ را به‌ دنبال‌ داشته‌ است‌.شايد مناسب‌ باشد ازين‌ پس‌ به‌ جاي‌ نگاه‌ توده‌وار به‌ حضور و مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌، نگاه‌ معقولانه‌تري‌ به‌ قضايا داشته‌ باشيم‌.در دنياي‌ امروز توده‌ها ممكن‌ است‌ بطور غير هماهنگ‌ اما گسترده‌يي‌ در سراسر جهان‌ به‌ خيابان‌ها بيايند و عليه‌ سياست‌هاي‌ جنگ‌طلبانه‌ بوش‌ راهپيمايي‌ انجام‌ دهند، اما بوش‌ نيز بي‌تفاوت‌ به‌ آنها كار خود را انجام‌ دهد.ممكن‌ نيز هست‌ كه‌ عده‌يي‌ انگشت‌شمار در اعتراض‌ به‌ آنچه‌ نقض‌ حقوق‌ بشر در ايران‌ مي‌خوانند در جايي‌ جمع‌ شوند و همين‌ هم‌ دستاويز جوسازي‌هاي‌ رواني‌ كاخ‌ سفيد و افزايش‌ سياست‌هاي‌ جنگ‌طلبانه‌ قراربگيرد.بنابراين‌ امروز اين‌ سياستمداران‌ هستند كه‌ نوع‌ مشاركت‌ توده‌وار مردم‌ در صحنه‌هاي‌ مختلف‌ را تفسير مي‌كنند و تفسير آنهايي‌ مورد اعتناي‌ بيشتري‌ قرارمي‌گيرد كه‌ قدرت‌ بيشتري‌ داشته‌ باشند.
وقتي‌ در انتخابات‌ مجلس‌ هفتم‌ صدا وسيما پيشاپيش‌ مشاركت‌ 60درصدي‌ مردم‌ در انتخابات‌ را اعلام‌ كرد و آمار رسمي‌ وزارت‌ كشور نيز حاكي‌ از حضور 50 درصدي‌ مردم‌ در انتخابات‌ بود، نهادهاي‌ ديپلماتيك‌ كشورمان‌ بسيار سعي‌ كردند به‌ جامعه‌ جهاني‌ بقبولانند حتي‌ اين‌ مقدار مشاركت‌ مردم‌ نيز در جهان‌ امري‌ پذيرفته‌ شده‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد، غافل‌ از آنكه‌ جامعه‌ جهاني‌ امروز نه‌ به‌ ميزان‌ مشاركت‌ حداكثري‌ مردم‌ در انتخابات‌، بلكه‌ به‌ آزاد و عادلانه‌ بودن‌ يك‌ انتخابات‌ اهميت‌ مي‌دهد.از اين‌ رواست‌ كه‌ امكان‌ دارد در كشوري‌ چون‌ عراق‌ بيش‌ از 90 درصد مردم‌ به‌ صدام‌ راي‌ دهند و با اين‌ حال‌ صدام‌ از اريكه‌ قدرت‌ كنار رفتني‌ باشد يا در نقطه‌يي‌ ديگر از جهان‌ 80 درصد مردم‌ پاي‌ صندوق‌هاي‌ راي‌ بيايند و اندكي‌ بعد با انقلابي‌ مخملين‌ همه‌ را در تعجب‌ فروبرند.برعكس‌ در جاي‌ ديگر 40 درصد مردم‌ راي‌ مي‌دهند و كسي‌ به‌ ذهنش‌ هم‌ خطور نمي‌كند كه‌ دموكراسي‌ به‌ خطر افتاده‌ يا نظام‌ سياسي‌ را چالشي‌ تهديد مي‌كند.فراموش‌ نبايد كرد امروز كيفيت‌ مشاركت‌ مردم‌ ارزشي‌ بسيار بيشتر از كميت‌ آنان‌ يافته‌ است‌.رفتار سياسي‌ مردم‌ به‌ هر شكل‌ كه‌ متجلي‌ شود در دنيا معناي‌ خاص‌ خود را خواهد داشت‌.بايستي‌ توجه‌ داشت‌ رفتار سياسي‌ لزوما به‌ راي‌ دادن‌ يا شركت‌ در
راهپيمايي‌ منحصر نمي‌شود.
كما اينكه‌ جر و بحث‌هاي‌ سياسي‌ در تاكسي‌ يا صف‌ نان‌ نيز به‌ خودي‌ خود رفتاري‌ سياسي‌ محسوب‌ نمي‌شود بلكه‌ در كل‌ مجموعه‌ اعمال‌ و فعاليت‌هايي‌ كه‌ فرد به‌ هنگام‌ رويارويي‌ با امور، رويدادها و پديده‌هاي‌ سياسي‌ از خود نشان‌ مي‌دهد و اين‌ رفتار مي‌تواند بر دگي‌ خود فرد يا حكومت‌ تاؤير داشته‌ باشد، رفتار سياسي‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد.با اين‌ نظر شركت‌ در انتخابات‌ يكي‌ از مظاهر رفتار سياسي‌ است‌ همچنان‌كه‌ حضور در گردهمايي‌ و تجمعات‌ سياسي‌ نيز جلوه‌ ديگري‌ از رفتار سياسي‌ است‌. به‌ عنوان‌ جمله‌ مكمل‌ مي‌توان‌ گفت‌: واكنش‌ فردي‌ افراد در قبال‌ عالم‌ سياست‌ يا امور سياسي‌ يا رفتاري‌ كه‌ فرد در برابر هر پديده‌ سياسي‌ از خود نشان‌ مي‌دهد رفتار سياسي‌ محسوب‌ مي‌شود.رفتار سياسي‌ را معمولا به‌ عنوان‌ موضوعي‌ در جامعه‌شناسي‌ سياسي‌ مورد بررسي‌ قرار مي‌دهند. بطور مشخا از دهه‌ 1950 ميلادي‌ به‌ بعد رفتار سياسي‌ به‌ عنوان‌ موضوعي‌ مستقل‌ براي‌ جامعه‌شناسي‌ سياسي‌ شناخته‌ شد و رفتارگرايان‌، گروهي‌ از جامعه‌شناسان‌ سياسي‌ شدند كه‌ تلاش‌ كردند امور كيفي‌ رفتار سياسي‌ انسانها را كمي‌ كنند و قواعد حاكم‌ بر رفتار آنها را كشف‌، استخراج‌ و ضبط‌ كنند. افراد در برابر پديده‌هاي‌ سياسي‌ به‌ رفتار سياسي‌ متفاوتي‌ دست‌ مي‌ند. مي‌توان‌
تصور كرد كه‌ مثلا فرد در برابر يك‌ رفتار سياسي‌ يك‌ عكس‌العمل‌ فردي‌ داشته‌ باشد يا جمعي‌ يا سازمان‌يافته‌ يا سازمان‌نيافته‌. اقدامش‌ موافق‌ باشد يا ناموافق‌. اگر موافق‌ باشد قهرآميز باشد يا غيرقهرآميز. اگر قهرآميز است‌ توام‌ با خشونت‌ است‌ يا نه‌، اگر مخالف‌ است‌ شركت‌ در انتخابات‌ است‌ يا نه‌، اگر اعتراضي‌ است‌ به‌ صورت‌ تظاهرات‌ است‌ يا نه‌.نتيجه‌ مطالعات‌ مختلف‌ در دهه‌ 50 مدلهايي‌ را براي‌ مطالعه‌ رفتار سياسي‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ است‌. مثلا اينكه‌ تاؤير شرايط‌ محيطي‌ بر رفتار فرد چقدر است‌ و چه‌ چيزهايي‌ مي‌تواند در محيط‌ بر رفتار سياسي‌ فرد تاؤير بگذارد يا اينكه‌ چگونه‌ شخصيت‌ هر فرد در رفتار سياسي‌اش‌ تاؤير مي‌گذارد يا تاؤير جامعه‌پذيري‌ سياسي‌ فرد در رفتار سياسي‌ او همه‌ مدل‌هايي‌ را در بررسي‌ رفتار سياسي‌ پديد آورده‌ است‌.
از سوي‌ ديگر بايد توجه‌ داشت‌ دموكراتيك‌، غير دموكراتيك‌ يا استبدادي‌ بودن‌ حكومت‌ همراه‌ با نوع‌ نظام‌ حزبي‌ در يك‌ كشور بر رفتار سياسي‌ فرد تاؤير مي‌گذارد، همچنان‌كه‌ با بررسي‌ نظام‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ مشخا مي‌شود بسته‌ به‌ نوع‌ فرهنگ‌، قوميت‌، جنسيت‌ و مذهب‌ رفتار سياسي‌ افراد تغيير مي‌كند. اصولا فرآيندي‌ كه‌ در طي‌ آن‌ و براساس‌ آن‌ استارتهاي‌ نگرشهاي‌ سياسي‌ فرد در يك‌ واحد سياسي‌ شكل‌ مي‌گيرد بر رفتار سياسي‌ فرد تاؤيرگذار است‌. مثلا فردي‌ كه‌ در ايران‌ به‌ دنيا مي‌آيد با فردي‌ كه‌ در سويس‌ يا آنگولا به‌ دنيا مي‌آيد با يك‌ روند مشابهي‌ در شناختن‌ رفتار سياسي‌ روبرو نيستند. از اين‌ رو مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌ نيز بسته‌ به‌ تمام‌ عامل‌هاي‌ گفته‌ شده‌ متفاوت‌ است‌. با بحثهاي‌ مطرح‌ شده‌ شايد حالا بتوان‌ ديد روشن‌تري‌ نسبت‌ به‌ مقوله‌ مشاركت‌ سياسي‌ داشت‌.
از راي‌ دادن‌ تا نافرماني‌ مدني‌
قرار نيست‌ همه‌ حتما در پاي‌ صندوق‌هاي‌ راي‌ حاضر شوند تا مشاركت‌ سياسي‌ خود را به‌ اؤبات‌ برسانند. گاهي‌ راي‌ ندادن‌ نيز تجلي‌ مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌ است‌. اصولا عملكرد شهروندان‌ با هدف‌ تاؤيرگذاري‌ بر تصميمات‌ نمايندگان‌ و مقامات‌ كشور مشاركت‌ سياسي‌ محسوب‌ مي‌شود اما مشاركت‌ سياسي‌ انواعي‌ دارد كه‌ صاحب‌نظران‌ در اين‌ زمينه‌ بحث‌ و بررسي‌ فراواني‌ صورت‌ داده‌اند. «آنتوني‌ بريج‌» جامعه‌شناس‌ سياسي‌ انواع‌ مشاركت‌ سياسي‌ را در شكل‌هاي‌ زير بيان‌ كرده‌ است‌: «راي‌دادن‌ در انتخابات‌ ملي‌ و همه‌پرسي‌ها، مشاركت‌ در تبليغات‌ انتخابات‌، عضويت‌ فعال‌ در يك‌ حزب‌ سياسي‌، عضويت‌ فعال‌ در يك‌ گروه‌ فشار،مشاركت‌ در تظاهرات‌ و آشوبهاي‌ سياسي‌، مشاركت‌ در نافرماني‌هاي‌ مدني‌ مثل‌ امتناع‌ از پرداخت‌ ماليات‌ و عضويت‌ در شوراهاي‌ مصرف‌كنندگان‌.»از سوي‌ ديگر «مايكل‌ راش‌» معتقد است‌ كه‌ 50 تا 80 درصد مردم‌ با راي‌دادن‌ به‌ مشاركت‌ سياسي‌ مي‌پرداد. 40 تا 50 درصد مردم‌ اندكي‌ به‌ سياست‌ تمايل‌ دارند و عضويت‌ انفعالي‌ در يك‌ سازمان‌ شبه‌سياسي‌ نيز 20 تا 30 درصد مردم‌ را شامل‌ مي‌شود. عضويت‌ فعال‌ در يك‌ سازمان‌ سياسي‌، مشاركت‌ و اجتماعات‌ عمومي‌ مثل‌ تظاهرات‌ و در جست‌وجوي‌ مقام‌ سياسي‌ يا اداري‌ بودن‌ نيز هركدام‌ 5 تا 10 درصد مردم‌ را در بر گرفته‌ و شهروندان‌ بدان‌ حد مشاركت‌ سياسي‌ رضايت‌ مي‌دهند.از انواع‌ مختلف‌ مشاركت‌ سياسي‌ كه‌ نام‌ برده‌ شد راي‌دادن‌ ساده‌ترين‌ نوع‌ مشاركت‌ است‌ و افراد بيشتري‌ را شامل‌ مي‌شود. در مقابل‌، عضويت‌ در كادر سياسي‌ احزاب‌ نيز ناب‌ترين‌ مشاركت‌ سياسي‌ است‌ و كمترين‌ افراد را شامل‌ مي‌شود.«ميلبراث‌» صاحب‌نظر ديگري‌ است‌ كه‌ در باب‌ مشاركت‌ سياسي‌ بررسيهايي‌ انجام‌ داده‌ و مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌ در امريكا را به‌ سه‌ دسته‌ تقسيم‌ مي‌كند: نخست‌ «گلادياتورها» يعني‌ شهروندان‌ فعال‌ از لحاظ‌ مشاركت‌ سياسي‌ كه‌ 5 تا 7 درصد مردم‌ امريكا را شامل‌ مي‌شوند. دوم‌ «بي‌تفاوت‌ها» يعني‌ كساني‌ كه‌ در سياست‌ درگير نمي‌شوند و حتي‌ حاضر به‌ راي‌ دادن‌ نييستند. اينها هم‌ حدود 30 درصد هستند. گروه‌ ديگر هم‌ «تماشاگران‌» هستند با اكثريت‌ 60 درصدي‌ كه‌ به‌ صورت‌ حداقلي‌ در سياست‌ درگير مي‌شوند.تقسيم‌بندي‌ ديگري‌ در مورد انگلستان‌ در 1985 صورت‌ گرفته‌ است‌ و در آن‌ 7 گروه‌ از هم‌ متمايز شده‌اند. فعالان‌ كامل‌ كه‌ كاملا درگير سياست‌ هستند )5 درصد مردم‌(، فعالان‌ مبارزات‌ حزبي‌ كه‌ براي‌ حزب‌ كمك‌هاي‌ مالي‌ و نيرو جمع‌ مي‌كنند )2\2 درصد(.«فعالان‌ مستقيم‌» يعني‌ كساني‌ كه‌ در مشاركت‌هاي‌ ضربه‌ اقدام‌ مستقيم‌ مثل‌ تظاهرات‌ و اعتصاب‌ شركت‌ مي‌جويند
)1\3 درصد( همچنين‌ «فعالان‌ ارتباط‌ برقراركننده‌» كه‌ مشاركتشان‌ در سياست‌ به‌ صورت‌ ايجاد ارتباط‌ با نمايندگان‌ محلي‌ و رسانه‌ها است‌ يا «فعالان‌ صرفا راي‌دهنده‌» كه‌ اكثريت‌ 51 درصدي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند و نيز «غيرفعالان‌» كه‌ آنها نيز در اكثر نقاط‌ جهان‌ 25 درصد مردم‌ را تشكيل‌ مي‌دهند.
نكته‌ ديگري‌ كه‌ در مورد مشاركت‌ سياسي‌ شهروندان‌ مطرح‌ مي‌شود عوامل‌ تاؤيرگذار بر افزايش‌ يا كاهش‌ مشاركت‌ مردم‌ است‌. معمولا گفته‌ مي‌شود هرچه‌ سطح‌ تحصيلات‌، سطح‌ درآمد و شغل‌ افراد بالاتر باشد، ميزان‌ مشاركت‌ آنها نيز بيشتر مي‌شود. شهرنشيني‌ و حتي‌ سن‌ و جنس‌ نيز در مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌ نقش‌ دارد. برطبق‌ نتايج‌ يكي‌ از مطالعات‌، مردان‌ بيشتر از ان‌، سفيدپوستان‌ بيشتر از رنگين‌پوستان‌، متاهلان‌ بيش‌ از مجردها و مسن‌تر ها بيشتر از جوان‌ها در فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ مشاركت‌ دارند.با اين‌ شرايط‌ مي‌توان‌ تحليلي‌ واقع‌بينانه‌ و روشن‌تر از شرايط‌ امروز جامعه‌ ايران‌ و بحث‌ مشاركت‌ حداكثري‌ مطرح‌ كرد.در مورد جامعه‌ ايران‌ مي‌توان‌ گفت‌ حدود 25 درصد بنا به‌ بي‌علاقگي‌ نسبت‌ به‌ امور سياسي‌ يا مخالفت‌ با شرايط‌ حاكم‌ يا به‌ علت‌ گرفتاري‌ها و مسائل‌ مختلف‌ در هيچ‌ انتخاباتي‌ حضور نمي‌يابند. در مقابل‌ حدود 40 تا 50 درصد مردم‌ نيز بنا به‌ وظيفه‌ شرعي‌، دعوت‌ بزرگان‌ جامعه‌، احساس‌ نياز به‌ مهر انتخابات‌ يا ده‌ها عامل‌ ديگر هميشه‌ در انتخابات‌ حاضر هستند. مابقي‌ نيز آرايي‌ را در اختيار دارند كه‌ هر بار بنا به‌ شرايط‌ يا از حق‌ خود براي‌ مشاركت‌ در امور سياسي‌ استفاده‌ كرده‌ و راي‌ خود را در صندوق‌ها مي‌انداد يا به‌
تحريم‌ انتخابات‌ روي‌ آورده‌ يا به‌ دلايل‌ ديگري‌ حاضر به‌ مشاركت‌ در سياست‌ نمي‌شوند. با اين‌ همه‌ مي‌توان‌ نتيجه‌گيري‌ كرد در انتخابات‌ رياست‌جمهوري‌ آتي‌،هرچقدر هم‌ كه‌ مخالفان‌ نظام‌ بر طبل‌ تحريم‌ بكوبند در بدترين‌ شرايط‌ 40 درصد واجدين‌ حق‌ راي‌ در انتخابات‌ حاضر مي‌شوند و اگر سيستم‌ خيلي‌ خوش‌اقبال‌ باشد خواهد توانست‌ 60 درصد مردم‌ را با تشويق‌ رسانه‌هاي‌ ارتباط‌ جمعي‌ و رقابت‌هاي‌ انتخاباتي‌ به‌ مشاركت‌ سياسي‌ و حضور در پاي‌ صندوق‌هاي‌ راي‌ دعوت‌ كند.اكنون‌ اين‌ شهروندان‌ هستند كه‌ تصميم‌ مي‌گيرند از حق‌ خود چگونه‌ استفاده‌ كنند. آراي‌ شهروندان‌ امروزه‌ معنادار است‌، چه‌ راي‌ سفيدشان‌ و چه‌ راي‌ اصلاح‌طلبانه‌شان‌.
منبع: روزنامه اعتماد