حاكميت هاى حواشى خليج فارس


معصومه طاهرى

پنجشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۴



نقش و تاثير بر ژئوپولتيك منطقه



در آستانه هزاره سوم ميلادى خليج فارس را با عناوين «استراتژيكى ترين نقطه دنيا و يا هارتلند سوخت جهان» معرفى مى كنند. اين قلمرو دريايى در گذشته دروازه ارتباطى تمدن هاى كهن بوده و راه مهم و تجارتى «ادويه» از بندر كاليگوت در هند آغاز و از جزيره هرمز و بندر نزديك آن (با نام قديمى هرمز) عبور مى كرده. صيد مرواريد و تجارت ابريشم و ديگر منافع، به سرعت بيگانگان را از سرزمين هاى دوردست به اين ناحيه كشاند؛ به طورى كه از حدود سال ۱۴۸۶م پرتغالى ها مدت يك صدوپنجاه سال عملاً حاكميت منطقه خليج فارس را در اختيار داشتند، سپس به ترتيب هلندى ها، اسپانيايى ها، فرانسوى ها و انگليسى ها تا دهه ۱۹۷۰ م از اين خوان طبيعى نعمت توانستند سودهاى كلان به كشورهاى خود سرازير كنند. آنچه مزيد بر اين حضور شد كشف اولين چاه هاى نفت در منطقه بود، سال هايى كه غرب ديگر تمايل چندانى به استفاده از انرژى ذغال سنگ نداشت و به دنبال سوخت مطلوب تر و در عين حال كم هزينه تر بود. اگر چه اولين چاه در ايران در سال ۱۹۰۸م به نفت رسيد لكن قبل از آن، امتياز كشف و استخراج نفت در سال ۱۹۰۱ به مدت سى سال و در سه چهارم خاك ايران طى قراردادى ميان مظفرالدين شاه و دارسى انگليسى به امضا و توافق رسيده بود، سپس به ترتيب عراق (۱۹۱۲م)، بحرين (۱۹۳۴م)، عربستان سعودى (۱۹۳۷م)، كويت (۱۹۳۸م)، قطر (۱۹۳۸م)، عمان (۱۹۶۹م) و امارات متحده عربى (۱۹۵۸م) به اين ماده حياتى دست يافتند. كشف و استخراج نفت موقعيت خاص جغرافيايى خليج فارس را تبديل به موقعيت ژئوپولتيكى كرد و پس از آن قدرت هاى خارجى صرفاً به خليج فارس به عنوان پل ارتباطى جنوب غرب آسيا به اقيانوس هند و شرق آسيا نمى نگريستند. هشت كشور و واحد سياسى در حواشى شمال، غرب و جنوب خليج فارس اهميت افزون تر يافتند.
ايران با ۱۲۵۹ كيلومتر (از دلتاى اروندرود تا بندرعباس) طولانى ترين ساحل را در حاشيه شمالى خليج فارس به خود اختصاص داده و سلطان نشين عمان از طريق شبه جزيره مسندام كه به راس المسندام ختم مى شود در كنار تنگه هرمز و مقابل ساحل ايران با ۲۲ كيلومتر صاحب كمترين ساحل است. (بخش اعظم عمان در كنار درياى عمان و خليج عمان واقع شده است). به غير از ايران مابقى كشورهاى حوزه خليج فارس سابقه چندانى در احراز هويت سياسى و تحديد مرزهاى فيزيكى ندارند، مرزبندى ها در اين منطقه نوعاً در فاصله سال هاى ۱۹۲۳- ۱۸۳۰م صورت پذيرفته و از نظر جمعيتى حاصل مهاجرت مداوم مردم ايران از فلات مركزى و اعراب از قلب شبه جزيره عربستان و امتزاج اين دو گروه است، البته در حال حاضر درصد ناچيزى مهاجر از جنوب شرق آسيا و هند در اين مناطق ساكن هستند. در اكثر اين حاكميت ها مى توان همچنان، حاكميت قبيله اى و خانوادگى را مشاهده كرد؛ شيوخ و سلاطينى كه خود قانونگذار هستند و از هر نظر اختيار تام دارند و به صورت موروثى حكومت مى كنند، به عنوان مثال در سال ۱۹۰۳م تركان عثمانى از خاك عربستان بيرون رانده شدند و خاندان آل سعود و تعدادى از افراد قبيله آل شيخ حكومت را در اين كشور بنياد نهادند. در كويت از سال ۱۷۵۶م حكومت در اختيار شيخ نشين هاى آل صباح قرار گرفت، در قرن نوزده مورد تهاجم عثمانى ها واقع شد و طى قراردادى به طور انحصارى تحت تسلط انگلستان درآمد و در سال ۱۹۶۱ اعلام استقلال كرد. عراق نيز تا سال ۱۹۳۳ با حمايت مستقيم انگلستان به صورت پادشاهى اداره مى شد. در اين سال قيموميت انگلستان بر اين سرزمين به پايان رسيد و در سال ۱۹۵۸ با كودتاى عبدالكريم قاسم دوران پادشاهى تبديل به جمهورى شد و در سال ۱۹۶۳ بعثى هاى طرفدار شوروى سابق حكومت را در اين كشور به دست گرفتند. در ديگر كشورهاى عربى منطقه هم تا حدودى احراز حاكميت شبيه به موارد ذكر شده است. نوعاً مرزهاى تحميلى و ساختگى توسط قدرت هاى بزرگ و پس از فروپاشى امپراتورى عثمانى براى اين كشورها همچنان مسئله ساز بوده و مى توان اين منطقه از جهان را يكى از پراختلاف ترين از لحاظ مكان هاى مرزى خشكى و دريايى ذكر كرد. دهه ۱۹۷۰ و خروج انگلستان از منطقه خليج فارس به دليل هزينه هنگفت نگاهدارى نيرو و ديگر عوامل منطقه اى، حضور جايگزين هايى مانند ايران و عربستان به عنوان دو ژاندارم نظامى (ايران) و مالى (عربستان سعودى) تا حدودى براى انگلستان و ديگر قدرت ها اطمينان بخش بود. شاه ايران با حمايت مستقيم غرب در واقع نيابت حضور قدرت ها را در اختيار داشت و عربستان سعودى تامين كننده مسائل مالى در منطقه بود لكن سه رويداد، اين دو حاكميت و ديگر حاكميت هاى منطقه را تحت الشعاع قرار دادند، به حكومت رسيدن بعثى ها در عراق (۱۹۶۳م)، انقلاب اسلامى ايران در اواخر دهه ،۱۹۷۰ هجوم اتحاد شوروى به افغانستان و نزديك شدن اين قدرت به آب هاى گرم خليج فارس (۱۹۸۸- ۱۹۷۹) موجب شد يكى از قطب هاى بزرگ جهان (در جهان دو قطبى) يعنى ايالات متحده آمريكا وارد اين عرصه شود زيرا وجود ۶۵ درصد ذخاير نفتى و ۴۰ درصد ذخيره گاز طبيعى جهان در اين منطقه و نياز مبرم به اين انرژى قابل اغماض و سهل نگرى نبود. ايران و عربستان خود صاحب ۳۴ درصد از ذخاير نفتى جهان به شمار مى آمدند و تصميم گيرى ايران مبنى بر زدودن سلطه بيگانگان و احراز خودكفايى، علاوه بر آن كه موقعيت ديگر حاكميت هاى منطقه را با خطر جدى مواجه ساخته بود تهديدى هم جهت منافع غرب به شمار مى آمد. بروز و تحميل جنگى فرسايشى و بدون ثمر ميان ايران و عراق به بهانه اختلاف مرزى بر سر ۸۰ كيلومتر مرز آبى دو كشور (اروندرود) از سپتامبر ۱۹۸۰تا جولاى ۱۹۸۸ و كمك هاى بى دريغ بسيارى از كشورهاى عربى به خصوص حوزه خليج فارس اگر چه با پذيرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد از سوى ايران پايان پذيرفت لكن مقدمه اى براى جنگ دوم خليج فارس در ۱۹۹۱- ۱۹۹۰ شد.
ايران پس از خاتمه جنگ تحميلى دچار آسيب جدى به خصوص در حاكميت نشد لكن در پايان جولاى ۱۹۸۸ شرايط بى ثباتى و شكنندگى در عراق محسوس مى نمود. عراق با حدود ۱۷ ميليون نفر جمعيت متحمل بيش از دويست هزار كشته شد و با ارتشى متورم (ده برابر در طول پانزده سال گذشته)، خزانه خالى با ۹۰ ميليارد دلار بدهى و زيان هاى اقتصادى بالغ بر ۲۰۸ ميليارد دلار مجبور بود به وعده هاى خود به مردم در رابطه با ارتقاى رفاه و سطح دگى نيز پاسخگو باشد. ركود اقتصادى تورم سه رقمى و هزينه هنگفت نگهدارى ارتش موجب شد، اختلاف مرزى و قديمى اين كشور با كويت كه به ۱۹۳۰ بازمى گردد، مجدداً مطرح شود و عراق ضمن نام بردن كويت به عنوان «استان نوزدهم» در اوت ۱۹۹۱ به اين كشور حمله كند و تنها در مدت ۱۳ ساعت خاندان سلطنتى را به رياض فرارى دهد و ارتش ۱۲ هزار نفرى كويت را تقريباً مضمحل كند. آغاز دهه ۱۹۹۰ مصادف با چند رويداد مهم نيز بود، از جمله فروپاشى اتحاد شوروى، خروج مصر از انزواى ناشى از امضاى كمپ ديويد و برگشت مجدد اين كشور به دنياى عرب، تشكيل كنفرانس سران عرب در بغداد و وعده هاى صدام حسين مبنى بر آزادسازى بيت المقدس و موفقيت نسبى وى در اغواى حكومت هاى عربى با بهره گيرى از چهره ضدصهيونيستى، برخوردهاى اوليه ضعيف و بعضاً خونسردانه ايالات متحده نسبت به وقوع حمله عراق به كويت، پر كردن خلاء ناشى از عدم كسب امتياز در جنگ هشت ساله عراق عليه ايران، علاقه مندى صدام به نمايش قدرت و جبران خلاء فوق و... موجب شدند حاكميت كويت به عنوان يكى از كشورهاى عضو جامعه عرب و حوزه خليج فارس با خطر روبه رو شود و صدام حسين در يك ارزيابى غلط و نسنجيده بدون در نظر گرفتن ملاحظات جهانى به اين كشور حمله كند و بلافاصله از طريق قطعنامه هاى ۶۶۰ و ۶۶۱ سازمان ملل محكوم و تحريم اقتصادى شود. عراق تنها هفت ماه از آغاز حمله و بعد از عمليات «توفان صحرا» توسط متحدان در ۱۵ فوريه ۱۹۹۱ اعلام صلح مشروط كرد كه مورد قبول قرار نگرفت و طى جنگى زمينى (۲۷- ۲۳ فوريه ۱۹۹۱) نيروهاى عراقى به سرعت زمين گير شدند. تبعات جنگ دوم خليج فارس بر ديگر حاكميت هاى منطقه نيز محسوس و مشهود بود. به طورى كه بسيارى از اختلافات ارضى همزمان با جنگ فوق مجدداً مطرح شدند و اين احتمال مى رفت كه كل منطقه با آشوبى جدى و پرمخاطره روبه رو شود، مانند اختلافات مرزى يمن و عربستان، عمان و عربستان، قطر با بحرين، كويت و عربستان و بالاخره امارات متحده عربى با ايران بر سر سه جزيره ايرانى (تنب ها و ابوموسى). با اين وجود همزمان با اختتام جنگ دوم خليج فارس تقريباً تمامى اختلافات مرزى ميان حاكميت ها به توافق، صلح و يا گذشت انجاميد. تنها ادعايى كه هر روز به شكلى جديد مطرح و تكرار مى شود موضوع اختلاف شيخ نشين شارجه (امارات متحده عربى) با ايران و همان ادعاى قديمى بر سر سه جزيره ايرانى است و اين در حالى است كه تمامى شواهد و قراين تاريخى، حكايت از مالكيت ايران نسبت به جزاير فوق دارند و كمترين شك و شبهه اى در اين رابطه وجود ندارد. به هر تقدير رويداد ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۲ در ايالات متحده و تخريب برج هاى تجارتى اين كشور در نيويورك و تخريب چند مكان دولتى باعث شد مسئله اى به نام «تروريسم» مطرح شود و اسامى هفت كشور به عنوان حاميان تروريسم اعلام شود.لازم به ذكر است در فاصله سال هاى ۱۹۹۲-۱۹۹۰ ايالات متحده اقدام به كسب موافقتنامه هاى طويل المدت سياسى و نظامى با بعضى از كشورهاى حوزه خليج فارس كرد. با عمان (۱۹۹۰)، عربستان (۱۹۹۰)، بحرين (۱۹۹۰)، كويت (۱۹۹۱)، قطر (۱۹۹۲)، اهداف كلى اين موافقتنامه ها شامل همكارى هاى نظامى با ايالات متحده، اقدامات مشترك و برگزارى رزمايش نظامى، برنامه هاى آموزشى و تامين تجهيزات نظامى و دفاعى بود.
نتيجه گيرى
استراتژى ايالات متحده را از آغاز حضور در خليج فارس مى توان بدين ترتيب از يكديگر تفكيك كرد. در دوره نيكسون سياست دوستونى (ايران نظامى و عربستان مالى)، در دوره جنگ ايران و عراق به صورت مواه قوا و در دوره كلينتون به شكل مهار دوجانبه (تشويق كشورهاى حاشيه خليج فارس به خريد جنگ افزار هاى پيشرفته آمريكايى و مهار كشور هاى به قول خودشان شورشى يا (Back Lash States) كه اين استراتژى همچنان دنبال مى شود به همين دليل بودجه ارتش هاى عربى خليج فارس در سال ۱۹۹۰ به نسبت سال هاى دهه ۱۹۸۰ جهشى بى سابقه يافت به طورى كه بودجه ارتش عربستان سعودى در ۱۹۹۱ به ۲۰۰/۲۶ ميليون دلار، عمان از ۶۱۲/۰ به ۱۴۰۴ ميليون دلار، امارات از ۹/۲ به ۱۶۳۴ ميليون دلار، كويت از ۵/۱ ميليون دلار به ۹۲۰۰ ميليون دلار، قطر از ۱۶۵/۰ به ۱۴۰ ميليون دلار و بحرين از ۲۵۳/۰ ميليون دلار در سال ۱۹۹۱ به ۱۸۹ ميليون دلار افزايش يافت و اين رقم ها حاكى از خريد بى محاباى جنگ افزارهاى غربى به خصوص آمريكايى و تشديد فعاليت دلالان اسلحه در اين منطقه است. اشغال نظامى عراق توسط ايالات متحده نيز تبعات چندى بر اوضاع اقتصادى حاكميت هاى خليج فارس داشت به طورى كه آن را ششمين بحران نفتى پس از جنگ جهانى دوم ذكر مى كنند. اين بحران ها به ترتيب عبارتند از: ملى شدن صنعت نفت در ايران (۱۹۵۱م)، ملى شدن كانال سوئز (۱۹۵۶)، جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل (۱۹۶۷)، جنگ رمضان (۱۹۷۳)، نوسان شديد قيمت نفت و افزايش قابل توجه آن به دليل اوضاع بين المللى (۱۹۸۱- ۱۹۷۱). پس از جنگ دوم خليج فارس مسئله تامين امنيت ذخاير انرژى (نظم نوين جهانى نفت) مطرح شد. به علاوه آمار هاى موجود نشانگر افزايش توليد نفت خام در اكثر كشور هاى حوزه خليج فارس است و بيشترين افزايش توليد متعلق به عربستان سعودى است. در ۱۹۹۰ با ۷۱۰۵ ميليون بشكه در روز و در سال ۲۰۰۳ اين رقم به ۹۸۱۷ ميليون بشكه در روز افزايش يافته، اين روند به طور نسبى و متفاوت در ديگر كشور هاى منطقه نيز مشهود است. عوايد ناشى از افزايش ميزان صادرات اين فرآورده به دليل عدم برنامه ريزى هاى ساختارى و اتكاى بيش از حد به استخراج و صدور نفت اكثراً مصارف روبنايى اين كشورها را مانند صنعت ساختمان سازى و تجهيزات نفتى رو آورى به تجمل و مصارف غيرضرورى، خريد كالا هاى ساخته شده و تكنولوژى هاى وارداتى را تامين ساخته و اين كشورها نوعاً با افزايش بيكارى پنهان، تورم اقتصادى، تك محصوله بودن و وابستگى به كشور هاى پيشرفته مواجهند و نمى توان جهش هاى اقتصادى بعضى از اين كشور ها را در يكى دو دهه گذشته دائمى و زيربنايى به حساب آورد به خصوص كه از لحاظ سياسى همواره با تنش و مخاطره هاى پيش بينى نشده روبه رو هستند و بحران هاى منطقه اى قادرند به سرعت شالوده هاى سياسى اين سرزمين ها را مورد تهديد قرار دهند. اختلافات حل نشده مرزى اعم از خشكى و دريايى، رقابت شيوخ و سلاطين حاكم در تحكيم و تثبيت موقعيت و ضعف ساختارهاى سياسى موجب شده اكثر حاكميت هاى عربى در حواشى خليج فارس در كنار قدرت هاى مطرح جهان به خصوص ايالات متحده همواره احساس آرامش و تامين امنيت كنند. بديهى است مشكل عمده اين حاكميت ها با جمهورى اسلامى ايران اختلاف عقيده و دكترينى است كه در پايان دهه ۱۹۷۰ در اثر تغيير حكومت در ايران به وجود آمده است و اين در حالى است كه جمهورى اسلامى ايران از آغاز مخالف هرگونه دخالت و سلطه بيگانگان بر اين منطقه سوق الجيشى و با اهميت بوده است. تبديل تدريجى خليج فارس از يك موقعيت آبراهى و ارتباطى در قرن نوزدهم به موقعيت ژئوپولتيكى تا پايان دوره جنگ سرد و اولويت بهره گيرى هاى نظامى در نظام بين المللى دوقطبى در قرن بيست و يكم و آغاز هزاره سوم ميلادى تبديل به موقعيت ژئواكونوميكى و ژئواستراتژيكى به طور توامان شده. بديهى است تا زمانى كه نياز جهانى به نفت و گاز به عنوان منابع انرژى زا وجود دارد منطقه خليج فارس همچنان با تحولات و گاهاً تنش هاى ناشى از آن مواجه خواهد بود. نكته آخر اينكه به دليل كمرنگ شدن بعضى از مفاهيم سنتى سلطه از اين پس شاهد بهره گيرى افزون تر از متغير هايى جديد و مدرن نظير حفظ و تامين امنيت، بسط دموكراسى، مبارزه با تروريسم بين المللى، حقوق بشر و... خواهيم بود و آنچه از اولين حضور بيگانگان تا امروز همچنان ثابت و لايتغير باقى مانده در دو بعد محتوايى، استراتژيكى و ژئواكونوميكى تلخيص مى شود با اين تفاوت كه در حال حاضر استراتژيك بودن منطقه كاملاً منوط به شق ژئواكونوميكى آن است و اين دو كاملاً بر يكديگر اثر گذارند و نمى توان آنها را منفك و مستقل كرد. حاكميت هاى عرب منطقه هم لاجرم از اين دو عامل تاثير مى پذيرند، و در رابطه با متغيرهاى ذكر شده ملزم به تدوين سياست خارجى و حتى سياست داخلى خود هستند.
منابع:
۱- دكتر اصغر جعفرى ولدانى، تحولات مرزها در خليج فارس، قومس، ۱۳۷۴
۲- دانيل برگين، تاريخ جهانى نفت، ترجمه صالحيار، اطلاعات، جلد ۱و ۲ ۱۳۷۶
۳- دنچف و كوهن، ديدگاه هاى بين المللى درباره خليج فارس، ترجمه محمدحسين آريا، دفتر مطالعات سياسى امور خارجه، ۱۳۷۵
۴- دكتر عزتى، دروس دوره دكترا، واحد علوم و تحقيقات تهران.

منبع: روزنامه شرق