راه ميانبر توسعه از «فناورى اطلاعات»
یوسف ناصری
شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۴
گفت و گو با اميليا نرسيسيانس ، استاد دانشگاه
درمقاطع مختلف تاريخ بشرى چندين تحول اساسى را مى توان برشمرد كه دگى انسان ها را متحول ساخته است. در عصر جديدى كه فراروى ما قرارگرفته، خلاقيت و نوآورى داراى نقش برجسته اى شده و همين خلاقيت و نوآورى است كه در آموزشهاى جديد هم از جايگاهى خاص و غيرقابل انكار برخوردار گرديده است. نقش مبنايى فناورى هاى نوين و مهمتر از همه فناورى اطلاعات در گفت و گو با خانم دكتر اميليا نرسيسيانس هموطن ارمنى به بحث گذاشته شده. او كه در زمينه روابط فناورى هاى نوين و تعليم و تربيت تحقيقات و مطالعات گسترده اى را از حدود ۱۵سال پيش آغاز كرده، براين باور است: «تغييرات فرهنگى و اجتماعى كه در پى پيشرفت هاى فن شناسى در دهه هاى اخير به وقوع پيوسته، بايستى مورد توجه قراربگيرد.» از ديد او: «عمده شدن اطلاعات و كوتاه شدن چرخه عمر مفيد آن به عنوان دو وجه متمايزكننده فعاليت بشر در اين دوران مطرح مى شوند. قالب ها و رويكردهاى آموزشى در اين چارچوب مورد تحليل قرارمى گيرند». و در نهايت او اعتقاد دارد: «قرائت غيرخطى و گذر از نظام تك گويى در آموزش دوره جديد به امرى يقينى تبديل شده است.» گفت و گو با اين استاد دانشگاه در پى مى آيد.
...................................................................................................................
* شما در زمينه ارتباط فناورى هاى جديد و تعليم و تربيت، مطالعات گسترده اى انجام داده ايد. اگر اجازه بدهيد بحث را با اين پرسش شروع كنيم كه از ديد شما، بطور كلى نوع توليد يا مصرف مواد و كالاها در مقاطع مختلف تاريخى چه اقتصادهايى را پديد آورده است؟
- بطور كلى، سه نوع اقتصاد را مى توانيم تعريف كنيم كه در هريك از آنها، سه نوع فناورى غالب وجود داشته و يا دارد. اگر بخواهيم از ديدگاه فن شناسى و در مقياسى وسيع به موضوع بنگريم، اين سه نقطه گذر مهم قابل تشخيص است.
گذر اول از اقتصاد گردآورى غذا به اقتصاد توليد است كه همراه با توسعه فن شناسى كشاورزى و دامپزشكى يعنى رام كردن جانوران و كاشت گياهان صورت گرفت.
تمدن حاصل اين گذر است. عمده فعاليت بشر در سرتاسر اين دوران طولانى صرف تهيه موادخام و خوراكى هايى مى شد كه از طبيعت قابل حصول بود و نيازهاى اوليه بشر را برطرف مى ساخت.
گذر دوم، انقلاب صنعتى است و تجدد حاصل اين گذر به شمار مى آيد. در اين دوره، براى اولين بار بشر توانست با استفاده از پيشرفت هاى فنى، توليد خود را به اندازه اى افزايش دهد كه بتواند نيازهاى ثانويه خود را برطرف سازد و محصولاتى را كه صرفاً با تبديل موادخام به مصنوعات در فرايندهاى كارگاهى و كارخانه اى قابل حصول است، تهيه كند. در اين مقطع، بشر توانست انرژى هاى موجود در طبيعت را نيز رام كند و از آن در جهت جايگزينى نيروى كار خود استفاده نمايد. مهمترين ويژگى اين دوره هم، توليد انبوه است كه در نتيجه عقلانى سازى فرايند توليد به وجود آمد. در گذر جديد يعنى دوران پساصنعتى ، عمده فعاليت هاى بشر توليدى در سالهاى اخير به بخش سوم يعنى بخش خدمات و كالاهاى غيرمادى يا همان كالاهاى فرهنگى و معرفتى انتقال يافته است.
بشر توانسته است با افزايش بيش از پيش توليدات خود و استفاده مؤثر از عوامل توليد، به اندازه كافى وقت آزاد به دست بياورد و قادر باشد عمده سعى خود را در جهت پاسخ دادن به نيازهاى معنوى خود صرف كند. جامعه اطلاعاتى يا اقتصاد معرفتى اصطلاحاتى هستند كه براى توصيف شرايط جديد مطرح شده اند.
* چه عواملى باعث شده اند اين دوره تكاملى پيموده شود؟
- موضوع «سرعت» در اينجا اهميت بسيار برجسته اى پيدا مى كند. هرچند كه در دوره صنعتى، توليد انبوه در زمان خودش يك انقلاب مهم محسوب مى شد ولى در مقطع فعلى، توليد انبوه ديگر معنى ندارد. در حال حاضر، شاهد بازگشت از آرمان يكسان سازى حاكم بر تفكر عصر تجدد و ارج دهى به تنوع و تكثر هستيم. اين امر، در درجه نخست، در مورد كالاهاى معنوى مصداق دارد. اما در مورد كالاهاى مادى هم مطرح شدن مشترى مدارى، سيستم هاى توليد انعطاف پذير و مواردى از اين دست، همگى حاكى از گذر از الگوى توليد انبوه هستند.
به بيان ديگر، قالب توليد انبوه - وجه مشخصه دوران صنعتى - در اقتصاد جديد جايگاهى ندارد. انعطاف پذيرى، تجديدپيكربندى، استفاده مجدد و توليد برمبناى سفارش در دستور روز قرارمى گيرد. گردش اطلاعات است كه گردش مواد، انرژى و نيروى كار و هرچيز ديگر را تنظيم مى كند.
در اين دوره جديد هرآنچه كه فاقد انعطاف، تطبيق پذيرى، قابليت استفاده مجدد، چابكى و توانايى تغيير در پيكربندى باشد، محكوم به نابودى است.
در دوره ماقبل صنعتى، هر خانواده اى تلاش مى كرد لباس موردنياز اعضاى خود را تهيه كند. در دوره صنعتى، توليد لباس مثلاً در اندازه هاى كوچك، متوسط و بزرگ در كارگاهها و كارخانه ها صورت گرفته و اين اندازه ها به مشترى تحميل مى گرديد. اما در دوره پساتجدد يا معرفت، توليدكننده بايد كالاى مورد نياز و علاقه مشترى را تهيه كند و از سليقه، علاقه و تاريخ دگى مشترى اطلاع كسب كند و با در نظر گرفتن اين مسائل مى تواند خدماتى را به مشترى عرضه كند.
يك مثال ديگر عرض مى كنم كه وضعيت بشر را در سه دوره يادشده روشن كند. در دوره ماقبل صنعتى، بشر از تنه درخت استفاده مى كرد و از عرض رودخانه عبور مى كرد. در دوره صنعتى، با استفاده از دانش فنى مهندسان، پل فلزى و يا سيمانى ساخته مى شود. در دوره اخير هم، مى توان پلهاى مجازى ساخت و اين كار با استفاده از رايانه ميسر شده است. در يك حركت پرشى ما از دنياى اتم عبور كرده و وارد دنياى بيت هاى رايانه اى شده ايم و يا از دنياى كالاهاى ملموس به كالاهاى غيرملموس رسيده ايم. اگر ما بخوبى ازثمراتى كه فناورى هاى نوين براى ما به ارمغان آورده، استفاده كنيم، در واقع برنده اصلى خواهيم بود. چون در دوره صنعتى، توليد كالا يا پيشرفت صنعتى كندتر صورت مى گرفت ولى در وضعيت جديد ما مى توانيم عقب ماندگى خود را راحت تر جبران كنيم و گرنه قرنها عقب مى افتيم. البته من شكاف رقمى يا ديجيتالى را ناديده نمى گيرم. يعنى قشربندى هاى حاصل از دسترسى نابرابر به امكانات اطلاعاتى، يكى از بحثهاى مهم اجتماعى امروز را تشكيل مى دهد. برنامه ريزى براى پرهيز از عقب ماندگى و عبور از شكاف رقمى مهمترين دغدغه جوامع امروزى را تشكيل مى دهد.
* كشورهاى توسعه يافته، گام به گام مراحل تحول از كشاورزى، صنعتى و فراصنعتى را پشت سرگذاشته اند. شما فكر مى كنيد كشورهايى كه چنين تحولات عميقى را تجربه نكرده اند، تشخيص خواهندداد كه چه تحولى در حال رخ دادن است؟
- فناورى نوين وضعيت آتى خودش را در اختيار همگان قرارمى دهد. در نتيجه، ديگر نيازى نيست كه مانند گذشته مسير خطى توسعه را بپيماييم. بلكه ما مى توانيم يك جهش رو به جلو داشته باشيم. به عنوان نمونه، مالزى يا دوبى مراحل مختلف توسعه را تجربه نكرده اند ولى الآن اين دو نمونه به پيشرفت هاى قابل توجهى در زمينه فناورى اطلاعاتى (Information Technology) دست يافته اند. چون آگاه هستند و بخوبى از وضعيت جديد استفاده مى كنند. چرا ما نتوانيم به اين حد از توسعه دست پيدا كنيم.
* اين آگاهى به چه صورت حاصل مى شود و آن درك در لحظه فهميدن چگونه بايد اتفاق بيفتد؟
- دستيابى به اين سطح از آگاهى به فرهنگ سازى و سياستگذارى نياز دارد. يعنى بايد نرم افزار و زيرساخت هاى لازم مثل فيبرنورى و انواع و اقسام شبكه هاى ارتباطى وجود داشته باشد تا به نحو احسن از وضعيت جديد بهره مند شويم. الآن ما مانند آلمان سرعت انتقال مخابرات و اينترنت را نداريم. اگر نيازهاى تكنولوژيك و مهارت هاى استفاده از رايانه فراهم شود، مشكل ما قابل رفع خواهدبود.
هم اكنون در چند شهر بزرگ كشور ما به فناورى جديد توجه مى شود. ما حتى يك شكاف ديجيتالى بين شهرهاى بزرگ و شهرهاى كوچك كشور را شاهد هستيم و به اصطلاح يك شكاف درونى و در سطح خرد هم داريم. دسترسى به رايانه به جنبه مالى موضوع، زبان انگليسى، جنسيت، نسل، سنتها و فرهنگهاى مناطق كشور ما هم بستگى دارد كه اين عوامل مى توانند به عنوان عواملى بازدارنده نقش منفى بازى كنند.
اين شكاف ديجيتالى در سطح كلان را ما الان شاهد هستيم ولى جاى اين اميدوارى هست كه كمبودها را بتوانيم جبران كنيم. الآن آموزشهايى كه مانند كشورهاى توسعه يافته در سطح مدارس ارائه شود، در دانشگاههاى ما ارائه مى شود و اين باز يك جور، عقب ماندگى ما را نشان مى دهد و يا اينكه در برخى از دانشكده ها بنابر نوع موادآموزشى، دانشجويان و استادان رغبت چندانى نسبت به استفاده ازكامپيوتر نشان نمى دهند. وقتى كه استاد يا دانشجوى ما نمى تواند با استفاده از اينترنت به تعامل گسترده اى دست بد صرفاً به محفوظاتى خاص خود را محدود مى كند.
* به نظر شما، سنت و فرهنگ ما، در چه عرصه اى مى تواند با به كارگيرى فناورى هاى نوين مشكل ساز شود؟
- در كشور ما به طور سنتى دو محيط متفاوت براى دو جنس مرد و وجود داشته و دارد. اين نوع نگرش در كشورهاى ديگر هم وجود دارد و محيط عمومى، معمولاً محيطى مردانه است و مردان بيشتر مى توانند از مشاغل، تحصيلات و پاداش هاى مختلف بهره مند شوند. در محيط خصوصى هم زمان محدوديت هاى خاصى دارند.
در يك خانواده، عمدتاً اين مرد جوان است كه در مرحله اول مى تواند از رايانه استفاده كند. در اينجا هم بحث نسل و هم مقوله جنسيت مطرح است.
مرد به راحتى مى تواند از طريق رايانه وارد دنياى عمومى شود ولى اين موضوع براى يك اتفاق نمى افتد. ما اگر بتوانيم اين دستگاه را وارد خانه ها كنيم، در واقع بخش بزرگى از محيط عمومى را وارد محيط خصوصى كرده ايم و اين عمل مى تواند، بسيار مؤثر و ساده باشد.
مسأله يادگيرى و مهارت هاى لازم براى كار با اين ماشين هم مطرح است و اگر جنسى كه منزوى شده بتواند به اين فناورى دسترسى پيدا كند در پيشرفت اش بسيار مؤثر واقع مى شود.
در اينجا لازم است اضافه كنم استفاده اى كه ما از فناورى اطلاعات داريم عمدتاً در حد كاربردهاى بسيار متداول است. مثلاً دانشگاهى ما مى خواهد از منابع متعددى در تحقيق يا تهيه مقاله خود استفاده كند.
در حالى كه در خارج تجارت الكترونيكى امرى رايج و خريد كتاب از طريق پول الكترونيكى متداول است. مى خواهم بگويم كه ما حداكثر در جنبه هاى علمى از اين فناورى استفاده مى كنيم.
* در سه مقطعى كه برشمرديد، آموزش يا تعليم و تربيت با چه شيوه هايى تطابق داشته و دارد؟
- در دوره ماقبل صنعتى، آموزش لازم يا توسط خانواده به فرد منتقل مى شد و يا از طريق رابطه استاد- شاگردى فرد به اطلاعات محدود و مورد نياز دست پيدا مى كرد و اطلاعات به طور سنتى از يك نسل به نسل بعدى انتقال داده مى شد.
در دوره صنعتى شدن، مدارس جديد شكل مى گيرند و آموزش هاى لازم در چارچوب برنامه ريزى به افراد ارائه مى شد و اين آموزشها، در سطح يك منطقه يا كشور در يك چارچوب و پارادايم تعليم و تربيت يكسان انتقال پيدا مى كرد.
در دوره پساصنعتى، به علت گستردگى اطلاعات، پارادايم هاى تعليم و تربيت به هم مى ريزد و شكل جديدى از آموزش ارائه مى شود. در اين نحوه آموزش، نيازى به آموزش حضورى ياد گيرندگان در كلاسهاى درسى نيست. ارتباطات از راه دور و غير همزمان، فن شناسى هاى كارگروهى و مديريت معرفت، كتابخانه هاى رقمى، ابزار بامايى معرفت، موتورهاى جست و جوى هوشمند و داده كاوى از جمله فنون و تسهيلاتى هستند كه در اختيار سيستم هاى آموزش جديد هستند.
آموزش در اين شرايط در درجه اول، آموده محور مى شود. محتواى آموزش، زمان و سرعت آن، توالى مباحث، روش تدريس و هر آنچه به آموزش مربوط است، قابل تطبيق با نيازها، توانايى ها، سليقه ها، انگيزه ها و به طور كلى شخصيت و اراده يادگيرنده است. معرفت جهانى ابزارى است نه در جهت مرعوب ساختن تعليم گيرنده، بلكه براى پشتيبانى او است جهت كشف مجهولات و معنى دهى به تجاربش.
امكان قرائت و بازخوانى غير خطى كه به وسيله آموزش انعطاف پذير و آموده محور ميسر شده، امكان تفسير به وسيله خواننده و بازى بى پايان دلالت را فراهم مى سازد و معنى ثابت دريافت كردن از يك متن را به چالش مى گيرد.وقتى هم مى گويم پارادايم تعليم و تربيت تغيير يافته، منظورم اين است كه من نوعى به عنوان استاد دانشگاه مى توانم با اساتيد دانشگاه بركلى در تماس باشم و به اين طريق درك كنم كه در آنجا چه مباحث جديدى مطرح است و آنها هم بدانند كه وضعيت آموزش و نوع نگرش ما چگونه است.
يعنى در واقع، تعليم و تربيت جنبه جهانى به خودش گرفته. چون به هر حال ما از فرهنگهاى ديگر هم متأثر شده ايم و به راحتى مى توانيم بفهميم كه در سراسر دنيا چه تحولاتى در حال وقوع است. به اين شكل، اطلاعاتى را كه من به دانشجوى دانشگاه تهران منتقل مى كنم چندان تفاوتى با آموزشهاى ارائه شده در كشورهاى توسعه يافته پيدا نمى كند.
علاوه بر اين من منكر اهميت معلومات محلى نيستم و اعتقاد هم ندارم كه اين معلومات، تخطئه گردد. بلكه ما مى توانيم به همين اطلاعات وسعت جهانى بدهيم تا ديگران هم بدانند اطلاعات ما در ارتباط با مسائل داخلى كشور به چه شكل است و اين روابط باعث تعامل و پويايى دانشگاه هم مى شود.
* به نظر مى آيد كه استفاده از فناورى اطلاعات نيازمند خلاقيت، با روش سنتى نظام آموزشى ما تضاد پيچيده اى پيدا كند. چون نظام حفظ كردن و امتحان دادن دقيقاً در راستاى خلاقيت عمل نمى كند.
- استفاده صرفاً فنى از ابزارها و امكانات ارتباطى و اطلاعاتى بدون تجديد نظر در فلسفه هاى آموزشى ما، چندان رضايت بخش نيست. به عنوان مثال، اقدامات اخير براى توسعه آموزشهاى الكترونيك و دانشگاههاى مجازى در كشور ما را مى توان ذكر كرد كه در اغلب آنها مطالعه اى به منظور تجديد نظر در اهداف و روشهاى آموزشى انجام نگرفته و حتى شكل كلاس درس و اقتصاد يك استاد در برابر چندين دانشجو حفظ شده است. طبيعى است كه در اين صورت، در قبال از دست دادن حضور فيزيكى و تمام تبادلات عاطفى و فرازبانى همراه با اين امر، هيچكدام از مزاياى آموزش مجازى به جز صرفه جويى در هزينه عايد نخواهد شد.
به عبارت ديگر، انتقال يك كامپيوتر به كلاس درس و يا حتى استفاده از آموزش مجازى بدون در نظر گرفتن مسائل فراگير، فايده زيادى نخواهد داشت. يعنى فقط ما رسانه را عوض كرده ايم و فقط كامپيوتر را جايگزين معلم ساخته ايم.
يكى از مسائلى كه چه درگذشته و چه در حال حاضر در دانشگاه هاى ما آزار دهنده بوده و هست، اين موضوع است كه اطلاعات فقط از يك طرف منتقل مى شود بدون اينكه در نظر گرفته شود كه دانشجويان و شاگردان با تجارب، معلومات و ذخاير ذهنى - معرفتى به كلاس مى آيند. به نظر مى رسد كه استادان و دانشجويان ما بايد متوجه اين قضيه بشوند كه در عصر جديد باكمك همديگر بايستى معرفت و دانش را دارند خلق مى كنند. اگر اين موضوع تحقق نيابد، ارتباط يكطرفه پا بر جا بماند و يك استاد با اين طرز فكر كه چون استاد است و فقط اطلاعات او درست است، در جامعه، علم دچار ركود خطرناكى مى شود. خطرناك از اين جهت كه ما در دوره اى دگى مى كنيم كه قواعد بازى عوض شده است.
* چه عاملى باعث مى شود كه اين حالت ناخوشايند تداوم يابد؟
- باز بايد دوباره بر نقش سنتها در پيش آمدن اين حالت تأكيد كرد. مثلاً به طور سنتى دانشجويان در هنگام برگزارى يك كلاس درس به ندرت اتفاق مى افتد كه سؤال كنند. چون تصور مى كنند اگر سؤال بپرسند، ممكن است از نظر همكلاسى هاى خود آن سؤال، ابلهانه باشد.در حالى كه حتى اگر يك سؤال ابلهانه هم باشد، باز يك فكر و ايده است و ممكن است كه درست هم نباشد و متأسفانه دختران دانشجو به مراتب كمتر سؤال مى كنند. چون به طور سنتى، نبايد صحبت كند ولى اگر مزخرف ترين سؤالات را از رايانه بخواهيد، اين ماشين در عين انعطاف پذيرى، به شما جواب مى دهد و جواب خود را از آن مى گيريد. همين فرهنگ انعطاف پذيرى بايد به تدريج در دانشگاهها و در سطوح ديگر تعليم و تربيت رايج شود و يك معلم يا يك استاد در صورت وجود ابهام در طرح بحث، آن را دوباره توضيح دهد. اگر تمركز برخلق دانش و معرفت باشد، مسائل ديگر منتفى خواهد شد.
* عنصر اصلى تر در بروز اين مشكل به جنبه فرهنگى و رابطه استاد - دانشجو برمى گردد و يا اينكه نظام آموزشى مانع تعامل هر چه بيشتر استاد با دانشجو است؟
- اين دو عامل را نمى توان جدا از هم در نظر گرفت.
* بالاخره كدام عامل مهمتر و اساسى تر هست؟
- من فكر مى كنم جنبه فرهنگى. به عبارتى جنبه فرهنگى را چتر بزرگترى مى دانم كه در آن آموزش و حيطه هاى فرهنگى ديگر را دربرمى گيرد.
* فكر نمى كنيد در سالهاى اخير رابطه استاد - دانشجو بهبود يافته است؟
- بايد هم بهتر شود. بالاخره يكى از مهمترين سرمايه هاى اجتماعى كه مى تواند بر سرنوشت افراد جامعه تأثير بگذارد همانا مقوله «اعتماد» است.
الآن شما مى بينيد كه در مدارس و دانشگاههاى ما هنگام برگزارى امتحان، افرادى به عنوان مراقب حضور دارند و اگر كسى تقلب بكند، نمره اش صفر مى شود. اما ما نبايد اين را ناديده بگيريم كه افراد مايلند به ديگران و در اينجا همكلاسى هاى خود كمك كنند و به اين ترتيب مى خواهند رفاقت خود را نشان بدهند.
در حالى اگر همين افراد در كنكور دكترا شركت كرده باشند به هيچ وجه حاضر نيستند به دوست خود كمك كنند. در چنين حالتى منافع فرد در اين كار مؤثر است. البته من در مجموع معتقدم كه روابط استاد با دانشجو و دانشجو با دانشجو به مراتب بهتر از سالهاى قبل شده و شفاف شدن حيطه ها، باعث اعتمادزايى افراد نسبت به يكديگر شده است.
* با چه راهكارى مى توان به بهبود وضعيت اقدام نمود و آن عقب ماندگى در سطح كلان را در زمينه فناورى جبران كند؟
- مرحله اول اين راهكار را مى توان عنصر سياستگذارى آزاد تعريف كرد. يعنى افراد باشند كه مطالبى را كه مى خواهند ياد بگيرند، انتخاب بكنند. اگر انعطاف پذيرى، تبليغ شود، مى تواند تأثير گذار باشد و بايد اين توانايى را كسب كنيم و توليداتى از نظر معرفتى داشته باشيم كه قابليت استفاده مجدد را داشته باشند. مثلاً اگر من مدلى زبان شناختى ابداع مى كنم، اين مدل به گونه اى باشد كه استادان دانشكده هاى ديگر و از جمله در دانشكده اقتصاد هم بتوانند از آن بهره مند شوند.به اين موضوع هم اشاره كنم كه شفاف بودن منابع هم بسيار مهم است و ديگر دوره در خفا و انزوا بودن، سپرى شده و معرفت به صورت دسته جمعى مى تواند خلق بشود. روز آمد بودن اطلاعات، برقرارى تعاملات علمى و فراگيرى مستمر هم مؤلفه هاى ايجاد تحول در دوره جديد است. با در نظر گرفتن موارد فوق مى توان به خلق معرفت پرداخت و به پيشرفت و توسعه كشور كمك كنيم.
منبع: روزنامه ایران