قوميت‌ها و همبستگي ملي


محمد حيدري

دوشنبه 29 فروردین 84

درگيري‌هاي قومي چند روز اخير در استان خوزستان اهميتي ويژه دارد. پيش از آنكه بخواهيم
درباره ريشه انتشار شايعاتي كه مربوط به اين حوادث شد، سخني بگوييم، بايد به چرايي به وجود آمدن چنين التهاب‌هايي توجه كنيم. تركيب قومي جمعيت ايران كه مي‌توان گفت نمونه ديگري در جهان ندارد، همواره از مسائل مورد توجه حكمرانان ايران بوده است.
گويي مسأله قوميت‌ها، چون آتش زير خاكستري است كه نحوه مديريت هر حكومتي را تحت تأثير قرار مي‌دهد. توجه به سير تاريخي بحران‌هاي قومي نشان از آن دارد كه به دنبال هر خيزش ملي كه اتفاقاً‌ منجر به اتحاد ملي و همدستي همه اقوام ايراني در پيگيري يك پروژه ملي بوده است، هر بار كه اين خيزش با شكست مواجه شد، مطالبات قومي نيز سربرآورد و شدت يافت. جنبش مشروطه كه به سرازيري‌ افتاد و ناگهان استبداد رضاخاني سربرآورد، تحركات قومي چنان افزايش يافت كه حكومت استبداد حتي به كوچ اجباري برخي اقوام نيز دست زد. «سركوب» اقوام ايراني اولين برنامه استبداد نو بود . به دنبال سقوط رضاشاه و اشغال ايران، فضاي تنفسي ايجاد شد كه مجدداً‌ زمينه خيزش ملي را فراهم كرد و به اين ترتيب اتحاد ملي دوباره سربرآورد. دوران تاريخي دولت ملي مصدق و همياري اقوام گوناگون در پيشبرد نهضت ملي، يادآور چنان فضايي است. استقبال بي‌نظير از هيأت خلع يد دولت ملي در خوزستان و حمايت‌هاي مردمي ديگر مناطق ايران از نهضت، نشان از اتحاد ملي داشت. سرانجام تراژيك دولت ملي، نه تنها آرزوي تاريخي ايرانيان را به باد داد بلكه مجدداً منجر به بازگشت مطالبات قومي نيز شد.
بايد گفت دولت‌هاي استبدادي از آنجا كه مديريت كشور را برمبناي سركوب قوميت‌ها قرار مي‌دادند، به توسعه اين مناطق نيز كمترين توجه را داشتند. چرا كه اصولاً‌ هرگونه بازسازي و بازپروري اين مناطق را منجر به افزايش آگاهي شهروندان و در نتيجه افزايش مطالبات قومي تفسير مي‌كردند. به اين ترتيب «محروميت»، مفهومي بود كه در تمامي اين مناطق به صورتي برابر توزيع شد. بلوچ‌ها، تركمن‌ها، آذري‌ها، كردها، لرها، عرب‌ها و همه اقوام ديگر يا بايد در فرهنگ رسمي غالب وارد و به آلاف واولوف حكومتي مفتخر مي‌شدند و يا در همان سيطره محروميت، روزگار مي‌گذراندند. انقلاب ايران در سال 57، باز هم با يكدلي همه اقوام ايران به پيروزي رسيد. خيزشي دوباره سربرآورد و اميدها جوانه زدند و اتحاد ملي نيز به دست آمد. با پيروزي انقلاب، اقوام ايران پس از سال‌ها محروميت و سركوب، كوشيدند تا سهم خود از پيروزي به دست آمده را دريافت كنند.
ليكن هنوز چنين نشده، هنوز هم اگر به مناطق قومي ايران وارد شوي فاصله توسعه آن با پايتخت و شهرهاي بزرگ توزيع‌كننده فرهنگ رسمي مشهود است. همينكه هنوز هم منطقه بشاگرد، در استان هرمزگان چنان محروميتي دارد كه حكم تبعيد اكبرگنجي را به آنجا مي‌نويسند، نشانه روشني از اين فاصله‌هاست. پس از پايان جنگ و در سال‌هاي آغازين دهه هفتاد در حالي كه مطالبات قومي باز هم اوج گرفته بود پروژه ملي جديدي طرح شد تا همدلي اقوام ايراني دوباره به دست آيد. رأي به خاتمي درخردادماه 76، چنانچه به تركيب قومي رأي‌دهندگان توجه شود، تصوير ديگري نيز از اوضاع ايران به دست مي‌دهد. افول اصلاحات، همبستگي ملي را بيش از پيش تضعيف كرده بايد در اين مسأله دو نكته ديگر را نيز در نظر گرفت. در همبستگي ملي ايرانيان علاوه بر مذهب، مطالبات ملي نيز مؤثر بوده است. پس از انقلاب ناسيوناليسم و ملي‌گرايي به عنوان انحراف از ايده‌هاي جهاني اسلام تلقي شد، بگذريم از اينكه امروز تريبون‌هاي رسمي ايدئولوژيك حق به پخش سرود اي ايران نيز روي آورده‌اند، حملات برخي تريبون‌هاي رسمي به ملي‌گرايي نه تنها مفهوم ناسيوناليسم را هدف گرفت، حتي به مصاديق آن نيز رحم نكرد. براي نمونه نام مصدق، پس از چند سال به نامي ممنوعه بدل شده بود. از طرفي هزينه بي‌اندازه از مذهب نيز منجر به كاهش سرمايه‌هاي تاريخي وانسجام‌دهنده آن شد. اينكه امروز فرياد سنتگرايان از نحوه پوشش دختران و پسران جوان به آسمان رفته است، نشانه همين استفاده گشاده دستانه از سرمايه مذهب است. به اين ترتيب به نظر مي‌رسد كه دو عامل مهم همبستگي ملي اكنون تاحدي تضعيف شده است، اكنون مي‌بايد علاوه بر آن عوامل تاريخي، اتحاد ملي ايرانيان، عاملي جديد نيز براي تقويت اين همبستگي يافت شود، چنانچه اين عامل جديد كشف نشود، ايران برآستانه مسأله‌اي بزرگ قرار خواهد گرفت. مسأله‌اي كه نشانه‌هاي آن را در بسياري از مناطق ايران مي‌توان ديد. اين بار بايد قوميت‌هاي ايراني بتوانند خواسته‌هاي خود را در تغيير ساختار قدرت به سود مطالبات خويش، پيگيري كنند.
منبع: روزنامه اقبال